دیروز روز معلم بود.
خوش گذشت خدایی .
مخصوصا زنگ سوم که بچه ها برا معلم زیستمون،خانم بیان، کیک سفارش داده بودن و کلی بادکنک چسبونده بودن به سقف:)
مام قبلش رفتیم اجازه ی محی و فاطمه رو از خانم اشرفی گرفتیم که نیم ساعت اولو بیان سر کلاس ما ❤:)
خلاصه انقدددد عکس گرفتیم و خوش گذروندیم که نگوووو .
خدایی خیلی اون زنگ باحال شد.
حالا سوتیامونو نمیگم .خخخخ افتادن مهسا رو خانم بیان و عکس گرفتن من با دست گل خانمبیان و ژستای عکاسیمون و .... بهتره توضیح ندم
خخخخ عکس کیکمون که به دستم رسید میزارم براتون.
عکس کیکمون : کلیک
خلاصه خوش گذشت.مخصوصا اینکه ۱:۱۵ تعطیل شدیم.
با اینکه حسن زاده زنگ آخر ضدحال زد،ولی خوب بود.
یکی از سوتیامو بعدا رمز دار میزارم. رمزشم فقد به تعداد معدودی میدم .خخخخخ
راستی وقتیم برگشتم خونه با صحنه باحالی روبه رو شدم که کلللللی حالموخوب کرد❤❤❤
در آخر:
یا مهدی .....
دوستی هامان جاویدان ....
روزتون پر از اتفاقای باحال ❤❤❤❤❤❤
طبقه بندی: خاطرات،
وای وای وای میبینی تورو خدا آخر سال شد؟؟؟
کتابا نزدیک تموم شدنشونه, فقد چن صفه مونده. کولرارو روشن کردن!!!!!
هعیییی ای بابا.... امسالم تموم شد. نمیشه گفت زود. نه زود بود نه دیر.
البته هنوز امتحانای پایان ترم مونده که جونمونو به لبمون برسونه!!!!
ولی در کل دیگه تابستون شد و استرس ما برای اینکه سال دیگه با هم تو یه کلاسیم یا نه
ولش.
کلللی برنامه برا تابستونم. خدا کنه مثه سالای قبل فقد در حد فکر باقی نمونه.
راستی فردا قراره بیان برا دفاعیمون. دو زنگ اولمون میره. آخخخخخجوووووووون.
هندسه. هووووراااااا
امروز زنگ آخر زیست نداشتیم ولی چون درسمون عقب بود, معلممون اومد.
مام که اصصصصن حال درسو نداشتیم, با مهسا دوتایی سر کلاس آهنگ کفتر کاکل به سر های های و میخوندیم و غش میکردیم از خنده.
خوش گذشت خدایی.
تازه صندلیمونو عوض کردیم اومدیم ته کلاس. اصن دنیاییه هااااا اونجا. خخخخ. همه میخورن. خخخخخ مام قراره از فردا تخمه و چیپس بیاریم سر کلاس بخوریم.
آوردیم صندلیمونو روبه روی کولر. کللی حال میکنیم. کلی هم فحش میخوریم از بقیه. چون خعلی پز میدیم که خعلی اینجا هوا خوبه. اونام گرمشونه شدییییید
خخخخخ خعلی کیف میده.
البته هیچ جا مثه قم, مثه جهنم نیس از گرما.
ولی در هر صورت, روزای بهاری ولی به ظاهر تابستونیتون, پر از اتفاقای باحال.
خدایا ازین اتفاقا هم به من بده خواهشا یه ذره.
طبقه بندی: خاطرات،
کتابا نزدیک تموم شدنشونه, فقد چن صفه مونده. کولرارو روشن کردن!!!!!
هعیییی ای بابا.... امسالم تموم شد. نمیشه گفت زود. نه زود بود نه دیر.
البته هنوز امتحانای پایان ترم مونده که جونمونو به لبمون برسونه!!!!
ولی در کل دیگه تابستون شد و استرس ما برای اینکه سال دیگه با هم تو یه کلاسیم یا نه
ولش.
کلللی برنامه برا تابستونم. خدا کنه مثه سالای قبل فقد در حد فکر باقی نمونه.
راستی فردا قراره بیان برا دفاعیمون. دو زنگ اولمون میره. آخخخخخجوووووووون.
هندسه. هووووراااااا
امروز زنگ آخر زیست نداشتیم ولی چون درسمون عقب بود, معلممون اومد.
مام که اصصصصن حال درسو نداشتیم, با مهسا دوتایی سر کلاس آهنگ کفتر کاکل به سر های های و میخوندیم و غش میکردیم از خنده.
خوش گذشت خدایی.
تازه صندلیمونو عوض کردیم اومدیم ته کلاس. اصن دنیاییه هااااا اونجا. خخخخ. همه میخورن. خخخخخ مام قراره از فردا تخمه و چیپس بیاریم سر کلاس بخوریم.
آوردیم صندلیمونو روبه روی کولر. کللی حال میکنیم. کلی هم فحش میخوریم از بقیه. چون خعلی پز میدیم که خعلی اینجا هوا خوبه. اونام گرمشونه شدییییید
خخخخخ خعلی کیف میده.
البته هیچ جا مثه قم, مثه جهنم نیس از گرما.
ولی در هر صورت, روزای بهاری ولی به ظاهر تابستونیتون, پر از اتفاقای باحال.
خدایا ازین اتفاقا هم به من بده خواهشا یه ذره.
طبقه بندی: خاطرات،
امروز زنگ آخر معاونمون خبر داد که به خاطر آزمون پیشرفت تحصیلی فردا،تمام پرسش ها و امتحاناتتون کنسل میشه.
ما هم که امتحان ریاضی داشتیم ، دست جیغ و هورا و رقص و بغل و ... :):):):):)
¯\_(ツ)_/¯
اصن امروز به خاطر همین تونسم راحت به کارای عقب افتادم برسم. هوفففف ..... خدایا شکرت ❤❤❤❤❤❤❤
طبقه بندی: خاطرات،
طبقه بندی: خاطرات،
وای خدا !
بعضیا چی از جون آدم میخوان که همه جا باید ببینیمشون ؟؟؟!!!!!!
خداروشکر همیشه هم جلوی چشم آدمن
هفته آخر امتحاناس . این هفته رم بدیم و راحت شیم . یکم استراحت ف بعد بریم سراغ امتحانات ترم !!!!!!!!!
وای خدایا چقد استرس دارم برا امتحان فنی حرفه اییم. خدا کنه قبول شم !!!!
راسی چقد خوبه که بدونیم مشغولیت های ذهنی ما ، مشغولیت ذهنی یه نفر (!) هم هست
ولش مهم نیس .
راستی یه کتابی هست به اسم "تمنای وصال " پیشنهاد میکنم حتتتتما بخونید . منو که از این رو به اون رو کرد .... (حالا این رو اون رو شو دیگه نمیشه تو متن نشون داد )
اه اه قرار بود با فامیل دوست مامانم بریم کنسرتاااااا . انگار لغو شد. خواهرش مریضه میخواد قلبشو عمل کنه ! نمیشه بریم
. هعییییی اینم از شانس ماست مادر تازه تو سایتش که کللللی صندلیا خریده شده . هعیییی علی هم نمیخواد ما بریم کنسرتش !!!!!!!!!
دوستای گرام که درخواست پیتزا کردن از ما به ازای قبولی تو آزمونم !!!!!!! چ کنم دیگه .... دوستم دوستای قدیم
حالا قراره اگه قبول شدم بیان خونمون خودمون آشپزی کنیم و پیتزا درست کنیم .
عاغا ما قبول بشیم ، کور شم اگه پیتزا ندم بهشون
این موزیکم بگوشید . عاااااااالیه .
لحظه ها از معین
برم برم که این روزا خعلی سرم شلوغه . اوففففف
به قول داییم :
با یه خدافظی خوشحالتون میکنم !!!!!
+تغییر موزیک وب! ( نظرتون؟)
طبقه بندی: خاطرات،
بعضیا چی از جون آدم میخوان که همه جا باید ببینیمشون ؟؟؟!!!!!!
خداروشکر همیشه هم جلوی چشم آدمن
هفته آخر امتحاناس . این هفته رم بدیم و راحت شیم . یکم استراحت ف بعد بریم سراغ امتحانات ترم !!!!!!!!!
وای خدایا چقد استرس دارم برا امتحان فنی حرفه اییم. خدا کنه قبول شم !!!!
راسی چقد خوبه که بدونیم مشغولیت های ذهنی ما ، مشغولیت ذهنی یه نفر (!) هم هست
ولش مهم نیس .
راستی یه کتابی هست به اسم "تمنای وصال " پیشنهاد میکنم حتتتتما بخونید . منو که از این رو به اون رو کرد .... (حالا این رو اون رو شو دیگه نمیشه تو متن نشون داد )
اه اه قرار بود با فامیل دوست مامانم بریم کنسرتاااااا . انگار لغو شد. خواهرش مریضه میخواد قلبشو عمل کنه ! نمیشه بریم
. هعییییی اینم از شانس ماست مادر تازه تو سایتش که کللللی صندلیا خریده شده . هعیییی علی هم نمیخواد ما بریم کنسرتش !!!!!!!!!
دوستای گرام که درخواست پیتزا کردن از ما به ازای قبولی تو آزمونم !!!!!!! چ کنم دیگه .... دوستم دوستای قدیم
حالا قراره اگه قبول شدم بیان خونمون خودمون آشپزی کنیم و پیتزا درست کنیم .
عاغا ما قبول بشیم ، کور شم اگه پیتزا ندم بهشون
این موزیکم بگوشید . عاااااااالیه .
لحظه ها از معین
برم برم که این روزا خعلی سرم شلوغه . اوففففف
به قول داییم :
با یه خدافظی خوشحالتون میکنم !!!!!
+تغییر موزیک وب! ( نظرتون؟)
طبقه بندی: خاطرات،
سلام سلام. عید همگی مبارک.
ان شاءالله امسال, سالی باشه سرشار از موفقیت و اتفاقا و حسای قشنگ قشنگ.
بدون غم و ناراحتی و شکست.
عید ما هم مثل هرسال گذشت. بدون مسافرت و رفتن خارج از شهر. به علت شلوغی!!!
دلیل بابامه دیگه.
فقد با این تفاوت که من پارسال, یازدهم فروردین رفتم بهشت زهرا, سر مزار مرتضی.
یادش به خیر.
خخخخخ چقدم فحش خوردم بعدش,
از دوستام به خاطر اینکه چرا قبلش نگفتی که میخوای بری ؟
از فامیل چرا هنوز دنبالشی؟
بخونید حتما پست پارسالمو. تو آرشیو هست.
هوففففف دوشنبه کنسرت علیه. من نرفتم :( خیلی حیف شد!!!
البته از وقتی شنیدم کنسرت رفتن حرامه, یکم سرد تر شدم نسبت به رفتن.
خعلی دلم تنگ شده برا همه. مخصوصا برا همون. چرا وقتی میتونم بحرفم باش, نباید بحرفم؟؟؟؟ خوب معلومه کار درستی نیس, ولی مگه این کرم درونم میزاره؟؟؟؟!!!!!! خخخخ حتما میگید چ بی جنبه س, خودمم میدونم, ولی کرم درون داره وجودمو میخوره,
انننننقققددددد از دست خودم کلافه م که نگوووو. اصلا از تعطیلات عیدم برا درس خوندن استفاده نکردم. ینی همرو گذاشتم برا هفته دوم. کل هفته ى اول برباد رفت :(
خیلی عصبانی شدم از خودم.
وای وای شانزدهم فروردین اولین امتحان میان ترم ماست.
روز آخر مدرسه یه برنامه دادن. ما حتی نمیدونیم کدوم درسارو باید بخونیم؟؟؟!!!!
ینی کل تعطیلات سال نو ما با استرس این امتحانا گذشت!!!!!!
هوفففف همین بود,دیگه. اتفاق دیگه ای نیوفتاد.
سالتون پر از اتفاقا و حس های قشنگ قشنگ ❤❤❤❤❤❤❤❤❤
طبقه بندی: خاطرات،
ان شاءالله امسال, سالی باشه سرشار از موفقیت و اتفاقا و حسای قشنگ قشنگ.
بدون غم و ناراحتی و شکست.
عید ما هم مثل هرسال گذشت. بدون مسافرت و رفتن خارج از شهر. به علت شلوغی!!!
دلیل بابامه دیگه.
فقد با این تفاوت که من پارسال, یازدهم فروردین رفتم بهشت زهرا, سر مزار مرتضی.
یادش به خیر.
خخخخخ چقدم فحش خوردم بعدش,
از دوستام به خاطر اینکه چرا قبلش نگفتی که میخوای بری ؟
از فامیل چرا هنوز دنبالشی؟
بخونید حتما پست پارسالمو. تو آرشیو هست.
هوففففف دوشنبه کنسرت علیه. من نرفتم :( خیلی حیف شد!!!
البته از وقتی شنیدم کنسرت رفتن حرامه, یکم سرد تر شدم نسبت به رفتن.
خعلی دلم تنگ شده برا همه. مخصوصا برا همون. چرا وقتی میتونم بحرفم باش, نباید بحرفم؟؟؟؟ خوب معلومه کار درستی نیس, ولی مگه این کرم درونم میزاره؟؟؟؟!!!!!! خخخخ حتما میگید چ بی جنبه س, خودمم میدونم, ولی کرم درون داره وجودمو میخوره,
انننننقققددددد از دست خودم کلافه م که نگوووو. اصلا از تعطیلات عیدم برا درس خوندن استفاده نکردم. ینی همرو گذاشتم برا هفته دوم. کل هفته ى اول برباد رفت :(
خیلی عصبانی شدم از خودم.
وای وای شانزدهم فروردین اولین امتحان میان ترم ماست.
روز آخر مدرسه یه برنامه دادن. ما حتی نمیدونیم کدوم درسارو باید بخونیم؟؟؟!!!!
ینی کل تعطیلات سال نو ما با استرس این امتحانا گذشت!!!!!!
هوفففف همین بود,دیگه. اتفاق دیگه ای نیوفتاد.
سالتون پر از اتفاقا و حس های قشنگ قشنگ ❤❤❤❤❤❤❤❤❤
طبقه بندی: خاطرات،
روزی که قرار بود بچه ها برن اردوی مشهد ، زنگ آخر بود که رفتن . خیلی باحال بود .
یوهو فهمیدیم سارا میخواد بره. آخه قرار نبود بره. ولی انگار یوهویی پیش اومده که رفته . خییییلی جالب بود برامون . هممون بغض کرده بودیم .
اون موقع فهمیدیم که مدیر و معاون و ... همممه دارن باهاشون میرن .
واییییی ما رو نمیدونید که چقدر خوشحال بودیم.
مدرسه خالی میشد .
دیگه کسی نبود که یه سره بگه برید کلاس برید کلاس
خخخخ معاونمونو میگم
خلاصه همه که رفتن ، ما مثل چی چی پریدیم تو کلاس بزن و بخون وبرقص
میخوندیم و مهسا رو تخته میزد و ما دست میزدیم و میرقصیدیم
وایییی نمیدونین چه اوضاع نابه سامانی بود !
والا ما نمیدونستیم انقددد رقاص تو کلاسمون هست . ماشاالله همه خرخون و این شکلی :
بعد یوهو همه شدن این شکلی :
!!!!!!!!!!!!!
حالا همینطور که در حال بزن و برقص بودیم ، پشتمونم به در کلاس بود ، یوهو دیدم یکی از بچه ها داره دستاشو تو هوا تکون میده و سرخ شده و میزنه تو سر خودش .
ما برگشتیم ، دیدیم وااااایییییی معلم زبانمون همینطوری وایساده نگامون میکنه
حالا ما در چ وضعیتی بودیم ؟ :
خخخخخ بچه ها اون موقع طوری متفرق شدن که اصن انگار نه انگار اون وسط بودن !!!!
خخخخ خلاصه اون 5 روز که نبودن ما کلللی مال خودمون حال کردیم . دیگه بعد زنگ تفریحا سریع نمیدویدیم تو کلاس و....
طبقه بندی: خاطرات،
یوهو فهمیدیم سارا میخواد بره. آخه قرار نبود بره. ولی انگار یوهویی پیش اومده که رفته . خییییلی جالب بود برامون . هممون بغض کرده بودیم .
اون موقع فهمیدیم که مدیر و معاون و ... همممه دارن باهاشون میرن .
واییییی ما رو نمیدونید که چقدر خوشحال بودیم.
مدرسه خالی میشد .
دیگه کسی نبود که یه سره بگه برید کلاس برید کلاس
خخخخ معاونمونو میگم
خلاصه همه که رفتن ، ما مثل چی چی پریدیم تو کلاس بزن و بخون وبرقص
میخوندیم و مهسا رو تخته میزد و ما دست میزدیم و میرقصیدیم
وایییی نمیدونین چه اوضاع نابه سامانی بود !
والا ما نمیدونستیم انقددد رقاص تو کلاسمون هست . ماشاالله همه خرخون و این شکلی :
بعد یوهو همه شدن این شکلی :
!!!!!!!!!!!!!
حالا همینطور که در حال بزن و برقص بودیم ، پشتمونم به در کلاس بود ، یوهو دیدم یکی از بچه ها داره دستاشو تو هوا تکون میده و سرخ شده و میزنه تو سر خودش .
ما برگشتیم ، دیدیم وااااایییییی معلم زبانمون همینطوری وایساده نگامون میکنه
حالا ما در چ وضعیتی بودیم ؟ :
خخخخخ بچه ها اون موقع طوری متفرق شدن که اصن انگار نه انگار اون وسط بودن !!!!
خخخخ خلاصه اون 5 روز که نبودن ما کلللی مال خودمون حال کردیم . دیگه بعد زنگ تفریحا سریع نمیدویدیم تو کلاس و....
طبقه بندی: خاطرات،
امتحان نقاشیم تاریخ شانزدهم اسفند افتاد .
خوب دادم .
قبول شدم . فقط امتحان عملیش مونده که ان شاالله بعد عید بدم و مدرکمو بگیرم .
وای وای چقد عصبانی شدم از دست معلم جغرافیمون .
بدددشانسی یعنی این که امتحان بدی و برگت گم بشه!!!
آخه در این حد؟؟؟
برگه همرو دادن فقد مال من گم شد .
حالا اومده میگه من برای اسفند ازت نمره ندارم. باید یا دوباره امتحان بدی یا جلسه بعد پرسش بدی .
آخه ینی چی ؟ تقصیر من چیه که برگمو گم کردید .
جلسه بعدشم که من آزمون نقاشی بودم و نرفتم ازم بپرسه .چون واقعا نتونسته بودم بخونم .
حالا کارنامه اسفندو دادن ، خانم به من داده 19/5 !!!!!!!!! به چه حقی ؟؟؟ من که مطمعن بودم 20 میشم . چرا 19/5؟؟ مگه دل بخواهیه که هرجور خواستی نمره دادی؟؟؟؟
اووفففففف
اصن داغونم کرد با این کاراش
طبقه بندی: خاطرات،
خوب دادم .
قبول شدم . فقط امتحان عملیش مونده که ان شاالله بعد عید بدم و مدرکمو بگیرم .
وای وای چقد عصبانی شدم از دست معلم جغرافیمون .
بدددشانسی یعنی این که امتحان بدی و برگت گم بشه!!!
آخه در این حد؟؟؟
برگه همرو دادن فقد مال من گم شد .
حالا اومده میگه من برای اسفند ازت نمره ندارم. باید یا دوباره امتحان بدی یا جلسه بعد پرسش بدی .
آخه ینی چی ؟ تقصیر من چیه که برگمو گم کردید .
جلسه بعدشم که من آزمون نقاشی بودم و نرفتم ازم بپرسه .چون واقعا نتونسته بودم بخونم .
حالا کارنامه اسفندو دادن ، خانم به من داده 19/5 !!!!!!!!! به چه حقی ؟؟؟ من که مطمعن بودم 20 میشم . چرا 19/5؟؟ مگه دل بخواهیه که هرجور خواستی نمره دادی؟؟؟؟
اووفففففف
اصن داغونم کرد با این کاراش
طبقه بندی: خاطرات،
سلام سلام
بالاخره من نت دار شدم . تونستم بیام
چهههه خبر بوددد.
بزارید ازاول شروع کنم .
یعنی از روز نیکوکاری مخصوص کلاس ما.
از زنگ اول یکسرررره راه رفتیم . از این ور به اونور . اینو بیار . اونو ببر.
واییی . در حین کار هم چقد دیوونه بازی کردیم
انققددد هم خندیدیم که نگووووو.
خیلی خوش گذشت .
خانم بیان به یکی از بچه ها سپرده بود کسایی که میخرنو اسماشونو بنویسن تا براشون مثبت بزاره
زنگ آخر هم که غذامون کباب بود ، ما چهار تا نشسته بودیم وسط حیاط داشتیم غذامونو میخوریدیم که خانم بیان اومد هممونو صدا کرد و جمع کرد تا عکس دست جمعی بگیریم .
خودمون کللللی عکسای باحال با خانم بیان گرفتیم و خندیدیم.
خلاصه غیر از خستگیش ، خیلی بهمون خوش گذشت
زیاد پول جمع نشد .
ولی برای خودمون رضایت بخش بود.
طبقه بندی: خاطرات،
بالاخره من نت دار شدم . تونستم بیام
چهههه خبر بوددد.
بزارید ازاول شروع کنم .
یعنی از روز نیکوکاری مخصوص کلاس ما.
از زنگ اول یکسرررره راه رفتیم . از این ور به اونور . اینو بیار . اونو ببر.
واییی . در حین کار هم چقد دیوونه بازی کردیم
انققددد هم خندیدیم که نگووووو.
خیلی خوش گذشت .
خانم بیان به یکی از بچه ها سپرده بود کسایی که میخرنو اسماشونو بنویسن تا براشون مثبت بزاره
زنگ آخر هم که غذامون کباب بود ، ما چهار تا نشسته بودیم وسط حیاط داشتیم غذامونو میخوریدیم که خانم بیان اومد هممونو صدا کرد و جمع کرد تا عکس دست جمعی بگیریم .
خودمون کللللی عکسای باحال با خانم بیان گرفتیم و خندیدیم.
خلاصه غیر از خستگیش ، خیلی بهمون خوش گذشت
زیاد پول جمع نشد .
ولی برای خودمون رضایت بخش بود.
طبقه بندی: خاطرات،
سلام.
شنبه فیزیک داشتیم, معلممون یه مسعله داد بعد گفت حل کنید. جواب آخرش میشه هفت.
من حل کردم. به راه حلمم مطمعن بودم, ولی جواب شد 2/95 .
به معلممون گفتم خانم مطمعنید میشه هفت؟ مال من شده 2/95.
یه پوزخند زد و یه پشت چشم نازک کرد برام که یعنی جوابت تو حلقم!!!!!!!
منم گفتم خوب لطفا خودتون حل کنید. بعد بچه ها هم یه سریشون مث من شد جوابشون و یه سری هم شد هفت.
به یکی که جوابش هفت بود گفت بیا پای تخته حل کن. داشت حل میکرد که دیدیم یه جاشو اشتباه حل کرده.
به خاطر همینم شده هفت. خانممون خودش اومد از اول حل کنه.
وقتی حل کرد, جواب شد 2/95 :| :| :| !!!!!!!!!!
خخخخخخ من و مهسا هم رو کردیم بهش گفتیم خانم دیدین جوابو؟دیدین بهمون خندیدین؟؟ :)
حالا اون هی جودشو توجیه میکرد. مام هی میخندیدیم :|
آخر سر بهش گفتم باشه خانم. ما شما رو قبول داریم.بعد دوباره تو جیه میکرد.
خوب شد. تا دیگه به من پوزخند نزنه.
وای وای. با فاطمه نشستیم بی شخصیتای اطرافمونو مشخص کردیم. اصن همینطوری دورمون ریخته :|
اصن انگار خدا نمیخواد من باهاش رو در رو بحرفم. هر سری یه جوری میشه که نمیتونم برم. عیب نداره . حتما یه حکمتی توشه. منم بیخیالش میشم.
راستی هفته نیکوکاری شروع شده. هرکاری تو یه روز خاص خودشون, با دبیر پشتیبانی که براشون تعیین شده, یه روز خوراکی میارن و میفروشن و پولش میره برای روز نیکوکاری.
طبقه بندی: گالری عکس، خاطرات،
شنبه فیزیک داشتیم, معلممون یه مسعله داد بعد گفت حل کنید. جواب آخرش میشه هفت.
من حل کردم. به راه حلمم مطمعن بودم, ولی جواب شد 2/95 .
به معلممون گفتم خانم مطمعنید میشه هفت؟ مال من شده 2/95.
یه پوزخند زد و یه پشت چشم نازک کرد برام که یعنی جوابت تو حلقم!!!!!!!
منم گفتم خوب لطفا خودتون حل کنید. بعد بچه ها هم یه سریشون مث من شد جوابشون و یه سری هم شد هفت.
به یکی که جوابش هفت بود گفت بیا پای تخته حل کن. داشت حل میکرد که دیدیم یه جاشو اشتباه حل کرده.
به خاطر همینم شده هفت. خانممون خودش اومد از اول حل کنه.
وقتی حل کرد, جواب شد 2/95 :| :| :| !!!!!!!!!!
خخخخخخ من و مهسا هم رو کردیم بهش گفتیم خانم دیدین جوابو؟دیدین بهمون خندیدین؟؟ :)
حالا اون هی جودشو توجیه میکرد. مام هی میخندیدیم :|
آخر سر بهش گفتم باشه خانم. ما شما رو قبول داریم.بعد دوباره تو جیه میکرد.
خوب شد. تا دیگه به من پوزخند نزنه.
وای وای. با فاطمه نشستیم بی شخصیتای اطرافمونو مشخص کردیم. اصن همینطوری دورمون ریخته :|
اصن انگار خدا نمیخواد من باهاش رو در رو بحرفم. هر سری یه جوری میشه که نمیتونم برم. عیب نداره . حتما یه حکمتی توشه. منم بیخیالش میشم.
راستی هفته نیکوکاری شروع شده. هرکاری تو یه روز خاص خودشون, با دبیر پشتیبانی که براشون تعیین شده, یه روز خوراکی میارن و میفروشن و پولش میره برای روز نیکوکاری.
کلاس ما با خانم بیان, معلم زیستمون, افتاد. خوبه. ما مشکلی نداریم. ولی انگار بعضی کلاسای دیگه بد جور مشکل دارن .
پست هفته نیکوکاری پارسالمونم بخونید حتما. اینم از پست کلیک
پست هفته نیکوکاری پارسالمونم بخونید حتما. اینم از پست کلیک
عیدتون پیشاپیش مبارک.
مینا جونم, شروع ماه تولدتم مبارک.
وای چقد بعضی اوقات ضایع شدن جلوی یه فرد مهمه, داغون کننده س.
وای. بدتر از این نمیتونس بشه. آبرو برام نموند به خدا......
راستی روز سپندارمذگانتون مبارک باشه. خیلی این روزو دوست دارم. اصن حس عشق به وطن بهم میده.
طبقه بندی: گالری عکس، خاطرات،
امروز مریض بودم. خیلی حالم بد بود. نمیخواستم کلا برم مدرسه ولی به خاطر ریاضی که میخواست درس بده و جلسه بعدش امتحان داریم,خواستم برم.
آزمون پیشرفت تحصیلی هم داشتیم امروز. سریع هرچی تو ذهنم بود نوشتم و اومدم بیرون. فیزیک که فقد یه دونه زدم. چون حال فکر کردن نداشتم. کلا فک کنم رتبه م نفر آخر بشه تو مدرسه :|
چون خییییلی کم زدم. حالم خوب نبود اصن. نمفهمیدم هیچی.
افتضاح ترین آزمون عمرم.
بیخیالش.
مهم اینه...
اینه که دارم خودمو پیدا میکنم. از هر جهت .
به این نتیجه رسیدم که من نمیتونم فلسفه رو بزارم کنار. هر چقدر هم که ازش دوری کنم ,نمیتونم ازش فرار کنم.
سعی میکنم زیاد باهاش قاتی نشم. نه اینکه کلا بزارمش کنار.
راستی امروز برخوردای باحالی با طرف داشتم. کاری هم نکردیماااا. فقد اینکه هر سری که دیدمش سلام کردم :|
فک کنم دو سه باری بهش سلام کردم :|
الان میگه این هروقت منو میبینه غیر از سلام کار دیگه نداره :|
پس بگوووووو چرا هروقت منو میبینه میخنده, انگار اگه ولش کنن میخواد همونجا بلند بزنه زیر خنده. نگو یاد فقد سلام کردنای من میوفته, خندش میگیره :|
چی کار کنم خو؟ بپرم بغلش؟؟؟!!!!!!!!!
این هفته هررررر روز امتحان داریم. اشکم داره درمیاد. خدا به خیر کنه این هفته رو , با این مریضی و فشار درسی بتونم زنده بمونم :|
راستی مامانمم اومد :))))))))
خداحافظ همگییییییی ❤❤❤❤❤ツツツツツツ✌✌✌✌
طبقه بندی: خاطرات،
طبقه بندی: خاطرات،
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید