امروز روز تحول بود. خیلی برا خودم برنامه ریزی کردم. برا درسام.... برا آیندم.... یکم جمع بندی کلی کردم.
به طور کل روز خیلی خوبی بود. درضمن معلم مورد نظر زنگ آخر اومد سرکلاسمون. باهاش اصلا امسال کلاس نداریم. ولی در کل نفهمیدم چرا اومد سر کلاسمون.
کاری هم نکردیم. فقد نشستیم دور کلاس جوک گفتیم و خندیدیم
راستی ما یه دبیر داریم. خیلی عالیه. ینی درس دادنش عالیه. فقد مشکل اینجاس که ما میبینمش یاد آلوچه میوفتیم. خیلی گرده. از همه جوانب.
حالا اینکه چیزی نیس. یکی از بچه های کلاسمون شبیه کلوچه س . الیته قیافه ش که این شکلیه :
معلممون گرد و کرویه ولی این خانوم گرد و تخته! به خاطر همین بهش میگیم کلوچه !!
راستی فردا محرمه . چقد دلم براش تنگ شده بود . امروز قصد دارم خودمو با موسیقی خفه کنم چون به خودم قول دادم تو محرم موزیک گوش نکنم .
حرمتشو باید نگه دارم.
آره داداش ما اینیم
طبقه بندی: گالری عکس، خاطرات،
سلام . نبودیم . دوستان اعتراض کردند . آمدیم !
خوب چی کار کنم؟ خاطره نداریم خو
یه توضیحاتی بدم از روند روزانمون تو مدرسه
من و مهسا و مینا
من و مهسا که هر روز از زنگ اول تا آخر خوابیم نمیدونم به خدا . ولی شبا که من زود میخوابم ولی روزا تو مدرسه فقط چرت میزنم
معلمام خوبن خدارو شکر . سلام میرسونن .
معلم جغرافی مون امروز اومد سر کلاس و گفت که شاید ببرتمون اردوی برون شهری. ما هم کلی کیف کردیم
خیلی میخندیم سر کلاس . مخصوصا وقتایی که یه سوتی پیدا میکنیم.
مهسای ما هم که شدیدا درگیر با شخصیت شدنه ! مهسا جان تلاش نکن . نمیشه
همه چی خوب پیش میره به جز اون درگیری ذهنی های فلسفی من که هنوز نتونستم باهاش کنار بیام .
کلی با مخالفت های دوستان مواجه شدم ولی سوالای ذهنمو نمیتونم خاموش کنم . با دبیر دینیمونم در موردش صحبت کردیم با بچه ها . ولی خوب هنوز درست نشده .
امتحانای کلاسی کم کم داره شروع میشه و منم طبق معمول ترس !!!!
راستی جدیدا یه سری از آدما رو شناختم . البته نمی شه بهشون آدم گفت !!!
کسایی که به جز هوس به هیچی فکر نمیکنن ! انسانیت و غرور و احساس و ایمان و مومن بودن و ... براشون بی معنیه !
به شدت میخوام ازشون دور باشم ولی انگار خیلیا زیر نقاب خودشونو پوشوندن .
باید از همه انسان ها دور باشم . از همشون .
فعلا یه آهنگ باحال میزارم رو وبلاگ . تا محرم .
محرم موزیک نداریم .
یا اباعبدالله
روزتون پر از اتفاقای قشنگ
طبقه بندی: خاطرات،
خوب چی کار کنم؟ خاطره نداریم خو
یه توضیحاتی بدم از روند روزانمون تو مدرسه
من و مهسا و مینا
من و مهسا که هر روز از زنگ اول تا آخر خوابیم نمیدونم به خدا . ولی شبا که من زود میخوابم ولی روزا تو مدرسه فقط چرت میزنم
معلمام خوبن خدارو شکر . سلام میرسونن .
معلم جغرافی مون امروز اومد سر کلاس و گفت که شاید ببرتمون اردوی برون شهری. ما هم کلی کیف کردیم
خیلی میخندیم سر کلاس . مخصوصا وقتایی که یه سوتی پیدا میکنیم.
مهسای ما هم که شدیدا درگیر با شخصیت شدنه ! مهسا جان تلاش نکن . نمیشه
همه چی خوب پیش میره به جز اون درگیری ذهنی های فلسفی من که هنوز نتونستم باهاش کنار بیام .
کلی با مخالفت های دوستان مواجه شدم ولی سوالای ذهنمو نمیتونم خاموش کنم . با دبیر دینیمونم در موردش صحبت کردیم با بچه ها . ولی خوب هنوز درست نشده .
امتحانای کلاسی کم کم داره شروع میشه و منم طبق معمول ترس !!!!
راستی جدیدا یه سری از آدما رو شناختم . البته نمی شه بهشون آدم گفت !!!
کسایی که به جز هوس به هیچی فکر نمیکنن ! انسانیت و غرور و احساس و ایمان و مومن بودن و ... براشون بی معنیه !
به شدت میخوام ازشون دور باشم ولی انگار خیلیا زیر نقاب خودشونو پوشوندن .
باید از همه انسان ها دور باشم . از همشون .
فعلا یه آهنگ باحال میزارم رو وبلاگ . تا محرم .
محرم موزیک نداریم .
یا اباعبدالله
روزتون پر از اتفاقای قشنگ
طبقه بندی: خاطرات،
سلام.
امروز رفتم مدرسه. روز اول!!!
مثل همیشه وقتی همدیگه رو دیدیم کلی جیغ کشیدیم که کل سالن برگشتن نگامون کردن :|
بعد مقایسه کردیم که کی لاغر شده و کی چاق! و اینکه خوش حال شدیم از اینکه لباسا خوش دوخت بود و بهمون میومد.
سه نفری رفتیم سرجای همیشگیمون یعنی ردیف سوم صندلی های سمت راست نشستیم.
بعدش توی نمازخونه یه سخنران دعوت کرده بودن که یک ساعت حرف زد.
ما هم مرده بودیم.واقعا وسطش خوابم برد!!!
خلاصه بگم ، از معلمام خوشم اومد! ولی به عمق فاجعه پی بردم! اینکه امسال واقعا زحمت میخواد.
راستی محی جونو هم دیدم و همینطور دوستاشو.
معاون جدید رو هم دیدم. انقدر که مهسا ازش میترسید من ازش نترسیدم.
به نظرم خوش اخلاق بود ولی خیلی تو کارش جدی بود. همین.
مهسا جان نترس!!! نمیخوردت
حالا خداروشکر فردا و پس فردا هم تعطیلیم!
راستی روز عرفه دعام کنید.خییییلی. منم دعاتون میکنم.
انقدر که امروز همه معلما و کادر مدرسه گفتن معنی دعای عرفه رو بخونید اصن تصمیم گرفتم بخونم!
شمام بخونید.
+ارغوان چرا وبت حذف شده؟؟؟وب جدید ساختی خبرم کن.
+تیروژ کجایی؟کنکور چی شد؟؟؟
روزگار به کام.
طبقه بندی: خاطرات،
امروز رفتم مدرسه. روز اول!!!
مثل همیشه وقتی همدیگه رو دیدیم کلی جیغ کشیدیم که کل سالن برگشتن نگامون کردن :|
بعد مقایسه کردیم که کی لاغر شده و کی چاق! و اینکه خوش حال شدیم از اینکه لباسا خوش دوخت بود و بهمون میومد.
سه نفری رفتیم سرجای همیشگیمون یعنی ردیف سوم صندلی های سمت راست نشستیم.
بعدش توی نمازخونه یه سخنران دعوت کرده بودن که یک ساعت حرف زد.
ما هم مرده بودیم.واقعا وسطش خوابم برد!!!
خلاصه بگم ، از معلمام خوشم اومد! ولی به عمق فاجعه پی بردم! اینکه امسال واقعا زحمت میخواد.
راستی محی جونو هم دیدم و همینطور دوستاشو.
معاون جدید رو هم دیدم. انقدر که مهسا ازش میترسید من ازش نترسیدم.
به نظرم خوش اخلاق بود ولی خیلی تو کارش جدی بود. همین.
مهسا جان نترس!!! نمیخوردت
حالا خداروشکر فردا و پس فردا هم تعطیلیم!
راستی روز عرفه دعام کنید.خییییلی. منم دعاتون میکنم.
انقدر که امروز همه معلما و کادر مدرسه گفتن معنی دعای عرفه رو بخونید اصن تصمیم گرفتم بخونم!
شمام بخونید.
+ارغوان چرا وبت حذف شده؟؟؟وب جدید ساختی خبرم کن.
+تیروژ کجایی؟کنکور چی شد؟؟؟
روزگار به کام.
طبقه بندی: خاطرات،
وای وای چه خبره!!!!
لیست کلاسا اومد. من و مینا تو کلاس همیم و مهسا و کوثر هم جدا!!!!
معلم مورد نظر هم که معلممون نیست!!!!!
اه اه. یعنی مزخرف تر از کادر اجرایی مدرسه ما هیچ کس نیست!!!!!
غقط خوبیش اینه که من و مینا با همیم و تنها نیستیم. معلمای کلاس ما هم غیر از معلم مورد نظر ، همه خوبن.
اوف اوف. اصن افتضاح!
حالا از طرف دیگه عینکم خراب شد.
تیروژ جون وبت چی شد؟؟؟
ارغوان کجایی؟؟ وبت چی شد؟؟؟
چرا انقدر همه چی بهم ریخته س؟ چرا هیچی سرجاش نیست؟چرا هرکاری بخوام بکنم نمیشه؟
آخرین روز تابستان!!!!
چه تابستون زودگذری داشتیم ما. همش درگیر بودیم. خستگیم در نرفته هنوز!!
دلم تنگ میشه برا بعضی آدما و بعضی کارا و بعضی حرفا و....
راستی جریان این وب حذف کردنای بی خداحافظی چیه؟؟
یکتا و...
طبقه بندی: خاطرات،
لیست کلاسا اومد. من و مینا تو کلاس همیم و مهسا و کوثر هم جدا!!!!
معلم مورد نظر هم که معلممون نیست!!!!!
اه اه. یعنی مزخرف تر از کادر اجرایی مدرسه ما هیچ کس نیست!!!!!
غقط خوبیش اینه که من و مینا با همیم و تنها نیستیم. معلمای کلاس ما هم غیر از معلم مورد نظر ، همه خوبن.
اوف اوف. اصن افتضاح!
حالا از طرف دیگه عینکم خراب شد.
تیروژ جون وبت چی شد؟؟؟
ارغوان کجایی؟؟ وبت چی شد؟؟؟
چرا انقدر همه چی بهم ریخته س؟ چرا هیچی سرجاش نیست؟چرا هرکاری بخوام بکنم نمیشه؟
آخرین روز تابستان!!!!
چه تابستون زودگذری داشتیم ما. همش درگیر بودیم. خستگیم در نرفته هنوز!!
دلم تنگ میشه برا بعضی آدما و بعضی کارا و بعضی حرفا و....
راستی جریان این وب حذف کردنای بی خداحافظی چیه؟؟
یکتا و...
طبقه بندی: خاطرات،
سلام .
خوبین ؟
من که خیلی خوبم .
شنبه تولد مهسا بود . کلی با جیغ و دیوونه بازی های ما سر کلاس همراه بود
ولی چون اونروز کلاس داشت ، مهمونی تولدشو انداخت یکشنبه .
اولش قرار بود بریم با هم پارک اما بعد نظرش عوض شد و دعوتمون کرد خونشون .
خلاصه ما رفتیم خونشون . اولش که وارد خونه شدم گفتم یکم متین و با وقار برم تو . اما وقتی دیدم مینا و سارا و خود مهسا تو خونه دارن دیوونه بازی میکنن ، منم زدم تو کار دیوونه بازی !!!!
لباسامو که عوض کردم هنوز نشسته شروع کردیم به رقص و جیغ و داد !!!
بعد با هم آهنگای آلبوم جدید مرتضی رو گذاشتیم و با هم خوندیم . جو داشت میرفت تو فاز غم که دوباره شروع کردیم به رقص
بعد هم که کیکشو آورد کلی با خل و چل بازی فیلم و عکس گرفتیم و رقصیدیم .
آخرشم کلی عکس با آلبوم مرتضی و پوستر آلبوم و گیتار مهسا گرفتیم .
فرداشم که تولد سارا بود .
سارا جون تولدت پساپس مبارک !!!
گرچه ما تو مدرسه تبریک گفتیم
عکس ها :
عکس ما و کیک تولد مهسا : کلیک
عکس کیک تولد و پذیرایی : کلیک
عکس ما و آلبوم هامون و گیتار مهسا : کلیک
عکس پذیرایی مهسا ( ساندویچ الویه ) : کلیک
و در آخر عکس سی دی من : کلیک
طبقه بندی: گالری عکس، خاطرات،
خوبین ؟
من که خیلی خوبم .
شنبه تولد مهسا بود . کلی با جیغ و دیوونه بازی های ما سر کلاس همراه بود
ولی چون اونروز کلاس داشت ، مهمونی تولدشو انداخت یکشنبه .
اولش قرار بود بریم با هم پارک اما بعد نظرش عوض شد و دعوتمون کرد خونشون .
خلاصه ما رفتیم خونشون . اولش که وارد خونه شدم گفتم یکم متین و با وقار برم تو . اما وقتی دیدم مینا و سارا و خود مهسا تو خونه دارن دیوونه بازی میکنن ، منم زدم تو کار دیوونه بازی !!!!
لباسامو که عوض کردم هنوز نشسته شروع کردیم به رقص و جیغ و داد !!!
بعد با هم آهنگای آلبوم جدید مرتضی رو گذاشتیم و با هم خوندیم . جو داشت میرفت تو فاز غم که دوباره شروع کردیم به رقص
بعد هم که کیکشو آورد کلی با خل و چل بازی فیلم و عکس گرفتیم و رقصیدیم .
آخرشم کلی عکس با آلبوم مرتضی و پوستر آلبوم و گیتار مهسا گرفتیم .
فرداشم که تولد سارا بود .
سارا جون تولدت پساپس مبارک !!!
گرچه ما تو مدرسه تبریک گفتیم
عکس ها :
عکس ما و کیک تولد مهسا : کلیک
عکس کیک تولد و پذیرایی : کلیک
عکس ما و آلبوم هامون و گیتار مهسا : کلیک
عکس پذیرایی مهسا ( ساندویچ الویه ) : کلیک
و در آخر عکس سی دی من : کلیک
طبقه بندی: گالری عکس، خاطرات،
سلام سلام
آلبوم خریداری شد
موزیک وب تغییر کرد
چطوره؟؟
وای خدا چقدر من با موزیک اشکام جاریه و اسمش عشقه و روز برفی که با تک صدای خودش بود دلم گرفت و باریدم
موزیکاش خیلی زیبان .
ولی عکس روی جلد و سی دیش داغونم کرد !!!!
مرتضی تو اوج بیماری !!!
فقط لطفا اورجینال تهیه کنید .
این آلبوم تو اوج درد و بیماری مرتضی تهیه شده . لطفا نزارین زحماتش هدر بره . گرچه دیگه خودش نیست !!!
ببخشید فازتونو غم کردم .
شاد باشید
طبقه بندی: خاطرات،
آلبوم خریداری شد
موزیک وب تغییر کرد
چطوره؟؟
وای خدا چقدر من با موزیک اشکام جاریه و اسمش عشقه و روز برفی که با تک صدای خودش بود دلم گرفت و باریدم
موزیکاش خیلی زیبان .
ولی عکس روی جلد و سی دیش داغونم کرد !!!!
مرتضی تو اوج بیماری !!!
فقط لطفا اورجینال تهیه کنید .
این آلبوم تو اوج درد و بیماری مرتضی تهیه شده . لطفا نزارین زحماتش هدر بره . گرچه دیگه خودش نیست !!!
ببخشید فازتونو غم کردم .
شاد باشید
طبقه بندی: خاطرات،
امروز دومین روز مدرسه مون بود .
امروز مینا اومد . وقتی همو دیدیم پریدیم بغل هم
داد زدیم دیوونه دلم برات تنگیده بود
کلاسامون درست شد . الان سه تایی تو یه کلاسیم . ولی کلاسش خیلی شلوغه . خدا کنه برا اول مهر درست بشه . یه جوراییم با بچه های این کلاس راحت نیستیم .
سرک لاس که رفتیم و کنار هم نشستیم دوباره دیوونه بازیامون شروع شد
به قول مینا یه جرز دیوارم میخندیدم
واااایییییی چقد خندیدیم .
وسط کلاس معلم استراحت داد . منم که گرسنم بود از خدا خواسته بطری رانیمو در آوردم که بخورم .
تا بازش کردم یه صدایی داد. مینا و مهسا هم که در حال صحبت بودن ، ترسیدن . مهسا که یه متر پرید بالا ، سرش خورد به سقف !!!!!! مینا هم که داد زد : وای !!!!!!
حالا ما نمیدونستیم بخندیم یا رانی بخوریم !!!!!
خلاصه بعد از کللللللیییییی حرف زدن و به اصطلاح درس گوش کردن ، کلاس تموم شد و ما هم هیجان بسیاااااااار برای پخش آلبوم که امروزه .
ان شاالله شب میرم با پدر گرامی خریداری میکنم .
اگه خریده شد ، فردا موزیک وب به آهنگای مرتضی تغییر میکنه
شاد باشید
طبقه بندی: خاطرات،
امروز مینا اومد . وقتی همو دیدیم پریدیم بغل هم
داد زدیم دیوونه دلم برات تنگیده بود
کلاسامون درست شد . الان سه تایی تو یه کلاسیم . ولی کلاسش خیلی شلوغه . خدا کنه برا اول مهر درست بشه . یه جوراییم با بچه های این کلاس راحت نیستیم .
سرک لاس که رفتیم و کنار هم نشستیم دوباره دیوونه بازیامون شروع شد
به قول مینا یه جرز دیوارم میخندیدم
واااایییییی چقد خندیدیم .
وسط کلاس معلم استراحت داد . منم که گرسنم بود از خدا خواسته بطری رانیمو در آوردم که بخورم .
تا بازش کردم یه صدایی داد. مینا و مهسا هم که در حال صحبت بودن ، ترسیدن . مهسا که یه متر پرید بالا ، سرش خورد به سقف !!!!!! مینا هم که داد زد : وای !!!!!!
حالا ما نمیدونستیم بخندیم یا رانی بخوریم !!!!!
خلاصه بعد از کللللللیییییی حرف زدن و به اصطلاح درس گوش کردن ، کلاس تموم شد و ما هم هیجان بسیاااااااار برای پخش آلبوم که امروزه .
ان شاالله شب میرم با پدر گرامی خریداری میکنم .
اگه خریده شد ، فردا موزیک وب به آهنگای مرتضی تغییر میکنه
شاد باشید
طبقه بندی: خاطرات،
امروز رفتیم مدرسه. اولین روز مدرسه بود .
من که رفتم یه سری از بچه ها رو دیدم .
بعد همینطور که وایساده بودم که کلاسمون شروع بشه یوهو مهسا رو دیدم که از پله ها اومد پایین . تا چشمون به هم افتاد جوری دویدیم طرف هم که من گفتم الان تصادف میشه
وااااااااااایییییییییی جوری همو بغل کردیم که انگار 20 ساله همدیگه رو ندیدیم . چنان دلمون برا هم تنگیده بود که نگوووووووو
قبل از شروع مدرسه با خودم میگفتم یادم باشه یه حرفایی رو براشون تعریف کنم ولی وقتی همو دیدیم اصن کلا یادم رفت چی میخواستم بگم .
فقط این دیدارمون 5 دقیقه شد چون کلاس مهسا تموم شده بود و میخواست بره که من کلاس تازه شروع شد .
شانس من همه ی بچه های پارسال رفته بودن کلاسای دیگه . تو کلاس ما هیییییییییییچکس آشنا نبود .
البته قراره دوشنبه کلاسمو جابه جا کنم و برم کلاس مینا و مهسا .
وااایییییی وقتی این فکر میکنم که قراره یه سال تحصیلی با هم باشیم کلی ذوق میکنم.
دوباره دیوونه بازی و سوتی و ...
وقتی وارد کلاسمون شدم یادم افتاد که صندلی خودم تو زمان امتحانای پایان ترم تو همین کلاس بود .
سریع رفتم پیداش کردم . کلللللللیییی خاطره برام زنده شد .
یاد استرسا و جو امتحانای پایان ترم و هیجان زدگی برا دیدن یه نفر تو زمان امتحانا همش ریخت تو دلم !!!
خدا کنه امسال که خیلی سخت تر از پارساله ، پیشرفتمم بیشتر باشه .
راستی الان که دارم اینو مینویسم یه بغض عمیییییق تو گلومه . واقعا نمیفهمم بین این همه خوش حالی و خنده ، این بغض این وسط چی کار میکنه؟؟!!!
و دعای همیشگیمون
دوستیهامان جاوید
شادیهامان پایدار
روزگار به کام
طبقه بندی: خاطرات،
من که رفتم یه سری از بچه ها رو دیدم .
بعد همینطور که وایساده بودم که کلاسمون شروع بشه یوهو مهسا رو دیدم که از پله ها اومد پایین . تا چشمون به هم افتاد جوری دویدیم طرف هم که من گفتم الان تصادف میشه
وااااااااااایییییییییی جوری همو بغل کردیم که انگار 20 ساله همدیگه رو ندیدیم . چنان دلمون برا هم تنگیده بود که نگوووووووو
قبل از شروع مدرسه با خودم میگفتم یادم باشه یه حرفایی رو براشون تعریف کنم ولی وقتی همو دیدیم اصن کلا یادم رفت چی میخواستم بگم .
فقط این دیدارمون 5 دقیقه شد چون کلاس مهسا تموم شده بود و میخواست بره که من کلاس تازه شروع شد .
شانس من همه ی بچه های پارسال رفته بودن کلاسای دیگه . تو کلاس ما هیییییییییییچکس آشنا نبود .
البته قراره دوشنبه کلاسمو جابه جا کنم و برم کلاس مینا و مهسا .
وااایییییی وقتی این فکر میکنم که قراره یه سال تحصیلی با هم باشیم کلی ذوق میکنم.
دوباره دیوونه بازی و سوتی و ...
وقتی وارد کلاسمون شدم یادم افتاد که صندلی خودم تو زمان امتحانای پایان ترم تو همین کلاس بود .
سریع رفتم پیداش کردم . کلللللللیییی خاطره برام زنده شد .
یاد استرسا و جو امتحانای پایان ترم و هیجان زدگی برا دیدن یه نفر تو زمان امتحانا همش ریخت تو دلم !!!
خدا کنه امسال که خیلی سخت تر از پارساله ، پیشرفتمم بیشتر باشه .
راستی الان که دارم اینو مینویسم یه بغض عمیییییق تو گلومه . واقعا نمیفهمم بین این همه خوش حالی و خنده ، این بغض این وسط چی کار میکنه؟؟!!!
و دعای همیشگیمون
دوستیهامان جاوید
شادیهامان پایدار
روزگار به کام
طبقه بندی: خاطرات،
امروز آخرین رو تعطیلات تابستان بود.
درسته که بعد از دو هفته تعطیل میشیم ، ولی در کل یه جورایی آخرین روزش بود.
منم طبق معمول هر سال که روزای آخر تعطیلات دلم میگیره ، امروزم بدجور دلم گرفته. بغضمم که داره خفم میکنه.
دلمم که میگیره انقد افکار منفی هجوم میاره تو سرم که اصن منفجر میشم.
پارسالم همینطور بودم. غروب آخرین روز که شد کلی گریه کردم. البته خانواده میگفتن چون میخوای بری مدرسه جدید که دوستات نیستن ناراحتی!
ولی خوب امسال چی؟ امسال که دیگه دوستام هستن ومدرسه ى پارسالو میرم!
دیگه از این به بعد زود به زود پست میزارم. چون اصولا تو مدرسه ها بیشتر خاطره دارم. البته منظورم خاطره هاییه که بشه تو وب نوشتش.
امیدوارم خاطره های شاد و خوب بزارم.
راستی مینا هم که رفته مشهد. فردا هم که روز اوله نمیاد کلاس. از یکشنبه میاد.
کلا فردا اوضاعمون قاتیه .
ساعتای کلاسامون قاتیه. ان شاالله از یکشنبه ساعتا تنظیم بشه. منم دیگه انقد استرس نداشته باشم.
راستی میگن برا پیشرفت باید از یه چیزایی گذشت تا بعد از پیشرفت بهترشو به دست بیاری.
ولی من همیشه از تغییر میترسیدم. دوست ندارم داشته هامو از دست بدم. حتی با اینکه بعد از پیشرفت بهترشو به دست بیارم....
هوفففف چقد این پست پر از فاز منفی شد!!!!
ببخشید. چون حال خودمم بارونیه!!
یا علی
طبقه بندی: خاطرات،
درسته که بعد از دو هفته تعطیل میشیم ، ولی در کل یه جورایی آخرین روزش بود.
منم طبق معمول هر سال که روزای آخر تعطیلات دلم میگیره ، امروزم بدجور دلم گرفته. بغضمم که داره خفم میکنه.
دلمم که میگیره انقد افکار منفی هجوم میاره تو سرم که اصن منفجر میشم.
پارسالم همینطور بودم. غروب آخرین روز که شد کلی گریه کردم. البته خانواده میگفتن چون میخوای بری مدرسه جدید که دوستات نیستن ناراحتی!
ولی خوب امسال چی؟ امسال که دیگه دوستام هستن ومدرسه ى پارسالو میرم!
دیگه از این به بعد زود به زود پست میزارم. چون اصولا تو مدرسه ها بیشتر خاطره دارم. البته منظورم خاطره هاییه که بشه تو وب نوشتش.
امیدوارم خاطره های شاد و خوب بزارم.
راستی مینا هم که رفته مشهد. فردا هم که روز اوله نمیاد کلاس. از یکشنبه میاد.
کلا فردا اوضاعمون قاتیه .
ساعتای کلاسامون قاتیه. ان شاالله از یکشنبه ساعتا تنظیم بشه. منم دیگه انقد استرس نداشته باشم.
راستی میگن برا پیشرفت باید از یه چیزایی گذشت تا بعد از پیشرفت بهترشو به دست بیاری.
ولی من همیشه از تغییر میترسیدم. دوست ندارم داشته هامو از دست بدم. حتی با اینکه بعد از پیشرفت بهترشو به دست بیارم....
هوفففف چقد این پست پر از فاز منفی شد!!!!
ببخشید. چون حال خودمم بارونیه!!
یا علی
طبقه بندی: خاطرات،
امروز لیست کلاسا اعلام شد
وای خدا!
من و مهسا تو کلاس همیم. مینا جداست . کوثر هم که رفت ریاضی !
وای چه استرسی گرفتم من !
هم به خاطر این که بتونیم مینا رو بیاریم تو کلاس خودمون.
هم به خاطر اینکه تعداد بچه ها تجربی زیاده. همه هم مخ!
میترسم کم بیارم تو تجربی ! از طرفی هم میترسم تو ریاضی نتونم!
وای اعصابم داغونه !
متقاضی برا تجربی زیاده . میترسم نتونم از پسش بربیام !
وای خدا خییییییییییییییلی میترسم از آینده !
چه تصمیم سختی !
کلی فال حافظ گرفتم . میگفت تو تلاش کن . به خدا توکل کن . موفق میشی. آینده خوبی پیش روته !
شنبه کلاسای فوق فیزیکمون شروع میشه.
برم ببینم میتونم درستش کنم یا نه!
خدایا کاری کن بعد ها به این استرسم بخندم !
کاری کن بتونم از پسش بربیام .
آمین
برام دعا کنید
خیلی میترسم
طبقه بندی: خاطرات،
وای خدا!
من و مهسا تو کلاس همیم. مینا جداست . کوثر هم که رفت ریاضی !
وای چه استرسی گرفتم من !
هم به خاطر این که بتونیم مینا رو بیاریم تو کلاس خودمون.
هم به خاطر اینکه تعداد بچه ها تجربی زیاده. همه هم مخ!
میترسم کم بیارم تو تجربی ! از طرفی هم میترسم تو ریاضی نتونم!
وای اعصابم داغونه !
متقاضی برا تجربی زیاده . میترسم نتونم از پسش بربیام !
وای خدا خییییییییییییییلی میترسم از آینده !
چه تصمیم سختی !
کلی فال حافظ گرفتم . میگفت تو تلاش کن . به خدا توکل کن . موفق میشی. آینده خوبی پیش روته !
شنبه کلاسای فوق فیزیکمون شروع میشه.
برم ببینم میتونم درستش کنم یا نه!
خدایا کاری کن بعد ها به این استرسم بخندم !
کاری کن بتونم از پسش بربیام .
آمین
برام دعا کنید
خیلی میترسم
طبقه بندی: خاطرات،
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید