بهاردوباره(خاطرات کموتراپی من)

باد با چراغ خاموش کاری ندارد، اگر در سختی هستی ، بدان که روشنی …

8- اولین مغز استخوان

فکر کنم 3روزی میشد که من توی اورژانس امام خمینی(تهران) بستری بودم،ولی هیچ متخصص خونی منو ویزیت نکرده بود.آخرش هم بعد کلی معطلی توی اورژانس منو فرستادن بخش ترمیمی.،چون بخش خون تخت خالی نداشت.دکترم هم یه فوق تخصص خون بود که اسمش(ر-ش)بود،ولی توی 16روزی که بستری بودم حتی یه بار هم ندیدمش و فقط اسمش بالای پروندم بود.البته تو این مدت یه فلوشیپ خون دکتر(ن-ق) با 2تا رزیدنت گیج میومدن منو ویزیت میکردن،ولی هیچ تشخیصی نمیدادن.
برای تب بالای من آنتی بیوتیک گذاشته بودن و همون روزای اول 2واحد خون گرفتم.دکتر گفت باید ازت مغز استخون بگیریمsmiley5166.gifالبته بماند که تو این مدت انگشتای من سوراخ سوراخ شده بود انقد که (PBS)میگرفتن.خلاصه که ما رفتیم برای گرفتن مغز استخون .خیلی طول کشید،تا از استخون(ایلیاک) لگن من نمونه گرفت .چون دکتر به اون چیزی که میخواست نمیرسید.و من در هوشیاری کامل خرت خرت استخونم رو حس میکردم،یه جوری که بهش گفتم فکر کنم داره میشکنهgirl_impossible.gif!!گفت:ما از 10 نفر توی این چند روزه نمونه گرفتیم،همه خوب سلول دادن،..خودت میگی استخونام شکننده ست!!
نمیدونم واللا من کی همچین حرفی زده بودم
؟؟من فقط گفتم با این حرکات،فکر کنم داره میشکنه:smilie_girl_093:!!
نمونه ای رو که گرفت گذاشتن توی یخ وبابام برد آزمایشگاه بیرون بیمارستان.بعد از یک هفته جوابش اومد
.توش هیچی پیدا نکرده بودن.درواقع نمونه رقیق بود.





موضوع: دوران خوش خیالی(آخر91)، آسپیراسیون مغز استخوان،

[ یکشنبه 24 آذر 1392 ] [ 05:51 ب.ظ ] [ بهار ]

[ نظرات() ]

شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات