خوش آمدید

خواب رویای فراموشی هاست!
خواب را دریابیم،
که در آن دولت خاموشی هاست...
من شکوفایی گل های امیدم را در رویاها می بینم،
و ندایی که به من می گوید:
گرچه شب تاریک است
"دل قوی دار"
  سحر نزدیک است...
سلام.میدونم که با پای دلتون اومدین،پس اول قربون قدمتون
اجــــــــــــــازه
آرشیو کل خاطرات،البته با سانسور(اینجاست)
معنی لغات و اصطلاحات متن(اینجاست)
تجربیات و دانسته های من از کموتراپی در وبلاگ من و ALL(اینجاست)
[ یکشنبه 24 آذر 1392 ] [ 01:36 ب.ظ ] [ بهار ]
 ،دکتر جون گفته بود قبلش(CBC)بده ونتیجه رو به من بگو.من هم رفتم بخش،یه (CBC)گرفتن،درسا برد آزمایشگاه،وقتی برگشت گفت (WBC:1300 )تاست
،دکتر جون گفته بود قبلش(CBC)بده ونتیجه رو به من بگو.من هم رفتم بخش،یه (CBC)گرفتن،درسا برد آزمایشگاه،وقتی برگشت گفت (WBC:1300 )تاست ،با دکتر صحبت کردم،گفت دارو نزنه
،با دکتر صحبت کردم،گفت دارو نزنه ،بیاین ازش لام بگیرم،ما هم آنژیوکت رو درآوردیم و از اونجا رفتیم مطب دکتر جون.از اینجا بود که دوباره قلب ما تندتند میزد
،بیاین ازش لام بگیرم،ما هم آنژیوکت رو درآوردیم و از اونجا رفتیم مطب دکتر جون.از اینجا بود که دوباره قلب ما تندتند میزد ،دکتر از انگشتم (PBS)گرفت
،دکتر از انگشتم (PBS)گرفت  و گفت بعید میدونم چیزی باشه،احتمالا عوارض داروها باشه،همه داروها رو هم قطع کرد و گفت:هر هفته (CBC)بده ونتیجه رو هم به من بگید
و گفت بعید میدونم چیزی باشه،احتمالا عوارض داروها باشه،همه داروها رو هم قطع کرد و گفت:هر هفته (CBC)بده ونتیجه رو هم به من بگید .
.  ،آخه نتیجه این آزمایش تعیین میکرد که من پیوند مغز استخوان لازم دارم یا نه
،آخه نتیجه این آزمایش تعیین میکرد که من پیوند مغز استخوان لازم دارم یا نه ؟؟ساعت 4بود که دکتر اومد و ازمن(BM) گرفت.بعد از اون هم اولین دوز از درمان نگهدارنده رو زدن.یعنی همون 2تا وین کریستین. نمونه رو دادیم بردن آزمایشگاه پیوند،واسه انجام آزمایش (MRD)،که توش مقدار باقیمانده بیماری رو بررسی میکردن.جوابش 3-2 روز بعد حاضر شد وما بیستم مهر رفتیم پیش دکتر که جواب رو ببینه.
؟؟ساعت 4بود که دکتر اومد و ازمن(BM) گرفت.بعد از اون هم اولین دوز از درمان نگهدارنده رو زدن.یعنی همون 2تا وین کریستین. نمونه رو دادیم بردن آزمایشگاه پیوند،واسه انجام آزمایش (MRD)،که توش مقدار باقیمانده بیماری رو بررسی میکردن.جوابش 3-2 روز بعد حاضر شد وما بیستم مهر رفتیم پیش دکتر که جواب رو ببینه. ،تو نیاز به پیوند نداری
،تو نیاز به پیوند نداری ،حالا تصمیم با خودته که دنبالش بری یا نه!!
،حالا تصمیم با خودته که دنبالش بری یا نه!!

 ،همه ی اونایی که پیوند شده بودن واسه معاینه دوره ای اومده بودن انگار میخواستن مواد هسته ای جابه جا کنن،همه با ماسک و دستکش بودن.از نظر ظاهری هم ناله و درب و داغون.
،همه ی اونایی که پیوند شده بودن واسه معاینه دوره ای اومده بودن انگار میخواستن مواد هسته ای جابه جا کنن،همه با ماسک و دستکش بودن.از نظر ظاهری هم ناله و درب و داغون.
 .چون یه سری فاکتورهای منفی بود،که من هیچکدوم رو نداشتم،ولی گفت:بهتره یه دهنده واسه خودت تعیین کنی
.چون یه سری فاکتورهای منفی بود،که من هیچکدوم رو نداشتم،ولی گفت:بهتره یه دهنده واسه خودت تعیین کنی ،بعد هم واسه من و درسا و برادرام آزمایش (HLA)نوشت
،بعد هم واسه من و درسا و برادرام آزمایش (HLA)نوشت ،تا ببینن با کدومشون تطابق ژنی دارم.من و درسا رفتیم آزمایشگاه قلهک و برادرام هم فرداش رفتن و این آزمایشو دادن.جوابا 26ام مهر حاضر شد
،تا ببینن با کدومشون تطابق ژنی دارم.من و درسا رفتیم آزمایشگاه قلهک و برادرام هم فرداش رفتن و این آزمایشو دادن.جوابا 26ام مهر حاضر شد ،و از 3نفری که آزمایش دادن،برادر بزرگم با من تطبیق داشت
،و از 3نفری که آزمایش دادن،برادر بزرگم با من تطبیق داشت ،
، ،از طرفی هم خوشحال کننده بود.چون امکان پس زدن رو کم میکرد.
،از طرفی هم خوشحال کننده بود.چون امکان پس زدن رو کم میکرد.
 گفتن فردا کمیسیون پیونده،بیمار باید بیاد توی جلسه کمیته پیوند شرکت کنه
 گفتن فردا کمیسیون پیونده،بیمار باید بیاد توی جلسه کمیته پیوند شرکت کنه .
. ،چون مامان اینا میترسیدن منو تنها بفرستن(مسیر دانشگاه رو هم بلد نبودم)،با ابروهای مدادی،یه خط چشم مختصر به جای مژه
،چون مامان اینا میترسیدن منو تنها بفرستن(مسیر دانشگاه رو هم بلد نبودم)،با ابروهای مدادی،یه خط چشم مختصر به جای مژه یه هدبند مشکی،البته کلاه گیسم بزرگ بود
 یه هدبند مشکی،البته کلاه گیسم بزرگ بود ،نمیشد با مقنعه بذارم سرم،نصف بیشتر موهاش میموند بیرون و قرارهم نبود توی این دانشگاه جز پرسنل کسی بفهمه من چرا انتقالی گرفتم.فکر کن توی اون 9-8 ساعتی که اونجا بودم،اگه پستیژ میرفت عقب و میفهمیدن موهام مال خودم نیست،چه فاجعه ای میشد
،نمیشد با مقنعه بذارم سرم،نصف بیشتر موهاش میموند بیرون و قرارهم نبود توی این دانشگاه جز پرسنل کسی بفهمه من چرا انتقالی گرفتم.فکر کن توی اون 9-8 ساعتی که اونجا بودم،اگه پستیژ میرفت عقب و میفهمیدن موهام مال خودم نیست،چه فاجعه ای میشد ،پس کلا تصمیم گرفتم بدون پستیچ برم!!!
،پس کلا تصمیم گرفتم بدون پستیچ برم!!! ،حالا میگم چرا:
،حالا میگم چرا: (اکثرا دهه 60ی)،
(اکثرا دهه 60ی)،
 ،سایت پر از کامپیوتر های سرعت بالا
،سایت پر از کامپیوتر های سرعت بالا (10تا دونه)،کتابخونه خیلی بزرگ که هر چیییی بخوای توش پیدا میشه
(10تا دونه)،کتابخونه خیلی بزرگ که هر چیییی بخوای توش پیدا میشه .صندلی های کلاس بسیار خوش نشین،انگار روی راحتی خونه لم دادی
.صندلی های کلاس بسیار خوش نشین،انگار روی راحتی خونه لم دادی (ازین چوبی قدیمی ها بود تو مدرسه موقع امتحان نهایی میذاشتن،کلاس ما یکی در میون ازونا داشت)،کلاسای خییلییی بزرگ و خلوت
(ازین چوبی قدیمی ها بود تو مدرسه موقع امتحان نهایی میذاشتن،کلاس ما یکی در میون ازونا داشت)،کلاسای خییلییی بزرگ و خلوت در حد تیم ملی
 در حد تیم ملی (کلا هر اتفاقی میافتاد وهر امتحانی کنسل میشد،من خبر دار نمیشدم و مثل ...میخوندم
(کلا هر اتفاقی میافتاد وهر امتحانی کنسل میشد،من خبر دار نمیشدم و مثل ...میخوندم ،حالا کی؟؟من نمیدونم
،حالا کی؟؟من نمیدونم !!!)مسئولین آموزش هم بسیار خوش برخورد،وقتی واسه گرفتن برگه انتخاب واحد رفته بودم،یکیشون گفت:خدارو شکر رنگ و روت که خوبه
!!!)مسئولین آموزش هم بسیار خوش برخورد،وقتی واسه گرفتن برگه انتخاب واحد رفته بودم،یکیشون گفت:خدارو شکر رنگ و روت که خوبه (حالا خوب شد با ظاهر ساده رفته بودم،بدون هیییچ گونه آرایش
(حالا خوب شد با ظاهر ساده رفته بودم،بدون هیییچ گونه آرایش )از صبح ساعت 8:30 کلاس داشتم تا 10:30 بعد بیکار تا 1:30
)از صبح ساعت 8:30 کلاس داشتم تا 10:30 بعد بیکار تا 1:30 ،طفلی داداشم میومد دنبالم که برم خونه
 ،طفلی داداشم میومد دنبالم که برم خونه ،چون دانشگاه جایی نداشت که من با اون حال زارم بشینم.این وقفه هم بخاطر درس پرستاری کودکان 2بود
،چون دانشگاه جایی نداشت که من با اون حال زارم بشینم.این وقفه هم بخاطر درس پرستاری کودکان 2بود که چون من کودکان 1رو پاس نکرده بودم،ولی بچه های اینجا ترم 4 پاس کرده بودن ،اینو بهم ندادن.بعدش دوباره میومدم دانشگاه تا ساعت 5.اصن یه وضعی هاااااا
که چون من کودکان 1رو پاس نکرده بودم،ولی بچه های اینجا ترم 4 پاس کرده بودن ،اینو بهم ندادن.بعدش دوباره میومدم دانشگاه تا ساعت 5.اصن یه وضعی هاااااا !!!اولین کلاسمون روان پرستاری بود،استادش موقع آنتراک منو صدا کرد،مثلا واسه احوالپرسی...البته ازقبل همه چیزو میدونست.آخرش هم پرسید ابروهات هم بخاطر همونه؟؟؟گفتم مهم نیست،درمیاد
!!!اولین کلاسمون روان پرستاری بود،استادش موقع آنتراک منو صدا کرد،مثلا واسه احوالپرسی...البته ازقبل همه چیزو میدونست.آخرش هم پرسید ابروهات هم بخاطر همونه؟؟؟گفتم مهم نیست،درمیاد !!!
!!! ..
.. ما رفتیم پیش دکتر جون،چون قرار بود از اون به بعدبشه درمان نگهدارنده و داروهامو سرپایی بگیرم و بستری نشم
ما رفتیم پیش دکتر جون،چون قرار بود از اون به بعدبشه درمان نگهدارنده و داروهامو سرپایی بگیرم و بستری نشم .داروهام شد 3تا قرص متوتروکسات (MTX)،  مرکاپتوپورین(6MP)و پردنیزولون
 با دستورای خاص خودشون،و دو تا آمپول وین کریستین ماهی یکبار.اولش نگران 
بودم،میگفتم مثل اینکه قرار نیست حالا حالاها موهام دربیاد
.داروهام شد 3تا قرص متوتروکسات (MTX)،  مرکاپتوپورین(6MP)و پردنیزولون
 با دستورای خاص خودشون،و دو تا آمپول وین کریستین ماهی یکبار.اولش نگران 
بودم،میگفتم مثل اینکه قرار نیست حالا حالاها موهام دربیاد ،خیالم راحت شد
،خیالم راحت شد 
          
 که دکتر اومد.گفت هم پلاکت هم گلبول سفیدت خوب شده
 که دکتر اومد.گفت هم پلاکت هم گلبول سفیدت خوب شده
 ،چون میدونستم صبح واسه خون گرفتن بیدارم نمیکنن.اول مهر بود،من یه صبح دیگه رو تو بیمارستان شروع کردم
،چون میدونستم صبح واسه خون گرفتن بیدارم نمیکنن.اول مهر بود،من یه صبح دیگه رو تو بیمارستان شروع کردم .تفاوتش با بقیه این بود که اون روز مرخص میشدم،تا 8  ام مهر استراحت پزشکی بهم داده بودن
.تفاوتش با بقیه این بود که اون روز مرخص میشدم،تا 8  ام مهر استراحت پزشکی بهم داده بودن ،و من بعد از 6روز از بیمارستان مرخص شدم
،و من بعد از 6روز از بیمارستان مرخص شدم

 
 ،ولی صبح با جیغ جیغ یکی از کمک بهیارا پاشدم،که میگفت:همراها پاشن برن بیرون
،ولی صبح با جیغ جیغ یکی از کمک بهیارا پاشدم،که میگفت:همراها پاشن برن بیرون !!!
!!! .لگن استریل هم برام آوردن
.لگن استریل هم برام آوردن ،درسا هم چند مدل داروی آنتی هموروئید گرفته بود،
،درسا هم چند مدل داروی آنتی هموروئید گرفته بود، .پرستارا هم توی تمام تحویل شیفت ها میگفتن اگه تب کرد،باید بره سونوی شکم و لگن
.پرستارا هم توی تمام تحویل شیفت ها میگفتن اگه تب کرد،باید بره سونوی شکم و لگن ؟؟؟)
؟؟؟)
 .گفتم پس بقیشو نمیگم
.گفتم پس بقیشو نمیگم .
. ،گفتم:2-نگید نه
،گفتم:2-نگید نه ..گفت باشه..
..گفت باشه.. ،دیشب هم به پرستارا گفتم
،دیشب هم به پرستارا گفتم پتدین فایده نداره،نه دردم کم شد،نه خوابم برد
 پتدین فایده نداره،نه دردم کم شد،نه خوابم برد .گفت:دیازپام مینویسم
.گفت:دیازپام مینویسم .و نروپنم و(G-CSF) ادامه داشت.صبح دوباره با خون گرفتن خانم متقیان بیدار شدم
.و نروپنم و(G-CSF) ادامه داشت.صبح دوباره با خون گرفتن خانم متقیان بیدار شدم ،گفتم امروز فرده(آخه دکتر روزای زوج برای من آزمایش گذاشته بود)گفت من نمیدونم،خانم نجفی گذاشته،گفتم باشه.بعد از صبحانه من سرمم رو باز کردم،
،گفتم امروز فرده(آخه دکتر روزای زوج برای من آزمایش گذاشته بود)گفت من نمیدونم،خانم نجفی گذاشته،گفتم باشه.بعد از صبحانه من سرمم رو باز کردم، ،...من همچنان منتظر
،...من همچنان منتظر