بهاردوباره(خاطرات کموتراپی من)

باد با چراغ خاموش کاری ندارد، اگر در سختی هستی ، بدان که روشنی …

17- دوره اول کموتراپی

فکر کنم 20 روزی میشد که بستری بودم.به خاطر پایین بودن پلاکتم خونریزی گوارشی داشتم.انگار تمام سیستم گوارشم زخم شده بود.بهم شربت لاکتولوز دادن .نمیدونم بخاطر کمبود کلسیم بود یا چیز دیگه،ولی احساس میکردم دندونام داره ترک میخوره..نوک انگشتام یه حالتی مثل بی حسی وپارستزی (گزگزومورمور )داشت،به مامانم گفتم دست من به مایع دستشویی های اینجا حساسیت داره،ولی بعدا فهمیدم عوارض داروهاست
مامان هر روز واسم،پسته خام،جگر،عدسی که با گوشت انواع پرنده درست میکرد،و کلی خوراکی های مقوی میاورد تا کم خونیم درست شهconnie_feedbaby.gif.با انجیر خیس کرده واسه اون constipation ،ولی عوارض داروهای کموتراپی واقعا درست بشو نبودgirl_impossible.gif،هرکاری هم که میکردن،فقط تا یه حدی میشد عوارضو کم کرد وباید تحمل میکردیhysteric.gif!!!
 
.چند روز بعد از اینکه داروهای کموتراپی تموم شد(G-CSF)رو شروع کردن.آمپول های زیر جلدی بود.برای تحریک تولید شدن گلبول سفید.دکتر گفته بود هروقت پلاکت وگلبول سفید بیاد بالا مرخص میشی.فکر کنم پلاکتم 50000 بود که فرداش بهتر شده بود ولی روز بعد دوباره اومد پایین،خونریزی هم داشتم.دیگه واقعا اعصابم به هم ریخته بود.با هیشکی حرف نمیزدم.غذا هم نمیخوردم.دکتر روز پنجم برگشت ومن در نبود دکتر بازم(P.C)گرفتم.روز 6ام فروردین دوباره پلاکتم رفت بالا ومن 7ام فروردین با 60000تاپلاکت مرخص شدم.
خیلی خوشحال بودم که برگشتم خونه
 
،ولی دکتر گفت یک هفته دیگه برگرد برای دوره دوم.داروهای دوره بعدم رو هم نوشت.توی اون یه هفته فاصله که افتادموهای من به شدت میریخت طوری که تمام بالشم پر از مو شده بود و حتی برای چند دقیقه هم نمیتونستم روسریمو بردارم.به درسا گفتم من نمیتونم بدون مو باشم..آدم بد حجابی نبودم ولی معمولا روسریم میرفت عقب و فکر این که دیگران منو با اون وضعیت ببینن دیوونم میکرد.
 اونم منی که همیشه رنگ گل سر یا گیر سرم رو با رنگ لباسم ست میکردم
شکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز .پس تصمیم گرفتم قبل از اینکه این اتفاق بیفته موی مصنوعی بخرم.فکر کنم روز 10ام فروردین بود درحالیکه اکثر مغازه ها بسته بودن، 3بار خیابون منوچهری(که میگفتن مرکز کلاه گیسه) رو بالا -پایین رفتیم تا من یه کلاه گیس خریدم.Red Hairرنگش خیلی نسبت به موهای خودم روشنتر بود ولی مثل موهای خودم صاف و لخت بود.وقتی برگشتیم خونه کلی گریه کردم و  داداشم کلی دلداریم داد.
البته توی تمام این مدت نذاشتیم هیچکس بفهمه  و جز خانواده خودم و دوستای دانشگام هیشکی از بیماری من خبر نداشت.
Farting
 




موضوع: خاطرات کموتراپی من(سال92)، ریزش و رویش موهای خوشگلم،

[ چهارشنبه 25 دی 1392 ] [ 08:56 ب.ظ ] [ بهار ]

[ نظرات() ]

شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات