75-انتظار تموم شد.
شب ساعت 9 بود که دکتر اومد.گفت هم پلاکت هم گلبول سفیدت خوب شده،مشکل خاصی نداری،تنگی نفس،چند تا چیز دیگه و...گفتم نه.
گفتم دکتر این پرستارا هی میان مارو با سونوی شکم لگن میترسونن،...
دکتر خندید،گفت:مرخصی.
بعد هم به درسا گفت:مدارک منو بیاره که نامه بده برای پیوند.،و اینکه 20 روز دیگه دکتر (BM)میگیره،واسه انجام آزمایش (MRD)که توش میزان باقیمانده بیماری رو بررسی میکردن..
شب رو با آرامش بیشتری خوابیدم،چون میدونستم صبح واسه خون گرفتن بیدارم نمیکنن.اول مهر بود،من یه صبح دیگه رو تو بیمارستان شروع کردم.تفاوتش با بقیه این بود که اون روز مرخص میشدم،تا 8 ام مهر استراحت پزشکی بهم داده بودن،و من بعد از 6روز از بیمارستان مرخص شدم
.خدایا....دوست دارم...خیلی شکر
موضوع: تبعات بعد کموتراپی(سال92)،
گفتم دکتر این پرستارا هی میان مارو با سونوی شکم لگن میترسونن،...
دکتر خندید،گفت:مرخصی.
بعد هم به درسا گفت:مدارک منو بیاره که نامه بده برای پیوند.،و اینکه 20 روز دیگه دکتر (BM)میگیره،واسه انجام آزمایش (MRD)که توش میزان باقیمانده بیماری رو بررسی میکردن..
شب رو با آرامش بیشتری خوابیدم،چون میدونستم صبح واسه خون گرفتن بیدارم نمیکنن.اول مهر بود،من یه صبح دیگه رو تو بیمارستان شروع کردم.تفاوتش با بقیه این بود که اون روز مرخص میشدم،تا 8 ام مهر استراحت پزشکی بهم داده بودن،و من بعد از 6روز از بیمارستان مرخص شدم
.خدایا....دوست دارم...خیلی شکر
موضوع: تبعات بعد کموتراپی(سال92)،
[ دوشنبه 12 اسفند 1392 ] [ 10:36 ق.ظ ] [ بهار ]