بهاردوباره(خاطرات کموتراپی من)

باد با چراغ خاموش کاری ندارد، اگر در سختی هستی ، بدان که روشنی …

73-تب داره میاد پایین!!

صبح در حالی بیدار شدم که خانم متقیان اومد 3تا شیشه خون گرفت.(فکرکنم5 صبح بود.هیچ وقت از سیستم آزمایش روتین گرفتن اونجا خوشم نمیومد،آخه خواب آدمو به هم میزد)به سلامتی سرما هم خورده بودم.صبح ساعت 10 دکتر اومد،من اصلا حوصله نداشتم.گفت:عصبانی؟؟برای چی نرفتی سونوگرافی؟اون که مثل بیوپسی و(BM)نیست،درد نداره.گفتم:نیازی هم نیست.گفت خب میری میگن مشکلی نیست.گفتم از اول هم نبوده،گفت: الان خیلی اندیکاسیون(ضرورت)نداره،ولی اگه تب کنی مجبوری بری!!منم خداخدا میکردم تب نکنم.
روزی 2بار (G-CSF)میزدن،تازه(WBC)شده بود300....به مامان گفتم لپ تاپمو با مودم بیاره.یه پست گذاشتم تو وب مشترک با دوستام برای بخش (7B)...غروب هم با خانم خانی رفتیم(CXR)....،
4واحد دیگه هم پلاکت گرفتم.آنتی بیوتیک هم که روزی3-2 بار نروپنم وصل میکردن.هنوز تب و لرزم ادامه داشت،ولی به شدت روز اول نبود.اون درد آنال هم خیلی اذیتم میکرد،واقعا نه میتونستم بشینم نه جابه جابشم.شب به پرستارا گفتم،واسم پتدین زدن،ولی هیییچ فایده ای نداشت.
نمیدونم شاید شب به زور شمردن گوسفندا  تو خیالاتم خوابم برد
.
صبح جمعه من بعد از صبحانه یه ذره دیگه روی مطلب وبمون کار کردم.که دکتر  اومد،
تبم 38/2 بود،گفت:خوبه،اومده پایین.از خوب شدن درد شبیه فاجعه ما هم پرسید،گفتم بهترکه نشده هیچی،بدتر هم شده.گفت:میگم جراح بیاد ببینه،گفتم نه تو رو خدا،لازم نیست،خودش خوب میشه.بعد هم یه ذره از مطلبو نشون دادم،گفتم حتما به وب ما سربزنید.ساعت ملاقات هم انقد خسته بودم که اومدن بابا اینا رو دیدم ولی وقتی رفتن ،خواب بودم.شب همون درد فاجعه ادامه داشت.یه پتدین زدن،بازم بی فایده بود.گفتم میدازولام بزنید،گفتن نمیشه.خلاصه که با همون درد تا3-2 شب بیدار بودم.



موضوع: تبعات بعد کموتراپی(سال92)،

[ یکشنبه 11 اسفند 1392 ] [ 11:12 ب.ظ ] [ بهار ]

[ نظر قند عسلا(نظرات)() ]

شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات