آلزایمر
[ چهارشنبه 19 خرداد 1395 ] [ 03:01 ق.ظ ] [ ✿فائزه ✿ ]
˙·٠●❤ چار دختر جفنگ ❤●٠·˙✿ مریم ✿ مینا ✿ فائزه ✿ ندا ✿ |
آلزایمر
اومدم بعد از یه مدت طولانی یه پست کوتاهی بذارم
آدرس وبلاگ یادم نمیومد بلاخره سرچ کردم تو گوگل وبلاگ ماهم ک معروف سریع ادرس رو پیدا کردم حالا اومدم وارد شم نام کاربریم یادم نمیومد نام کاربری رو با هر زحمتی بود یادم اومد مشکل بزرگتر فراموشی رمز وب بود :| هنوزم رمزمو پیدا نکردم از گوشی پدر اومدم که رمزم توش سیو بود خلاصه که من با این الزایمر زود رس چطوری میخام درسام یادم بمونا کنکور بدم !!! و اینکه سه سال دبیرستان چه زیستم بد باشه چ زیستم عالی انگار حکم الهی که امتحانای ترمشو 18/5 بشم [ چهارشنبه 19 خرداد 1395 ] [ 03:01 ق.ظ ] [ ✿فائزه ✿ ] بیست روز
بیست روز تنبلی رو ب خودم و دوستام تسلیت میگم
فردا سر زنگ فیزیک میبینمتون موضوع: ❤ خاطرات مدرسه دبیرستان نمونه دولتی، ❤ مناسبتی ، [ جمعه 13 فروردین 1395 ] [ 11:32 ب.ظ ] [ ✿فائزه ✿ ] اگه من مردم
اول:
از همه مینا لطفا افسرده بگیر دوم: تا اخر سال روی صندلیم یه دسته گل رز قرمز بزارید (ممنون میشم) سوم: تا چند ماه هر پنجشنبه با بقیه دوستام بیاید سرقبرم چهارم: برام لواشک خیرات کن سر قبرم بگو خیلی لواشک دوست داشت دعا کنید به روحش برسه پنجم: رمز اینستام تو این دفترچه اس که کسی اجازه نداره بره سراغش من مردم دیگعه برو بردار یه چارتا پست تسلیت بنویس شیشم: شاید اینا همش یه شوخی باشعه اما فهمیدم مرگ خبر نمیکه و واقعن معلوم نیس صبح امروز از خاب بیدار میشم یا نه... هفتم : خیلی مهمه داشت یادم میرفت اینکه تا میتونید برام نماز صبح خونید دوست زیاد دارم تقسیم بندی کن نفری 300 تا بخونید هرکی دوس داشت بیشتر پ.ن: پست شاید طنز باشعه... موضوع: ❤ مناسبتی ، [ یکشنبه 16 اسفند 1394 ] [ 01:42 ق.ظ ] [ ✿فائزه ✿ ] تلخ ترین مشهد بوده براش
جمعه صبح رسیدن قم
زیارت همگی شون قبول ... ولی یه خبر تلخ ■فکرش سخت و دردناک و گریه رو به چشمای آدم میاره صبح مامانت بیاد ایستگاه قطار استقبالت... 2 ساعت بعد در اثر حمله قلبی فوت کنه ... مامان معلم زبان فارسی مون هم بودن تسلیت میگم به شخصه ... ■دوستاش میگفتن که چقدر با شوق سوغاتی خریده بوده برا مامانش... موضوع: ❤ مناسبتی ، [ یکشنبه 16 اسفند 1394 ] [ 01:24 ق.ظ ] [ ✿فائزه ✿ ] زندان بدون زندان بان
وااای
دیروز مدیر محترمه و معاون مهربونشون با بچه رفتن مشهد دیروز موقع خداحافظی باهاشون کلی خندیدم معاون اومده بود به ما (جمعی از لش های برتر)میگفت : من که میدونم چقدر شماها دارید ذوق میکنید از رفتن من تو این دو روز که نیسیم هر کاری دلتون میخاد بکنید منم گفتم اره خیلی قراره خوش بگذره تازه قراره فردا تفنگ اب پاش بیاریم و اینکه ما باید دیروز ساعت 12:45 میرفتیم سر کلاس ( همه عین زندانی که زندان باش رفته و فقط انگار بهمون گفتن از در بیرون نرید) و اینطوری شد که ما ساعت 13:15 به کلاس رفتیم خخخ دیروز کلن خوش گذشت امروز رو که نگو عالی بهترین بود امروز ●♡● زنگ اول که زبان فارسی بود و درس سبک زنگ دوم زمین بود که بنده خدا نیم ساعت کارای درسی کرد بقیه اش رو داشتیم چرت و پرت میگفتیم زنگ سوم هم که با خانم بیان جان نع مسعله حل کردیم نع درس جواب دادیم کلا مبحث های شیرین و پر حاشیه ای رو موضوع قرار دادیم برا صحبت زنگ چارم رو که دیگعه نگو تاریخ داشتیم نیم ساعت اخر اومدیم بیرون پ.ن: امروز مینا جان بستنی و ناهار مهمونم کرد پ.ن: بیچاره هدی ... #کباب #عباس #ملیکا #جبر #با_وسایل_بیاد_بیرون #جا_عینکی #موبایل #بدون_شپش #مشهد #خوشحال_شدم_شماها_رو_جلو_دیدم
[ سه شنبه 11 اسفند 1394 ] [ 04:03 ب.ظ ] [ ✿فائزه ✿ ] امیر کیان
چقدر پسر نجف زاده ادعای شاخی میکنه بعد تو فیلم
موضوع اصلی سر این بچه عه بود ولی تنها کاری ک داشت این بود که با لباسای باکلاس از تو کادر رد بشه و در نهایت یه چند تا سرفه الکی رفتیم یه فیلم چرت دیدیم ک من حاضر بودم تو سینما حرف بزنم مسخره بازی دربیارم ■ مهم اینه ک باهم بودیم و باهم کلی بهمون خوش گذش ♡ البته بماند که انقدر که لواشک خوردم معده ام شرو به سوختن کرد ■راسی امروز رفتیم کلاس شیمی خانوم یامولا حس خوبی عه اعضای کلاس رو خودت و دوستات تعین کنید و ادمای مزاحم و آزار دهنده نباشن کلی دوباره خاطره با خانم یامولا جان #لواشک_های_مینا #شکاف #راننده_پر_حرف #خوشگذرونی #ما_سه_تا [ پنجشنبه 6 اسفند 1394 ] [ 12:00 ب.ظ ] [ ✿فائزه ✿ ] من به شخصه...
به نظرم نباید توی دعوای دو نفر آدم دخالت کرد
چون بعدش اون دو تا دوست میشن و ادم بده تو میشی اما از یه جایی به بعد پای تو رو هم میکشونن وسط ماجرا معلوما من طرفدار مینا ام چون انقدری بهش مطمعن هسم که بدونم چجور ادمی عه مگر اینکه خلافش ثابت بشه نع حق با مینو نبوده... [ دوشنبه 3 اسفند 1394 ] [ 08:25 ب.ظ ] [ ✿فائزه ✿ ] اتهام:شاد بودن
وی ار شاخ ↓
من به شخصه نمیدونستم یه تیم دارم که توانایی دارع نظم مدرسه 260نفری رو بهم بزنه و قطعن دیگه فکرش رو نمیکردم که معروف باشم و الگویی برای بچه های دیگعه ..... من و فاطمه و عاطفه و خیلی های دیگه رو معاون یه روز خاست و گفت که شماها تیم تشکیل دادین نظم مدرسه رو بهم ریختین و ↓ از اونجایی که اساس این خانوم معاون مهربون احترام متقابل عه و اصل دوم ایشون دوستی با دانش اموزان هستش بنده و دوستانم اون روز توبیخ نشدیم و اینکه توی نیم ساعتی ما در حال گوش فرادادن به سخنان ایشون بودیم کلی خندیدم و شاد شدیم و سوژه جدید برای اسکول کردن پیدا کردیم به قول یکی از شاخا : ما خودمون یه مدرسه ایم از هم جدا هم بشیم باز با بقیه میحرفیم چون توانایی هامون بالاس تو برقراری ارتباط حکایت :شیخی گفت روزی شخصی دانش اموزی را به دفتر مدرسه احضار کرد دانش آموز گفت ای وای دلم هوری شخص گفت :عه چرا دلت هوری!!؟؟¿¿¿ در این هنگام مریدان نتونانستندی جلوی خنده خود را بگیرنندی که یکی از حضار بلند زیر خنده زدی و همه مجلس را بگند کشیده شدی... #حکایت_واقعی #حکایت_بیمزه توی موقعیتش خیلی خنده دار بود خدایی جدی↓ اگه شاد بودن اسمش لش بودن عه بزار همه فک کنن ما لشیم #لش_برتر [ جمعه 30 بهمن 1394 ] [ 01:08 ب.ظ ] [ ✿فائزه ✿ ] محبت وار
چه نزدیک است جان تو به جانم
ک هر چه اندیشی من بدانم #محبت_وار #الکی #برا_شاهزاده_کوچولو #مولانا #دل_به_دل_پلاسمودسم
[ پنجشنبه 29 بهمن 1394 ] [ 08:06 ب.ظ ] [ ✿فائزه ✿ ] یع اقدام خوب
دو هفته پیش نشستم فکر کردم چه کاری عه همه پیج اینستای ادمو ببینن
یه سری غریبه که تنها کاری که میکنن اینه که تعداد لایکاتو بالا میبرن بعدش حدود 4 ساعت حدودا 600 نفر رو بلاک کردم و اینظوری که الان عکسای مورد علاقه ام و شخصی رو میزارم مینا هم یه همچین فکری تو سرش بود بعد با تشویق های من جدی شد و الان از 1200 فالورش حدودا همه رو بلاک/آنبلاک کرده و اینطوری اونم دیگه هیچ غریبه و مزاحمی تو پیجش نیس به افتخار من و مینا #شاهزاده_کوچولو [ دوشنبه 26 بهمن 1394 ] [ 06:51 ب.ظ ] [ ✿فائزه ✿ ] ایت الله جنتی وبلاگ ما :|
پست های من توی این وب :
یا سانسور میشه یا ویرایش میشه یا پنهان میشه یا رمز دار ... ازادی بیان ندارم من اینجا من حق دارم درباره هر کسی که دلم بخواد هر چیزی که دلم بخواد بزارم والا بخدا همیشه اکثر پستام رد صلاحیت میشه خخخ یه ایت الله جنتی تو تیم مدیریتی هس هی رد صلاحیت میکنه همه رو [ پنجشنبه 22 بهمن 1394 ] [ 12:45 ق.ظ ] [ ✿فائزه ✿ ] چهار شنبه
فکر میکردم روز بدی باشعه
اما نبود ... ساعت دوازده و نیم هم برنامه 22 بهمن داشتیم و حالا برنامه های جذاب امروز : 1_ سخنرانی مادر یکی از دانش اموزان باحجاب و موقر و خوب و بااخلاق مدرسه که هر دو پدربزرگشون شهید شدن 2_ به قول یک عزیز با نمکی اجرای برنامه ی روز کوک .... 3_ سرود زیبا و دلنشین که اهنگش یادم نیس الان 4_اهدای جایزه و تقدیر و بزرگداشت اعضای تیم های هندبال و والیبال که حالا اگه بخوام انصاف رو در نظر بگیریم شب خاب دادن که بد نبود من به احسان تقدیم کردمش :-D اهان معاونت محترم اومدن منو فاطمه رو ببرن بیرون در حالی که همه مشغول صحبت بودن و من همچنان معتقدم توی مدرسه مون عدالت زیاده و تبعیض وجود نداره مینا نون پخته بود باخمیر ترش (خخخ) آرد نریخته بود البته با پنیر خیلی هم خوشمزه شده بود
[ سه شنبه 20 بهمن 1394 ] [ 10:07 ب.ظ ] [ ✿فائزه ✿ ] کفشدوزک با آفتاب پرست
تو وبلاگ عه محدثه :
یه تست حیوان درونه بعد حیوان درونم افتاب پرسته جالبیش اینه که حیوون مینا کفشدوزکه جالب تر اینجاست که نوشته بود افتاب پرست با کفشدوزک سازگاری بالایی داره چقده ما سازگاریم پ.ن:جالترتر اینه من باید زیست بخونم حالشو ندارم پ.ن2: چارشنبه هم فیزیک داریم (بدون شرح) [ دوشنبه 19 بهمن 1394 ] [ 11:28 ب.ظ ] [ ✿فائزه ✿ ] چطور ممکنه؟؟
چطور ممکنه اخه ؟؟؟
امتحان زمین رو دو هفته پیش دادیم بعد خانم خانما زمین 87 درصد میزنه همه ی سوالای مربوط به سنگ رو هم درست جواب میده !!! من سر امتحانش یادم نمیومد تازعه اونم خسه و کوفته از تهران برگشته #حسود_خانم
[ شنبه 10 بهمن 1394 ] [ 04:06 ب.ظ ] [ ✿فائزه ✿ ] روز اول
ب نظرم روز اول خیلی سنگین بوداااا
صبح با حرفای مدیره محترمه آغاز شد و زنگ اول با زیست و گفتن نمره ها و یه عالمه افسوس دوباره ک چراااا انقدر برا زیست بی دقتی کردم (از بچه هایی که از من بیشتر شدن بدم میاد ) زنگ بعدش معارف های اسلامی داشتیم که حدود یک ساعت زنگ به نصحبت هایی درباره آینده ختم شد و نمره های دینی استانی زنگ سوم ادبیات بود با اون لفظ شیرین خانم حسینی یزدی و بی مزه گری هاشون که خیلی نمکه و اینکه من و مینا جان بیست شدیم ادبیات رو زنگ اخر در آزمایشگاه سپری شد ک البته برا من چیزی نداشت چون ته ازمایشگاه داشتیم با مواد باقیمانده ازمایشات قبلی کشفی جدید میکددیم با دوستان پ.ن: مینا جات خالی بود تو آزمایشگاه هی غر بزنی که چرا به درس گوش نمیدی پ.ن: تو قرعه کشی برا گروه بندی زیست تقلب شد و مسعولین به برگزاری دوباره این مراسم مهم رای دادند تا سعی کنند کمی شبیه فیفا عمل کنند [ یکشنبه 4 بهمن 1394 ] [ 07:55 ب.ظ ] [ ✿فائزه ✿ ] یه اردو بیمزه
فراا داریم میریم مدرسه که بعدش بریم بوستان نرگس
اینکه باهم هستیم خوبعه اینکه بدون کتاب و درسه خوبعه اینکه هوای ازاده خوبعه ولی نمیدونم چرا اصن حس بیمزه ای دارم بهش !!! [ جمعه 2 بهمن 1394 ] [ 10:56 ب.ظ ] [ ✿فائزه ✿ ] اگه...
اگه سال بعد مدرسه مون پیش دانشگاهی نداشته باشه چی ؟؟
(خخخخ) [فک کن ما داریم میریم پیش دانشگاهی] اثلن بهمون نمیاد خیلی بچه ایم حنوض مدرسه های دیگه دانش اموزای سومیش خیلی بضرگ میظنن وسط هیاط که وایصی اصن احصاث نمیشه که یصری دانش آموظ اینجا هس که قراره سال بعد پشط کنکوری باشن پی نوشت : مینا جان حالا بیا ویرایشش کن (خخخخ) #چرطو_پرط [ پنجشنبه 1 بهمن 1394 ] [ 03:47 ب.ظ ] [ ✿فائزه ✿ ] دلیلی وجود داره حتمن !!!
نمیدونم چراااا امتحانای ترم زیست رو کم میشم ...
امتحان های سخت کلاسی رو بالا میشم متنفرم از اینکه زیست ترم رو که مهم تره از بقیه اس بی دقتی های احمقانه میکنم و بماند اشک هایی که پای زیست بر گونه های چکید #لوس_بازی پ.ن:دربلاتکلیفی رفتن به پارک یا ماندن در خانه ام اکنون !!! پ.ن: ترم زیستم رو هر سال همین نمره میشم !!! منهای ترم اول پارسال
[ پنجشنبه 1 بهمن 1394 ] [ 03:41 ب.ظ ] [ ✿فائزه ✿ ] اولین پست بهمن ماه
امتحانا تموم شد واقعی عه عایا ؟؟؟
یه خاب طولانی + یه سینما+ مقدار کمی تعطیلی +تعداد زیادی محبت دوستانه -افسرده بازی = پنجشنبه جمعه شنبه ♥♡♥ از یکشنبه هم دوباره شروع تکراری رونویسی روزا از هم دیگه اما یه کپی برداری خوب که ← ترم دوم عالی مینا جان و نرگس جان عزیز از همینجا اعلام می کنم که شیرینی کارنامه تون رو اماده کنید بلاخره کسی که نوزده و نیم به بالا بشه کارنامه شو باید شیرینی بده چقدر زود گذشت تا صبح بیدار موندمون برا امتحانا یاد شبایی که فقط سه ساعت بیشتر نخابیدیم بخیر #کارنامه فکر کردن بهشم خوب نیس
[ پنجشنبه 1 بهمن 1394 ] [ 03:25 ب.ظ ] [ ✿فائزه ✿ ] چهارشنبه تعطیل ما
از فردا دیگعه مدرسه نمیریم که بشینیم درس بخونیم برای اولین امتحان دی ماه
چقدر سریع گذشت انگار همش منتظر بودم یه ماه جدید بشه .... ماه های خوبی بود که گذشت نمیگم همش خوش بودیم تلخی و ناراحتی ها و دعواهایی هم داشت اما خوب گذشت ترم اولی میخام دوباره خودم رو قوی کنم مثل پارسال اگه توی ترم اول نتونستم تمام تلاشم رو بکنم قطعن توی شروع ترم دو برمیگیردم به همون فاعزه سابق نرگس و مینا و مریم خوب درس بخونید همین [ دوشنبه 7 دی 1394 ] [ 10:34 ب.ظ ] [ ✿فائزه ✿ ] برد تیممون رو تقدیم کردیم به تولد مینا و مریم
امروز رفتیم هندبال
سه تا بازی داشتیم که فقط اخریش که با ریحانه بود خیلی هیجان داشت بقیه اش رو با اختلاف زیاد مبردیم خلاصه اینکه اخرین بازی رو هم کردیم و مثل اینایی که از قبل میدونستن #قهرمان هستن رفتیم دور هم و چن تا سلفی قهرمانی گرفتیم و بعدشم که رفتن به مدرسه و.... ♥از اون مهم تر خیلی خیلی مهم تر : تولد مریم و میناعه مینا هفده سالگیت مبارک دوست دوست داشتنی من مریم یه سال بزرگتر شدنت مبارک یار قدیمی پ.ن: مینا خانوم کیک بده کادو بگیر به پیشنهاد نرگس قراره فقط در صورت گرفتن کیک و مهمون کردنمون به یه جای عالی کادو تحویل داده بشه ♥دوستون دارم خیلی زیاد زیاد زیاد ♥
[ چهارشنبه 25 آذر 1394 ] [ 04:04 ب.ظ ] [ ✿فائزه ✿ ] مثل اینکه داره بهمون خوش میگذره!!!
امروز عالی بود
خیلی وقت همه دوستای اول دبیرستان دور هم جمع نشده بودیم همه یه مدتی بود فقط به خودشون فکر میکردن یه مدتی بود مود افسرده بازی گرفته بودن اما امروز با تولد فاطمه همه باهم مثل سابق دیونه بازی دراوردیم و خندیدیم مینا شمع های صورتی خوشگل قلب قلبی اورده بود ♥ با تفنگ اتمیش که شمع ها رو روشن کنه منم چن تا کیک دوقلو اورده بودم تا شمع ها رو بزاریم روش بعدشم که کل کیک رو خورد خورد ریختیم سر فاطمه و بعدش (_____%%%%%%%____فیلتر ) بخاطر حضور مسولین و معلمین گرامی مدرسه اینجا سانسور شد خلاصه که امروز انرژی مثبتش عالی بود عالی [ سه شنبه 24 آذر 1394 ] [ 02:51 ب.ظ ] [ ✿فائزه ✿ ] سومی هستیم امسال !!!
چقدر داره این دبیرستان بهاالدینی زود میگذره !!!
سوم راهنمایی بودیم که چار تایی این وب رو زدیم دختر بچه هایی که تنها دغدغه شون نارحتی سر دعوای معاون مدرسه بود ... امسال سال سوم دبیرستان داره مثل چی تند میره دوسال بعد : کنکور← رتبه های متفاوت←رشته های متفاوت ← دانشگاه های متفاوت ← دوستای جدید و متفاوت!! چقدر فکر کردن به سال های بعد سخته ... چن سال بعد: زندگی های جدید←شغل های گوناگون ←... #بزرگ_شدیم #کنکور #متن_جدی_گونه پ.ن: پستی که اراجیف گویانه نبود....! [ سه شنبه 24 آذر 1394 ] [ 12:41 ق.ظ ] [ ✿فائزه ✿ ] فردا
فردا زنگ اول با املاء زبان فارسی شروع میشه
زنگ دوم با پرسش زمین شناسی ادامه پیدا میکنه زنگ سوم هم پرسش زیست جریان داره و زنگ اخر امتحان تاریخ اصن فردا خیلی روز عه سبکی هاااا چهارشنبه هم که خدا رو شکر نیسیم مدرسه [ سه شنبه 24 آذر 1394 ] [ 12:37 ق.ظ ] [ ✿فائزه ✿ ] آذر خوبعه :-)
تولد خیلی از دوستامون آذره
19 ام که تولد فاطمه جون بود، فردا تولد هندونه ( فاطمه ) اس 24 آذر پس فردا هم تولد دوست جان ها هستش ♥ پ.ن: اصن مگه ممکنه انقدر زود همه مون بزرگ شیم ؟؟!!؟؟ پ.ن: ۲۵ آذر ماه مینا و مریم هفده ساله میشن !!!! مینا سال بعد با ماشین میای دنبالمون روز تولدت میبریم دور دور یادت باشه هاااا پ.ن: روز تولد مریم و مینا ما مسابقات هندبال داریم
[ دوشنبه 23 آذر 1394 ] [ 03:26 ب.ظ ] [ ✿فائزه ✿ ] جلبک
نشستم همه رمز هویت که تا حالا برای اکانتم گذاشته بودم امتحان کردم
کاری بس دشوار بود اما بلاخره رمز رو یافتم پ.ن: من عاشق زیستم عالیه کلا توی کلاسش احساس آرامش میکنم پ.ن:امتحانات ترم اولسون از 12 دی ماه شروع میشه پ.ن: 9 روز تا تولد مریم و مینا مونده
[ یکشنبه 15 آذر 1394 ] [ 03:33 ب.ظ ] [ ✿فائزه ✿ ] تاریکی مطلق
نه باباع !!!!
حسود کجا بوووود ؟؟ یه نویسنده خوب باید بتونه یه موضوع خلق کنه و چه موضوعی بهتر از شوخی با خودمون ؟؟؟!! فردا احتمالا روز ارامی خواهد ● الان توی اتاقم توی تاریکی مطلق روی تختم دراز کشیدم و هیچ حسی برای بلن شدم ندارم ● تازگی توی مدرسه همش انگار منتظر یه روز خاصی ایم روزای هفته تند تند میگذره ما هیچ کاری نمی تونیم بکنیم :| " همه تشنه ایم ،ساقی کجایی؟؟"
[ یکشنبه 8 آذر 1394 ] [ 05:45 ب.ظ ] [ ✿فائزه ✿ ] صدمین پست من !!!
با خودم گفتم چه کاری عه من این همه پست بزارم تا به مینا برسم
بعد گفتم خب راه حل چیه ؟؟ نتیجه این شد که به راحتی پستای مینا رو پاک میکنم تا اون به رسه من خیلی هم عااااالی پ.ن:موافقی مینا ¿¿¡¡ پ.ن: شب همگی بخیر و چقدر خوبعه که هرشب با شب بخیر بهم دیگه میخوابیم اهان راسی اون نرگس خانوم خر خون رو بگو اولین ازمون ترازش شد 5800 چه معنی دارعه واقعن [ یکشنبه 8 آذر 1394 ] [ 01:34 ق.ظ ] [ ✿فائزه ✿ ] عسگر گاریچی!!!!
نمیدونم چرا انقدر الان پتانسیل ارامش دارم
اصلن انگار اعصاب پاراسمپاتیکم خیلی فعاله امشب و باعث تنگی مردمک چشم که در قسمت وسط عنبیه قرار دارد شده است شکلک عه دقیقن قضیه فردای منه خیلی خوشحالم بعد یدفعه بوووف امتحان ضد حال میزنه عسگرگاریچی هم الان از کتاب تاریخ مینا سرچشمه گرفت چون دارم از روش جزوه برداری میکنم باشد تا رستگار شویم [ یکشنبه 8 آذر 1394 ] [ 12:50 ق.ظ ] [ ✿فائزه ✿ ] اعلام حضور
من زنده ام
اکنون ساعت 6:25 صبحه و من دارم خازن میخونم نمونه سوالی که بد بختانه فقط جوابش رو توی گوشی دارم پ.ن:وااای زنگ اول ریاضی رو چیکار کنم !!!! [ شنبه 7 آذر 1394 ] [ 06:24 ق.ظ ] [ ✿فائزه ✿ ] |
|
[ طراح قالب : آوازک | Theme By : Avazak.ir ] |