منوی اصلی
گاه نوشته هاى یک دانشجوى زبان
معلوم الحال
خدایا شکرت ... امروز خودمون توش خوردیم دردهای زندگی یک دانشجوی زبان سیزده را همه عالم به در امروز از شهر تعطیلات خود را چگونه گذراندید؟ در بگشا ... بهار می آید! یک سال گذشت ... خاله زنک بازی ژُ سویی پَغله فغانسه (من بلدم فرانسوی صحبت کنم) شیطنت احمد آقا خیلی کم فلاش بک خوشبختی یعنی ... خدایا ... عادت بدشانسی یعنی هپی نیو ایر امتحان و دیگر هیچ ... سردرگم دوباره فال حافظُ دوباره توی فالمی یلداتون مبارک معلوم الحال هستم، یک سارق حرفه ای! بار دیگر، خوابگاه ما ... خوابگاه ما خاطرات ترم سوم پس از بی مهری مهر خود را چگونه گذراندید؟ آشیان عنقا از هر دری سخنی باز آمدم چون عید نو تا قفل زندان بشکنم هجران کشیده ام شهریار عشق شهریار غم من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم یاد شهریار جلوه جلال یاران دغل اوج هماهنگی یک نجاتگر رنجور و معلوم الحال دنیای دل خسته من، رنجور من، بیمار من، بی بال و پر من شبی که گذشت ... یک امتحان نه چندان سخت :-) چشم هایش آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است ... جامی به شیرینی رمضان عدالت آموزشی؟!
تعداد صفحات : 7 ... 3 4 5 6 7
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات