خطاهایی
را بخشیده ام که تقریبا نابخشودنی بودند .
تلاش کردم تا جایگزینی برای افراد غیرقابل جایگزین پیدا
کنم ،
و افراد فراموش نشدنی را فراموش کنم ...
به دست افرادی که انتظارش نمی رفت دچار یاس شدم ،
ولی افرادی را هم ناامید کردم ...
کسی را در آغوش کشیدم تا پناهش باشم .
موقعی که نباید ، خندیدم ...
دوستانی ابدی برای خویش ساختم .
دوست داشتم و دوست داشته شدم ...
ولی گاهی اوقات هم پس زده شدم .
دوست داشته شدم و بلد نبودم دوست داشته باشم .
فریاد کشیدم و از این همه خوشی بالا و پایین پریدم .
با عشق زیستم و وعده هایی ابدی دادم ،
ولی بارها قلبم شکست ...
با شنیدن موسیقی و تماشای عکس ها گریستم ...
تنها برای شنیدن صدایی تلفن کردم ...
عاشق یک لبخند شدم ...
قبلا تصور میکردم که با این همه غم خواهم مرد ،
و از اینکه شخص بسیار خاصی را از دست دهم ،
می ترسیدم (که از دست هم دادم ( ...
ولی زنده ماندم ، و هنوز هم زندگی می کنم !
و زندگی ... از آن نمیگذرم ...
و تو ...
تو هم نباید از آن بگذری ...
زندگی کن !
آنچه واقعا خوب است ،
این است که با یقین بجنگی ،
زندگی را در آغوش بکشی ،
و با عشق زندگی کنی ...
و شرافتمندانه ببازی و با جرات پیروز شوی .
چون دنیا متعلق به کسانی است ،
که جرات به خرج می دهند ...
دل نوشت: زندگی برای این که بی معنی باشد ،
خیلی خیلی زیاد است ... !
قشنگ بود@-}--
ببخشید اسمی آدرسی