تاریخ : جمعه 23 تیر 1391 | 05:52 ب.ظ | نویسنده : افشین اهورا
تنها گذاشتن تنهاکسی که تنها کس او هستی ،تنها گناهیه که هیچ کس و هیچ وقت بخشیده نمیشه

برچسب ها: خانواده اهورا، شعر، داستان، هنر داستان و شعر، نثر، شنیدن صداهایی که در اعماق چاه باز فریاد میزنند، تنها گذاشتن،  

تاریخ : جمعه 23 تیر 1391 | 05:51 ب.ظ | نویسنده : افشین اهورا
 
بدترین حسرتی که در زندگی میخوریم

از کارهای خطایی که مرتکب شده ایم ، نیست …

بلکه از این است که…
...
چرا کارهای درست را برای کسی که لیاقتش را نداشته

انجام داده ایم ...!!

برچسب ها: بد ترین، خانواده اهورا، شعر های سیاسی اجتماعی، شاعران عصیان گر، مستیه رو به پستی، هشت و رو به پشتو، داستان،  

تاریخ : جمعه 23 تیر 1391 | 05:44 ب.ظ | نویسنده : افشین اهورا
سلامتیه اونایی که بیدارن..... و یک شب با آرامش و بدون اشک خوابیدن آرزوشونه......

برچسب ها: سلامتی، شعر، نثر ادبی، خانواده اهورا، گروهی مقاوم در برابر بیچارگی، هنر، نعشگی های ناخواسته،  

تاریخ : پنجشنبه 22 تیر 1391 | 05:30 ب.ظ | نویسنده : افشین اهورا
شب که از راه میرسد
فکر و ذهنم
وحتی در و دیوار و سیگارها حرفها می زنند با دلم
اما افسوس لبانم بریده اند از گفتن
هر چه گفتم تنهایم تنهاتر شدم
وقت سکوت است .

برچسب ها: شب، شعر، داستان، هنر، داستانک، طنز تو نطنز، ان تو کفن،  

تاریخ : پنجشنبه 22 تیر 1391 | 05:25 ب.ظ | نویسنده : افشین اهورا
وِلت میکنم و می رم ......
نه اینکه دوستت نداشته باشم ها ...
بین خودمون باشه ...
از نخودی بودن متنفرم ....

برچسب ها: ولت میکنم، نوخودی بودن، بی خودی بودن، هنر، داستان، شعر، خانواده اهورا،  

تاریخ : پنجشنبه 22 تیر 1391 | 05:21 ب.ظ | نویسنده : افشین اهورا
به كوری چشم تو هم كه باشد حالم خوب ِ خوب است اصلا هم دلم برایت تنگ نشده، حتی به ...تو فكر هم نمی‌كنم باران هم تو را دیگر به یاد من نمی‌آورد مثل همین حالا كه می‌بارد لابد حالا داری زیر باران قدم می‌زنی . . . . . . چترت را فراموش نكن ! لباس گرم را هم
برچسب ها: به کوری چشم تو، هنر داستان و شعر و ...، شعر شعر شعر، جملات کوتاه ولی زیبا، عرق و ورق و زر ورق،  

تاریخ : پنجشنبه 22 تیر 1391 | 05:14 ب.ظ | نویسنده : افشین اهورا
مرد باش ،
زمین به مرد بودنت نیاز داره ،
مرد باش . مردونه حرف بزن . مردونه بخند . مردونه عشق بورز . مردونه گریه کن ، مردونه ببخش ...
مرد باش ، نه فقط باجسمت ،
بانگاهت ، با احساست ، با آغوشت ...
...
... مردباش و هیچوقت نامردی نکن
... مخصوصا برای کسی که به مردونگیت تکیه کرده و باورت کرده ...

هنوز هستند مردان و پسرانی که بوی مردانگی می دهند
در دستانشان عزت یک مرد ، یک مرد ، واقعی لمس می شود
اهل ناموس بازی نیستند!
می شود روی حرف و قول هایشان حساب کرد ..


برچسب ها: خانواده اهورا، هنر داستان و شعر و ...، شعر، افشین اهورا، سیاست کثیف این روز های پست،  

تاریخ : پنجشنبه 22 تیر 1391 | 03:40 ق.ظ | نویسنده : الیاس
صبح با رفقا کفتر بازی تو سئله 

با سر عت 180 تا رفتن ته دره 

شب مست کردن و ریدن 

در خونه امام جماعت محله 

تو سری زدن و به زور بردن به مسجد 

خفه شدن از بوی جوراب 

و ترس از خوردن ترکه 

هر روز 100 تا گرسنه در حال مردنه

صف ایستادن برای ثبت نام و رفتن به مکه 

شعر گفتن توی ایران 

مثال توف کردن توی پنکه . 




طبقه بندی: شعر، 
برچسب ها: الیاس اهورا، هنر داستان و شعر ...، شعر های اجتماعی، شعر، مجموعه نسل سوخاری، شعر های سیاسی، سرانجام شب بیداری ها،  

تاریخ : سه شنبه 20 تیر 1391 | 11:41 ب.ظ | نویسنده : الیاس


توی این جامعه نمیشه قشنگی و تجربه کرد 

باید مثل اسکولا بود همین طوری زندگی کرد 



طبقه بندی: شعر، 
برچسب ها: الیاس اهورا، هنر، شعر، اوسکولا، جامعه لعنتی من، قشنگی که مرده، من که نبودم نمیدونم مشروب و کی خورده،  

تاریخ : سه شنبه 20 تیر 1391 | 01:40 ق.ظ | نویسنده : الیاس
شب دوست دارم 
شب ستاره بارونه 
شب و دوست دارم 
دعا خوندن توش اسونه 

شب و دوست دارم
با ولوله ی سوکوتش 
شب و دوست دارم 
با اسمون کبودش 

شب و دوست دارم 
با اهنگ تنهایی 
شب و دوست دارم 
با اسمون کذایش 

شب و دوست دارم 
با ماه اسمونش 
شب و دوست دارم 
با راه های اسونش 

من شب و دوست دارم 
من تو شب چند تا دوست دارم 
ماه ستاره تاریکی تنهایی 

من شب و دوست دارم 
به خاطر همه دوستام .




طبقه بندی: شعر، 
برچسب ها: شب، الیاس اهورا، ستاره، شعر، هنر داستان و شعر و ...، من شب و دوست دارم، هنر،  

تاریخ : یکشنبه 18 تیر 1391 | 11:34 ب.ظ | نویسنده : الیاس



واسه هر خطری یه روز پا بودی 

یه دوست خوب واسه ادامه راه بودی 

کبود بودی مثل کبودی های باز جویی 

نه منی بود و نه تو , من و تو با هم ما بودیم 



طبقه بندی: شعر، 
برچسب ها: الیاس اهورا، هنر داستان و شعر و ...، شعر های زیبا، شنیدن صدا هایی که در اعماق چاه باز فریاد میزنند، شعر و داستا ن های خانواده اهورا، کبودی های باز جویی، نسل سوخاری،  

تاریخ : سه شنبه 13 تیر 1391 | 06:48 ب.ظ | نویسنده : افشین اهورا

وقتی که دیگر نبود


من به بودنش نیازمند شدم

...

وقتی که دیگر رفت


من به انتظار آمدنش نشستم


وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد


من او را دوست داشتم


وقتی که او تمام کرد


من شروع کردم


وقتی که او تمام شد


من آغاز کردم


چه سخت است تنها متولد شدن


مثل تنها زندگی کردن است


مثل تنها مردن


تعداد کل صفحات : 5 ::      1   2   3   4   5  

  • امیر خان
  • انجمن مورفولوژی جغرافیایی
  • کارت شارژ همراه اول
  • شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات