بهاردوباره(خاطرات کموتراپی من)

باد با چراغ خاموش کاری ندارد، اگر در سختی هستی ، بدان که روشنی …

83-روز از نو، روزی از نو

داروهای من دوباره شروع شده بودgirl_to_take_umbrage2.gif،البته به اندازه زمانی که توی بیمارستان بستری میشدم عوارض نداشتن،ولی بازم خیلی آدموضعیف میکردنتصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net كلیك كنید،هم از نظر توانایی جسمی و هم از نظر ایمنی،بخاطر همین من  ماسک میزدم میرفتم دانشگاه،فکر کنم کمتر کسی چهره تمام رخ منو دیده،چون همیشه ماسک داشتم.من ماهی یک بار دو تا آمپول میزدم اونم سرپایی و روزانه هم قرص مصرف میکردم،ولی همون 2 تا آمپول هم واقعا منو اذیت میکرد.بعد از اونا من حداقل تا یه هفته پادرد،دردهای استخوانی،مشکلات گوارشی و گلودرد داشتم،که با هیییچ مایع گرم و دیفن هیدرامینی درست نمیشد،تازه زبون آدم گزگز میکردو زخم میشد ضعف و بیحالی مفرط،طوریکه آستانه تحمل آدم واسه هر کاری نهایتا نیم ساعت بود و آدم حوصله هیییچ بنی بشری رو نداشتبه قول دکتر جون انگار شب تا صبح کوه کندی!!!(این وضعیت چندشتصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net كلیك كنید قراره حداقل تا 2سال،ماهی یکبار تکرار بشهgirl_impossible.gif)دانشگاه رفتن ما (با ماسک و هدبند) با همه ی سختی ها و ضعف هایی که من بخاطر داروهام داشتم،سپری میشد،و واقعا من هرروزی که از دانشگاه میومدم کلی غصه میخوردم و میگفتم چرا این همه بلاهای جورواجور باید سر من بیاد؟،تازه مصیبت اینجا بود که توی دانشگاه جدید دو تا درس بیخود رو که ما اراک نداشتیم،مجبور شدیم اینجا بخونیم(توانبخشی و آشنایی با ارزشهای دفاع مقدس)،خلاصه که این ترم در حال گذر بود،با سایه ی سنگین یه استرس روی من،که نکنه یه موقع بیماری من برگرده و من نتونم این ترم رو تموم کنماسترس!!!یا اینکه با این وضعیت میتونم درسامو پاس کنم یا نه؟؟؟یه جورایی باید خیلی مواظب خودم می بودم،چون کوچکترین آلودگی واسه من یه خطر جدی حساب میشد و ممکن بود یه مریضی ساده مثل سرماخوردگی منو از تمام فعالیت هام بندازه،که البته همینطور هم شد.و یه سرماخوردگی من که دقیقا یک هفته قبل از امتحانات ترم شروع شد بیشتر از یک ماه طول کشید.بعدا شرح میدم.



موضوع: دوران درمان نگهدارنده(مهر 92به بعد)، دانشگاه جدید،

[ یکشنبه 25 اسفند 1392 ] [ 07:36 ب.ظ ] [ بهار ]

[ نظر قند عسلا(نظرات)() ]

82-آخرین تار موهای سابق

این پست جاش وسط پست قبلی بود،ولی چون ربطی بهش نداشت جداش کردم.
کم کم موهای من داشت در میومد
،ولی من همچنان روسری سرم بود.شاید باورش سخت باشه ولی توی تمام این مدتی که من مو نداشتم،همیشه روسری سرم بود،و هیشکی (منظورم بابا و برادرامه)منو بدون روسری ندید،حتی درسا و مامان هم ،ظاهر بدون موی منو ندیده بودن،تا وقتی که اون اتفاقای تلخ افتاد(بعد از دوره چهارم شیمی درمانی) و من کاملا ناتوان شدم و مجبور شدم با کمک اونا حموم کنم.به دوستام گفته بودم قراره یه جشن بگیرم که اسمش جشن 15 سانتیه،و اون جشن روزیه که موهای من 15 سانت بشه.هر روز جلوی آینه مراسم اندازه گیری داشتم،دیگه مثل قبلا نمیریخت ،ولی به خاطر داروهام رشدش کند بود،چند وقت یه بار هم انگار به آدم شوک وارد میشد،یهویی یه عالمه از موهام میریخت.نمیدونم من زیادی ضعیف میشدم،یا داروها زیادی اثر میکرد.شب تاسوعا بود ،که من دوباره خواب دیدم موهام بلند شدهHippie،شاید تو این مدت بیشتر از 100بار این خوابو دیدم،روز عاشورا ما خونه بودیم وبه خاطر شرایط من جایی نرفتیم،تو خونه زیارت عاشورا خوندم،عصری 2تا تار از موهای قدیمم (شاید کلهم 20 تا دونه موی 12-10 سانتی باقی مونده بود!!!) رو کندم و چسبوندم توی دفتر خاطراتمکلافه ،با چند تا از موهای جدیدم که شاید 1 سانت بودن..
این مطلب رو دقیقا به صورت اریب کنارش نوشتم:
ببخشید که عکسش نیست.شما چندتا تار مو فرض کنید.
 عاشورا
------------
این 2تار از موهامه که به 8 مرحله کموتراپی روی خوش نشون ندادن و جای خودشونو سفت چسبیدن،امیدوارم یه روزی بیادکه من خوب خوب بشم و  امکان تحقیقات روی اینارو داشته باشم وبفهمم توی ریشه اینا چی بوده که اینطوری موندن.راستی هرچی زور زدم نتونستم با دست از موهای جدیدم بکنم،.دیشب باز خواب دیدم موهام بلند شده،تو خواب موهام رنگی بود.من به آینده امیدوارم،مطمئنم روزهای خوبی در انتظار منو خانوادمه،اینا رو هم با موچین کندم،موهای جدیدمه انگار تیره تر شده!!!92/8/23






موضوع: ریزش و رویش موهای خوشگلم، دوران درمان نگهدارنده(مهر 92به بعد)،

[ یکشنبه 25 اسفند 1392 ] [ 07:34 ب.ظ ] [ بهار ]

[ نمیخوای چیزی بگی؟(نظرات)() ]

81-مسخره بازی گلبول سفیدا

19 آبان بود که دوباره درسا با بابا رفتن بیمارستان طالقانی(من بخاطرضعف ایمنی و پایین بودن (WBC)که 1500 بود،باهاشون نرفتم)،اونجا یه آزمایش نوشته بودن واسه بررسی همون پانل مولکولی،گفته بودن که من باید برم(BM)بدم،به درسا گفته بودم نمیذارم رزیدنتا  ازم مغز استخون بگیرن،درسا هم بهشون گفته بود که خواهر من توی بیمارستان امام خمینی که بوده،خیلی بخاطر بی تجربگی رزیدنتا اذیت شده،اونا هم این کارو سپردن به دکتر جون خودمون،چون دکتر  هممممه کارا رو شخصا انجام میداد و خدا رو شکر، اینجور کارارو به هیچ اینترن و رزیدنتی نمیسپرد.
بعد از این قضیه ما
30 آبان رفتیم پیش دکتر ،در حالیکه 17 روز بود که من هیچ دارویی مصرف نمیکردم و هر هفته (CBC)میدادم،ولی تازه  (WBC)شده بود 2200 ،یه جورایی خودمون هم نگران شده بودیم،میگفتیم نکنه برگشته باشهgirl_impossible.gif!!!به دکتر گفتیم که کمیته پیوند گفتن هر سه ماه یک بار باید پانل مولکولی بررسی بشه،دکتر  گفت:برای من مشکلی نیست ولی سه ماه یه بار سخته،خودت اذیت میشی(خداییش هم راست میگفت..،،،آخه یکی نبود به دکترای کمیته پیوند بگه خودتون باشین؛میذارین 3ماه یه بار استخونتونو ... ؟؟؟
دکتر گفت 3 ماه یک بار رو  می کنیم 6 ماه یه بار که تو هم کمتر اذیت شی
.(درواقع دکتر جون لطف کرد و قبول کرد که خودش این کارو انجام بده)
داروهای من همچنان قطع بود و (CBC)هفتگی و(PBS)ادامه داشت
.،گلبول سفید،2300 ،هفته بعد2200 ،دیگه حتی دکتر  هم  داشت شک میکرد و میخواست بخاطر این بالا نیومدن(WBC) ازم (BM)بگیرهgirl_cray.gif،ولی گفت:حالا صبر کنیم،بالاخره بعد از 56 روز انتظار و نگرانی (WBC)رسید به 3300 تا ودوباره داروهام شروع شد،البته با دوزی کمتر از دفعه قبل.





موضوع: دوران درمان نگهدارنده(مهر 92به بعد)،

[ یکشنبه 25 اسفند 1392 ] [ 03:31 ب.ظ ] [ بهار ]

[ نظر قند عسلا(نظرات)() ]

80-خدایا میدونم هوامو داری!

فردا صبحش ما دوباره رفتیم بیمارستان طالقانی،خیلیای دیگه بودن که مثل من اومده بودن توی جلسه شرکت کنن.ساعت 11 نوبت من شد،منم با درسا رفتم.جلوی بخش پیوند ورود ممنوع بود و هرکس میخواست بره توی بخش باید کفشاشو عوض میکرد،واقعا ترسناک بود،البته ما رفتیم توی یه اتاق ابتدای بخش، توی اون جلسه شاید در مجموع 10 تا اتند و فلوشیپ و رزیدنت و پرستار و...بودن،
که بعد از کلی صحبت
که من فقط از بعضی هاش سر در میاوردم،به این نتیجه رسیدن که من فعلا اندیکاسیون(ضرورت)پیوند ندارم،من خوشحال شدمYah ولی دکتری که فکر کنم رئیس کمیته پیوند بود گفت:بالاخره 2،3 یا 5سال دیگه باید پیوند بگیره،
(تو دلم گفتم عمرا
!!من در حد المپیک به دکتر جون خودم اعتماد دارم،وقتی گفته نیاز نداری،حتما ندارم دیگه )
الان میتونه خوب زندگی کنه، فعلا بهش استرس وارد نکنیم بهتره
Shark Island!!!اگه بخواد پیوند بگیره ما یه شیمی درمانی(high dose)انجام میدیم و بعد پیوند میکنیم.بغض چنگ انداخته بود روی گلومو فشار میدادgirl_to_take_umbrage2.gif.گفتن بهتره که دهنده بیاد و سلول هارو بده تا ما (save)کنیم تا اگه یه زمانی لازم شد ،واسه اینکار معطلی نداشته باشیم.صحبت راجع به من تموم شد،من اومدم بیرون،درسا با یکی از دکترا داشت صحبت میکرد،وقتی اومد گفت:خانم دکتر گفته ما باید دوباره (BM)بگیریم و پانل مولکولی رو بررسی کنیم.دقیقا نمیدونم چی بود ،ولی اون طور که فهمیدم تو اون آزمایش سلولها رو تک به تک بررسی میکردن و گفته بودن حتی اگه به اندازه یه سلول بیماری عود کنه باید پیوند بگیره!!!وبهتره این آزمایش هر 3ماه یکبار انجام بشه.به درسا گفتم عمرا اگه بذارم رزیدنتا اینجا از من مغز استخون بگیرن.بعد هم یه تاریخ دیگه تعیین کردن که ما دوباره بریم.
خلاصه که ما برگشتیم خونه،اون بغضی که اونجا گلومو گرفته بود توی خونه موقع نمازم ترکید. ولی سعی میکردم جلوی مامان خودمو کنترل کنم
girl_cray.gif،واسم ناهار آورد،سریع خوردم 36_1_51.gifو بابا منو رسوند دانشگاه،کلاس زبان داشتم،تمام طول مسیرو گریه کردم،تو دانشگاه هم همینطور،بعد از یه نیم ساعتی گفتم به جهنم،هرچی میخواد بشه،بشه...
خدایا من خودمو به تو سپردم...میدونم هوای منو داری!!




موضوع: دوران درمان نگهدارنده(مهر 92به بعد)،

[ جمعه 23 اسفند 1392 ] [ 10:49 ب.ظ ] [ بهار ]

[ خدا دوستم داره،مگه نه؟(نظرات)() ]

79-گلبول سفیدای بی تربیت

اون روز وقت گرفتن داروم بود،بعد از بیمارستان طالقانی ما رفتیم بیمارستان بقیه ا...که دارو بزنم،دکتر جون گفته بود قبلش(CBC)بده ونتیجه رو به من بگو.من هم رفتم بخش،یه (CBC)گرفتن،درسا برد آزمایشگاه،وقتی برگشت گفت (WBC:1300 )تاست،با دکتر صحبت کردم،گفت دارو نزنه،بیاین ازش لام بگیرم،ما هم آنژیوکت رو درآوردیم و از اونجا رفتیم مطب دکتر جون.از اینجا بود که دوباره قلب ما تندتند میزد،دکتر از انگشتم (PBS)گرفت و گفت بعید میدونم چیزی باشه،احتمالا عوارض داروها باشه،همه داروها رو هم قطع کرد و گفت:هر هفته (CBC)بده ونتیجه رو هم به من بگیدتصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net كلیك كنید.





موضوع: دوران درمان نگهدارنده(مهر 92به بعد)،

[ جمعه 23 اسفند 1392 ] [ 09:39 ب.ظ ] [ بهار ]

[ نمیخوای چیزی بگی؟(نظرات)() ]

78-پیوند...آره یا نه؟؟

شنبه 13 ام مهر بود، ما عصر رفتیم بیمارستان که دکتر (BM)بگیره،بیشتر از اینکه از خود بیوپسی بترسم،نگران نتیجش بودم،آخه نتیجه این آزمایش تعیین میکرد که من پیوند مغز استخوان لازم دارم یا نه؟؟ساعت 4بود که دکتر اومد و ازمن(BM) گرفت.بعد از اون هم اولین دوز از درمان نگهدارنده رو زدن.یعنی همون 2تا وین کریستین. نمونه رو دادیم بردن آزمایشگاه پیوند،واسه انجام آزمایش (MRD)،که توش مقدار باقیمانده بیماری رو بررسی میکردن.جوابش 3-2 روز بعد حاضر شد وما بیستم مهر رفتیم پیش دکتر که جواب رو ببینه.
نتیجه آزمایش منفی بود،یعنی خوب بود و درصد بلاست باقیمانده 0/004%بود.دکتر گفت :طبق آخرین توصیه آسکو(انجمن انکولوژی امریکا) با این نتیجه ،تو نیاز به پیوند نداری،حالا تصمیم با خودته که دنبالش بری یا نه!!
با گروه پیوند هم صحبت کن،ببین نظر اونا چیه؟؟
هفته بعدش یکشنبه صبح ما رفتیم درمانگاه پیوند بیمارستان طالقانی...وای چقد ترسناک بود،همه ی اونایی که پیوند شده بودن واسه معاینه دوره ای اومده بودن انگار میخواستن مواد هسته ای جابه جا کنن،همه با ماسک و دستکش بودن.از نظر ظاهری هم ناله و درب و داغون.Gnome
یه فلوشیپ خون بود که وقتی پرونده منو دید گفت تو (low risk)هستی.چون یه سری فاکتورهای منفی بود،که من هیچکدوم رو نداشتم،ولی گفت:بهتره یه دهنده واسه خودت تعیین کنی،بعد هم واسه من و درسا و برادرام آزمایش (HLA)نوشت،تا ببینن با کدومشون تطابق ژنی دارم.من و درسا رفتیم آزمایشگاه قلهک و برادرام هم فرداش رفتن و این آزمایشو دادن.جوابا 26ام مهر حاضر شد،و از 3نفری که آزمایش دادن،برادر بزرگم با من تطبیق داشت،
این خبر درعین همه استرسی که به من وخانوادم وارد میکرد
Farting،از طرفی هم خوشحال کننده بود.چون امکان پس زدن رو کم میکرد.
من یه جورایی بیخیال پیوند شده بودم،که از بیمارستان طالقانی زنگ زدن تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net كلیك كنیدو گفتن بیاین واسه تشکیل پرونده.12آبان بود که ما بازم رفتیم بیمارستان طالقانی،بعد از کلی معطلی تا ظهر گفتن فردا کمیسیون پیونده،بیمار باید بیاد توی جلسه کمیته پیوند شرکت کنه.




موضوع: دوران درمان نگهدارنده(مهر 92به بعد)، آسپیراسیون مغز استخوان،

[ جمعه 23 اسفند 1392 ] [ 07:04 ب.ظ ] [ بهار ]

[ نظر قند عسلا(نظرات)() ]

76-درمان نگهدارنده

دوشنبه هشتم مهر ما رفتیم پیش دکتر جون،چون قرار بود از اون به بعدبشه درمان نگهدارنده و داروهامو سرپایی بگیرم و بستری نشم.داروهام شد 3تا قرص متوتروکسات (MTX)،  مرکاپتوپورین(6MP)و پردنیزولون با دستورای خاص خودشون،و دو تا آمپول وین کریستین ماهی یکبار.اولش نگران بودم،میگفتم مثل اینکه قرار نیست حالا حالاها موهام دربیاد،دردا هنوز ادامه داره ،با این وضع چه جوری برم دانشگاه؟؟از دکتر پرسیدم اینا هم اندازه قبلی ها عوارض داره،گفت:نه،مقدار اینا خیلی کمتر از قبلی هاست،خیالم راحت شد.بعدش هم گفت :شنبه بیا که  مغز استخوان بگیریم.



موضوع: دوران درمان نگهدارنده(مهر 92به بعد)،

[ جمعه 23 اسفند 1392 ] [ 11:07 ق.ظ ] [ بهار ]

[ گل واژه های شما(نظرات)() ]

شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات