تجسم کن کنارت باشد...
شب قبل از خواب نگاهش کنی
تا مطمئن شوی که هست...که میماند...
صبح که بیدار شوی هم هنوز هست!!
که خواب نیست!که حقیقت دارد بودنش!!
فکرش را بکن:
نگرانیت را بفهمد...
نگاهت کند...
ببوسدت...
نزدیکتر شود...
طوری که نفسش صورتت را گرم کند...
بگوید:
بخواب عروسکم...
بخواب نفسم...
من تا همیشه کنارتم...
بخواب که فردا خیلی کار داریم...
واین یعنی زندگی...
خود زندگی!!!
دلم آغوش نامحرمی را میخواهد که
شرعی بودنش را تنها خدا میداندومن!!!!
..................................................
عاشق که میشوی همه چیز بی علت میشود...
وتمام دنیا علت میشود تا عشق را از تو بگیرد!!!
..................................................
در عجبم از کار خدا!!!!
تورا آفریدوانتظار یکتاپرستی دارد از من.....
..................................................
اگر بخوای من،منی بشم که تو میگی
پس دیگه من،من نیستم!!!!
..............................................
این دین ساده من است!!!
نیازی به مرجع تقلید ندارد...
نیازی به فلسفه های بغرنج ندارد...
دین من عقل من است و مرجع آن:
مهربانی است!!!
.................................................
گفتی فاصله...
فاصله ای نیست...
دیگر حتی منی نمانده تا فاصله ای ایجاد کند...
این همه تویی که عشق را به رقص
سربازار فرا میخوانی!!!
فاصله ای نمانده...
من درتو گم شده ام!!!
فقط پیدایم کن...
...............................................
هزاربار میبوسمت تا ابدیت...
نه !!!!
سخنم را فهم نکردی...
در هردم...
در هر نفس...
هزاران بار تا بینهایت...
بوسه بر لبهایت میزنم...
بی لحظه ای تفکر و تامل...
بر لبهایت که چون سیب سرخ حوا
وسوسه میکند آدم شوریده حال جانم را!!!
..................................................
بگذار دل همسایه ها شور بزند...
که مدتهاست کسی به این خانه
رفت و آمد نکرده است...
بگذار متروکه شود یادمان در خاطر دیگران!!
دنیای من وسعت آغوش توست...
آنرا تنگ تر کن!!!
گاهی دلت از زنانگی میگیرد...
میخواهی کودت باشی...
دختر بچه ای که به هر بهانه ای...
به آغوشی پناه میبرد...
و آسوده اشک میریزد...
زن که باشی باید:
بغضهای زیادی را بی صدا دفن کنی!!!!