43-آخرین شام توی (ICU)
شام ماهی بود ومنم که اصلا خاطره خوبی از ماهی نداشتم یه ذره خوردم.آقای بیاتی(پرستار)میگفت نترس.پخته شده.اون موقع به من(KCl)-پتاسیم کلرید خوراکی میدادن.روزی 2بار .میریختن تو آبمیوه.تازه هپارین(ضد لخته)هم میزدن.من خیلی سرفه میکردم.شب پرستارم رفت استراحت.یه آقا به جاش اومد.اسمشو نمیدونم.ولی بنده خدا کلی اذیت شد تا (KCl)رو به خورد من بده.میگفتم نمیخوام.مزه کوفت میده!!!اون شب هم من به امید اینکه فردا مرخص بشم،خوابیدم
موضوع: خاطرات ICU من(تابستان 92)،
موضوع: خاطرات ICU من(تابستان 92)،
[ دوشنبه 28 بهمن 1392 ] [ 01:29 ب.ظ ] [ بهار ]