خدا ما رو برای هم نمیخواست ..
فقط میخواست همو فهمیده باشیم
بدونیم نیمهی ما مال ما نیست ..
فقط خواست نیمه مونو دیده باشیم
تموم لحظه های این تب تلخ ..
خدا از حسرت ما با خبر بود
خودش ما رو برای هم نمیخواست ..
خودت دیدی دعامون بیاثر بود
چه سخته مال هم باشیم و بیهم ..
میبینم میری و میبینی میرم
تو وقتی هستی اما دوری از من ..
نه میشه زنده باشم نه بمیرم
نمیگم دلخور از تقدیرم اما ..
تو میدونی چقدر دلگیره این عشق
فقط چون دیر باید میرسیدیم ..
داره رو دست ما میمیره این عشق
برای تو...
برای من...
برای ما....
برای همه ی آنهایی که خواستن ولی نشد...
رفتن ولی نرسیدن...
تموم زورشونو زدن ولی غافل از اینکه دنیا دار مکافاته و
فقط بلده ساز خودشو بزنه...
برای تمام عشقهایی که جز تن دادن به تقدیر چاره ای نداشتن...
وحالا میفهمم که چرا هیچکدام از عشاق قصه های عاشقانه دنیا
به هم نرسیدن و جاودانه شدن....
برای جاودان بودن و ماندن باید هرگز نرسید....
دل نوشت: دارم تاوان میدم و اونم چه تاوان سنگینی...