بهاردوباره(خاطرات کموتراپی من)

باد با چراغ خاموش کاری ندارد، اگر در سختی هستی ، بدان که روشنی …

41-نگرانی دوباره من ازمایع توی ریه

یه اتفاق مسخره  دیگه که بارها تو (ICU)می افتاد (CXR)بود.(.برای همه مریض ها).کافی بود دستگاه رو بیارن و بگن اکسپوز،تا همه پرسنل پناه بگیرن تا از اشعه در امان باشن.ولی بیچاره مریضا،هیچ جا نمیتونستن برن!!!صبح همون روز از من هم (CXR)گرفتن.دکتر حسینی (متخصص عفونی)با رزیدنتش اومد اونجا.رزیدنته صدای ریه منو گوش داد وگفت هر دو تا ریه ش رال*داره.گفتن 450 سی سی مایع آزاد هم تو ریه ش هست.منم ناراحت شدم.دکتر فرمند هم اومد.گفت هم تولدت مبارک هم اکس تیوب شدنت.اون روز واسم ناهار آوردن (فرنی با سوپ)خانوم محمدی فرنی رو داد خوردم ولی سوپش بد مزه بود.نخوردم.یکی از پرستارا(آقای ...) بود،حرفاش خیلی منو میترسوند(میگفت کمتر کسی از (ARDS)جون سالم به در میبره،450 سی سی یعنی تقریبا 1/5 لیوان،تو الان دراز کشیدی،خوب نفس میکشی،اکه پاشی ،نمیتونی!!!.)گفتم یعنی میخوان بکشنش؟؟گفت چست تیوب(لوله توی قفسه سینه برای تخلیه ترشحات)میذارن.داشتم سکته میکردم.آقای نتاج  خدا خیرش بده.. بهش گفت نمیخواد به مریض من اطلاعات بدی.عصری دکتر جون اومد.بهش گفتم من میخوام برم بخش..گفت :دکترای (ICU)باید بگن .خسته شده بودم. بازی تیم ملی فوتبال با کره بود،وسطاش من با پرستارم (خانوم اثباتی)و آقای عباسی (کمک بهیار)رفتیم برای سی تی اسکن ریه البته با کپسول اکسیژن.وسط راه یه خانومه همراه مریض وقتی منو دید زیر لب یه چیزی گفت ،بعدش گفت خدا شفاش بده.خندم گرفته بود.(با خودم گفتم ببین چقد حالم زاره که غریبه ها هم واسم دعا میکنن!!!) وقتی برگشتیم.ایران برد ،همه پرستارا اومدن روی بادکنکای تولدم نوشتن. (هم تبریک اعیاد شعبانیه رو وهم بردن تیم ملی رو)ازم اجازه گرفتن و چندتاشون هم ترکوندن.شام رو آوردن.بازم فرنی وسوپ...به خانوم اثباتی گفتم اینا فکر کردن من اینتوبه بودم بی دندون هم شدم،گفت نه باید غذای نرم بخوری تا وقتی که گلوت خوب شه.گفتم نمیخوام خیلی بدمزه ست.گفت اگه نخوری بهت سرم اینترالیپید(به جای غذا)میدن ها!!ناچار یه کم خوردم.





موضوع: خاطرات ICU من(تابستان 92)،

[ دوشنبه 28 بهمن 1392 ] [ 01:22 ب.ظ ] [ بهار ]

[ نظرات() ]

شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات