58-(MRI)وترس من از متاستاز به مغز
 (MRI).گفتم همینم مونده.ملافه بندازم رو خودم،یه چادر پوشیدم،گفتم ویلچر هم نمیخوام.خودم میام.خیلی اعصابم به هم ریخته بود
(MRI).گفتم همینم مونده.ملافه بندازم رو خودم،یه چادر پوشیدم،گفتم ویلچر هم نمیخوام.خودم میام.خیلی اعصابم به هم ریخته بود .به خانوم امامی میگفتم دیدی 
الکی الکی زد به مغزم،گفت :جدی میگی؟؟گفتم ایناها تو این برگه نوشته
.به خانوم امامی میگفتم دیدی 
الکی الکی زد به مغزم،گفت :جدی میگی؟؟گفتم ایناها تو این برگه نوشته .آخه 
دکتر تو برگه نوشته بود احتمال درگیری((CNS):سیستم اعصاب مرکزی) ،واقعا 
ترسیده بودم .گفت:هنوز که معلوم نشده!!رفتیم طبقه 2-،خیلی محیطش سرد بود.سه تا پله بلند چوبی گذاشته بودن باید ازش میرفتی و رو اون تخت میخوابیدی.یه تیکه پلاستیکی هم گذاشتن زیر سرم،بهم گفتن چشماتو ببند
.آخه 
دکتر تو برگه نوشته بود احتمال درگیری((CNS):سیستم اعصاب مرکزی) ،واقعا 
ترسیده بودم .گفت:هنوز که معلوم نشده!!رفتیم طبقه 2-،خیلی محیطش سرد بود.سه تا پله بلند چوبی گذاشته بودن باید ازش میرفتی و رو اون تخت میخوابیدی.یه تیکه پلاستیکی هم گذاشتن زیر سرم،بهم گفتن چشماتو ببند .دستگاه هم صدا میده،نترس.بعدش رفتم تو اون تونل
.دستگاه هم صدا میده،نترس.بعدش رفتم تو اون تونل .با صداهای عجیب غریب که شاید هر 20ثانیه ریتمش عوض میشد
.با صداهای عجیب غریب که شاید هر 20ثانیه ریتمش عوض میشد .از ترس جرات نمیکردم چشامو باز کنم واین کار هم نکردم.هرچند خیلی دوس داشتم ببینم اون تو چه شکلیه
.از ترس جرات نمیکردم چشامو باز کنم واین کار هم نکردم.هرچند خیلی دوس داشتم ببینم اون تو چه شکلیه !!یه 15 دیقه ای طول کشید،بعدش گفتن جواب 28ام حاضر میشه
!!یه 15 دیقه ای طول کشید،بعدش گفتن جواب 28ام حاضر میشه .اومدیم بخش.ساعت 1:30 بود که دارومو آوردن.هنوز سوزنو وصل نکرده بودن.آقای مرادی گفت بیا اون بخش خودم وصل میکنم.ملاقاتی های مریض کناری اومده بودن،منم حوصله شلوغی نداشتم.رفتم بخش کموتراپی.ساعت 3بابا اینا اومدن،ولی من با هیشکی حرف نمیزدم
.اومدیم بخش.ساعت 1:30 بود که دارومو آوردن.هنوز سوزنو وصل نکرده بودن.آقای مرادی گفت بیا اون بخش خودم وصل میکنم.ملاقاتی های مریض کناری اومده بودن،منم حوصله شلوغی نداشتم.رفتم بخش کموتراپی.ساعت 3بابا اینا اومدن،ولی من با هیشکی حرف نمیزدم .
.در مقابل سختی ها همچون جزیره اى باش که
دریا هم با تمام عظمت و قدرت نمى تواند سر او را زیر آب کند !
موضوع: خاطرات کموتراپی من(سال92)،
برچسب ها: /متاستاز/،
[ چهارشنبه 7 اسفند 1392 ] [ 04:06 ب.ظ ] [ بهار ]
 .لباسامو عوض کردم .فقط (CBC) گرفتن.درسا هم رفت واسم سوزن پورت گرفت.شب با اینکه چراغا خاموش بود هیشکی نخوابیده بود
.لباسامو عوض کردم .فقط (CBC) گرفتن.درسا هم رفت واسم سوزن پورت گرفت.شب با اینکه چراغا خاموش بود هیشکی نخوابیده بود .نه من نه مامان نه خانوم 86ساله تخت کناری!!!آخر شب خانم شمس گفت اگه دوست داری بیا پیش ما
.نه من نه مامان نه خانوم 86ساله تخت کناری!!!آخر شب خانم شمس گفت اگه دوست داری بیا پیش ما  هم من رفتم تو استیشن،نشستم پیش پرستاراخانم شمس و نجفی و خانی
هم من رفتم تو استیشن،نشستم پیش پرستاراخانم شمس و نجفی و خانی .فکر کنم تا 2شب اونجا بودم.برگشتم سر جای خودم،ولی اصلا خوابم نمیومد.با اینکه شب خیلی دیر خوابم برده بود ولی از 5صبح بیدار بودم.پرستارا توی تحویل شیفت گفتن سوزن (LP)شماره22 حاضر باشه.مامان به من گفت:مگه تو سوزن پورت نگرفتی
.فکر کنم تا 2شب اونجا بودم.برگشتم سر جای خودم،ولی اصلا خوابم نمیومد.با اینکه شب خیلی دیر خوابم برده بود ولی از 5صبح بیدار بودم.پرستارا توی تحویل شیفت گفتن سوزن (LP)شماره22 حاضر باشه.مامان به من گفت:مگه تو سوزن پورت نگرفتی ؟؟گفتم:چرا!منظورشون همون بود.به زور ماست مالی کردم.
؟؟گفتم:چرا!منظورشون همون بود.به زور ماست مالی کردم. (آخه من هیچوقت راجع به(ITیا LP)چیزی بهش نگفته بودم،چون میدونستم ناراحت میشه
(آخه من هیچوقت راجع به(ITیا LP)چیزی بهش نگفته بودم،چون میدونستم ناراحت میشه !!!)من هم بعد کشیدن ابروهام
!!!)من هم بعد کشیدن ابروهام لپ تاپمو آوردم.
 لپ تاپمو آوردم. یه عالمه آهنگ جدید ریخته بودم ،
یه عالمه آهنگ جدید ریخته بودم ، و منتظر نشستم..هنوز سوزن پورتمو نزده بودن. قرار بود این دوره بخاطر سردردام برم (MRI)
 و منتظر نشستم..هنوز سوزن پورتمو نزده بودن. قرار بود این دوره بخاطر سردردام برم (MRI) دکتر ساعت 11:30 با یکی از پرستارا اومد..بهش گفتم من پورت دارم،نمیتونم برم (MRI).دکتر گفت اون آهن نیست.تیتانیومه.گفتم سوزنش چی؟؟داغ میشه.میسوزم.!
دکتر ساعت 11:30 با یکی از پرستارا اومد..بهش گفتم من پورت دارم،نمیتونم برم (MRI).دکتر گفت اون آهن نیست.تیتانیومه.گفتم سوزنش چی؟؟داغ میشه.میسوزم.! پرستاره گفت :مگه باطری قلبه که نشه باش بری؟
پرستاره گفت :مگه باطری قلبه که نشه باش بری؟ خب سوزنتو در میارن.نگاش کردم ،گفتم در بیارن،بعد دوباره بزنن
خب سوزنتو در میارن.نگاش کردم ،گفتم در بیارن،بعد دوباره بزنن ؟؟؟!!(با خودم گفتم آره خب.
؟؟؟!!(با خودم گفتم آره خب. واسه شما که درد نداره.درمیاری،دوباره میزنی
واسه شما که درد نداره.درمیاری،دوباره میزنی )دکتر گفت با تزریقه؟گفتم نه!
)دکتر گفت با تزریقه؟گفتم نه! 
 .همیشه ظرف غذام میموند و دیر پسش میدادم(بنده خدا خانوم یعقوبی و خانوم حسین زاده که زحمت غذارو میکشیدن ،به این وضع من عادت کرده بودن
.همیشه ظرف غذام میموند و دیر پسش میدادم(بنده خدا خانوم یعقوبی و خانوم حسین زاده که زحمت غذارو میکشیدن ،به این وضع من عادت کرده بودن )تو این مدت خیلی ازین هله هوله ها خوردم .فردا صبحش من رفتم حموم
)تو این مدت خیلی ازین هله هوله ها خوردم .فردا صبحش من رفتم حموم که برق رفت چقد با حال بود
 که برق رفت چقد با حال بود
 .سپیده  هم پیشم بود.دکتر بهش گفت اومدی همدردی؟؟سپیده گفت اومدم پیش دوستم
.سپیده  هم پیشم بود.دکتر بهش گفت اومدی همدردی؟؟سپیده گفت اومدم پیش دوستم .هیچوقت از درد دیگران خوشحال نمیشدم، حضور سپیده این مفهوم رو واسه من داشت که خیلیای دیگه هستن که شرایطی کم و بیش مثل من دارن ومن تنها نیستم
.هیچوقت از درد دیگران خوشحال نمیشدم، حضور سپیده این مفهوم رو واسه من داشت که خیلیای دیگه هستن که شرایطی کم و بیش مثل من دارن ومن تنها نیستم .
. . گفت تا شب سر پا وانیسا.سردرد میگیری.بعد اون هم آقای مرادی (سیتارابین)رو وصل کرد.کمرم درد میکرد.مامان سپیده میگفت دخترش بعد کموتراپی دل درد میگیره،ولی من اینجوری نبودم.
. گفت تا شب سر پا وانیسا.سردرد میگیری.بعد اون هم آقای مرادی (سیتارابین)رو وصل کرد.کمرم درد میکرد.مامان سپیده میگفت دخترش بعد کموتراپی دل درد میگیره،ولی من اینجوری نبودم.
 ،گفتم نه
،گفتم نه !!!گفت:خوش بحالت
!!!گفت:خوش بحالت
 .ولی خیلی سیاه بود،اصلا بهم نمیومد
.ولی خیلی سیاه بود،اصلا بهم نمیومد .فرداش جواب آزمایش سطح (MTX)اومد.جواب خوب بود.آخرین دارومکه (ریتوکسی مب)بود رو ظهر وصل کردن.قبلش سایمتیدین زدن و دیفن هیدرامین هم دادن خوردم.داروهام تموم شد.داشتم بازی میکردم
.فرداش جواب آزمایش سطح (MTX)اومد.جواب خوب بود.آخرین دارومکه (ریتوکسی مب)بود رو ظهر وصل کردن.قبلش سایمتیدین زدن و دیفن هیدرامین هم دادن خوردم.داروهام تموم شد.داشتم بازی میکردم  که دکترجون اومد گفت مرخصی
که دکترجون اومد گفت مرخصی .منم کم کم حاضر شدم وبابا اومد دنبالمون.
.منم کم کم حاضر شدم وبابا اومد دنبالمون. .ولی از همون لحظه ای که وسایلو جمع کردم سر درد خیلی شدیدی گرفتم.
.ولی از همون لحظه ای که وسایلو جمع کردم سر درد خیلی شدیدی گرفتم. 
 .گفتم بگین،نه من نه شما
.گفتم بگین،نه من نه شما .گفت حالا برو سر تختت بیایم سوزن پورتتو بزنیم
.گفت حالا برو سر تختت بیایم سوزن پورتتو بزنیم .گفتم لیدوکائین یادتون نره.گفت نداریم.ولی وقتی اومد آورد.بالاخره بعد از سه بار سوراخ شدن،سوزنو زدن سر جای مورد نظر
.گفتم لیدوکائین یادتون نره.گفت نداریم.ولی وقتی اومد آورد.بالاخره بعد از سه بار سوراخ شدن،سوزنو زدن سر جای مورد نظر ؟؟گفت :نه دکتر خودش فهمید
؟؟گفت :نه دکتر خودش فهمید )
) .اینجا بود که بالاخره بعد از 3ماه اختلاف نظر منو دکترسر هپارین و اناکساپارین با عقب نشینی دکتر جون به اتمام رسید
.اینجا بود که بالاخره بعد از 3ماه اختلاف نظر منو دکترسر هپارین و اناکساپارین با عقب نشینی دکتر جون به اتمام رسید .(دکتر جون ببخشید!!!
.(دکتر جون ببخشید!!! )دکتر گفت(WBC)پایینه،ولی داروهاتو میزنیم.رفتی خونه حتما (G-CSF)بزن.از فردا صبحش داروهام شروع شد.وطبق معمول دوره های زوج هر 6ساعت باید (U/A)میدادم
)دکتر گفت(WBC)پایینه،ولی داروهاتو میزنیم.رفتی خونه حتما (G-CSF)بزن.از فردا صبحش داروهام شروع شد.وطبق معمول دوره های زوج هر 6ساعت باید (U/A)میدادم .تا 24 ساعت اول (MTX)وصل بود .قبل هر دارو یه کیتریل میزدن واسه جلوگیری از تهوع.این دوره چون از داروهای دوره قبلیم مونده بود دیگه داروی جدید نگرفتم.من هیچوقت داروی ایرانی نگرفتم .متاسفانه کیتریل 2تا داشتم ولی 4تا لازم داشتم که از همون کیتریل های ایرانی تو بخش استفاده کردن
.تا 24 ساعت اول (MTX)وصل بود .قبل هر دارو یه کیتریل میزدن واسه جلوگیری از تهوع.این دوره چون از داروهای دوره قبلیم مونده بود دیگه داروی جدید نگرفتم.من هیچوقت داروی ایرانی نگرفتم .متاسفانه کیتریل 2تا داشتم ولی 4تا لازم داشتم که از همون کیتریل های ایرانی تو بخش استفاده کردن !گفت دیگه اجازه هم نمیگیره!!.
!گفت دیگه اجازه هم نمیگیره!!. .ماه رمضان بود.گفتم بستنی میخوام
.ماه رمضان بود.گفتم بستنی میخوام .رفتیم رو یه نیمکت گوشه حیاط که هیشکی نبود
.رفتیم رو یه نیمکت گوشه حیاط که هیشکی نبود 
 .البته یه تصور غلط من درباره پورت این بود که دیگه لازم نیست آدم سوراخ بشه
.البته یه تصور غلط من درباره پورت این بود که دیگه لازم نیست آدم سوراخ بشه .ولی متاسفانه بازم آدم سوراخ میشد،ولی خوبیش این بود که همون روز اول سوراخ میکردن و سوزنش حداکثر تا 10روز میشد بمونه.البته سوزناش مخصوص بود
.ولی متاسفانه بازم آدم سوراخ میشد،ولی خوبیش این بود که همون روز اول سوراخ میکردن و سوزنش حداکثر تا 10روز میشد بمونه.البته سوزناش مخصوص بود .2سانت طولش بود.خیلی هم ضخیم بود.خداییش درآوردنش هم اندازه زدنش اذیت میکرد
.2سانت طولش بود.خیلی هم ضخیم بود.خداییش درآوردنش هم اندازه زدنش اذیت میکرد .مخصوصا مدل پورت من که مثلثی بود،هر دفعه 2-3بار سوراخ میکردن تا به اون جایی که باید،میرسیدن
.مخصوصا مدل پورت من که مثلثی بود،هر دفعه 2-3بار سوراخ میکردن تا به اون جایی که باید،میرسیدن (یکی از پرستارا میگفت پورتت هم مثل خودت مزخرفه
(یکی از پرستارا میگفت پورتت هم مثل خودت مزخرفه ؟؟؟آقای مرادی گفت:بعدا میفهمی چقد خوبه!!!
؟؟؟آقای مرادی گفت:بعدا میفهمی چقد خوبه!!!
 .بعد هم برو ته سالن.تقریبا 20 متری رفتم،بعدش هم با یه پرستار رفتیم توی اتاق عمل،منتظر بودیم تا دکتر اخوان (متخصص جراحی)بیاد
.بعد هم برو ته سالن.تقریبا 20 متری رفتم،بعدش هم با یه پرستار رفتیم توی اتاق عمل،منتظر بودیم تا دکتر اخوان (متخصص جراحی)بیاد .واقعا جو خوفناکی داشت
.واقعا جو خوفناکی داشت .پرستارا وسایلو حاضر کردن ودکتر با یه رزیدنت اومد.لیدوکایین زدن و بالای قفسه سینه سمت راست رو بی حس کردن.(خداییش اسمش الکی بی حسیه!!فقط درد نداری ولی تمام کشیده شدن و فشارها رو درک میکنی
.پرستارا وسایلو حاضر کردن ودکتر با یه رزیدنت اومد.لیدوکایین زدن و بالای قفسه سینه سمت راست رو بی حس کردن.(خداییش اسمش الکی بی حسیه!!فقط درد نداری ولی تمام کشیده شدن و فشارها رو درک میکنی )البته تمام مدت رو صورتم شان(پارچه های مخصوص اتاق عمل)بود،هیچی نمیدیدم.یهویی حس کردم یه چیز تیز از پایین گردنم رد شد.همون پلی سایت(پورت کوفتی)بود که تا نزدیک قلب هدایتش کردن.انگار یه چیزایی هم سوزوندن
)البته تمام مدت رو صورتم شان(پارچه های مخصوص اتاق عمل)بود،هیچی نمیدیدم.یهویی حس کردم یه چیز تیز از پایین گردنم رد شد.همون پلی سایت(پورت کوفتی)بود که تا نزدیک قلب هدایتش کردن.انگار یه چیزایی هم سوزوندن .چون دودش منو به سرفه انداخت.دیگه داشتم میمردم،که دکتر گفت صلوات بفرست تموم شد
.چون دودش منو به سرفه انداخت.دیگه داشتم میمردم،که دکتر گفت صلوات بفرست تموم شد .بعدش رزیدنته جاشو بخیه زد
.بعدش رزیدنته جاشو بخیه زد .خیلی طول کشید،گفتم به من گفتن 3تا بخیه میخوره..چندتا زدی؟؟
.خیلی طول کشید،گفتم به من گفتن 3تا بخیه میخوره..چندتا زدی؟؟ گفت ببین غرغر کردی  4تاشد
گفت ببین غرغر کردی  4تاشد .خلاصه که به خیر گذشت و مارو بردن ریکاوری.البته کاملا هوشیار بودم.یه 20 دیقه ای اونجا بودم تا اینکه زنگ زدن از بخش اومدن دنبالم.سمت راست بدنم کلا بی حس شده بودهمه جام خونی و بتادینی بود
.خلاصه که به خیر گذشت و مارو بردن ریکاوری.البته کاملا هوشیار بودم.یه 20 دیقه ای اونجا بودم تا اینکه زنگ زدن از بخش اومدن دنبالم.سمت راست بدنم کلا بی حس شده بودهمه جام خونی و بتادینی بود ..قرار بود بریم عکس بگیریم ولی گفتن نمیخواد.رفتیم بخش خانوم لطفی(پرستار) گفت:باید عکس میگرفتین
..قرار بود بریم عکس بگیریم ولی گفتن نمیخواد.رفتیم بخش خانوم لطفی(پرستار) گفت:باید عکس میگرفتین .به پرستارا گفتم،گفتن زنگ میزنیم دکتربیاد.بعد خانوم لطفی اومد دستمو آورد بالا.گفت ببین میتونی.
.به پرستارا گفتم،گفتن زنگ میزنیم دکتربیاد.بعد خانوم لطفی اومد دستمو آورد بالا.گفت ببین میتونی. چون درد داری میترسی تکونش بدی
چون درد داری میترسی تکونش بدی .یه دیکلوفناک بهم دادن ویه کم غذا خوردم خوابیدم.
.یه دیکلوفناک بهم دادن ویه کم غذا خوردم خوابیدم.
 .منم که100%بهش اعتماد داشتم
.منم که100%بهش اعتماد داشتم ،خانم علی آقایی گفت توخوب باش،اصلا میبریمت پیش خودمون
،خانم علی آقایی گفت توخوب باش،اصلا میبریمت پیش خودمون !!!
!!! ،ولی این سری انگار همه میدونستن من از سفر آخرت برگشتم
،ولی این سری انگار همه میدونستن من از سفر آخرت برگشتم .قرار بود این سری دوره کوتاهتری بستری باشم.آخه بعد از (ICU)خیلیییی ضعیف شدم و دکتر دوز داروهامو کم کرد.به خاطر مصیبت هایی که به خاطر رگ نداشتن سرم اومده بود،مجبور شدم قبول کنم که واسم پورت بذارن
.قرار بود این سری دوره کوتاهتری بستری باشم.آخه بعد از (ICU)خیلیییی ضعیف شدم و دکتر دوز داروهامو کم کرد.به خاطر مصیبت هایی که به خاطر رگ نداشتن سرم اومده بود،مجبور شدم قبول کنم که واسم پورت بذارن ..گفت:اینجا گذاشتی که همه میتونن بردارن،بخونن.
..گفت:اینجا گذاشتی که همه میتونن بردارن،بخونن. که کسی نخونه!!گفت:اینو نوشتی که بدتر،برمیدارن میخونن
که کسی نخونه!!گفت:اینو نوشتی که بدتر،برمیدارن میخونن !!با خودکاری که لای دفتر بود،گذاشتش رو لاکر...(IT)مارو زد.بعدش هم گفت من میرم مسافرت،میگم دکتر(...)وقتی نیستم بیاد ویزیتت کنه.منم که خاطره خوبی از دکترای دیگه نداشتم،گفتم نمیخوام در نبود شما کس دیگه ای بیاد
!!با خودکاری که لای دفتر بود،گذاشتش رو لاکر...(IT)مارو زد.بعدش هم گفت من میرم مسافرت،میگم دکتر(...)وقتی نیستم بیاد ویزیتت کنه.منم که خاطره خوبی از دکترای دیگه نداشتم،گفتم نمیخوام در نبود شما کس دیگه ای بیاد ،منم سرتکون دادم
،منم سرتکون دادم ..فردا صبحش به من گفتن چیزی نخور،که واسه پورت بری اتاق عمل.ولی تا ظهر نرفتم
..فردا صبحش به من گفتن چیزی نخور،که واسه پورت بری اتاق عمل.ولی تا ظهر نرفتم .یه صبحانه مختصر خوردم
.یه صبحانه مختصر خوردم .وبازم منتظر.عصر ساعت 3بود که گفتن0/5 ساعت دیگه میری
.وبازم منتظر.عصر ساعت 3بود که گفتن0/5 ساعت دیگه میری  من،درسا با خانوم رجبی(کمک بهیار)رفتیم سمت اتاق عمل..
من،درسا با خانوم رجبی(کمک بهیار)رفتیم سمت اتاق عمل..
 دقیقا واسه منم یه همچین اتفاقی افتاد.وقتی که من چشمم رو باز کردم،یک هفته گذشته بود که توی (ICU) بودم،روی یه تخت با ارتفاع زیاد از زمین،یه محیط تقریبا سرد و رنگارنگ
دقیقا واسه منم یه همچین اتفاقی افتاد.وقتی که من چشمم رو باز کردم،یک هفته گذشته بود که توی (ICU) بودم،روی یه تخت با ارتفاع زیاد از زمین،یه محیط تقریبا سرد و رنگارنگ ،که سعی کرده بودن با منظره های بزرگ خوشگلش کنن
،که سعی کرده بودن با منظره های بزرگ خوشگلش کنن !!!
!!!
 .
.
 (الته آبی بود)تازه لباسم هم فقط یه گان بود که پشتش جا برای بسته شدن داشت ولی نمیبستنش،شلوار هم که نداشتم
(الته آبی بود)تازه لباسم هم فقط یه گان بود که پشتش جا برای بسته شدن داشت ولی نمیبستنش،شلوار هم که نداشتم .(واقعا پوشش ضایعی داشتم
.(واقعا پوشش ضایعی داشتم .تازه یکی دیگه از دغدغه هام این بود که هیشکی تا حالا منو بدون مو ندیده بود
.تازه یکی دیگه از دغدغه هام این بود که هیشکی تا حالا منو بدون مو ندیده بود