بهاردوباره(خاطرات کموتراپی من)

باد با چراغ خاموش کاری ندارد، اگر در سختی هستی ، بدان که روشنی …

57-دوره هفتم کموتراپی

 23مرداد من برای دوره 7ام کموتراپی بستری شدم.52 کیلو بودم.لباسامو عوض کردم .فقط (CBC) گرفتن.درسا هم رفت واسم سوزن پورت گرفت.شب با اینکه چراغا خاموش بود هیشکی نخوابیده بود.نه من نه مامان نه خانوم 86ساله تخت کناری!!!آخر شب خانم شمس گفت اگه دوست داری بیا پیش ما هم من رفتم تو استیشن،نشستم پیش پرستاراخانم شمس و نجفی و خانی.فکر کنم تا 2شب اونجا بودم.برگشتم سر جای خودم،ولی اصلا خوابم نمیومد.با اینکه شب خیلی دیر خوابم برده بود ولی از 5صبح بیدار بودم.پرستارا توی تحویل شیفت گفتن سوزن (LP)شماره22 حاضر باشه.مامان به من گفت:مگه تو سوزن پورت نگرفتی؟؟گفتم:چرا!منظورشون همون بود.به زور ماست مالی کردم.(آخه من هیچوقت راجع به(ITیا LP)چیزی بهش نگفته بودم،چون میدونستم ناراحت میشهconnie_wimperingbaby.gif!!!)من هم بعد کشیدن ابروهام لپ تاپمو آوردم.یه عالمه آهنگ جدید ریخته بودم ، و منتظر نشستم..هنوز سوزن پورتمو نزده بودن. قرار بود این دوره بخاطر سردردام برم (MRI)دکتر ساعت 11:30 با یکی از پرستارا اومد..بهش گفتم من پورت دارم،نمیتونم برم (MRI).دکتر گفت اون آهن نیست.تیتانیومه.گفتم سوزنش چی؟؟داغ میشه.میسوزم.!پرستاره گفت :مگه باطری قلبه که نشه باش بری؟خب سوزنتو در میارن.نگاش کردم ،گفتم در بیارن،بعد دوباره بزنن؟؟؟!!(با خودم گفتم آره خب.girl_impossible.gifواسه شما که درد نداره.درمیاری،دوباره میزنیSagittarius)دکتر گفت با تزریقه؟گفتم نه!
رفتن ومن همچنان منتظر بودم یکی بیاد سوزن پورتمو وصل کنه.




موضوع: خاطرات کموتراپی من(سال92)،
برچسب ها: /متاستاز/، کموتراپی، شیمی درمانی/،

[ یکشنبه 4 اسفند 1392 ] [ 06:20 ب.ظ ] [ بهار ]

[ شما چی میگی خوشگله؟(نظرات)() ]

شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات