تاریخ : دوشنبه 18 شهریور 1392 | 08:20 ب.ظ | نویسنده : الیاس
سلام به دوست ها ی گل و عزیزم و تمام کسانی که به این وبلاگ سر میزنن و مطالبم و میخونن . 

ببخشید مدتی نبودم و نگرانتون کردم راستش کمی مصدوم و گرفتار بودم و حسابی سرم شلوغ بود . 

از تمامی دوستان که توی این مدت بهم سر زدن و من و تنها نذاشتن واقعا ممنونم امیدوارم بتونم جبران کنم . 


تاریخ : دوشنبه 18 شهریور 1392 | 07:24 ب.ظ | نویسنده : الیاس
تاریخ : سه شنبه 1 مرداد 1392 | 08:01 ب.ظ | نویسنده : الیاس
بعضی از چیز ها انقدر بی ارزشند که حتی ارزش تنفر ورزیدن و هم ندارن . 

همه مون توی جاهای مختلف این صحنه و دیدم و یا حتی خودمون هم تجربش کردیم  وقتی یه بچه ی کوچیک هم چیزی و از صمیم قلب میخواد برای به دست اوردنش هر کاری میکنه توی خیابون گریه میکنه خودش و میکشه زمین کتک خانوادش و به جون میخره ولی ساده از چیزی که میخواد دست نمیکشه . 

خیلی از ما ادم بزرگ ها یه ذره از اراده ی اون بچه کوچیکارو هم نداریم . 


امیدوارم همیشه سر همه حرف هام و ارمان هام و اهدافم محکم وایسم و تحت هیچ شرایطی کوتاه نیام. 


دوستان عزیز توی لینک زیر میتونید یکی از شعر های قدیمی من و بخونید . 








طبقه بندی: روزمرگی های ما، 
برچسب ها: روزمرگی، بی ارزش، خیلی از ما ادم بزرگ ها یه ذره از اراده ی اون بچه کوچیکارو هم نداریم .، عضی از چیز ها انقدر بی ارزشند که حتی ارزش تنفر ورزیدن و هم ندارن .، دیدار صبح،  

تاریخ : جمعه 28 تیر 1392 | 11:52 ب.ظ | نویسنده : الیاس


رفاقت و دوستی واقعا چیزی نیست که با مسافت طولانی و دوری و مشکلات سخت از بین بره. 

اگه از بین رفت مطمئن باش هر چیزی بوده جزء یه رفاقت عمیق . 

قابل توجه اون افرادی که حرف از رفاقتشون اون جای خر و پاره میکنه ولی با کوچکترین مشکلی هو تو تو میسابن به الک . 


انگار همین دیروز بود که هنرستان و می پیچوندیم و میرفتیم فرحزاد یا توی حیاط مدرسه با هم راه میرفتیم و اهنگ تو این شهر تاریک زد بازی و میخوندیم یا توی کلاس و کارگاه کلی مسخره بازی در می اوردیم و میخندیدیم یا وقتی از سفره خانه برمیگشتیم مدرسه همه میگفتن بوی دو سیب میدید . 

انگار همین دیروز بود که وقتی من می امدم توی کلاس تو این اهنگ : 

از اون ته صدا میاد داغ و ویسکی کو ؟ 
صدای کیه ؟ آمد اقا الیاس تو 
یه لیوان بده زود بنوشه 
یه قلیونم بکشه که توپ توپ شه 

میخوندی . 

انگار همین دیروز بود که توی یه پارتی شبانه 100 درجه روی هوا بودیم و بالا و پایین میپریم . 

اون . . . یادته ؟ 
تو  . . .  تو . . . ااااااااا . . . تو ........ 
هه هه هه هه هه 

واقعا چقدر زود گذشت یادش بخیر . 



خدا حافظیمان بود با نصف کردن یک پیراشکی 

من و تو و تهران شلوغ و ایستگاه B R T



تقدیم به دوست با مرامم افشین اهورای عزیز 


توی ادامه مطالب چند تا عکس از و افشین اهورای عزیز میذارم . 

ادامه مطلب

طبقه بندی: روزمرگی های ما، 
برچسب ها: روزمرگی های ما، خانواده اهورا، الیاس اهورا، افشین اهورا، خدا حافظیمان بود با نصف کردن یک پیراشکی من و تو و تهران شلوغ و ایستگاه B R T، رفاقت و دوستی واقعا چیزی نیست که با مسافت طولانی و دوری و مشکلات سخت از بین بره . اگه از بین رفت مطمئن باش هر چیزی بوده جزء یه رفاقت عمیق .،  

تاریخ : چهارشنبه 19 تیر 1392 | 08:40 ب.ظ | نویسنده : الیاس


سلام به همه دوست های گلم من دوباره برگشتم . 

ببخشید به دلیلی یه سری از مشکلات فرصت با ارزش با شما بودن و برای مدتی از دست دادم . 

ولی توی این مدت خدا خودش میدونه دلم همش پیش وبلاگم و شماها بود . 

امیدوارم بتونم دوباره با مطالبم خوشحالتون کنم . 


ماه رمضان
 

نفس میکشم ماه و نگاه میکنم 

پنجره باز میکنم صدای اذان میاد

صلواتی میفرستم و خدارو شکر میکنم 

چیزی نمونده ماه رمضان بیاد 


قرص ماه در آسمان ماه رمضان 

همه جا صحبت در کوچه و بازار بین این و آن 

شهر کمی بوی خدا گرفته به خود 

ای کاش هر روزمان میبود ماه رمضان


ترکیدن بغض لب حوض وقت وضو 

خیس شدن مهر هنگام نماز وقت سجود 

ای کاش باطنمان هم کمی خدایی میبود 

خدا کند سالی بیاید رمضان واقعی کند طلوع 


سالی بیاید به دور از بغض و کینه 

اگر گشنه ای گوشه ای غذایی خورد نگویم مخالف دینه 

وقتی ما خود یه انسان سر تا پا گناهیم بهتر نیست 

فکر خود را کنیم جای این که سنگ دیگران را زنیم به سینه 


من را در قبر خود میگذارند و تو را هم در قبر خود 

به من چه فلان کسک روزه اش را گرفت یا خورد 

بهتر نیست کمی با هم مهربان باشیم 

مگر ادمی جرء مهربانی از این دنیای فانی با خود چه خواهد برد 


الیاس اهورا 

18 / 1 / 92



طبقه بندی: شعر، 
برچسب ها: شعر، ماه رمضان، شعری در باب ماه رمضان، الیاس اهورا، شعر های عرفانی، شعر های عرفانی اعتراضی، شعری مذهبی،  

تاریخ : دوشنبه 12 فروردین 1392 | 10:55 ب.ظ | نویسنده : الیاس
فردا 13 به در هستش روزی که بیشتر مردم کشور عزیزمون و چند تا از کشورهایی که فرهنگشون به ما نزدیکه برای تفریح به نقاط سر سبز میرن و دست جمعی کنار خانواده خوش میگذرونن . 
الان خیلی ها توی فکر فردا هستن این که کجا برن ؟ چی کارا کنن ؟ از چه مسیری برن به ترافیک نخورن ؟ چه ساعتی راه بیوفتن ؟ 
خیلی ها از امشب رفتن و جا گرفتن برای فردا صبح . 

ولی من فردا میمونم خانه تا به کار های مجموعه شعرم برسم . 

13 ما هم این جوری به در میشه دیگه . . .  

امیدوارم فردا به همه خوش بگذره و روز خوب و زیبایی برای همگی باشه . 




طبقه بندی: روزمرگی های ما، 

تاریخ : جمعه 2 فروردین 1392 | 01:54 ق.ظ | نویسنده : الیاس
تاریخ : جمعه 25 اسفند 1391 | 01:10 ق.ظ | نویسنده : الیاس
سلام به همه دوست های عزیز و گلم پیشاپیش عید و به همتون تبریک میگم امیدوارم همتون توی این عید حسابی شادی کنید و سنت های کهن ایرانی و همچنان زنده نگه دارین تا بعضی ها که سنت های عربی براشون خیلی با ارش تر از جشن های ملی خودمون هستش ببینن که ما ایرانی هستیم و ایرانی خواهیم بود . 

به تازگی دارم یه سری استعداد درون خودم کشف میکنم . فهمیدم که تورشی نخورم کمی هنر آَشپزی دارم و خوب میتونم سفره و زیبا کنم چیز های مختلف و کنار هم قرار بدم یه زیبایی خوشمزه به وجود بیارم . 

به نظر من بیشتر کسایی که کار های هنری میکنن آشپزیشون خوبه . به چند دلیل : 

1- بیشتر هنرمند ها بیشتر سال های عمرشون و توی تنهایی به سر میبرن و برای این که از گشنگی نمیرن مجورن آستین هاشون و بالا بزنن و دست به کار بشن. 

2- کلا هنرمند ها به زیبایی و خلق تصاویر و موقعیت های زیبا اهمیت خاصی میدن که همین روحیشون توی اشپزی هم به سراغشون میاد 

3- و سوم این که از اون جایی که این جا به سختی میشه از درامد حاصل از فعالیت های هنری روزگار گذروند مجبور میشن یه شغلی و پیشه کنن که با اشپزی هم بعضی وقت ها بی ربط نیست . 

البته یه وقت سوء تفاهم نشه ها منظور از هنرمند خودم نبودم ها از هنر برای ما یه اشپزیش مونده که اون هم بشتر اوقات به تخم مرغ ختم میشه . 

اما حالا با این تفاسیر چی باعث میشه که هنرمند های عزیز کمتر برای خودشون و دیگران از این لطف ها بکنن : 

دلیل عمده اش تنبلی منحصر به فرد این افراد هستش که در موقعیت های مختلف گریبانگیرشون میشه . 

البته این نکته ها در آدم های مختلف فرق میکنه و هیچ آدمی شبیه به دیگری نیست . 



طبقه بندی: روزمرگی های ما، 
برچسب ها: آشپزی، اشپزی هنرمند ها، هنر اشپزی، رزومرگی های ما، دلایلی که باعث آشپزی کردن هنر مند ها میشه، حالا چه دلیلی داره که کمتر از این کار ها میکنن،  

تاریخ : پنجشنبه 17 اسفند 1391 | 04:21 ب.ظ | نویسنده : الیاس
یه سلام سفید از جنس دونه های برف به دوست های عزیز و گلم . 
دیشب همین جوری پای نت بودم که دیدم مامان بزرگم داره صدا میکنه الیاس بیا بیرون داره برف میاد . 
من هم سریع پریدم بیرون اول با مامان بزرگم و بابا بزرگم گلخانه مامان بزرگم و ردیف کردیم تا گلهاش خشک نشه بعد هم دو سه تا قالی چشو که شسته بود اوردم تو دیشب اصلا فکر نمیکردم که تا صبح اینقدر برف بیاد . 
صبح  که بیدار شدم برم سر کار دیدیم به به چه خبره وقتی میخواستم برم سوار سرویس بشم ساعت 30 : 5 مثل بچه ها توی این برف ها میدوایدم و شادی میکردم سر کوچه مون هم یکی ماشینش روشن نمیشد داشت غور غور میزد وقتی من و دید یارو با اون اعصاب خرابش خندش گرفت . 
وقتی رسیدیم سر کار یه یکی دو ساعت بعدش تعطیل شدیم دوباره برگشتیم . 
خوب این پنشنبه به اون جمعه در شد . 

این شعری و که میخوام براتون بنویسم حدود 6 یا 7 سال پیش گفتم شاید زیاد شعر قوی نباشه ولی برام بوی سادگی کودکی و  پاکی برف و میده . 


می آید از آسمون پایین برف 
درخشان و سپید و زیباست برف 

مینشیند بر بام خانه ما 
میکند روشن درون سینه ما 

سفیدیش میکند زیبا چشمم 
دونه هایش میکند سفید دشتم 

میدوم شاد درون این برف 
خاطرات خوب مبگرم از برف 

دوست خوب من است برف 
دوست زیبا و سفید و ژرف

وقتی میبینمش شاد و خوشحالم 
چه ها میکند با حال من این برف 

میگیرم درس من از این برف 
وقتی هست دستم ضرف و در آسمونم برف 

ببار ای برف ببار و سفید کن روی ادم ها 
ببار که سیاه و تاریک است درون ادم ها 




طبقه بندی: شعر،  روزمرگی های ما، 
برچسب ها: برف، شعر، پنشنبه سفید، شعر کودکی من، برف و دوست دارم، دونه های سفیدش و هم دوست دارم، شعر برفی،  

تاریخ : سه شنبه 15 اسفند 1391 | 02:13 ق.ظ | نویسنده : الیاس
سلام به دوست های و عزیز و گلم . 
این جمعه ای که گذشت رفیقتون که این جانب باشه رفت سر کار . 
خدایی خیلی ستمه کل هفته و مثل تراکتور کار کنی بعد برای جمعه کلی بساط عیش و نوش فراهم کنی بعد اخر ساعت کاری پنشنبه بهت بگن که فردا باید بیای سر کار . این جاست که زمین و گاز میگیری ها من هم رفتم دیگه چه میشه کرد نباید اهداف بلند مدت و فدای خوشی های زودگذر کرد اخه ولی حالا بماند ساعت 14 دیگه پیچیدم به بازی و جیم فنگ شدم . 



تو یک مجرمی که باید فکر دار کنه 

وقتی یه عمر کسی خودش و خار کنه 

کار به جایی میرسه که باید 

روز جمعه هم اون کار کنه 

+ این شعر و هم همون اوایل ساعت کاری جمعه گفتم . 



طبقه بندی: روزمرگی های ما، 
برچسب ها: روزمرگی های من، ساعت کاری، جمعه رفتم سر کار، جمه ها هم باید کار کرد، نباید هدف های بلند مدت و فدای خوشی های زودگذر کرد، خانواده اهورا،  

تاریخ : سه شنبه 8 اسفند 1391 | 08:48 ب.ظ | نویسنده : الیاس
سلام خدمت دوست های عزیز و گلم . اگر در هفته های آتی من کمتر تونستم وبلاگ و به روز کنم و به خانه های خوشگلتون سر بزنم من و به بزرگی خودتون ببخشید . 
آخه تقریبا یه دو ماهی میشه که شاغل شدم و از ساعت 5 صبح باید برم سر کار و ساعت 7 شب برگردم خانه . 
اخه تو این دیار بر عکس جا های دیگه برای نشون دادن و اثبات استعداد ها و توانایی هات احتیاج به پول حلال مشکلات داری . 
این جا همین که به خودت میای سد های بزرگی سر راهت و میگیرن برعکس این که پشتت باشن و تشویقت کنن  مانعت میشن و تو سرت میزنن . 
سد هایی مثل ارشاد و این که چشم دیدن موفقیت هم دیگرو نداریم و دنبال تخریب همیدگه هستیم و کمتر بزرگتره دلسوزی پیدا میشه که بدون در نظر گرفتن منافع شخصی خودش دست جوان و هارو بگیره و  هزاران مانع دیگه که این ها کوچیک هاش محسوب میشه . 
این جا وقتی شور میگیری و استین هات و میزنی بالا که شروع کنی توی همون مرحله اول میفهمی که باید خودت و سانسور کنی و البته استین هات و هم بدی پایین و یغه رو هم ببندی . 
و در مرحله دوم باید شگرد پیشرفته لفت و لیس و بیاموزی و دسمالت و زین کنی و بری زیر یکی از آقایون یا خانم های به ظاهر مطرح و شروع کنی به برق انداختن تا شاید به لطف اون ها هم که شده کمی دیده بشی یا این که تبر و برداری و بری وسط این جنگل خوشکیده که خیلی وقت بارونی چشم های ادام هاش و نشسته و شروع کنی به تخریب افراد تا شاید این طور هم کسی بهت نظری بندازه . 
ولی این کار ها و این مانع ها برای کسایی که سقف آرزوهاشون به قدر افکارشون کوچیکه و نهایت اهدافشون اینه که یه 4 تا دونه کتاب چاپ کنن و عکس خودشون و این طروف و اون طرفش بزنن و به چند تا محفل ادبی و سمینار برن و حرف های قلمبه سلمبه بزنن و با چند نفری از جنس مخالفشون رفت و امدی داشته باشن خلاصه میشه نه برای کسایی که هدف و آرزوشون نوبل ادبیاته هستش و با هنرشون زندگی میکنن و لذت میبرن . 
دوست های گلم برام دعا کنین سختی های زندگی و مشکلات روز مره هیچ وقت من و از مسیر اصلی زندگیم خارج نکنه . برام دعا کنید . 

بعد از گذشت یه دوهفته ای از پاک شدن نسل سوخاریم به اهنگ رضا صادقی که میگه : اون که رفته دیگه رفته دیگه برگشت هم نداره . رسیدم و تصمیم گرفتم نسل سوخاریم و از اول پایه ریزی کنم. مطمئن باشین تمامه تلاشم و میکنم تا از خواندنش لذت ببرین . تقریبا یک سالی باید روش کار کنم تا همون چیزی که دوست دارم بشه همچنان منتظر نسل سوخاری باشین که یه اهورای واقعی هیچ وقت خسته نمیشه . قابل توجه خانواده عزیزم . 



طبقه بندی: روزمرگی های ما، 
برچسب ها: الیاس، الیاس اهورا، مجموعه شعر، شعر، اطلاعیه فوق سری، نسل سوخاری، روزمرگی های یه شاعر،  

تاریخ : دوشنبه 23 بهمن 1391 | 10:41 ب.ظ | نویسنده : الیاس
آن روز که روزنامه گفت : شاه رفت 

قلم داشت شهادت میداد هر آمدنی رفتنی دارد 

هر تولدی را کفنی باید 

تو که آمدی جای او که رفته 

بدان خوبی نیامده و بدی هم نرفته 

شاه رفت 

با تیتر بزرگ روزنامه 

چه چیز ها که می آید و می رود روزانه 

هر آمدنی رفتنی دارد و هر شروعی پایانی 

اکنون شما هم فکر نکنید که جاودانید 


الیاس اهورا 




طبقه بندی: شعر، 
برچسب ها: کاش میدانستیم همه چیز در این کره ی خاکی فانیست، شعر، الیاس اهورا، اشعار سیاسی، خانواده اهورا، شنیدن صداهایی که در اعماق چاه باز فریاد میزنند،  

تعداد کل صفحات : 11 ::      1   2   3   4   5   6   7   ...  

  • امیر خان
  • انجمن مورفولوژی جغرافیایی
  • کارت شارژ همراه اول
  • شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات