˙·٠●❤ چار دختر جفنگ ❤●٠·˙

✿ مریم ✿ مینا ✿ فائزه ✿ ندا ✿

مدرسه اسلامی هنر

 رفتم یه  کلاس داستانی که دوره سومشه برگزار میشه ثبت نام کردم 
 
ولی خب من اصولا دوس ندارم تو جمع های غریبه تنها باشم همیشه باید یه نفر نسبتا آشنا کنارم باشه
 
 نه تنها آشنایی نبود تو تین دوره بلکه بقیه بچه ها کلاس چون این سومین دوره ای عه ک باهم برگزار میکنن 
همشون باهم صمیمی ان 


هفته پیش جلسه اولش بود یه استاد که آخوند بود و ده نفر که اومده بودن کلاس و من فک میکردم کوچیک 

ترین شونم چون ظاهر و تیپ هاشون اینجوری نشون می داد 

خلاصه ک جلسه معارفه بود بیشتر  و حرف میزدن باهم تا استاد رسید به من یذره از خودم گفتم بعد گف 

چند سالته گفتم ترم 4 بعد گف جالبه 

 حالا خودش جوون بود ولی نمیدونسم دقیقا نزدیک چن سال 

که خودش بحث سنو پیش کشید دوتا دختر متاهل تو کلاس بودن ازشون پرسید 

 گف متولد 79  دو ساله بود ازدواج کرده بود   

بقیه هم کلا 76 به بالا بودن که اصن بهشون نمیومد فک میکردی 25 24 

خود استادش متولد 66 بود دو تا کتابم داره 

ولی از کلیت رفتار استاده خوشم اومد آدم فیلم بینی هم بود احساس خوشمزه گری هم نمیکرد  مثل خیلی های دیگه 

 حالا برای کلاس فردا باید داستان های سورئال مونو سر کلاس بخونیم ولی من فق یه طرح خام نوشتم که 

حتی مطعن نیسم سورئال محسوب بشه و اینکه بشینیم فیلم لابستر ببینیم درباره اش نظراتمونو بگیم 


[ شنبه 29 تیر 1398 ] [ 02:40 ب.ظ ] [ (مریم ، مینا ، فاعزه ، ندا ) ]

[ نظرات() ]

مطلب رمز دار : #جم_پیلن

این مطلب رمزدار است، جهت مشاهده باید کلمه رمز این مطلب را وارد کنید.


[ سه شنبه 25 تیر 1398 ] [ 11:58 ق.ظ ] [ ✿ مینا ✿ ]

[ نظرات() ]

مطلب رمز دار : جشن آبیصورتی مون!

این مطلب رمزدار است، جهت مشاهده باید کلمه رمز این مطلب را وارد کنید.


[ یکشنبه 23 تیر 1398 ] [ 10:37 ب.ظ ] [ ✿ مینا ✿ ]

[ نظرات() ]

کنکور ۹۸

ای بابا باز شب کنکور شد که 
امیدوارم این استرسای الکی باعث نشه کسی تو همین ۴ساعت دلهره آور آزمون، تمام تلاش چندین سالش به باد بره!
چقدر مسخره که آینده ی تحصیلیمون یا حتی خیلی از موقعیتای مهم دیگه ی زندگیمون بستگی به همین آزمون کوتاه داره که واقعا هیچی رو ثابت نمیکنه!
اون روزایی که خودمون برای کنکور درس میخوندیم، بعضی وقتا فک میکردم هیچ وخ به اون روز موعود نمیرسیم
حالا کی باورش میشه که ۲سال هم گذشته ازش؟!!
به امید موفقیت همه ی کنکوریای بیچاره ای که واقعا تلاش کردنو لیاقت بهترینا رو دارن


[ پنجشنبه 13 تیر 1398 ] [ 12:23 ق.ظ ] [ ✿ مینا ✿ ]

[ نظرات() ]

از اون پست ها ک هیچ ارزش معنوی و مادی ندارد

نشستم فیزیک بخونم هر کاری دارم میکنم به جز خوندن فیزیک 

تازه تو پست قبلی رفتم خاطره مشهدمونو بنویسم حتی 
ولی ایموجی ها خراب شده نمیشد بهش ایموجی داد 5 خط نوشتم پاک کردم 


فیزیک دو عجب چیز مزخزفیه با یه استاد مزخرف تر که میانترمشو نکرده بود یذره راحت بده یه کمکی بشه 
اگ این ترم پاسش کنم دیگه اون استادو نمیبینم و این خودش یه امید و انگیزه ای عه 

پاشدم کارامو کردم رفتم فروشگاه بیسکویت موردعلاقمو نداشت نفر قبل من اخریشو از تو قفسه ها برداشته بود 
خب شما به من بگید دیگه انگیزه ای میمونه :)))

گوشی مو خاموش کردم که درس بخونم ولی خب لبتاب ک هس ( ایموجی سوت زنان از صحنه خارج شدن )

تنها خویش اینکه فیلمامو خالی کردم تو هارد خطر دیدن فیلم کمه البته اگ شیطون غلبه نکنه ک برم یکی از فیلمای مارولو دان کنم 

از اون پست ها ک فقط میخای هی توش چرت و پرت بنویسی ک تموم نشه بعدش مجبور نباشی صفحه رو ببندی بری سراغ  کارات هات :|

آها به درجه ای رسیدم ک تو ذهنم ب یه چیزی فکر میکنم ناخوآگاه یه چیز دیگه تایپ میکنم اصن بساطیه (ایموجی سوت زنان ...)


اگ نیم ساعت بیشتر وقت داشتم پستو کامل میکردم براتون :)) (خونوک )


[ شنبه 8 تیر 1398 ] [ 12:38 ب.ظ ] [ (مریم ، مینا ، فاعزه ، ندا ) ]

[ نظرات() ]

مطلب رمز دار : تابسون 9 روز کم

این مطلب رمزدار است، جهت مشاهده باید کلمه رمز این مطلب را وارد کنید.


[ شنبه 8 تیر 1398 ] [ 12:31 ب.ظ ] [ (مریم ، مینا ، فاعزه ، ندا ) ]

[ نظرات() ]

ترم ۴ دانشگاه

_اخلاق حرفه ای در مدیریت (آقا)
یه استاد ۵۰ و خورده ای ساله ی خوش اخلاقِ عشقِ ماشین (ازینا که خیلی بلند بلند حرف میزننو صداشون تا ۵تا کلاس اون ور تر میره!)
مثالای درسشم همش از ماشینایی بود که تاحالا داشته و تصادفا و بدشانسیاش تو جبران خسارت گرفتن!
از لهجه ی قمیشم هرچی بگم کم گفتم که حتی تکیه کلام همکلاسیای تهرانیمون شده بود: "مال چی چی" 
و مناظره هایی که اگه گروهی کنسل میکرد و مینداخت برا هفته بعد، مجبورشون میکرد به کل کلاس شیرینی بدن
اولین امتحان ترمی که از قبل دقیقا سوال و جواباشو داشتیم
جالب بود^^
خلاصه شده ی امتحان میان ترم، در امتحان ترم تکرار شده بود؛
بماند که پدرمون دراومد برای خوندن امتحان میان ترم طولانیش، اونم پی‌دی‌اف و با گوشی!
ولی این احساس عدم اعتماد به استادا !! باعث میشد خیالم راحت نباشه و هی فک کنم قراره از یه جای دیگه ای سوال بده ومن حتی یک کلمه هم اضافه تر نمیتونم بنویسم -_-
۲۱خرداد

_ترم۹ زبان (خانوم)
(سومین باری بود که تو این چن سال امتحان این ترمو میدادم)
نمیفهمم چجوریه که این جلسات کلاس زبان ما ایییین همه تغییر میکنه،
سه جلسه در هفته
دو جلسه در هفته
و یک جلسه در هفته میشه،
یه روزم کلا کنسل میشه
اما
بازم با این همه عقب و جلو شدنش
تاریخ امتحان پایان ترمش دقیقا همزمان میشه با امتحانای ترم دانشگاه :/
عجیبه واقعا
۲۲خرداد

_روش تحقیق (آقا)
هرچی ویژگی خوب میتونه یه استاد داشته باشه رو کنار هم جم کن...
حاصلش میشه این استاد
یه کلاس خلوت ( چون بچه هایی که ترم قبل آمار یکو افتاده بودن نتونستن روش تحقیق بردارن )
نمیدونم کلاسامون کلا چن جلسه شد
معتقد بود دو هفته ی اول ترمو که نباید اومد دانشگاه (هفته ی اول که ما اصن مشهد بودیم!) دو هفته قبل از عید هم که مشخصه کسی نمیاد، هم چنین هفته ی بعد از تعطیلات عید رو، بین التعطیلین ها هم که تکلیفش مشخصه... تو ماه رمضونم که جون نداریم... پس درسو تموم میکنیم دیگه
تازه غیر از اینا که زمانش مشخص بود، هر روز دیگه ای حوصله نداشتیم فقط یه پیام میدادیم که: استاد امروز نیایم کلاس... میگف باشه نیایم
یا سر کلاس بودیم، میگفتیم الان تو دانشگاه فلان همایشه... کلاسو تموم میکردیم میرفتیم همایش ینی خستهههه به معنای واقعی کلمه!
درسشم چقد آسووون بود... امتحانش از اون آسون تر! خودشم که اومد سر امتحان (برعکس استادای بی تربیت دیگه ) بعدازظهرشم برگه ها رو صحیح کرده بود و ۲۰ های درخشانمون رو سایت بود (چش قلبی)
کاش بقیه استادا یکم آسون گرفتنو یاد میگرفتن ازش
۲۶خرداد

تحقیق در عملیات۲ (آقا)
این درس اُ آر خودش کم پدرمونو درآورده بود، مدیرگروه سخت گیر و به دردنخورمونم شد استادش! ترم قبل اعتراض کرده بودیم که استادمون خوب نیست و ما اُآر نمیفهمیم... میخواست بهمون ثابت کنه اونی که بلد نیس درس بده دقیقا کیه :)
باز اون ترم یه نمره ای گرفتیم (ینی انقد به اون بیچاره غر زدیم که مجبور شد به همه نمره بده) ولی این ترم با اینکه تو همه ی جلسه ها هم حضور داشتم ولی هیچی یاد نگرفته بودم :/ نه فقط من... کل بچه ها! البته به جز زینب (طبق معمول)
که زینب برامون توی دو هفته، ۴جلسه ی ۳ساعته کلاس گذاشت که درکمال تعجب ۱۸ نفر از بچه های کلاس میومدن که زینب OR یادشون بده!! خیلیه! (قم میموندن و آخرهفته نمیرفتن خونشون!)
و نتیجه ی این همه تلاش... امتحان میان ترمی بود که از ۹نمره، فقط تونستم ۲ نمره بنویسم :) و آخرم نمرم شد ۱.۲۵  به همین قشنگی :)
۷ تا صفرِ زیبا داشتیم... و ۲۹ نفر از ۳۴ نفری که امتحان داده بودن حتی نصف نمره رم نگرفته بودن ^^
زینب که میگف یاد میگرفتیما... ولی تو امتحان هیچی به ذهنم نمیرسید! خیلی عجیب بود! حتی چرت و پرتم نمیتونستم بنویسم!
کلی مقاومت کردم که درسشو حذف نکنم چون پیش نیاز ۳تا درس دیگه س!! و استاد بی تربیت به جای اینکه یه راه جبران بذاره برامون، با خونسردی میگفت من ۲هفته دیگه میخوام برگه ها رو صحیح کنم... اگه میخواید به وقت حذف اضطراری برسید فعلا درخواست حذف بدید، من اگه دیدم نمرتون کمه قبول میکنم درخواستتونو!
به همین راحتی! 
خودمونو کشتیم تا برای امتحان ترم خیلی بهتر بخونیم... پاس میشم؟ بعله
چون قرار شد مباحث میان ترم حذف نشه و دوباره تو امتحان ترم تکرار بشه و این بار همشو جواب دادم غیر از اون ۲نمره ای که قبلا تو میان ترم نوشته بودم که اونم وقت نکردم دیگه...
استاده خودش میدونست چقد مسائل درسش وقت گیره... گفته بود ۳ساعت برا امتحانتون وقت میدم، ولی ۲ساعت و نیم داده بود منم تو برگم براش نوشتم استاد من تا آخر این مسئله رو بلدم، اگه نیم ساعت دیگه وقت داشتم مینوشتم ولی حالا دیگه مجبوری خودت نمرشو بهم بدی و باز آخر امتحان با مراقبه دعوام شد که میخواس به زور برگمو بگیره من می کشیدم، اون میکشید... (دیگه این حرکت برام تازگی نداره)
و در همین حین، خانومی که داشت زمینو جارو میکرد، اومد شیرین عسل نازنینم که بغل پایه صندلیم رو زمین گذاشته بودمو کرد تو خاک اندازش و رفت...
ولی در کل خیلی حال کردم ... چون برگه ی اضافه گرفتم و ۸ صفحه پررررر فقط نوشتم و نوشتم... حتی ۲تا برگه پشت و رو چرکنویسم استفاده کردم!!! جل الخالق!
۲۷خرداد

آمار۲ (خانوم)
یه استاد کوچولوووویی داشتیم اردیبهشت تازه شد ۲۴ سالش ولی دانشجوی دکترا بود! خیلی مهربون و گوگولی و یکمم لوس بود... تنها راه ارتباطی که بهمون داد اینستاگرامش بود و  بچه های کلاسو با اینستاشون میشناخت! مثلا میگف تو همون موفرفریه ای؟ یا تو همونی هستی که عکس عروسکاتو پست کرده بودی یا اونی که امروز استوری گذاشته بود چرا کلاس تموم نمیشه تو بودی؟؟؟
خودشم مثلا یه استوری بومرنگ میذاشت که یه پاشو انداخته رو اون پاش و داره تکون میده... بعد مینوشت: بسی شیطنت ! ( وااای دختر! این همه شیطنتم خوب نیس دیگه! زشته، مردم چی میگن )
مهارت کنترل کلاس هم نداشت ینی امتحان میان ترممونو انگار همه گروهی داشتیم باهم مینوشتیم با اینکه ۲مدل سوال طرح کرده بود...
و همین جریان سر امتحان ترمش هم برقرار بود چون یه مراقب خیلی خوب داشتیم (خانوم میری، کارشناس آموزشمون که دو ترمه اومده و سنشم خیلی کمه و فک کنم مجرده... میومد جوابا رو از کسایی که نوشتن میپرسید، میرف به بقیه میگف)
و هر دوتا امتحاناشم دقیقا عین جزوه ش داده بود! ینی هی میگف نگران نباشید امتحان مثل جزوه س... ولی خب ما باورمون نمیشد که حتی عدداشم تغییر نده!!
آخه خیلیا اینو میگن ولی منظورشون اینه که از مباحث تدریس شده سوال طرح کردن!
۲۹ خرداد

زبان تخصصی ۲ (آقا)
باید اعتراف کنم که تاحالا نمره ی زبان غیر از ۲۰ نداشتم
ولی این امتحانو حتی از OR هم کمتر نوشتم :/
یه جزوه ی گرامر خیلی سخت داشتیم که من چن دور خوندمش تا مطمئن بشم یاد گرفتم، ولی امتحانش پر از کلمات تخصصی بود و ترجمه میخواست!!
بعد از امتحان تازه فهمیدم من ۲صفحه ی آخر جزوه رو نداشتم  و جلسه آخر یه سری قواعد جدید از ترجمه رو کار کرده!
و نصف امتحان دقیقا از همون صفحه ی آخر طرح شده بود! :(
خیلی ناراحت شدم... ینی اگه خونده بودم و بلد نبودم جواب بدم انقد ناراحت نمیشدم  ناراحتیم از اینه که خبر نداشتم چنین چیزایی تدریس شده!
مهشاد میگف من که عکسای جزوه رو فرستادم تو گروه!
ولی خب من که همیشه خودم جزوه مینویسم و اون قسمتی هم که تو ماه رمضون غایب بودمو از رو جزوه ی یکی دیگه کامل کرده بودم که دیگه فک نمیکردم بازم ناقص باشه و مجبور باشم عکسا رو باز کنم :(
هعی... از کجا بدونم‌ M5 چیه آخه؟ اینو با دانسته های قبلیمم نمیتونستم جواب بدم...
(درباره ی استادشم بعدا باید مفصل بنویسم)
۲تیر

مدیریت منابع انسانی (آقا)
مردای قد کوتاه، باید خیلی بیشتر از بقیه تلاش کنن تا بتونن ابُهتشونو حفظ کنن!
حس میکنم این استاده هم برا این انقد سخت گیری میکرد که یکم حساب ببریم ازش!
خیلی اصرار داشت که بگه سبک تدریسش تئوری نیست و میخواد مباحثو عملی یادمون بده! حتی چن جلسه هم صندلیامونو دور تا دور کلاس چیدیم که تو این زمینه هم متفاوت باشیم!
 یه کنفرانس داشتیم، که من آزمون های تست شخصیتو ارائه دادم (باتشکر از مادر گرامی) و یه تحقیق که باید حضوری میرفتیم یه سازمانی و با یه کارمند یا مدیر مصاحبه میکردیم و شرح شغل مینوشتیم که من سازمان را به خانه آوردم (باتشکر از پدر گرامی) یه گزارش بازدید باید تحویل میدادیم از کارخونه ی بتن و سیمانی که تو محمودآباد بازدید کردیم و ۳تا هم کوییز دادیم... ولی هنوز باید یه مقاله ی دیگه هم بنویسیم -_- بابا بسّه دیگه! برا امتحانشم که ۳۰۰ صفه کتاب خوندیم و فقط ۱۲ نمره داشت  (منی که تا شب امتحان نشه درس نمیخونم، تو فورجه ها بکوب باید این کتابو میخوندم که با این سرعت کند من فقط تموم شه تا روز امتحان! حیف که نمیتونم بهش بگم لعنتی به دردنخور چون واقعا هم متن خوبی داشت هم خیلی آموزنده بود!)
در کل هرچقد میخواس سخت گیری کرد در طول ترم (حتی بچه هایی که کتاب نداشتنو از کلاس بیرون کرد!!! مدرسس مگه) ولی امتحان پایان ترمشو تقریبا شبیه نمونه سوالش طرح کرده بود... برا اینکه من میدونم این آدم خطای ادراکی تاخرو میشناسه! اثر تاخر میگه که: آخرین اطلاعات، ادراک ما را تحت تاثر قرار می دهند... ینی وقتی امتحان پایان ترمشو نسبتا راحت میده، ما سخت گیریای در طول ترمشو دیگه فراموش میکنیم و وقتی میگن فلان استاد... ما خوبی آخر ترمشو یادمون میاد!

امروز طبق معمول، وقت امتحان تموم شد و من همچنان داشتم مینوشتم که مراقب اومد برگه رو بگیره... مراقبمون خانوم‌ میری بود... همون کارشناس آموزش مهربون!
اومد بالای سرم یه نگاه مشکوکی بهم کرد و گفت : تو شاگرد اولشونی؟
گفتم بله؟؟؟ یکم فک کردمو با مکث گفتم نه، نمیدونم! از کجا باید بفهمم؟
گف یه روز بیا اتاق من... میگم بهت!
با اینکه میدونم"شاگرد اولشون"نیستم ولی خیلی ذوق کردم که چنین فکری میکنه
۳تیر


حسابداری صنعتی ۲ (آقا)
برای چارمین ترم پیاپی، حسابداری داشتیم!
اولاش یه استاد محترم و باشخصیت و خیلی با ادب بود که از تهران میومد و خیلی اصرار داشت به جای فرمول نویسی و جدول و نمودارای کتاب، از نرم افزارای حسابداری استفاده کنه و مسائلو تو فضای اکسل حل کنه.
هر جمله ای هم که میگفت، نصف کلماتش اسامی و صفات انگلیسی بود و پای تخته هم کلا انگلیسی مینوشت... حتی عدداشو!
هر جلسه هم میگف نمره ی امتحان اصلا مهم نیست و هرکی نمیخواد از کلاس استفاده کنه بگه من از الان بیستشو بذارم و میتونه دیگه نیاد!
ولی از اواسط ترم دیگه تبدیل به یه آدم رو اعصابی شده بود که به جای تمرکز روی درس دادنش، فقط هی یه جمله درمیون میگف: درس نخوندید، برا همین نمیفهمید من چی میگم! کتابو اگه مطالعه میکردید الان اینجوری نمیشد... پس فردا شما میرید میشینید جای همون مدیرای نالایق... اونا هم از پشت همین صندلیا بلند شدن و رفتن پشت اون میزا نشستن! همینجوری به درس نخوندن ادامه بدید سرنوشتتون میشه مث همونا! بعدم یه سری تکون میداد و بلند بلند میخندید که مثلا داره حسرت میخوره برامون!! ماعم با نفرت فقط نگاش میکردیم تا تنهایی خندیدناش تموم شه :|
حالا هرچی سوال میپرسید بچه ها جواب میدادنا ولی وقتی میگف کی درس خونده، فقط چن نفر دستشونو بالا میگرفتن! اینم دیگه تا آخر کلاس هی تو سرمون میزد و با کلاس پسرا مقایسمون میکرد که من وقتی میگم کی درس خونده اونا همشون دستشونو میگیرن بالا! خب آخه آدم ساده! اگه معیار درس خوندن اینه که ما هم بلدیم دستمونو بگیریم بالا! معلومه اونا دارن خالی میبندن ما اون پسرای درس نخونِ رشتمونو تو این ۲سال شناختیم... تو مگه اولین استادی هستی که داری مقایسمون میکنی؟ هم خودمون میدونیم، هم استادای دیگه میگن که ما خیلی درسخون تریم...
برای اولین بار با دخترا کلاس برداشته بود و گف دیگه این کارو نمیکنه! چه بهتر
انقد مستقیما بچه ها رو تحقیر میکرد که من دیگه یه روز صبرم تموم شد و پاشدم از کلاس رفتم بیرون... بعد از اونم دیگه کلا نرفتم سر کلاسش!
البته که درسش برام مهم بود ولی تحمل رفتار زنندشو نداشتم...
آخرین باری که یه معلم بهم گفته بود کلاس از این وره، فک کنم راهنمایی بودم
حتی توانایی اینو داشت که ده بار تکرار کنه: اگه کتابو مطالعه کرده بودی، الان کج نمیشِستی رو صندلی!!
روز قبل امتحانش برامون یه کلاس حل تمرین گذاشت و سبک سوالا رو گفت بهمون که دیگه خودش نیاد سر امتحان؛ ولی خب امتحانش یکم مشکل داشت، باید میومد ابهاماتشو برطرف میکرد...
منم بعد از کلاسش تا شب موندم خوابگاه و با بچه ها درس خوندیم...چون تو خونه اصلا حس درس خوندنم نمیومد و انصافا هم با بقیه بچه ها خیلی خوب یاد گرفتم!
۵تیر

امتحان ورزشم که قبلا پستشو نوشتم
و مطمئنم از این استادای عقده ایه که میخواد نمره ی ورزشو کمتر از درسای سخت تخصصیمون بده!

انقددد حاااالم بده عطیه میگه از این ویروس جدیدا گرفتی!

و هم اکنون
پایان رسمی ترم ۴ کارشناسی رو اعلام میکنم...
( ولی من خیلی رفته بودم تو جو امتحانا)


[ چهارشنبه 5 تیر 1398 ] [ 01:32 ب.ظ ] [ ✿ مینا ✿ ]

[ نظرات() ]

مورفی فور اِوِر

آخرشم رو سنگ قبرم مینویسن:
اَز
گُشنِگی
مُرد!


[ سه شنبه 4 تیر 1398 ] [ 02:20 ق.ظ ] [ ✿ مینا ✿ ]

[ نظرات() ]

شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات