تاریخ : یکشنبه 15 بهمن 1391 | 06:43 ب.ظ | نویسنده : مریم اهورا
برای جاودانگیتــ کافیستــ از گذرگاه عمرمــ عبور کنی
روحِ من نماینده ایستــ برای تقدیمــ تمامــِ جانمــ به تو
این آرزوی راستین من استــ . . .
+ تقدیمــ به بهترین و مهربون ترین پسره دنیــــــــآ. . .
+الیــــــــــآسِ عزیزمــ تولدتــ مبارکــ . . .
+با آرزویِ بهترین ها برای تو . . .
(مریمــ اهورا)
طبقه بندی: شعر،
برچسب ها: تولدت مبارک، دریچه زمان، الیاس اهورا، خانواده اهورا، تبریک تولد، بهترین ها،
تاریخ : چهارشنبه 20 دی 1391 | 07:07 ب.ظ | نویسنده : الیاس
شعر سهراب و هوس خوردن انار
از لاکت بیرون بیا و غمت را بگذار کنار
تو خیابون زیر بارون قدم بزن و شادی بکن
آسمون خاکستریت و رنگی بزن و آبی بکن
آماده شو وقت رفتن است و ببند ساکت
باید کوچ کنی هر چه زود تر تو از لاکت
فراموش نکن هیچ وقت رویایت را
پارچی بردار و آبی بده گل هایت را
به ستاره های آسمون شبت نگاه کن
در اعماق تاریکی هات یه لکه نور پیدا کن
هر روز خورشید یه بار دیگه طلوع میکنه
شکست و دور بریز آدم موفق دوباره شروع میکنه
الیاس اهورا
طبقه بندی: شعر،
برچسب ها: شعر، امید به زندگی، الیاس اهورا، شعر های امید بخش، شعر های زیب و امید دهنده، شعر سهراب و حوس خوردن انار، هر روز خورشید یه بار دیگه طلوع میکنه شکست و دور بریز آدم موفق دوباره شروع میکنه،
رگت هایت را بسپار تو امشب به دستان تیغ
ازامشب هر شب درجنگل های متروک می آید صدای جیغ
چرا خدای مهربون ما روی صورتش اخم دارد ؟
از اولین رگی که زدی این دل هنوز زخم دارد
شنیدنی های دنیا دو گوش کر خواهد
از درد هایش هر چه بگویی باز هم حرف کم آید
رگت را زدی و تا صبح دعا کردم , دعا کردم نمیری
چون خوبی وجود ندارد , نمیگویم چرا خوبی ها را ندیدی ؟
رگت را زدی و دنیای دیگر را تو دیدی
میوه مرگ را از درختان خودکشی تو چیدی
تیغ آن شب بر دستان تو بوسه کرد
ماهی ای که با امید خود را فدای کوسه کرد
فصل سرد فروغت هم شقایق های سهراب را خشک کرده است
گرمای بهار هم به سرمای زمستونت پشت کرده است
گرمای بهار هم به سرمای زمستونت پشت کرده است
رگت هایت را بسپار تو امشب به دستان تیغ
ازامشب هر شب درجنگل های متروک می آید صدای جیغ
الیاس اهورا
+ : خواندن این شعر به افرادی که به فکر خود کشی هستند توصیه نمیشه البته من میدونم همه شما دوستان عزیز که این شعر و میخونید آگاه هستید ولی خوب بعضی وقت ها مشکلات آدم و مثل یه انبار باروت میکنه که فقط احتیاج به یه جرقه داره . ترو خدا نکنه یه وقت این شعر نقش همون جرقه و بازی کنه ها . حتی فکرش و هم نکنید .
طبقه بندی: شعر،
برچسب ها: شعر، شعر زیبا، شعر خودکشی، خودکشی، شعر الیاس اهورا، الیاس اهورا، داستان و شعر،
میگن چرا حرف هات پایان خوش نداره
افکار من کویر و آرزوی شما کاشتن نهاله
میگن مگه میشه این همه نا امیدی محاله
چرا نشه وقتی خدا یه روز خوب برات نسازه
نه کفر میگم و نه دارم دروغ می بافم
من عمریه دارم با این شرایط میسازم
با این که دستم پره میدونم آخرش میبازم
من خودم و خودم از روز تولدم میشناسم
میدونم نا امیدی وسیله ای برای شیطونه
ولی افسوس که صراط مستقیم من میدونه
عمریه دارم دور خودم میچرخم این من دیوانه
فکرم هر طرف میره مثل یه پسر تنهای بی خاته
هر کی داره این شعر و میخونه خودش از همه بهتر میدونه
که شاعرش با همه سختی هاش بازم توی کشورش میمونه
الیاس اهورا
طبقه بندی: شعر،
برچسب ها: شعر، الیاس اهورا، اشعار متال، شعری اعتراضی، داستان یا شعر، هنر داستان و شعر و ...، خانواده اهورا،
تاریخ : چهارشنبه 1 آذر 1391 | 08:38 ب.ظ | نویسنده : مریم اهورا
بمان و بخوان
طبقه بندی: شعر،
برچسب ها: بمان، تاریخ دردناک، واقعیت زمان، مرزو بوم، مکمل هدف های جوانان، مریم اهورا،
آوایی که در درونت غوغا کرده
بمان وببین
این سنگینی قلب های اطرافت را
بمان و بایست
در پای حس همدردیت
بمان
بگذار به بودنت به شجاعتت افتخار کنند
این لحظات آخر یک تاریخ دردناک است
بمان نه در خود بلکه در روح سرکشت که به دنبال واقعیت زمان است
بمان اینجا در کنارمان
هم صدا شو با تمامه ما
اینجا مرزو بوم انسان هایی متمدن است
تو مکمل هدف های جوانان همسال خود هستی
سرت را بالا بگیر
اینجا ایران است
بمان بگذار ببدانند که هستی ... (مریمــ اهورا)
+ایام حزن انگیزه تاسوعا و عاشورا حسینی را به شما دوستان تسلیت میگم...
طبقه بندی: شعر،
برچسب ها: بمان، تاریخ دردناک، واقعیت زمان، مرزو بوم، مکمل هدف های جوانان، مریم اهورا،
تاریخ : سه شنبه 16 آبان 1391 | 05:26 ب.ظ | نویسنده : الیاس
سلام دوستان عزیز از همه تون ممنونم که این مدت با نظر های زیباتون به روند رشد مطالب من کمک کردین و همیشه بهم روحیه دادین راستش این روز ها زیاد حالم خوب نیست خودم و گم کردم حسابی باید برم دونبال خودم و پیداش کنم و دو دستی بگیرمش و بشونمش سر جاش .
طبقه بندی: شعر، روزمرگی های ما،
برچسب ها: دیگه چه عنوانی وقتی باید، الیاس اهورا، شعر، روزمرگی های ما، خانواده اهورا، ایستگاه اخر، من رفتنیم و رفتن رسمم،
یه چند وقتی پیشتون نیستم ولی مطمئنم شما دوستان خوب فراموشم نمیکنید و با نظر های زیبا و خوبتون مثل همیشه بهم روحیه میدین .
البته هنوز افشین و نگار و مریم عزیز هستن و با مطالب زیبا و خوبشون مثل همیشه گل میکارن .
بهتون قول میدم با دست های پر برگردم پیشتون دوست های عزیزم .
تا چند وقت دیگه و با برگشت من یه پسر با استعداد و گل دیگه هم به جمع خانواده اضافه میشه منتظر این عضو جدیدمون هم باشین.
در اخرین ایستگاه تنهایی این روز ها
در اخرین ایستگاه میسوزم این روزها
این روز ها که تو نیستی من نیستم ولی ایستگاه اخر هست
یاد تو من را به ایستگاه اخر میدوزد این روزها
مست و افسرده نگاه میکنم به ساعت
ساعت 7 شده و تو هستی و ایستگاه اخر
ایستگاه اخر بود که خداحافظی کردیم برای بار اخر
من منتظرت هستم تف به هر چه ایستگاهست آخر
طبقه بندی: شعر، روزمرگی های ما،
برچسب ها: دیگه چه عنوانی وقتی باید، الیاس اهورا، شعر، روزمرگی های ما، خانواده اهورا، ایستگاه اخر، من رفتنیم و رفتن رسمم،
تاریخ : پنجشنبه 11 آبان 1391 | 02:35 ب.ظ | نویسنده : مریم اهورا
با دستانم خاک می کنم
طبقه بندی: شعر،
برچسب ها: مریم اهورا، س ک س، خانواده اهورا، شعر، مخاطب نسل جوان ایران، هنر داستان و شعر و ...، اشعار زیبا،
این زیبایی را
این جلوه عروسکی س ک س گونه را
دنیا مگر تو عدالت نداری؟!
انسان ها بر می خیزند بالنده می شوند عاشق می شوند
ولی نه عاشق جوهره وجودی!
عاشقِ حس پنهان باش
این ها و آن ها زود گذرند
چشمانی را پیشکش کن که نگاهی با تمنای منیت ها باشد
سخت است می دانم ولی سختر کشتن حس لطیف است . . . (مریمــ اهورا)
+ مخاطب: نسلِ جوونِ ایران
طبقه بندی: شعر،
برچسب ها: مریم اهورا، س ک س، خانواده اهورا، شعر، مخاطب نسل جوان ایران، هنر داستان و شعر و ...، اشعار زیبا،
تاریخ : چهارشنبه 10 آبان 1391 | 02:57 ب.ظ | نویسنده : الیاس
غروب جمعه امد و تو یک غروب دیگر به من بدهکار شدی
غروب جمعه امد و من یک غروب دیگر محکوم به دار شدم
غروب جمعه برای جفتمان دل گیر است
تو تنها نیستی و این من هستم که محکوم به ف ا ک شدم
دور کن این سایه تردید را برگرد دوباره پیشم
دستت را میبوسم ای فرشته, ای پری عاشق پیشم
این غروب که هیچ غروب های قبلی را هم میبخشم به تو
شطرنج زندگیم مات است نترسان من را از کیشم
جای من را برای تو دیگری پر کرد و جای تو را برای من شعر
آسوده بخواب با او گر شادی ارام میگیرد این دل
دست لرزانم را درون استین و قلبم را در سینه ام پنهان میکنم
تو شب را با او سر کن من نیز با شعر
غروبت تمام میشود و شبت کنار او سحر میشود
شاعری که باشعرش به یاد تو در تخت سقط میشود
تقصیر از توست یا روزگار نمیدانم ولی
تو شب را کنار او شاد باش من نیز شبم باشعر سحر میشود
پ , ن : تشکر از نگاه مهربون و هنر مندانه نرگس عزیز
طبقه بندی: شعر، مجموعه نسل سوخاری،
برچسب ها: الیاس اهورا، مجموعه نسل سوخاری، غروبی دیگر، خانواده اهورا، شعر، تو تنها نیستی و این من هستم که محکوم به ف ا ک شدم، هنر داستان و شعر و ...،
تاریخ : دوشنبه 8 آبان 1391 | 10:49 ب.ظ | نویسنده : مریم اهورا
تا این که اینجا توی دنیا به ظاهر روشن آدم ها
دلم می خواد صدای سکوتُ بشنوم
روحم به دنباله رهاییست
من مقصرم که اونو توی خودم حبس کردم
آزاد باش روحه من . . . (مریمــ اهورا)
طبقه بندی: شعر،
برچسب ها: مریم اهورا، شعر، خانواده اهورا، دنیای این روز های من، دوست دارم توی دنیای سیاه خودم غرق بشم، تا این که این جا توی دنیای به ظاهر روشن ادم ها،
تاریخ : یکشنبه 7 آبان 1391 | 06:34 ب.ظ | نویسنده : مریم اهورا
بهش توجه کن , بغلش کن , حتی اگه عصبانیه , حتی اگه داد میزنه
طبقه بندی: شعر،
برچسب ها: مریم اهورا، خانواده اهورا، شعر، دوست داره، عشقت را نشان بده، هنر داستان و شعر،
موهاش رو نوازش کن قبل از این که سفید بشن
سرش رو روی سینه ات بذار
بذار ضربان بی نظم قلبت رو بشنوه , بذار دوست داشتنت رو حس کنه
مرده. . .مغروره
ولی با همه ی مرد بودنش دوست داره نوازشت رو , حست رو , ظرافتت رو
طبقه بندی: شعر،
برچسب ها: مریم اهورا، خانواده اهورا، شعر، دوست داره، عشقت را نشان بده، هنر داستان و شعر،
تاریخ : جمعه 5 آبان 1391 | 07:24 ب.ظ | نویسنده : مریم اهورا
گاهی از یک احساس که در گوشه ی
ذهنت تو را مدام به یادِ خاطراتِ تلخ می اندازد
خسته می شوی
حتی به بالا آوردن آن هم راضی می شوی
ای کاش احساسات ماننده انسانی بی تفاوت
مرا تنها می گذاشت
آرام آرام در نوشته هایم غرق می شوم
آنقدر می نویسم تا دیگر در آن معلوم نشوم
احساساتم را در آن گم می کنم
و خودم را از یاد می برم . . .
(مریمــ اهورا)
طبقه بندی: شعر،
برچسب ها: مریم اهورا، احساس یک خاطره، اشعار عاشقانه، ای کاش احساسات ماننده انسانی بی تفاوت مرا تنها می گذاشت، خانواده اهورا، هنر داستان و شعر، شنیدن صدا هایی که در اعماق چاه باز فریاد میزنند،
تاریخ : پنجشنبه 4 آبان 1391 | 10:42 ب.ظ | نویسنده : مریم اهورا
ساعتِ خوشِ آرزوها
طبقه بندی: شعر،
برچسب ها: ارزوها، مریم اهورا، اشعار زیبا، به امید دقایقی روشن . . .، روزنه ی امیدی به نام شعر، خانواده اهورا، هنر داستان و شعر و ...،
در لا به لایِ شیارهای زمان
روی پلِ زمان
به انتظاره ثانیه های از دست رفته
صدای تیک تاکِ لحظه ها
چه آسان شب و روز می گذرند
چشمانم را به افتخاره
این ساعاتِ خوش میبندم
منتظرم
صدای قدم هایی از دل گذشته زمان
حسِ آغازه آینده ای نو
فرصتی دوباره برای شروع زندگی
دست در دست فرداها
به امید دقایقی روشن . . . (مریمــ اهورا)
طبقه بندی: شعر،
برچسب ها: ارزوها، مریم اهورا، اشعار زیبا، به امید دقایقی روشن . . .، روزنه ی امیدی به نام شعر، خانواده اهورا، هنر داستان و شعر و ...،
.: Weblog Themes By Pichak :.