86-بالاخره ما رفتیم ترم 6
تا 19 بهمن تعطیل بودیم،ومن بی صبرانه منتظر ترم جدید بودم،نه برای اینکه عاشق درس و دانشگاهم ،که نیستم!!بخاطر اینکه اگه کسی پرسید بگم ترم 6ام، آخه یک سال بود که میگفتم ترم 5ام.،13 بهمن ما رفتیم پیش دکتر ،(WBC)شده بود 4000 و بازم دوز داروهام رفت بالاتر!!
یه شوک دیگه هم موقع انتخاب واحد بهم وارد شد.اونم اینکه یه درس دیگه به لیست ما اضافه شده(دانش جمعیت وخانواده)یا همون (تنظیم خانواده سابق)،قبلا گفته بودن چون شما توی درس ((بهداشت مادرو نوزاد))همه چیزو میخونید،تنظیم خانواده لازم نیست،اما با تغییر سیاست ها از((فرزند کمتر -زندگی بهتر))به ((آنچه فرزندتان از شما میخواهد یک همبازی است)) ،این درس به لیست اضافه شد.اوضاع وقتی ضد حالتر شد که فهمیدم دانشگاه کذایی ما 2تا درس ((000000))واحدی داره،که پاس کردنشون اجباریه.درس مبانی کامپیوتر و مهارت های زندگی.فکر کن،کلاس بری،امتحان بدی،نمره در حد قبولی بگیری،برای صفر واحد و بعد هیچ جا حساب نشه.ای خداااااااااااا،نجاتمون بده.
ما اراک فقط یه فناوری اطلاعات داشتیم 1 واحد بود.
بخاطر اون درسایی هم که ترم پیش اینجا ارائه نشد،این ترم من با بچه های ترم دو(1کلاس)،ترم چهار(2کلاس و یه کارآموزی)و ترم شش(6کلاس و یه کارآموزی) ، باید برم!!! خلاصه که سرم شلوغه در حد المپیک!!!دیگه واسه دانشگاه رفتن هدبندم هم برداشتم،چون موهام تقریبا 4 سانت شده بود و میشد هدبند نزنم!!توی خونه هم دیگه روسری سرم نبود،ولی انگار خیلی بهش عادت کرده بودم،آخه سردم میشد،کلم یخ میکرد داداشم میگفت شبیه سیا ساکتی شدی با این موهات!!!
11اسفند دوباره (CBC)دادم و با خوشی و خرمی رفتم جوابو گرفتم....
ولی (WBC)دوباره اومده پایین و شد 3400 تا.تمام طول مسیر آزمایشگاه تا مطب رو گرفتم خوابیدم،درسا میگفت جوابو بده ببینم،منم که نمیخواستم بابا بفهمه،گفتم ولش کن،نگاه کردم ،خوبه!!درسا نگاش کرد گفت خوبه که!!!ولی من این حسو نداشتم،تا اینکه رفتیم پیش دکتر جون،گفت:دیگه مقدار دارو رو کم و زیاد نمیکنیم،همینطوری خوبه!و برعکس اون همه فکرای ترسناکی که من کردم،خیالمو راحت کرد.نمیدونم اگه من دکتر جونو نداشتم چیییییی کار میکردم!!!
موضوع: دوران درمان نگهدارنده(مهر 92به بعد)، دانشگاه جدید،
یه شوک دیگه هم موقع انتخاب واحد بهم وارد شد.اونم اینکه یه درس دیگه به لیست ما اضافه شده(دانش جمعیت وخانواده)یا همون (تنظیم خانواده سابق)،قبلا گفته بودن چون شما توی درس ((بهداشت مادرو نوزاد))همه چیزو میخونید،تنظیم خانواده لازم نیست،اما با تغییر سیاست ها از((فرزند کمتر -زندگی بهتر))به ((آنچه فرزندتان از شما میخواهد یک همبازی است)) ،این درس به لیست اضافه شد.اوضاع وقتی ضد حالتر شد که فهمیدم دانشگاه کذایی ما 2تا درس ((000000))واحدی داره،که پاس کردنشون اجباریه.درس مبانی کامپیوتر و مهارت های زندگی.فکر کن،کلاس بری،امتحان بدی،نمره در حد قبولی بگیری،برای صفر واحد و بعد هیچ جا حساب نشه.ای خداااااااااااا،نجاتمون بده.
ما اراک فقط یه فناوری اطلاعات داشتیم 1 واحد بود.
بخاطر اون درسایی هم که ترم پیش اینجا ارائه نشد،این ترم من با بچه های ترم دو(1کلاس)،ترم چهار(2کلاس و یه کارآموزی)و ترم شش(6کلاس و یه کارآموزی) ، باید برم!!! خلاصه که سرم شلوغه در حد المپیک!!!دیگه واسه دانشگاه رفتن هدبندم هم برداشتم،چون موهام تقریبا 4 سانت شده بود و میشد هدبند نزنم!!توی خونه هم دیگه روسری سرم نبود،ولی انگار خیلی بهش عادت کرده بودم،آخه سردم میشد،کلم یخ میکرد داداشم میگفت شبیه سیا ساکتی شدی با این موهات!!!
11اسفند دوباره (CBC)دادم و با خوشی و خرمی رفتم جوابو گرفتم....
ولی (WBC)دوباره اومده پایین و شد 3400 تا.تمام طول مسیر آزمایشگاه تا مطب رو گرفتم خوابیدم،درسا میگفت جوابو بده ببینم،منم که نمیخواستم بابا بفهمه،گفتم ولش کن،نگاه کردم ،خوبه!!درسا نگاش کرد گفت خوبه که!!!ولی من این حسو نداشتم،تا اینکه رفتیم پیش دکتر جون،گفت:دیگه مقدار دارو رو کم و زیاد نمیکنیم،همینطوری خوبه!و برعکس اون همه فکرای ترسناکی که من کردم،خیالمو راحت کرد.نمیدونم اگه من دکتر جونو نداشتم چیییییی کار میکردم!!!
موضوع: دوران درمان نگهدارنده(مهر 92به بعد)، دانشگاه جدید،
[ سه شنبه 27 اسفند 1392 ] [ 07:41 ب.ظ ] [ بهار ]