خوش آمدید

خواب رویای فراموشی هاست!
خواب را دریابیم،
که در آن دولت خاموشی هاست...
من شکوفایی گل های امیدم را در رویاها می بینم،
و ندایی که به من می گوید:
گرچه شب تاریک است
"دل قوی دار"
  سحر نزدیک است...
سلام.میدونم که با پای دلتون اومدین،پس اول قربون قدمتون
اجــــــــــــــازه
آرشیو کل خاطرات،البته با سانسور(اینجاست)
معنی لغات و اصطلاحات متن(اینجاست)
تجربیات و دانسته های من از کموتراپی در وبلاگ من و ALL(اینجاست)
[ یکشنبه 24 آذر 1392 ] [ 01:36 ب.ظ ] [ بهار ]
 !!گفت:چرا،گفتم چون فردا شما دعوتین به(GBP)من.گفت:(GBP)چیه دیگه
!!گفت:چرا،گفتم چون فردا شما دعوتین به(GBP)من.گفت:(GBP)چیه دیگه ؟؟گفتم،حدس بزنید.گفت:نمیدونم،من ازاین چیزا بلد نیستم
؟؟گفتم،حدس بزنید.گفت:نمیدونم،من ازاین چیزا بلد نیستم .)کارتمو بهش دادم،گفتم بخونید.گفت نوشته 18شهریور،گفتم خب چی؟؟گفت:این موقع شب آدم چشمش نمیبینه.
.)کارتمو بهش دادم،گفتم بخونید.گفت نوشته 18شهریور،گفتم خب چی؟؟گفت:این موقع شب آدم چشمش نمیبینه. ، دکتر گفت:اگه تونستم میام.
، دکتر گفت:اگه تونستم میام.
 .تا 1شب اونجا بودم،پیش خانوم سبحانی،ظهیری،لطفی
.تا 1شب اونجا بودم،پیش خانوم سبحانی،ظهیری،لطفی .بعد هم اومدم سرتختم
.بعد هم اومدم سرتختم .ریبوفولین هم از همون موقع شروع شد.صبح خانم متقیان اومد ازم خون گرفت واسه بررسی سطح(MTX).کارت دعوت بخش کموتراپی هم بردم بخش کموتراپی.آقای مرادی و خانم عبدی شیفت بودن.آقای مرادی اومد دارومو وصل کرد.قرار بود مامان اینا زود بیان،چون مهمونی ساعت 1بود.ساعت 12بود که اومدن.سرم من تموم شده بود.بازش کردیم.من هم یه ذره به ظاهرم رسیدم و
.ریبوفولین هم از همون موقع شروع شد.صبح خانم متقیان اومد ازم خون گرفت واسه بررسی سطح(MTX).کارت دعوت بخش کموتراپی هم بردم بخش کموتراپی.آقای مرادی و خانم عبدی شیفت بودن.آقای مرادی اومد دارومو وصل کرد.قرار بود مامان اینا زود بیان،چون مهمونی ساعت 1بود.ساعت 12بود که اومدن.سرم من تموم شده بود.بازش کردیم.من هم یه ذره به ظاهرم رسیدم و .
. حاضر شدم
حاضر شدم .
. تزئیناتو چسبوند به دیوار
تزئیناتو چسبوند به دیوار .ظرفا وخوراکی ها هم حاضر کردن،لپ تاپم هم روشن بود با یه آهنگ تولد(گفتم تولدم نیست،ولی من انگار از اول به دنیا اومدم،پس کسی گیر نده ها!!!
.ظرفا وخوراکی ها هم حاضر کردن،لپ تاپم هم روشن بود با یه آهنگ تولد(گفتم تولدم نیست،ولی من انگار از اول به دنیا اومدم،پس کسی گیر نده ها!!! )درسا کادو واسم یه انگشتر گرفته بود
)درسا کادو واسم یه انگشتر گرفته بود .اکثر پرسنل بخش بودن
.اکثر پرسنل بخش بودن ،خلاصه بعد ازپذیرایی، گرفتن عکس و فیلم و...
،خلاصه بعد ازپذیرایی، گرفتن عکس و فیلم و... همه کلی آرزوهای خوب واسم کردن
همه کلی آرزوهای خوب واسم کردن و مهمونی تموم شد.جای دکتر جون واقعا خالی بود،من تمام مدت منتظربودم.بعد رفتن مهمونا من ناهار خوردم و دراز کشیدم.خاطره خوبی بود،با اینکه توی بیمارستان بودم ولی فکر کنم بهترین احساس تو این یک ساله رو اون روز داشتم
 و مهمونی تموم شد.جای دکتر جون واقعا خالی بود،من تمام مدت منتظربودم.بعد رفتن مهمونا من ناهار خوردم و دراز کشیدم.خاطره خوبی بود،با اینکه توی بیمارستان بودم ولی فکر کنم بهترین احساس تو این یک ساله رو اون روز داشتم .شب داشتیم (TV)نگاه میکردیم
.شب داشتیم (TV)نگاه میکردیم .دیدیم هیچ برنامه به درد بخوری نداره،خاموشش کردیم.
.دیدیم هیچ برنامه به درد بخوری نداره،خاموشش کردیم. HAPPY  GOOD  BYE  PARTY
 HAPPY  GOOD  BYE  PARTY ومن طبق معمول باید (U/A)میدادم.حال نداشتم برم(WC)
 ومن طبق معمول باید (U/A)میدادم.حال نداشتم برم(WC) ،به درسا گفتم نوار ادرار تا چند نشون میده؟؟،گفت تا 9...
،به درسا گفتم نوار ادرار تا چند نشون میده؟؟،گفت تا 9...  .سرم رو باز کردم وظرف (U/A)رو با سرم بیکربنات پر کردم وبردم گذاشتم اتاق پانسمان
.سرم رو باز کردم وظرف (U/A)رو با سرم بیکربنات پر کردم وبردم گذاشتم اتاق پانسمان ،گفتم نهایتا (PH)میشه 9.
،گفتم نهایتا (PH)میشه 9. ..ولی فکر کنم اگه میفهمیدن ،دیگه به هیچکدوم از آزمایشای من اطمینان نمیکردن
..ولی فکر کنم اگه میفهمیدن ،دیگه به هیچکدوم از آزمایشای من اطمینان نمیکردن .البته آزمایش من فقط از نظر(PH) بررسی میشد و چون بقیه ویژگی ها بررسی نمیشد
.البته آزمایش من فقط از نظر(PH) بررسی میشد و چون بقیه ویژگی ها بررسی نمیشد ،فکر کنم هیشکی نمیفهمید که اون سرمه
،فکر کنم هیشکی نمیفهمید که اون سرمه جوابش یه ساعت بعد اومد،اتفاقا (PH:9)بود،بسی شاد شدیم
جوابش یه ساعت بعد اومد،اتفاقا (PH:9)بود،بسی شاد شدیم ،وفهمیدیم بیکربناتی که به ما میزنن خلوصش بالاست.
،وفهمیدیم بیکربناتی که به ما میزنن خلوصش بالاست. 
 ،زنگ زد آزمایشگاه،گفت وقتی نمیشه،نباید به هر قیمتی از مریض خون بگیرید
،زنگ زد آزمایشگاه،گفت وقتی نمیشه،نباید به هر قیمتی از مریض خون بگیرید .البته اونا هم کار خودشونو توجیه کردن.من لپ تاپمو آوردم،
.البته اونا هم کار خودشونو توجیه کردن.من لپ تاپمو آوردم، تو وب مشترکم با دوستام یه پست گذاشتم واسه روز دختر
تو وب مشترکم با دوستام یه پست گذاشتم واسه روز دختر ،خانم زند(مسئول بخش)اومد پیشمون.باهامون کلی حرف زد.وبمون هم بهش نشون دادم.ظهر بود که جواب(CBC)اومد.(WBC)اومده بود بالا.آقای مرادی دارومو آورد.1200mg  متوترو کسات توی یه سرم.عصری دکتر جون اومد.بهش گفتم 1200mg خیلیییییی زیاده.من میخوام برم دانشگاه.با این مقدار دارو من حتی تا سر کوچه هم نمیتونم برم
،خانم زند(مسئول بخش)اومد پیشمون.باهامون کلی حرف زد.وبمون هم بهش نشون دادم.ظهر بود که جواب(CBC)اومد.(WBC)اومده بود بالا.آقای مرادی دارومو آورد.1200mg  متوترو کسات توی یه سرم.عصری دکتر جون اومد.بهش گفتم 1200mg خیلیییییی زیاده.من میخوام برم دانشگاه.با این مقدار دارو من حتی تا سر کوچه هم نمیتونم برم
 .شب احساس کردم صدام تغییر کرده،گلوم درد میکرد،آبریزش بینی هم داشتم
.شب احساس کردم صدام تغییر کرده،گلوم درد میکرد،آبریزش بینی هم داشتم .گفتم وااااااااای بازم سرما خوردم
.گفتم وااااااااای بازم سرما خوردم .خانوم حیدرزاده(پرستار)بهم قرص ویتامین ث داد
.خانوم حیدرزاده(پرستار)بهم قرص ویتامین ث داد ،درسا هم کلی پرتقال ولیمو شیرین داد خوردم.ماسک هم زدم.صبح که بیدار شدم حالم بهتر شده بود.ظهر ساعت 12 بود که خانم متقیان اومد پانسمان پورتمو عوض کنه.گفتم صبر کنید من از آخرین قطرات (MTX)فیلم بگیرم.خدا رو شکر آخرین باری بود که اون رنگ زرد نفرت انگیزو میدیدم
،درسا هم کلی پرتقال ولیمو شیرین داد خوردم.ماسک هم زدم.صبح که بیدار شدم حالم بهتر شده بود.ظهر ساعت 12 بود که خانم متقیان اومد پانسمان پورتمو عوض کنه.گفتم صبر کنید من از آخرین قطرات (MTX)فیلم بگیرم.خدا رو شکر آخرین باری بود که اون رنگ زرد نفرت انگیزو میدیدم .میخواستم مهمونی خداحافظی بگیرم
.میخواستم مهمونی خداحافظی بگیرم ،فردا بگیر،گفتم اگه بخوایم کیک سفارش بدیم واسه فردا صبح حاضر نمیشه
،فردا بگیر،گفتم اگه بخوایم کیک سفارش بدیم واسه فردا صبح حاضر نمیشه .گفت:خب شما هم با ما بیاین دار آباد
.گفت:خب شما هم با ما بیاین دار آباد !!.منم گفتم خیلی راحت نیستم.قرار شد جای کیک شیرینی بگیریم
!!.منم گفتم خیلی راحت نیستم.قرار شد جای کیک شیرینی بگیریم .فیلم تولدم هم به خانم زند ودانش دوست نشون دادم
.فیلم تولدم هم به خانم زند ودانش دوست نشون دادم . کارت هم آورده بود.منم یه متن قشنگ از اینترنت پیدا کردم وتو همه کارتا نوشتم
. کارت هم آورده بود.منم یه متن قشنگ از اینترنت پیدا کردم وتو همه کارتا نوشتم .کارت بخش رو بردم چسبوندم رو برد استیشن.
.کارت بخش رو بردم چسبوندم رو برد استیشن. ،آخه آخریش بود.صبح از بخش پرسیده بودیم که تخت خالی دارن یا نه؟؟وقتی رفتیم اسم منو از قبل روی برد بخش نوشته بودن
،آخه آخریش بود.صبح از بخش پرسیده بودیم که تخت خالی دارن یا نه؟؟وقتی رفتیم اسم منو از قبل روی برد بخش نوشته بودن .گفتم صبر کنید برسم،بعد!!با لباسای بیرونم 53کیلو بودم
.گفتم صبر کنید برسم،بعد!!با لباسای بیرونم 53کیلو بودم ،رفتم توی برد بخش علت بستری رو نوشتم(GBP)
،رفتم توی برد بخش علت بستری رو نوشتم(GBP) گفتن یعنی چی؟گفتم یعنی(Good Bye Party)
گفتن یعنی چی؟گفتم یعنی(Good Bye Party) ،به من گفتن مشکلت چیه؟؟گفتم کم خونی.گفتن خیلی شدیده؟؟دیدم حوصله سوال جواب ندارم.همون موقع خانوم سبحانی اومد میخواست سوزن پورتمو وصل کنه،منم گفتم بریم اتاق پانسمان،وصل کن.خلاصه که در رفتیم
،به من گفتن مشکلت چیه؟؟گفتم کم خونی.گفتن خیلی شدیده؟؟دیدم حوصله سوال جواب ندارم.همون موقع خانوم سبحانی اومد میخواست سوزن پورتمو وصل کنه،منم گفتم بریم اتاق پانسمان،وصل کن.خلاصه که در رفتیم .از همون پورتم (CBC)هم گرفت.ساعت ملاقات بچه،نوه،نتیجه و...حاج خانوم کناری اومدن
.از همون پورتم (CBC)هم گرفت.ساعت ملاقات بچه،نوه،نتیجه و...حاج خانوم کناری اومدن ،واااااای اتاق جای سوزن انداختن نبود،حتی رو تخت من ملاقاتی های اون نشسته بودن.خلاصه چون جمعه بود خیلی هم بهشون گیر ندادن
،واااااای اتاق جای سوزن انداختن نبود،حتی رو تخت من ملاقاتی های اون نشسته بودن.خلاصه چون جمعه بود خیلی هم بهشون گیر ندادن .جواب آزمایش من اومد(WBC)پایین بود.دکتر جون تلفنی گفته بود (G-CSF)بزنن.این دوره بازم (MTX)و هر 6ساعت(U/A)اصلا همه پرستارا میدونستن
.جواب آزمایش من اومد(WBC)پایین بود.دکتر جون تلفنی گفته بود (G-CSF)بزنن.این دوره بازم (MTX)و هر 6ساعت(U/A)اصلا همه پرستارا میدونستن ،میگفتم برم بیرون یه داستان مینویسم به نام (ماجراهای من و(U/A)هایم
،میگفتم برم بیرون یه داستان مینویسم به نام (ماجراهای من و(U/A)هایم .
. .سوزن زد از همون بالا بگیره،کلی هم (try)کرد،ولی دریغ از یه قطره خون. (نمیدونم چرا حتما باید ضایع بشه تا حرف منو باور کنه
.سوزن زد از همون بالا بگیره،کلی هم (try)کرد،ولی دریغ از یه قطره خون. (نمیدونم چرا حتما باید ضایع بشه تا حرف منو باور کنه !گفتم اصلا به پرستارا بگو بیان بگیرن.گفت
!گفتم اصلا به پرستارا بگو بیان بگیرن.گفت  خودم میگیرم.گفتم حداقل با سرنگ بگیر
خودم میگیرم.گفتم حداقل با سرنگ بگیر .عصبانی شد ،یه سرنگ 5 درآورد از روی اون دستم گرفت.درصورتیکه یه (CBC)ساده سرنگ 2بسش بود
.عصبانی شد ،یه سرنگ 5 درآورد از روی اون دستم گرفت.درصورتیکه یه (CBC)ساده سرنگ 2بسش بود ..واقعا دلم میخواست خفش میکردم
..واقعا دلم میخواست خفش میکردم .خیلی هم بی ادب بود،نه سلام داد،نه عذرخواهی کرد
.خیلی هم بی ادب بود،نه سلام داد،نه عذرخواهی کرد .خدا میدونه من هیچ وقت سر (IT)و(BM)گریه نکردم
.خدا میدونه من هیچ وقت سر (IT)و(BM)گریه نکردم  ولی واقعا سر این 2سی سی خون اشکم درومد
ولی واقعا سر این 2سی سی خون اشکم درومد
 میفرستین خون بگیرن؟دست منو ببینید
میفرستین خون بگیرن؟دست منو ببینید رفتم سرجام.
رفتم سرجام. ،ولی همیشه بعد ریتوکسی مب تا چند روز گلودرد خیلی شدیدی میگرفتم
،ولی همیشه بعد ریتوکسی مب تا چند روز گلودرد خیلی شدیدی میگرفتم استخون درد و بی اشتهایی هم مثل همیشه ادامه داشت.درسا خیلی اصرار کرد که طی دوره (CBC)بدم ولی اصلا آزمایش ندادم و میگفتم مهم نیست
استخون درد و بی اشتهایی هم مثل همیشه ادامه داشت.درسا خیلی اصرار کرد که طی دوره (CBC)بدم ولی اصلا آزمایش ندادم و میگفتم مهم نیست ،گفتم هیچی نگو،نمیخوام جواب رو بدونم
،گفتم هیچی نگو،نمیخوام جواب رو بدونم .تا اینکه ما رفتیم پیش دکتر.دکتر جوابارو نگاه کرد.خدارو 1000000مرتبه شکر،همه چی روبه راه بود،هییییییچ خبری هم از هیچ سلول بی تربیتی توی (CSF)ومغز ما نبود
.تا اینکه ما رفتیم پیش دکتر.دکتر جوابارو نگاه کرد.خدارو 1000000مرتبه شکر،همه چی روبه راه بود،هییییییچ خبری هم از هیچ سلول بی تربیتی توی (CSF)ومغز ما نبود .من خیلی خوشحال شدم
.من خیلی خوشحال شدم .بهش گفتم(MTX)خیلی منو اذیت میکنه،نمیشه یه چیز دیگه به جاش بدین
.بهش گفتم(MTX)خیلی منو اذیت میکنه،نمیشه یه چیز دیگه به جاش بدین .بعدش میریم برای درمان نگه دارنده
.بعدش میریم برای درمان نگه دارنده .(G-CSF)تو خونه داشتیم ولی چون (CBC)نداده بودم،از (WBC)خبر نداشتم،وهیچ آمپولی هم برای بالا رفتن (WBC)نزدم.
.(G-CSF)تو خونه داشتیم ولی چون (CBC)نداده بودم،از (WBC)خبر نداشتم،وهیچ آمپولی هم برای بالا رفتن (WBC)نزدم.
 ،اومدن داروهامو بردن که حاضر کنن.آخرین داروم هم ریتوکسی مب بود،قبلش سایمتیدین زدن،دیفن هیدرامین هم خوردم
،اومدن داروهامو بردن که حاضر کنن.آخرین داروم هم ریتوکسی مب بود،قبلش سایمتیدین زدن،دیفن هیدرامین هم خوردم .آقای مرادی آورد وصلش کرد.باید 3ساعته میرفت.ماهم همین جوری نشسته بودیم ،(LUXOR)بازی میکردیم
.آقای مرادی آورد وصلش کرد.باید 3ساعته میرفت.ماهم همین جوری نشسته بودیم ،(LUXOR)بازی میکردیم .دکتر ظهر اومد،ساعت 1بود.خانم حیدرزاده وسایل آورد،گفت:وسایل رو میزو جمع کن،گفتم:نه،
.دکتر ظهر اومد،ساعت 1بود.خانم حیدرزاده وسایل آورد،گفت:وسایل رو میزو جمع کن،گفتم:نه، من میام اونور.پاشدم رفتم اتاق پانسمان
من میام اونور.پاشدم رفتم اتاق پانسمان .دکتر (IT)منو زد.وقتی میخواستم برگردم سر جام هردوتا پام بی حس شده بود
.دکتر (IT)منو زد.وقتی میخواستم برگردم سر جام هردوتا پام بی حس شده بود ،منم یه ذره پامو جابه جا کردم
،منم یه ذره پامو جابه جا کردم .گفت:خوبه
.گفت:خوبه ،تا زمانیکه جوابش بیاد.درسا وسایلمو جمع کرد،اومدم سر تخت و باقی مونده ی سرم رو هم وصل کردم.بابا اومد دنبامون.ساعت 4بود که از بخش اومدیم بیرون،و این باربعد از 5روز بستری،مرخص شدم.درحالیکه کف پام به شدت میسوخت
،تا زمانیکه جوابش بیاد.درسا وسایلمو جمع کرد،اومدم سر تخت و باقی مونده ی سرم رو هم وصل کردم.بابا اومد دنبامون.ساعت 4بود که از بخش اومدیم بیرون،و این باربعد از 5روز بستری،مرخص شدم.درحالیکه کف پام به شدت میسوخت بخاطر لیدوکائینی بود که موقع (IT)زدن.دلم میخواست پامو بذارم روی یخ.تمام طول مسیر خونه رو خواب بودم.
بخاطر لیدوکائینی بود که موقع (IT)زدن.دلم میخواست پامو بذارم روی یخ.تمام طول مسیر خونه رو خواب بودم. وقتی هم رسیدیم خونه خوابیدم تا آخر شب
وقتی هم رسیدیم خونه خوابیدم تا آخر شب ،گفت:(ICU)؟؟بری چیکار؟؟گفتم برم پرستارا رو ببینم.گفت :باشه،اشکالی نداره.گفتم:پس به پرستارا بگین،تازه من با این لباسا هم نمیرم!!!
،گفت:(ICU)؟؟بری چیکار؟؟گفتم برم پرستارا رو ببینم.گفت :باشه،اشکالی نداره.گفتم:پس به پرستارا بگین،تازه من با این لباسا هم نمیرم!!!
 ،با یه حال غریبی نگا میکردم
،با یه حال غریبی نگا میکردم .ازش کلی خاطره داشتم.
.ازش کلی خاطره داشتم. حتی یه تیکه کوچولو از آویزای تولدم اون بالا جامونده بود
 حتی یه تیکه کوچولو از آویزای تولدم اون بالا جامونده بود .خدارو شکر پرستارای خوبی شیفت بودن.البته تو نگاه اول هیشکی منو نشناخت
.خدارو شکر پرستارای خوبی شیفت بودن.البته تو نگاه اول هیشکی منو نشناخت !!
!! (MRI).گفتم همینم مونده.ملافه بندازم رو خودم،یه چادر پوشیدم،گفتم ویلچر هم نمیخوام.خودم میام.خیلی اعصابم به هم ریخته بود
(MRI).گفتم همینم مونده.ملافه بندازم رو خودم،یه چادر پوشیدم،گفتم ویلچر هم نمیخوام.خودم میام.خیلی اعصابم به هم ریخته بود .به خانوم امامی میگفتم دیدی 
الکی الکی زد به مغزم،گفت :جدی میگی؟؟گفتم ایناها تو این برگه نوشته
.به خانوم امامی میگفتم دیدی 
الکی الکی زد به مغزم،گفت :جدی میگی؟؟گفتم ایناها تو این برگه نوشته .دستگاه هم صدا میده،نترس.بعدش رفتم تو اون تونل
.دستگاه هم صدا میده،نترس.بعدش رفتم تو اون تونل .با صداهای عجیب غریب که شاید هر 20ثانیه ریتمش عوض میشد
.با صداهای عجیب غریب که شاید هر 20ثانیه ریتمش عوض میشد .از ترس جرات نمیکردم چشامو باز کنم واین کار هم نکردم.هرچند خیلی دوس داشتم ببینم اون تو چه شکلیه
.از ترس جرات نمیکردم چشامو باز کنم واین کار هم نکردم.هرچند خیلی دوس داشتم ببینم اون تو چه شکلیه !!یه 15 دیقه ای طول کشید،بعدش گفتن جواب 28ام حاضر میشه
!!یه 15 دیقه ای طول کشید،بعدش گفتن جواب 28ام حاضر میشه .اومدیم بخش.ساعت 1:30 بود که دارومو آوردن.هنوز سوزنو وصل نکرده بودن.آقای مرادی گفت بیا اون بخش خودم وصل میکنم.ملاقاتی های مریض کناری اومده بودن،منم حوصله شلوغی نداشتم.رفتم بخش کموتراپی.ساعت 3بابا اینا اومدن،ولی من با هیشکی حرف نمیزدم
.اومدیم بخش.ساعت 1:30 بود که دارومو آوردن.هنوز سوزنو وصل نکرده بودن.آقای مرادی گفت بیا اون بخش خودم وصل میکنم.ملاقاتی های مریض کناری اومده بودن،منم حوصله شلوغی نداشتم.رفتم بخش کموتراپی.ساعت 3بابا اینا اومدن،ولی من با هیشکی حرف نمیزدم .
.