من ز درد تو هلاک و تو دوای دگران
من گرفتار و تو در بند رضای دگران
من ز درد تو هلاک و تو دوای دگران
گنج حسن دگران را چه کنم بی رخ تو؟
من برای تو خرابم، تو برای دگران
خلوت وصل تو جای دگرانست، دریغ!
کاش بودم من دل خسته به جای دگران
پیش ازین بود هوای دگران در سر من
خاک کویت ز سرم برد هوای دگران
پا ز سر کردم و سوی تو هنوزم ره نیست
وه! که آرد سر من رشک بپای دگران
گفتی: امروز بلای دگران خواهم شد
روزی من شود، ای کاش! بلای دگران
دل غمگین هلالی به جفای تو خوش است
ای جفاهای تو خوشتر ز وفای دگران
شاعر: هلالی جغتایی
دسته بندی: دیگر شاعران، شعر عاشقانه، شعرهایی که دوست شان دارم،
برچسب ها: هلالی جغتایی ،
من ز درد تو هلاک و تو دوای دگران
گنج حسن دگران را چه کنم بی رخ تو؟
من برای تو خرابم، تو برای دگران
خلوت وصل تو جای دگرانست، دریغ!
کاش بودم من دل خسته به جای دگران
پیش ازین بود هوای دگران در سر من
خاک کویت ز سرم برد هوای دگران
پا ز سر کردم و سوی تو هنوزم ره نیست
وه! که آرد سر من رشک بپای دگران
گفتی: امروز بلای دگران خواهم شد
روزی من شود، ای کاش! بلای دگران
دل غمگین هلالی به جفای تو خوش است
ای جفاهای تو خوشتر ز وفای دگران
شاعر: هلالی جغتایی
دسته بندی: دیگر شاعران، شعر عاشقانه، شعرهایی که دوست شان دارم،
برچسب ها: هلالی جغتایی ،