وصیت نامه...
بعد از تموم شدن دوره ی دوم،من تصمیم گرفتم خاطرات این دوران رو بنویسم.یه سررسید برداشتم،فکر کنم 400 برگی داشت. فقط چند صفحه اولش تقویم بود،بقیش سفید بود.
بعد از نوشتن خاطرات این مدت ،رفتم ته دفتر و وصیت نامه نوشتم.نمیدونم شاید هم کار مسخره ای بود،به هر حال من بیماریم قبول کرده بودم و به مرگ هم به عنوان جزئی از زندگیم نگاه میکردم که نمیشه ازش فرار کرد.
توی این وصیت نامه تکلیف همه چیزو روشن کردم،هم مادیات هم معنویات:
مثل پول مختصری که تو حسابم بود،چند تا تیکه طلایی که داشتم،و نماز ،روزه های قضایی که ازشون غافل بودم،اموال نه چندان با ارزشی که بعد از من میموند مثل گوشیم،لباسام، وسایلم، و این که از کیا واسم حلالیت بگیرن و حلالیت طلبی از خانواده که تو این مدت خیلی به خاطر من اذیت شدن و...
خدا میدونه انقد سر این وصیت نامه گریه کردم که تمام جلد داخل این سررسید خیس شد و جای اشکام واسه همیشه روش موند.
هنوز هم بعد از چند ماه،امکان نداره بخونمش و اشکام درنیاد.من در خوشبینانه ترین حالت اونو نوشتم،فکر کن اگه میدونستم چه بلاهایی قراره سرم بیاد چی مینوشتم!!!
ولی در کل:
(( گر نگهدار من آنست که من میدانم
شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد))
موضوع: پرت و پلا،
بعد از نوشتن خاطرات این مدت ،رفتم ته دفتر و وصیت نامه نوشتم.نمیدونم شاید هم کار مسخره ای بود،به هر حال من بیماریم قبول کرده بودم و به مرگ هم به عنوان جزئی از زندگیم نگاه میکردم که نمیشه ازش فرار کرد.
توی این وصیت نامه تکلیف همه چیزو روشن کردم،هم مادیات هم معنویات:
مثل پول مختصری که تو حسابم بود،چند تا تیکه طلایی که داشتم،و نماز ،روزه های قضایی که ازشون غافل بودم،اموال نه چندان با ارزشی که بعد از من میموند مثل گوشیم،لباسام، وسایلم، و این که از کیا واسم حلالیت بگیرن و حلالیت طلبی از خانواده که تو این مدت خیلی به خاطر من اذیت شدن و...
خدا میدونه انقد سر این وصیت نامه گریه کردم که تمام جلد داخل این سررسید خیس شد و جای اشکام واسه همیشه روش موند.
هنوز هم بعد از چند ماه،امکان نداره بخونمش و اشکام درنیاد.من در خوشبینانه ترین حالت اونو نوشتم،فکر کن اگه میدونستم چه بلاهایی قراره سرم بیاد چی مینوشتم!!!
ولی در کل:
(( گر نگهدار من آنست که من میدانم
شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد))
موضوع: پرت و پلا،
[ چهارشنبه 25 دی 1392 ] [ 10:42 ب.ظ ] [ بهار ]