خوش آمدید

خواب رویای فراموشی هاست!
خواب را دریابیم،
که در آن دولت خاموشی هاست...
من شکوفایی گل های امیدم را در رویاها می بینم،
و ندایی که به من می گوید:
گرچه شب تاریک است
"دل قوی دار"
  سحر نزدیک است...
سلام.میدونم که با پای دلتون اومدین،پس اول قربون قدمتون
اجــــــــــــــازه
آرشیو کل خاطرات،البته با سانسور(اینجاست)
معنی لغات و اصطلاحات متن(اینجاست)
تجربیات و دانسته های من از کموتراپی در وبلاگ من و ALL(اینجاست)
[ یکشنبه 24 آذر 1392 ] [ 01:36 ب.ظ ] [ بهار ]
 .پارسال دقیقا توی همین روزا بود که این بیماری شیک ما رو تشخیص دادن
.پارسال دقیقا توی همین روزا بود که این بیماری شیک ما رو تشخیص دادن  و الان یک ساله که از اون روز میگذره و من دارم باهاش میسازم
و الان یک ساله که از اون روز میگذره و من دارم باهاش میسازم .سال تحویل 92 که اسم پستش سال تحویل تلخ بود ،رو ما خانوادگی توی بیمارستان بودیم
.سال تحویل 92 که اسم پستش سال تحویل تلخ بود ،رو ما خانوادگی توی بیمارستان بودیم !! انشالله امسال سال خوبی برای همه و برای ما باشه.امشب هم چهارشنبه سوریه ،ایشالله که به خیر بگذره و غصه هاتون توآتیش امشب بسوزه
!! انشالله امسال سال خوبی برای همه و برای ما باشه.امشب هم چهارشنبه سوریه ،ایشالله که به خیر بگذره و غصه هاتون توآتیش امشب بسوزه .اگه عمری باقی بود،پست بعدی میشه سال تحویل شیرین
.اگه عمری باقی بود،پست بعدی میشه سال تحویل شیرین ،که بعد از سال تحویل میذارم.لحظه تحویل سال مارو یادتون نره!!!
،که بعد از سال تحویل میذارم.لحظه تحویل سال مارو یادتون نره!!!
 ،نه برای اینکه عاشق درس و دانشگاهم ،که نیستم!!بخاطر اینکه اگه کسی پرسید بگم ترم 6ام، آخه یک سال بود که میگفتم ترم 5ام
،نه برای اینکه عاشق درس و دانشگاهم ،که نیستم!!بخاطر اینکه اگه کسی پرسید بگم ترم 6ام، آخه یک سال بود که میگفتم ترم 5ام .،13 بهمن ما رفتیم پیش دکتر ،(WBC)شده بود 4000 و بازم دوز داروهام رفت بالاتر
.،13 بهمن ما رفتیم پیش دکتر ،(WBC)شده بود 4000 و بازم دوز داروهام رفت بالاتر !!
!! ،اما با تغییر سیاست ها از((فرزند کمتر -زندگی بهتر
،اما با تغییر سیاست ها از((فرزند کمتر -زندگی بهتر ))به ((آنچه فرزندتان از شما میخواهد یک همبازی است
))به ((آنچه فرزندتان از شما میخواهد یک همبازی است )) ،این درس به لیست اضافه شد.اوضاع وقتی ضد حالتر شد که فهمیدم دانشگاه کذایی ما 2تا درس ((000000))واحدی داره،که پاس کردنشون اجباریه
)) ،این درس به لیست اضافه شد.اوضاع وقتی ضد حالتر شد که فهمیدم دانشگاه کذایی ما 2تا درس ((000000))واحدی داره،که پاس کردنشون اجباریه .درس مبانی کامپیوتر و مهارت های زندگی
.درس مبانی کامپیوتر و مهارت های زندگی .فکر کن،کلاس بری،امتحان بدی،نمره در حد قبولی بگیری،برای صفر واحد و بعد هیچ جا حساب نشه
.فکر کن،کلاس بری،امتحان بدی،نمره در حد قبولی بگیری،برای صفر واحد و بعد هیچ جا حساب نشه .ای خداااااااااااا،نجاتمون بده
.ای خداااااااااااا،نجاتمون بده .
.
 !!! خلاصه که سرم شلوغه در حد المپیک
!!! خلاصه که سرم شلوغه در حد المپیک !!!دیگه واسه دانشگاه رفتن هدبندم هم برداشتم،چون موهام تقریبا 4 سانت شده بود و میشد هدبند نزنم
!!!دیگه واسه دانشگاه رفتن هدبندم هم برداشتم،چون موهام تقریبا 4 سانت شده بود و میشد هدبند نزنم !!توی خونه هم دیگه روسری سرم نبود،ولی انگار خیلی بهش عادت کرده بودم،آخه سردم میشد،کلم یخ میکرد
!!توی خونه هم دیگه روسری سرم نبود،ولی انگار خیلی بهش عادت کرده بودم،آخه سردم میشد،کلم یخ میکرد  داداشم میگفت شبیه سیا ساکتی شدی با این موهات
داداشم میگفت شبیه سیا ساکتی شدی با این موهات
 ....
.... .تمام طول مسیر آزمایشگاه تا مطب رو گرفتم خوابیدم،درسا میگفت جوابو بده ببینم،منم که نمیخواستم بابا بفهمه،گفتم ولش کن،نگاه کردم ،خوبه
.تمام طول مسیر آزمایشگاه تا مطب رو گرفتم خوابیدم،درسا میگفت جوابو بده ببینم،منم که نمیخواستم بابا بفهمه،گفتم ولش کن،نگاه کردم ،خوبه !!درسا نگاش کرد گفت خوبه که
!!درسا نگاش کرد گفت خوبه که ،تا اینکه رفتیم پیش دکتر جون،گفت:دیگه مقدار دارو رو کم و زیاد نمیکنیم،همینطوری خوبه!و برعکس اون همه فکرای ترسناکی که من کردم
،تا اینکه رفتیم پیش دکتر جون،گفت:دیگه مقدار دارو رو کم و زیاد نمیکنیم،همینطوری خوبه!و برعکس اون همه فکرای ترسناکی که من کردم .نمیدونم اگه من  دکتر جونو
.نمیدونم اگه من  دکتر جونو نداشتم چیییییی کار میکردم
 نداشتم چیییییی کار میکردم
 !!!
!!!
 ،چون وقتی دارو زدم هوا خیلی سرد بود،هم شبا و هم وقتایی که میخوابیدم انقدر سرفه میکردم
 ،چون وقتی دارو زدم هوا خیلی سرد بود،هم شبا و هم وقتایی که میخوابیدم انقدر سرفه میکردم که هیشکی تا صبح خواب نداشت
 که هیشکی تا صبح خواب نداشت ،و
 این سرفه ها هم به هـــــــــــــیچ قرص و شربت و مایع گرمی  جواب نمیداد.خلاصه 
که ما با همه ی بدبختی ها اون یه هفته فرجه رو هم گذروندیم
،و
 این سرفه ها هم به هـــــــــــــیچ قرص و شربت و مایع گرمی  جواب نمیداد.خلاصه 
که ما با همه ی بدبختی ها اون یه هفته فرجه رو هم گذروندیم .و
 21 ام امتحانامون شروع شد.اولیش داخلی جراحی(اعصاب)بود.یه کتاب 300 صفحه 
ای برونر-سودارث که طی ترم فقط روخونیش کرده بودم.(البته بنده خدا آزاده 
دوستم اسلایدای ترم قبل استادشونو برام ایمیل کرد
.و
 21 ام امتحانامون شروع شد.اولیش داخلی جراحی(اعصاب)بود.یه کتاب 300 صفحه 
ای برونر-سودارث که طی ترم فقط روخونیش کرده بودم.(البته بنده خدا آزاده 
دوستم اسلایدای ترم قبل استادشونو برام ایمیل کرد ،ولی استادمون گفته بود کتابو بخونید
 ،ولی استادمون گفته بود کتابو بخونید ،اسلایدارو یه نگاهی کردم
،اسلایدارو یه نگاهی کردم  و اون کتاب چرت رو خلاصه نویسی کردم
و اون کتاب چرت رو خلاصه نویسی کردم !!!به خیر گذشت،نمرم هم خوب شد.امتحان روان پرستاریمون هم درنوع خودش فاجعه ای بود بی نظیر
!!!به خیر گذشت،نمرم هم خوب شد.امتحان روان پرستاریمون هم درنوع خودش فاجعه ای بود بی نظیر (نفهمیدیم
 روان بود یا زبان،آخه تمام اصطلاحات انگلیسی توی پاورقی رو سوال داده بود و
 از 15 تا سوال به جرات 10تاش  اصطلاحات انگلیسی  بود.
(نفهمیدیم
 روان بود یا زبان،آخه تمام اصطلاحات انگلیسی توی پاورقی رو سوال داده بود و
 از 15 تا سوال به جرات 10تاش  اصطلاحات انگلیسی  بود. .!!!پرستاری بهداشت جامعه رو نگو.
.!!!پرستاری بهداشت جامعه رو نگو. ..عین امتحان نهایی راهنمایی ..پر از شکل و تصویر.
..عین امتحان نهایی راهنمایی ..پر از شکل و تصویر. ..با  مثالای مسخره،طفلی استادمون،فکر کنم بچه بوده نذاشتن کارتون ببینه
..با  مثالای مسخره،طفلی استادمون،فکر کنم بچه بوده نذاشتن کارتون ببینه )
) !!!امتحان
 پوست و سوختگی،چشم وگوش،توانبخشی،خون،زبان تخصصی،فرهنگ و تمدن و دفاع مقدس رو با اینکه  
سوالاشون آسون نبودن خوب دادم.تازه با اون حال زاری که من 
داشتم!!!بعــــــــــله!!!خعـــــــــــــــــلی روزای پر استرسی بود
!!!امتحان
 پوست و سوختگی،چشم وگوش،توانبخشی،خون،زبان تخصصی،فرهنگ و تمدن و دفاع مقدس رو با اینکه  
سوالاشون آسون نبودن خوب دادم.تازه با اون حال زاری که من 
داشتم!!!بعــــــــــله!!!خعـــــــــــــــــلی روزای پر استرسی بود ،قشنگ
 حس میکردم داره به بدنم فشار میاد،آخه در کمال ناباوری ابروهایی که 3 ماه 
بود درومده بودن و هیچیشون نشده بود، موقع امتحانام ریخت
،قشنگ
 حس میکردم داره به بدنم فشار میاد،آخه در کمال ناباوری ابروهایی که 3 ماه 
بود درومده بودن و هیچیشون نشده بود، موقع امتحانام ریخت .ولی خیلی خلوت شد. من هرروز دعا میکردم خدا کمک کنه و موقع امتحانا حالم بد نشه،با همه ی سختی ها ،9 بهمن امتحانای ما تموم شد
.ولی خیلی خلوت شد. من هرروز دعا میکردم خدا کمک کنه و موقع امتحانا حالم بد نشه،با همه ی سختی ها ،9 بهمن امتحانای ما تموم شد  و طلسم ترم 5 ما که یکسال بود توش گیر کرده بودم،شکسته شد.
و طلسم ترم 5 ما که یکسال بود توش گیر کرده بودم،شکسته شد. 
 .،یعنی دی ماه ..و ما حدودا 16 روز برای امتحانات ترم فرجه داشتیم.،بخاطر اینکه بعد از داروهام حالم بد میشد و هییییچ کاری نمیتونستم بکنم،به دکتر گفتم که امتحان دارم ،میخوام درس بخونم و اگه وین کریستین بزنم ،درسام میمونه،دکترگفت :یک هفته میتونی به تاخیرش بندازی،
.،یعنی دی ماه ..و ما حدودا 16 روز برای امتحانات ترم فرجه داشتیم.،بخاطر اینکه بعد از داروهام حالم بد میشد و هییییچ کاری نمیتونستم بکنم،به دکتر گفتم که امتحان دارم ،میخوام درس بخونم و اگه وین کریستین بزنم ،درسام میمونه،دکترگفت :یک هفته میتونی به تاخیرش بندازی، !!!یه ماه
!!!یه ماه !!گفت:به نظر من بزنی،بهتره
!!گفت:به نظر من بزنی،بهتره !!(اینجور گفتن از 100 تا نه بدتر بود
!!(اینجور گفتن از 100 تا نه بدتر بود )
) ،رفتم بیمارستان و وین کریستین زدم
 ،رفتم بیمارستان و وین کریستین زدم
 ،البته به اندازه زمانی که توی بیمارستان بستری میشدم عوارض نداشتن،ولی بازم خیلی آدموضعیف میکردن
،البته به اندازه زمانی که توی بیمارستان بستری میشدم عوارض نداشتن،ولی بازم خیلی آدموضعیف میکردن ،هم از نظر توانایی جسمی و هم از نظر ایمنی،بخاطر همین من  ماسک میزدم میرفتم دانشگاه،فکر کنم کمتر کسی چهره تمام رخ منو دیده
،هم از نظر توانایی جسمی و هم از نظر ایمنی،بخاطر همین من  ماسک میزدم میرفتم دانشگاه،فکر کنم کمتر کسی چهره تمام رخ منو دیده ،چون همیشه ماسک داشتم.من ماهی یک بار دو تا آمپول میزدم اونم سرپایی و روزانه هم قرص مصرف میکردم،ولی همون 2 تا آمپول هم واقعا منو اذیت میکرد
،چون همیشه ماسک داشتم.من ماهی یک بار دو تا آمپول میزدم اونم سرپایی و روزانه هم قرص مصرف میکردم،ولی همون 2 تا آمپول هم واقعا منو اذیت میکرد ضعف و بیحالی مفرط،طوریکه آستانه تحمل آدم واسه هر کاری نهایتا نیم ساعت بود و آدم حوصله هیییچ بنی بشری رو نداشت
 ضعف و بیحالی مفرط،طوریکه آستانه تحمل آدم واسه هر کاری نهایتا نیم ساعت بود و آدم حوصله هیییچ بنی بشری رو نداشت به قول دکتر جون انگار شب تا صبح کوه کندی!!!(این وضعیت چندش
به قول دکتر جون انگار شب تا صبح کوه کندی!!!(این وضعیت چندش قراره حداقل تا 2سال،ماهی یکبار تکرار بشه
 قراره حداقل تا 2سال،ماهی یکبار تکرار بشه ،تازه مصیبت اینجا بود که توی دانشگاه جدید دو تا درس بیخود رو که ما اراک نداشتیم
،تازه مصیبت اینجا بود که توی دانشگاه جدید دو تا درس بیخود رو که ما اراک نداشتیم ،مجبور شدیم اینجا بخونیم(توانبخشی و آشنایی با ارزشهای دفاع مقدس)
،مجبور شدیم اینجا بخونیم(توانبخشی و آشنایی با ارزشهای دفاع مقدس) !!!یا اینکه با این وضعیت میتونم درسامو پاس کنم یا نه
!!!یا اینکه با این وضعیت میتونم درسامو پاس کنم یا نه ؟؟؟یه جورایی باید خیلی مواظب خودم می بودم
؟؟؟یه جورایی باید خیلی مواظب خودم می بودم ،چون کوچکترین آلودگی واسه من یه خطر جدی حساب میشد
،چون کوچکترین آلودگی واسه من یه خطر جدی حساب میشد ،که البته همینطور هم شد.و یه سرماخوردگی من که دقیقا یک هفته قبل از امتحانات ترم شروع شد بیشتر از یک ماه طول کشید.
،که البته همینطور هم شد.و یه سرماخوردگی من که دقیقا یک هفته قبل از امتحانات ترم شروع شد بیشتر از یک ماه طول کشید. بعدا شرح میدم.
بعدا شرح میدم.

 ،ولی
 من همچنان روسری سرم بود.شاید باورش سخت باشه ولی توی تمام این مدتی که من
 مو نداشتم،همیشه روسری سرم بود،و هیشکی (منظورم بابا و برادرامه)منو بدون 
روسری ندید
،ولی
 من همچنان روسری سرم بود.شاید باورش سخت باشه ولی توی تمام این مدتی که من
 مو نداشتم،همیشه روسری سرم بود،و هیشکی (منظورم بابا و برادرامه)منو بدون 
روسری ندید ،حتی درسا و مامان هم ،ظاهر بدون موی منو ندیده بودن
،حتی درسا و مامان هم ،ظاهر بدون موی منو ندیده بودن ،تا وقتی که اون اتفاقای تلخ افتاد(بعد از دوره چهارم شیمی درمانی) و من کاملا ناتوان شدم و مجبور شدم با کمک اونا حموم کنم
،تا وقتی که اون اتفاقای تلخ افتاد(بعد از دوره چهارم شیمی درمانی) و من کاملا ناتوان شدم و مجبور شدم با کمک اونا حموم کنم .به دوستام گفته بودم قراره یه جشن بگیرم که اسمش جشن 15 سانتیه
.به دوستام گفته بودم قراره یه جشن بگیرم که اسمش جشن 15 سانتیه ،و اون جشن روزیه که موهای من 15 سانت بشه
،و اون جشن روزیه که موهای من 15 سانت بشه .هر روز جلوی آینه مراسم اندازه گیری داشتم
.هر روز جلوی آینه مراسم اندازه گیری داشتم ،دیگه
 مثل قبلا نمیریخت ،ولی به خاطر داروهام رشدش کند بود،چند وقت یه بار هم 
انگار به آدم شوک وارد میشد،یهویی یه عالمه از موهام میریخت
،دیگه
 مثل قبلا نمیریخت ،ولی به خاطر داروهام رشدش کند بود،چند وقت یه بار هم 
انگار به آدم شوک وارد میشد،یهویی یه عالمه از موهام میریخت .نمیدونم من زیادی ضعیف میشدم،یا داروها زیادی اثر میکرد
.نمیدونم من زیادی ضعیف میشدم،یا داروها زیادی اثر میکرد ،شاید تو این مدت بیشتر از 100بار این خوابو دیدم
،شاید تو این مدت بیشتر از 100بار این خوابو دیدم ،روز
 عاشورا ما خونه بودیم وبه خاطر شرایط من جایی نرفتیم،تو خونه زیارت عاشورا
 خوندم،عصری 2تا تار از موهای قدیمم (شاید کلهم 20 تا دونه موی 12-10 سانتی باقی مونده بود
،روز
 عاشورا ما خونه بودیم وبه خاطر شرایط من جایی نرفتیم،تو خونه زیارت عاشورا
 خوندم،عصری 2تا تار از موهای قدیمم (شاید کلهم 20 تا دونه موی 12-10 سانتی باقی مونده بود !!!) رو کندم و چسبوندم توی دفتر خاطراتم
!!!) رو کندم و چسبوندم توی دفتر خاطراتم ،با چند تا از موهای جدیدم که شاید 1 سانت بودن
 ،با چند تا از موهای جدیدم که شاید 1 سانت بودن ببخشید که عکسش نیست.شما چندتا تار مو فرض کنید.
ببخشید که عکسش نیست.شما چندتا تار مو فرض کنید. ،به درسا گفته بودم نمیذارم رزیدنتا  ازم مغز استخون بگیرن
،به درسا گفته بودم نمیذارم رزیدنتا  ازم مغز استخون بگیرن ،درسا هم بهشون گفته بود که خواهر من توی بیمارستان امام خمینی که بوده،خیلی بخاطر بی تجربگی رزیدنتا اذیت شده
،درسا هم بهشون گفته بود که خواهر من توی بیمارستان امام خمینی که بوده،خیلی بخاطر بی تجربگی رزیدنتا اذیت شده ،اونا هم این کارو سپردن به دکتر جون خودمون
،اونا هم این کارو سپردن به دکتر جون خودمون .
. ،یه جورایی خودمون هم نگران شده بودیم،میگفتیم نکنه برگشته باشه
،یه جورایی خودمون هم نگران شده بودیم،میگفتیم نکنه برگشته باشه (خداییش هم راست میگفت..،،،آخه یکی نبود به دکترای کمیته پیوند بگه خودتون باشین
(خداییش هم راست میگفت..،،،آخه یکی نبود به دکترای کمیته پیوند بگه خودتون باشین ؟؟؟
 ؟؟؟ .(درواقع دکتر جون لطف کرد و قبول کرد که خودش این کارو انجام بده
.(درواقع دکتر جون لطف کرد و قبول کرد که خودش این کارو انجام بده .،گلبول سفید،2300 ،هفته بعد2200 ،دیگه حتی دکتر  هم  داشت شک میکرد و میخواست بخاطر این بالا نیومدن(WBC) ازم (BM)بگیره
.،گلبول سفید،2300 ،هفته بعد2200 ،دیگه حتی دکتر  هم  داشت شک میکرد و میخواست بخاطر این بالا نیومدن(WBC) ازم (BM)بگیره ،ولی گفت:حالا صبر کنیم
،ولی گفت:حالا صبر کنیم ،البته ما رفتیم توی یه اتاق ابتدای بخش، توی اون جلسه شاید در مجموع 10 تا اتند و فلوشیپ و رزیدنت و پرستار و...بودن،
،البته ما رفتیم توی یه اتاق ابتدای بخش، توی اون جلسه شاید در مجموع 10 تا اتند و فلوشیپ و رزیدنت و پرستار و...بودن، ولی دکتری که فکر کنم رئیس کمیته پیوند بود گفت:
 ولی دکتری که فکر کنم رئیس کمیته پیوند بود گفت: بالاخره 2،3 یا 5سال دیگه باید پیوند بگیره،
بالاخره 2،3 یا 5سال دیگه باید پیوند بگیره، !!من در حد المپیک به دکتر جون خودم اعتماد دارم
!!من در حد المپیک به دکتر جون خودم اعتماد دارم ،وقتی گفته نیاز نداری،حتما ندارم دیگه
،وقتی گفته نیاز نداری،حتما ندارم دیگه ،من
 اومدم بیرون،درسا با یکی از دکترا داشت صحبت میکرد،وقتی اومد گفت:خانم 
دکتر گفته ما باید دوباره (BM)بگیریم و پانل مولکولی رو بررسی کنیم.دقیقا 
نمیدونم چی بود
،من
 اومدم بیرون،درسا با یکی از دکترا داشت صحبت میکرد،وقتی اومد گفت:خانم 
دکتر گفته ما باید دوباره (BM)بگیریم و پانل مولکولی رو بررسی کنیم.دقیقا 
نمیدونم چی بود  ،ولی
 اون طور که فهمیدم تو اون آزمایش سلولها رو تک به تک بررسی میکردن و گفته 
بودن حتی اگه به اندازه یه سلول بیماری عود کنه باید پیوند بگیره!!!وبهتره 
این آزمایش هر 3ماه یکبار انجام بشه
،ولی
 اون طور که فهمیدم تو اون آزمایش سلولها رو تک به تک بررسی میکردن و گفته 
بودن حتی اگه به اندازه یه سلول بیماری عود کنه باید پیوند بگیره!!!وبهتره 
این آزمایش هر 3ماه یکبار انجام بشه .بعد هم یه تاریخ دیگه تعیین کردن که ما دوباره بریم.
.بعد هم یه تاریخ دیگه تعیین کردن که ما دوباره بریم. و
 بابا منو رسوند دانشگاه،کلاس زبان داشتم،تمام طول مسیرو گریه کردم،تو 
دانشگاه هم همینطور،بعد از یه نیم ساعتی گفتم به جهنم،هرچی میخواد 
بشه،بشه...
و
 بابا منو رسوند دانشگاه،کلاس زبان داشتم،تمام طول مسیرو گریه کردم،تو 
دانشگاه هم همینطور،بعد از یه نیم ساعتی گفتم به جهنم،هرچی میخواد 
بشه،بشه... 
