74-انتظار سخته..
بعد اون بیخوابی و درد دیشب ،صبح اصلا نمیخواستم از جام پاشم،ولی صبح با جیغ جیغ یکی از کمک بهیارا پاشدم،که میگفت:همراها پاشن برن بیرون!!!
یکی از پرستارا توصیه کرد تو لگن آب گرم بشینم.لگن استریل هم برام آوردن،درسا هم چند مدل داروی آنتی هموروئید گرفته بود،ولی اون فاجعه انگار تا دوره ش طی نمیشد،ول کن ما نبود.پرستارا هم توی تمام تحویل شیفت ها میگفتن اگه تب کرد،باید بره سونوی شکم و لگن .عصری که دکتر اومد،بهم گفت:دیشب میدازولام خواسته بودی؟؟
گفتم:آها..همینو میخوام بگم...یه چیزی میخوام بگم 3تاشرط داره!!(خیلی مریض پررویی بودم،نه؟؟؟)
دکتر جون گفت:بگو.
گفتم1- اول اینکه دعوام نکنید!!دکتر گفت شرط اول قبول نیست.گفتم پس بقیشو نمیگم.
گفت:نه بگو،گفتم:2-نگید نه!!سر تکون داد..گفتم3- نگید خداحافظ و بذارید برید..گفت باشه..
بعد گفتم توی پرونده من ((PRN):در صورت لزوم)) ،بنویسید هرچی من خواستم بهم بدن.(توقع زیادی بود)گفت:تو خونه هم میدازولام مصرف میکنی؟؟گفتم نه دکتر ،من خلاف سنگینم آلپرازولام بوده،دیشب هم به پرستارا گفتم پتدین فایده نداره،نه دردم کم شد،نه خوابم برد.گفت:دیازپام مینویسم.همچنان نروپنم ادامه داشت و وضعیت من از نوع آنال داغون ودماغ آویزون بود.و نروپنم و(G-CSF) ادامه داشت.صبح دوباره با خون گرفتن خانم متقیان بیدار شدم،گفتم امروز فرده(آخه دکتر روزای زوج برای من آزمایش گذاشته بود)گفت من نمیدونم،خانم نجفی گذاشته،گفتم باشه.بعد از صبحانه من سرمم رو باز کردم،از توی اتاق زنگ زدم به خانم دانش دوست گفتم:بچه(یعنی من)درس داره،میخواد بره،جواب (CBC)چی شد؟؟؟.خانم دانش دوست گفت:فقط جواب 3نفر نیومده.جواب روز قبل (WBC:3000)و(PLT:38000)بود،...من همچنان منتظرو...
هیچکس جز دکتر جون نمیتونست این انتظارو تمومش کنه.
موضوع: تبعات بعد کموتراپی(سال92)،
یکی از پرستارا توصیه کرد تو لگن آب گرم بشینم.لگن استریل هم برام آوردن،درسا هم چند مدل داروی آنتی هموروئید گرفته بود،ولی اون فاجعه انگار تا دوره ش طی نمیشد،ول کن ما نبود.پرستارا هم توی تمام تحویل شیفت ها میگفتن اگه تب کرد،باید بره سونوی شکم و لگن .عصری که دکتر اومد،بهم گفت:دیشب میدازولام خواسته بودی؟؟
گفتم:آها..همینو میخوام بگم...یه چیزی میخوام بگم 3تاشرط داره!!(خیلی مریض پررویی بودم،نه؟؟؟)
دکتر جون گفت:بگو.
گفتم1- اول اینکه دعوام نکنید!!دکتر گفت شرط اول قبول نیست.گفتم پس بقیشو نمیگم.
گفت:نه بگو،گفتم:2-نگید نه!!سر تکون داد..گفتم3- نگید خداحافظ و بذارید برید..گفت باشه..
بعد گفتم توی پرونده من ((PRN):در صورت لزوم)) ،بنویسید هرچی من خواستم بهم بدن.(توقع زیادی بود)گفت:تو خونه هم میدازولام مصرف میکنی؟؟گفتم نه دکتر ،من خلاف سنگینم آلپرازولام بوده،دیشب هم به پرستارا گفتم پتدین فایده نداره،نه دردم کم شد،نه خوابم برد.گفت:دیازپام مینویسم.همچنان نروپنم ادامه داشت و وضعیت من از نوع آنال داغون ودماغ آویزون بود.و نروپنم و(G-CSF) ادامه داشت.صبح دوباره با خون گرفتن خانم متقیان بیدار شدم،گفتم امروز فرده(آخه دکتر روزای زوج برای من آزمایش گذاشته بود)گفت من نمیدونم،خانم نجفی گذاشته،گفتم باشه.بعد از صبحانه من سرمم رو باز کردم،از توی اتاق زنگ زدم به خانم دانش دوست گفتم:بچه(یعنی من)درس داره،میخواد بره،جواب (CBC)چی شد؟؟؟.خانم دانش دوست گفت:فقط جواب 3نفر نیومده.جواب روز قبل (WBC:3000)و(PLT:38000)بود،...من همچنان منتظرو...
هیچکس جز دکتر جون نمیتونست این انتظارو تمومش کنه.
موضوع: تبعات بعد کموتراپی(سال92)،
[ دوشنبه 12 اسفند 1392 ] [ 09:58 ق.ظ ] [ بهار ]