بهاردوباره(خاطرات کموتراپی من)

باد با چراغ خاموش کاری ندارد، اگر در سختی هستی ، بدان که روشنی …

70-بحران

از همونجا هم خون گرفتن ویه سفتریاکسون ریختن تو سرم،با یه آپوتل آوردن.من گفتم به سفتریاکسون حساسیت دارم.ولی آپوتل رو وصل کردن،یه کم تبم اومد پایین.جواب (CBC)اومد.(WBC:200)و(PLT:8000)،یه نیم ساعت اورژانس سرپایی بودم،گفتن باید بری اورژانس زنانHairdo.با آقای موسوی رفتیم اونجا،گفت برید اتاق ایزوله.ما هم رفتیم،چندتا پتورو تخت بود،درسا همه رو جمع کرد،واسم ملافه جدید آورد.تازه آپوتل تموم شد،پا شدم رفتم (WC).تا آّب بهم خورد،لرز کردم،سریع اومدم سر تخت،چندتا پتو هم روم انداخت ،ولی همینجوری میلرزیدم.انگار با یه لباس نازک داشتم تو کولاک راه میرفتمتصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net كلیك كنید.شاید به جرات بتونم بگم توی یک دقیقه 50 بار نفس میکشیدم،واقعا از نارسایی تنفسی دوباره میترسیدماسترس.هروقت تب و لرز میکردمتصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net كلیك كنیدتصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net كلیك كنید،تمام استخونام درد میگرفت،یه جوری که انگار داشت از هم میپاشید.به درسا میگفتم پاهامو ماساژ بده.خانم شمس هم همون موقع اومد،واقعا خیلییییی شرایط سختی بودgirl_cray.gif.رزیدنتای اورژانس هم فقط میومدن ومیرفتن(انگار اومده بودن فیلم ببینن)پرستارای اونجا هم هییییییییچ کاری نمیکردنتصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net كلیك كنید،میگفتن دستور دکتر باید باشه.به خانم شمس گفتم شما بهشون بگید،گفت نمیشه.درسا واقعا ترسیده بود،میترسید اتفاقای اون دفعه تکرار بشه، زنگ زد به دکتر جونتصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net كلیك كنید.دکتر گفت:ونکومایسین ساعت 10 شب رو الان بزنن.(اصلا دوست نداشتم دکتر تو اون وضعیت منو ببینه)خلاصه که یه دونه دیگه آپوتل با ونکومایسین واسه من وصل کردن،تقریبا یه نیم ساعتی روی ویبره بودم،این دوتا که تموم شدن،10 دیقه بعدش آروم شدم.همه لباسام خیس عرق بودن،شاید باورش سخت باشه،ولی میشد روسریم رو چلوند.انگار روم آب ریخته بودن.،چند بار هم گلاب به روتون (Womiting)داشتم.4واحد پلاکت هم درسا وصل کرد، اصلا همه کارا رو درسا کرد،حتی (VS):علائم حیاتی- هم درسا میگرفت ومی نوشت،واقعا افتضاااااااااح بود.یکی از پرستاراش میگفت:ببین،اینجا بحرانه!!ما نمیتونیم برسیم،بهتره زودتر بری بخش!!!منم لباسامو عوض کردم.

البته این وضع نابسامان فقط توی اورژانس زنان بود،بقیه بخش ها واقعا خوب بودن.




موضوع: تبعات بعد کموتراپی(سال92)،

[ شنبه 10 اسفند 1392 ] [ 06:22 ب.ظ ] [ بهار ]

[ نظر قند عسلا(نظرات)() ]

شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات