تاریخ : سه شنبه 25 مهر 1391 | 02:11 ب.ظ | نویسنده : الیاس
الیاس اهورا
برچسب ها: یکتا پرست، افتاب پرست، جملات کوتاه، نثر ادبی، موفقیت، الیاس اهورا، خیلی از ما انسان ها . . .،
تاریخ : چهارشنبه 19 مهر 1391 | 05:58 ب.ظ | نویسنده : الیاس
به نام خدا
فروغ فرخزاد یکی از شاعران خوب کشور ما هستش که به خاطر نوع شعر هاش خیلی کم بهش پرداخته شده.
من حدود 4 سال پیش با فروغ و شعر های زیباش اشنا شدم . تا الان کل شعر هاش و 3 یا 4 بار خوندم 2 تا کتاب راجع به زندگی و نقد شعر هاش خوندم و دکلمه شعر هاش و با صدای خودش همچنین با صدای زنده یاد خسرو شکیبایی دارم . و همچنین مستند زندگیش و همراه با فیلمی که ساخته به اسم خانه سیاه است دیدم و واقعا از این کار هام لذت بردم و الان افسوس میخورم که چرا زودتر نشناختمش .
سال شمار زندگی فرغ فرخزاد :
1313 - 8 دی ماه تولد فروغ زمان در تهران . امیریه کوی خادم ازاد فرزند خانواده سروان محمد فرخزاد و توران وزیری تبار
1325 - ثبت نام در دبیرستان خسرو خاور
1328 - حضور در کلاس های نقاشی علی اصغر پتگر
_ ورود به هنرستان بانوان کمال الملک
_ازدواج زود هنگام در سن 15 سالگی با پرویز شاپور نوه خاله مادری و همسایه پشت به پشت خانه شان .
_اقامت در اهواز و ابادان در کنار همسر
1330 - چاپ نخستین شعر فروغ " گناه " در مجله روشن فکر توسط فریدون مشیری و اعتراض های شدید به چاپ این اثر
1331 - تولد تنها فرزند فروغ "کامیار" در 27 خرداد
_ انتشار اسیر اولین مجموعه شعر فروغ در بهار 31
_ شدت گرفتن اختلاف با پرویز شاپور پس از چاپ " اسیر " و بستری شدن در اسایشگاه روانی
1332 - بازگش به تهران با پرویز شاپور
1334 - جدایی از پرویز در 17 ابان و چند ماه زندگی در خانه طوسی حائری و سپس بازگشت به خانه پدری
_ بستری شدن چند روزه در بخش روانی بیمارستان
_ نوشتن چند داستان کوتاه و همکاری با نشریات با اسم مستعار
_ چاپ دوم اسیر با مقدمه شجاع دین شفا
1335 - انتشار دومین دفتر شعر فروغ دیوار و تقدیم به پرویز شاپور
_ سفر به ایتالیا و المان و اغاز اشنایی حرفه ای با سینما
_ مشارکت در دوبلاژ چند فیلم به زبان فارسی در ایتالیا زیر نظر الکس اقا بابایان
1336 - ترجمه تعدادی شعر المانی به همراه برادرش امیر مسعود
_ بازگشت به ایران در مرداد ماه و چاپ خاطراتی از سفر اروپا در مجله فردوسی که پس از 8 قسمت نا تمام ماند .
_ انتشار داستان های کوتاه " بی تفاوت " و " کابوس " در فردوسی
1337 - انتشار عصیان سومین دفتر شعر فروغ
_ اشنایی با ابراهیم گلستان و فراگیری تدوین فیلم از او و همکاری با موسسه ی فیلم گلستان
1338 - تدوین فیلم مستند یک اتش
_ اعزام به انگلیس از سوی گلستان برای تکمیل اموزش تدوین
_ همکاری با گلستان در کار گردانی و تدوین مستند چشم انداز
1340 - چاپ دوم " دیوار "
_ بازی در فیلم کوتاه خاستگاری به کارگردانی ابراهیم گلستان و تمرکز بیشتر بر فعالیت حرفه ای هنری سینما در زمینه های کارگردانی بازیگری و دوبلاژفارسی
1341 - ساخت فیلم مستند "خانه سیاه است"
_ تقبل سرپرستی کودکی به نام حسین از جذام خانه بابا باغی تبریز که فیلم فروغ طی 12 روز در انجا فیلم برداری شده بود
_ همکاری با شاهین سرکیسیان در ترجمه نمایش نامه "ژان مقدس" اثر جرج برنارد شاو
1342 - انتشار "تولدی دیگر" چهارمین مجموعه شعر فروغ تقدیم شده به ابراهیم گلستان
_ چاپ سوم اسیر
_ دریافت جایزه ی بهترین فیلم جشنواره ی اوبرهاوزن المان برای "خانه سیاه است"
1343 - انتشار گزیده اشعار فروغ به انتخاب خودش توسط دو ناشر
_ انتخاب شعر برای دفتری برگزیده از شعر معاصر ایران که با اضافاتی در سال 47 با نام "از نیما نا بعد" به چاپ رسید
_ انتشار ویژه نامه مجله ارش درباره فروغ
_ بازی در فیلم "خشت و اینه"به کارگردانی ابراهیم گلستان در کنار پرویز فنی زاده جمشید مشایخی محمد علی کشاورز و ...
_ چند بار دستگیری به خاطر فعالیت های ازادی خواهانه
_ سفر به ایتالیا و المان
_ سرودن چند شعر مشترک با احمد رضا احمدی و یدالله رویایی
1344 - به شعر برگرداندن بخش های منظوم دو نمایش نامه از برتولت برشت و فردریک دورنمات ترجمه حمید سمندریان .
_ دومین خودکشی نافرجام فروغ با قرص پس از سال 42
_ روی اوردن پبیش از پیش فروغ به نقاشی
1345 - ترجمه تعدادی از اشعار فروغ در المان انگلستان و سوئد
_سفر به ایتالیا برای شرکت در جشنواره ی فیلم پزارو و تقدیر از فیلم "خانه سیاه است" در این جشنواره
_ فعالیت برای انعکاس جهانی وضعیت حقوق بشر در ایران
_ تصادف اتومبیلش در خیابان لقمان و الدوله ی دروس و مرگ فروغ در 24 بهمن دفن پری شادخت شعر ادمیزادان در 26 بهمن در گورستان ظهیر الدوله دربند تهران .
شعر فتح باغ از دفتر تولدی دیگر فروغ فرخزاد
ان کلاغی که پرید
از فراز سر ما
و فرو رفت در اندیشه ی اشفته ابری ولگرد
و صدایش همچون نیزه ی کوتاهی پهنای افق را پیمود
خبر ما را با خود خواهد برد به شهر همه میدانند
همه میدانند
که من و تو از ان روزنه ی سرد عبوس
باغ را دیدیم
و از ان شاخه بازیگر دور از دست
سیب را چیدیم
همه میترسند
اما من و تو به چراغ و اب و اینه پیوستیم
و نترسیدیم
سخن از پیوند سست دو نام در اوراق کهنه ی یک دفتر نیست
سخن از صمیمیت تن هامان در طراری
و درخشیدن عریانی مان
مثل فلس ماهی ها در اب
سخن از زندگی نقره ای اوازیست
که سحر گاهان فواره ی کوچک میخواند
ما در ان جنگل سبز سیال
شبی از خرگوشان وحشی
و در ان دریای مضطرب خونسرد
از صدف های پر از مروارید
و در ان کوه غریب فاتح
از عقابان جوان پرسیدیم
که چه باید کرد
همه میدانند
همه میدانند
ما به خاب سرد و ساکت سیمرغان
راه یافته ایم
ما حقیقت را در باغچه پیدا کردیم
در نگاه شرم اگین گلی گم نام
و بقا را در یک لحظه ی نا محدود که دو خورشید بهم خیره شدند
سخن از پچ پچ ترسانی از ظلمت نیست
سخن از روز است و پنجره های باز
و هوای تازه
و اجاقی که در ان اشیا بیهوده میسوزند
و زمینی که دگر ز کشتی بارور است
و تولد و تکامل و غرور
سخن از دستان عاشق ماست
که پلی از پیغام و عطر و نور و نسیم
بر فراز شب ها ساخته اند
به چمنزار بیا
به چمنزار بزرگ
و صدایم کن از پشت نفس های گل ابریشم
همچنان اهو که جفتش را
پرده ها از بغض پنهانی سر شارند
و کبوتر های معصوم
از بلندی های برج سپید خود
به زمین مینگرند
دانلود دکلمه شعر فتح باغ با صدای فروغ فرخزاد
طبقه بندی: شعر، بیوگرافی بزرگان،
برچسب ها: فروغ فرخزاد، دانلود دکلمه های فروغ با صدای خودش، شعر فتح باغ از فروغ فرخزاد، سالشمار فرغ فرخزاد، الیاس اهورا، هنر داستان و شعر و ...، شنیدن صدا هایی که در اعماق چاه باز فریاد میزنند،
سر گرم شده ام به یک سری کار های بی خود
نمیدانم کدام سو میروم چه کار میکنم با خود
روزهایم را شب میکنم با ارزوی روزهای بهتر
روزهایم شب میشود در انتظار است شب های بدتر
من شده ام اهو و زندگی ببرست به دنبالم
هر گاه پشتم را نگاه کردم دیدم دردست به دنبالم
سلام دوستان عزیز دلم خیلی براتون تنگ شده من و ببخشید اگه دیر به دیر بهتون سر میزنم .
از شنبه میخوام دوباره شروع کنم یواش یواش خودم بکش بالا دوباره یه برنامه ای هم برای خودم ریختم این یه هفته همش مشغول مبارزه با یه سرما خوردگی از نوع خیلی سختش بودم با وجود دکتر رفتن هنوز هم که هنوزه خوب نشدم .
طبقه بندی: شعر،
برچسب ها: الیاس اهورا، شعر، هنر، شنیدن صداهایی که در اعماق چها باز فریاد میزنند، خانواده اهورا، زندگی، هنر داستان و شعر و ...،
سلام دوستان خوبم .
ببخشید که یه مدت کنارتون نبودم .
این کار جدیدی که پیدا کرده بودم تمام وقتم و گرفته بود که نمیدونم بگم خوشبختانه یا متاسفانه این کارم هم به جمع 4 تا شغل قبلیم پیوست و این و هم به نوعی از دست دادم .
یادم روز اولی که از کار اصلیم یعنی روزنامه همشهری امده بودم بیرون چقدر ناراحت بودم ولی الان دیگه وقتی یه اتفاق میفته و مجبور میشم دوباره از شغلم دست بکشم واقعا خندم میگیره .
تا الان 5 تا شغل عوض کردم تقریبا توی 3 ماه . همین طوری پیش برم فکر کنم یه رکورد بزنم برای خودم .
ولی خدایی دلم برای وبلاگم خیلی تنگ شده بود .
طبقه بندی: روزمرگی های ما،
برچسب ها: الیاس اهورا، هنر داستان و شعر و ...، شعر، شنیدن صداهایی که در اعماق چاه باز فریاد میزنند، روزمرگی های من، 5 تا شغل عوض کردم، ولی خدایی دلم برای وبلاگم تنگ شده بود،
نسل من فصل سرد و صدای ما صامت است
نسل من هیچ نگفنه عمریست که ساکت است
نسلی که از روز تولدش مرد شد
نسلی که از چاله به چاه پرت شد
نسلی که ارزو هایش را در
نخ های سیگارش پنهان میکرد
نسلی که سرنوشتش زندان و اعدام بود
اگر نظرش را بیان میکرد
طبقه بندی: شعر، مجموعه نسل سوخاری،
برچسب ها: الیاس اهورا، هنر داستان و شعر و ...، شعر، نسل سوخاری، روزهای اسیری، نسل من،
گل مریم
گل مریم توی پاییز میایی و بهار میشه
لحظه تولدت پنجره بی قرار میشه
عطر تو توی شب کوچه های رویا می پیچه
باد اون و می بره و تو شهر ابر ها می پیچه
زیر تاق اسمون توی مسیر سرنوشت
خدا اسم ترو با اسم فرشته ها نوشت
وقتی از راه میرسی گل ها نفس کم میارن
پری ها تاجشون و به حرمتت بر میدارن
مثل معبد و صلیب و اسمون مقدسی
نمیذارم عطرت و بگیره دست های کسی
گل مریم تو گل خونه ی قلبم میمونی
قصه رسیدن و با لحن نازت میخونی
تو از اون سمت افق از اسمون ها امدی
تو میون همه ی گلا گل سر سبدی
شاعر : مریم حیدر زاده
طبقه بندی: شعر،
برچسب ها: الیاس اهورا، گل مریم، شعر مریم حیدر زاده، خانواده اهورا، شنیدن صدا های که در اعماق چاه باز فریاد میزنند .، مقدس، شعر،
تاریخ : جمعه 17 شهریور 1391 | 07:17 ب.ظ | نویسنده : الیاس
سلام دوستان عزیز . ببخشید که این چند روز کم پیدا بودم و نمیتونستم به وبلاگ های قشنگ تون سر بزنم .
طبقه بندی: شعر، روزمرگی های ما،
برچسب ها: الیاس اهورا، مگر من چه هیزم تری بهت فروختم ای زندگی .، روزمرگی های من .، باز هم من بی کار شدم .، شعر، هنر داستان و شعر و ...، شنیدن صدا هایی که در اعماق چاه باز فریاد میزنند،
اخه تا ساعت 12 شب یا شاید هم بیشتر سر کار بودم . بعدش هم که مثل جنازه دراز به دراز می افتادم .
ولی الان یه 2 روزی میشه که باز یه مشکلی برام پیش امد و یه اتفاق باعث شد که من دوباره بی کار بشم .
نمیدونم چرا زندگی داره اینقدر به من سخت میگیره این چهارمین کاری هستش که بعد از بد شانسی های مکرر و بعد از بیرون امدن از کار اصلیم یعنی روزنامه همشهری داره از دستم میره این کارم و یه جورایی دوست داشتم چون وسط هاش یه خورده ای وقت خالی داشتم و میتونستم یه 2 خطی کتاب بخونم و یه نیم چه خطی هم بنویسم . ولی افسوس . البته فعلا جای امید هست .
نمیدونم شاید این اتفاق ها در اخر به نفع خودم تموم بشه واقعا نمیدونم دیگه مغزم هنگ کرده .
ای زندگی مگر من چه هیزم تری به تو فروختم
من که دم نزدم و در اتش تو مدام سوختم
من که تبدیل به زغال شدم درونت ای زندگی
رنگ و شیره ی جوانی ام را در قمار تو باختم
طبقه بندی: شعر، روزمرگی های ما،
برچسب ها: الیاس اهورا، مگر من چه هیزم تری بهت فروختم ای زندگی .، روزمرگی های من .، باز هم من بی کار شدم .، شعر، هنر داستان و شعر و ...، شنیدن صدا هایی که در اعماق چاه باز فریاد میزنند،
تاریخ : پنجشنبه 9 شهریور 1391 | 01:47 ق.ظ | نویسنده : الیاس
الان که این موقع شب شروع به نوشتن کردم خیلی خستم البته از لحاظ جسمی نه فکری و روحی امروز اولین روز کاریم بعد از یک ماه و خورده ای دوره بیکاریم بود.
طبقه بندی: روزمرگی های ما،
برچسب ها: الیاس اهورا، روز مرگی های الیاس اهورا، رفتن سر کار، 24 ساعت کار مفید ولی بی فایده، دوست خوب خیلی خوب،
این مدت که بی کار شده بودم خیلی خسته تر از الان بودم چون هر روز و هر شب فکرم درگیر بود روحم درگیر بود . خلاصه که کلا درگیر بودم .
من همین چند دقیقه پیش از سر کار امدم خونه .
این کار جدیدم هم هیچ ربط و ارتباطی به کار قبلیم یعنی کار توی روزنامه همشهری نداره .
به رشته مورد علاقم یعنی عکاسی هم ربطی نداره .
ولی با یه چیز ربط خوبی داره اون هم پول هستش چیزی که من باید داشته باشم تا بتونم به یه سریع از هدف هام برسم .
من تقریبا تا ساعت 12 شب سر کار هستم و قسمت جالب ماجرا اینه که جمعه ها هم باید برم سر کار و تمام روز های قرمز تقویم و .
از تمام دوستان خوبم که توی این مدت بی کاری من و رها نکردن ممنونم .
دوست خوب خیلی خوب .
پ ن : دوستان عزیز که به وبلاگ من میاد و نظرات قشنگ تون و میدین ببخشین من این مدت یه خورده سرم شلوغه نتونستم جواب نظرات قشنگتون و بدم و به وبلاگ تون سر بزنم . ولی سر فرصت حتما این کار و میکنم .
طبقه بندی: روزمرگی های ما،
برچسب ها: الیاس اهورا، روز مرگی های الیاس اهورا، رفتن سر کار، 24 ساعت کار مفید ولی بی فایده، دوست خوب خیلی خوب،
تاریخ : پنجشنبه 9 شهریور 1391 | 12:39 ق.ظ | نویسنده : الیاس
نگار جان
ورودت و به خانواده اهورا
تبریک میگم
شما قلم توانای داری امیدوارم بتونی به ما هم کمک کنی تا بهتر بشیم
تاریخ : دوشنبه 6 شهریور 1391 | 12:08 ق.ظ | نویسنده : الیاس
میگویند اهسته حرف بزنید که تهران اجلاس است
قصه نخور هالو اگر تو در بند گرفتاری الیاس هست
امروز تو در بندی و فردا من و پس فردا دیگری
غصه نخور این قصه سر دراز دارد این قصه ی بی کسی
طبقه بندی: شعر،
برچسب ها: الیاس اهورا، اجلاس تهران، هالو، دستگیری شاعران اخه به چه جرمی ؟، امروز تو در بندی و فردا من و پس فردا دیگری، شعر های سیاسی، طنزی که کشته شد،
اما بگذار چیزی کنم من اعتراف
از دروغ هایی که شنید گوشم
دگر به اینه هم ندارم اعتماد
دروغ می گوییم و تسبیح به دست ذکر میکنیم
از اخرت غافلیم و صبح تا شب دنیایمان را بکر میکنیم
ما شده ایم یه لشگر و خدا شده است دشمنمان
هفتاد سال عبادت و یک ساعت فکر نمیکنیم
طبقه بندی: شعر،
برچسب ها: الیاس اهورا، دروغ، دروغ میگوییم و تسبیح به دست ذکر میکنیم، هتاد سال عبادت و یک ساعت فکر نمیکنیم، شعر، هنر داستان و شعرو ....، شنیدن صداهایی که در اعماق چاه باز فریاد میزنند،
تاریخ : یکشنبه 29 مرداد 1391 | 04:56 ب.ظ | نویسنده : الیاس
راستش توی این ماهی که دیگه روز های اخرش و داریم طی میکنیم برام چند تا اتفاق عجیب و غریب افتاد که به غیر از یکیش بقیش همش تلخ بود .
توی این یک ماه از کار اصلیم امدم بیرون و ضرف یک هفته 3 تا شغل عوض کردم .
یه تریپ این لباس شخصی های به درد نخور پیچیدن بهمون و یه روز امدیم خوش بگذرونیم کوفتمون شد .
یه اتفاق خوبی هم که برام افتاد این بود که یه دوست خوب پیدا کردم .
ولی یکی از اتفاق هایی که برام پیش امد خیلی عجیب و غریب بود هنوز هم خودم توی کفش موندم.
اولش نمیخواستم این اتفاق و با کسی در میان بذارم ولی خیلی برام جالب بود که نظر شما دوستان خوبم و در موردش بدونم .
چند وقت پیش اطراف شهریار یه کاری داشتم که باید میرفتم انجامش میدادم موقع برگشتن طرفای غروب بود که زد به سرم برم اطراف اون جا یه دوری بزنم من خیلی دوست دارم توی جاهایی که برای اولین بار میبینم توی جاده های خلوت و سر سبز بگردم .
دیگه تقریبا هوا تاریک شده بود توی یه جاده بودم که دو طرفش و فقط باغ و درخت و دیوار های کاه گلی گرفته بود و میتونم بگم فکر نکنم اطرافش خونه ای بود .
همین طوری که داشتم با سرعت کم میرفتم و از هوای خنک و بوی سر سبزیه جنگل ها لذت می بوردم دیدم که یه بچه سورا دوچرخه از کنار امد تو جاده . به محض این که دیدمش خوشحال شدم یواش داشتم میرفتم کنارش و توی این فکر بودم که این بچه این جا چی کار میکنه و اصلا از کجا ادم یهو . روم برگردوندم که بهش لبخند بزنم دیدم نیست .
این مطلب و برای یه سریع از دوستام تعریف کردم گفتن الیاس دوباره رفتی بیش از حد خوردی توهم زدی یه چیزی دیدی ولی من توی ماه رمضان اصلا از این چیز ها نخوردم .
خودم هنوز هم توی کفم ولی من مطمئنم که دیدمش .
طبقه بندی: روزمرگی های ما،
برچسب ها: الیاس اهورا، روز مرگی های من، اتفاق عجیب و غریب، کودکی که سوار بر دوچرخه بود ولی خودش نبود، ماهی که گذشت، باغ های شهریار، شما به روح اعتقاد دارین ؟،
.: Weblog Themes By Pichak :.