خوش آمدید

خواب رویای فراموشی هاست!
خواب را دریابیم،
که در آن دولت خاموشی هاست...
من شکوفایی گل های امیدم را در رویاها می بینم،
و ندایی که به من می گوید:
گرچه شب تاریک است
"دل قوی دار"
  سحر نزدیک است...
سلام.میدونم که با پای دلتون اومدین،پس اول قربون قدمتون
اجــــــــــــــازه
آرشیو کل خاطرات،البته با سانسور(اینجاست)
معنی لغات و اصطلاحات متن(اینجاست)
تجربیات و دانسته های من از کموتراپی در وبلاگ من و ALL(اینجاست)
[ یکشنبه 24 آذر 1392 ] [ 01:36 ب.ظ ] [ بهار ]
 .آخرش هم بعد کلی معطلی توی اورژانس منو فرستادن بخش ترمیمی.،چون بخش خون تخت خالی نداشت.دکترم هم یه فوق تخصص خون بود که اسمش(ر-ش)بود،ولی توی 16روزی که بستری بودم حتی یه بار هم ندیدمش و فقط اسمش بالای پروندم بود.البته تو این مدت یه فلوشیپ خون دکتر(ن-ق) با 2تا رزیدنت گیج میومدن منو ویزیت میکردن
.آخرش هم بعد کلی معطلی توی اورژانس منو فرستادن بخش ترمیمی.،چون بخش خون تخت خالی نداشت.دکترم هم یه فوق تخصص خون بود که اسمش(ر-ش)بود،ولی توی 16روزی که بستری بودم حتی یه بار هم ندیدمش و فقط اسمش بالای پروندم بود.البته تو این مدت یه فلوشیپ خون دکتر(ن-ق) با 2تا رزیدنت گیج میومدن منو ویزیت میکردن ،ولی هیچ تشخیصی نمیدادن.
،ولی هیچ تشخیصی نمیدادن.
 البته بماند که تو این مدت انگشتای من سوراخ سوراخ شده بود انقد که (PBS)میگرفتن
البته بماند که تو این مدت انگشتای من سوراخ سوراخ شده بود انقد که (PBS)میگرفتن .خلاصه که ما رفتیم برای گرفتن مغز استخون
.خلاصه که ما رفتیم برای گرفتن مغز استخون  .خیلی طول کشید،تا از استخون(ایلیاک) لگن من نمونه گرفت
.خیلی طول کشید،تا از استخون(ایلیاک) لگن من نمونه گرفت  .چون دکتر به اون چیزی که میخواست نمیرسید.و من در هوشیاری کامل خرت خرت استخونم رو حس میکردم،یه جوری که بهش گفتم فکر کنم داره میشکنه
.چون دکتر به اون چیزی که میخواست نمیرسید.و من در هوشیاری کامل خرت خرت استخونم رو حس میکردم،یه جوری که بهش گفتم فکر کنم داره میشکنه !!گفت:ما از 10 نفر توی این چند روزه نمونه گرفتیم،همه خوب سلول دادن،..خودت میگی استخونام شکننده ست!!
!!گفت:ما از 10 نفر توی این چند روزه نمونه گرفتیم،همه خوب سلول دادن،..خودت میگی استخونام شکننده ست!! ؟؟من فقط گفتم با این حرکات
؟؟من فقط گفتم با این حرکات ،فکر کنم داره میشکنه
،فکر کنم داره میشکنه !!
!! .توش هیچی پیدا نکرده بودن.درواقع نمونه رقیق بود.
.توش هیچی پیدا نکرده بودن.درواقع نمونه رقیق بود.
 .از تیرویید گرفته،تا تب مالت و کشت خون و ... .دقیقا یادم نیست ولی فکر کنم توی خونم 15%لنفوسیت آتیپیک(لنفوسیت غیر طبیعی)دیده بودن.دکتر آزمایشگاه هم به ما یه متخصص خون (دکترعباسعلی داودی)رو معرفی کرد.ما هم یه روز صبح رفتیم اونجا.اون دوباره از نوک انگشت من (PBS-لام خون محیطی)گرفت
.از تیرویید گرفته،تا تب مالت و کشت خون و ... .دقیقا یادم نیست ولی فکر کنم توی خونم 15%لنفوسیت آتیپیک(لنفوسیت غیر طبیعی)دیده بودن.دکتر آزمایشگاه هم به ما یه متخصص خون (دکترعباسعلی داودی)رو معرفی کرد.ما هم یه روز صبح رفتیم اونجا.اون دوباره از نوک انگشت من (PBS-لام خون محیطی)گرفت و دکتر زیر میکروسکوپ نگاش کرد.تشخیصی که دکتر گذاشت خوشایند نبود،ولی همون اتفاقی بود که واقعا افتاده بود.دکتر همون موقع گفت باید نمونه مغز استخون بگیریم
و دکتر زیر میکروسکوپ نگاش کرد.تشخیصی که دکتر گذاشت خوشایند نبود،ولی همون اتفاقی بود که واقعا افتاده بود.دکتر همون موقع گفت باید نمونه مغز استخون بگیریم .و بهتره بری بیمارستان،نامه داد برای بیمارستان امام خمینی تهران بافرض (A...L).
.و بهتره بری بیمارستان،نامه داد برای بیمارستان امام خمینی تهران بافرض (A...L). .منم تب داشتم.شاید 39 درجه.وبعد کلی معطلی من توی اورژانس بستری شدم.خیلی اوضاع بدی بود.شلوغ بود واز همه نظر واقعا افتضاح بود
.منم تب داشتم.شاید 39 درجه.وبعد کلی معطلی من توی اورژانس بستری شدم.خیلی اوضاع بدی بود.شلوغ بود واز همه نظر واقعا افتضاح بود .من هم درد داشتم.خونریزی بینی-استفراغ با کبودی جاهای مختلف بدنم.کلی هم اینترن ورزیدنت و... اومدن ازم شرح حال گرفتن.
.من هم درد داشتم.خونریزی بینی-استفراغ با کبودی جاهای مختلف بدنم.کلی هم اینترن ورزیدنت و... اومدن ازم شرح حال گرفتن.
 )خودش تو کار واردات دارو بود.اولین باری که رفتیم پیشش شاید بیشتر از 1ساعت حرف زد.درباره همه چیز
)خودش تو کار واردات دارو بود.اولین باری که رفتیم پیشش شاید بیشتر از 1ساعت حرف زد.درباره همه چیز
 و این همه تب الکی نیست..
و این همه تب الکی نیست..

 .
.



 به دوستام گفتم شام چی بود؟آزاده گفت شام عدس پلو بود ولی برات سوپ درست کردم
به دوستام گفتم شام چی بود؟آزاده گفت شام عدس پلو بود ولی برات سوپ درست کردم .
.
 خلاصه که ساعت 1 شب بود.که بابا وآبجیم اومدن دنبالم ،شاید اگه اون موقع بهم میگفتن آخرین شبی هست که تو خوابگاهی باور نمیکردم،ولی اینطوری بود.
خلاصه که ساعت 1 شب بود.که بابا وآبجیم اومدن دنبالم ،شاید اگه اون موقع بهم میگفتن آخرین شبی هست که تو خوابگاهی باور نمیکردم،ولی اینطوری بود.
 .وقتی جواب آزمایشهای منو دید، گفت هم کم خونی.هم افسرده!!
.وقتی جواب آزمایشهای منو دید، گفت هم کم خونی.هم افسرده!!

 و دوباره آزمایش دادم ولی نه حالم و نه جواب آزمایشم هیچ تغییری نکرده بود
 و دوباره آزمایش دادم ولی نه حالم و نه جواب آزمایشم هیچ تغییری نکرده بود .هفته اول باید میرفتیم بخش نورولوژی.
.هفته اول باید میرفتیم بخش نورولوژی. .،حتی لباس پوشید که بریم،ولی من گفتم لازم نیست، خودش خوب میشه.تا اینکه صبح دوباره ما رفتیم کاراموزی.من به استادمون گفتم که حالم خوب نیست،گفت نیا توی بخش تا یکی از دکترا بیاد تورو ببینه.ولی درد قابل تحمل نبود ، هیچ دکتری هم نیومد .مجبور شدیم بادوستم بریم اورژانس . همونجا هم 2بار از حال رفتم.
.،حتی لباس پوشید که بریم،ولی من گفتم لازم نیست، خودش خوب میشه.تا اینکه صبح دوباره ما رفتیم کاراموزی.من به استادمون گفتم که حالم خوب نیست،گفت نیا توی بخش تا یکی از دکترا بیاد تورو ببینه.ولی درد قابل تحمل نبود ، هیچ دکتری هم نیومد .مجبور شدیم بادوستم بریم اورژانس . همونجا هم 2بار از حال رفتم. وبدترین لحظه برای من وقتی بود که هیشکی باورش نمیشد درد من انقدر شدیده
وبدترین لحظه برای من وقتی بود که هیشکی باورش نمیشد درد من انقدر شدیده اونجا دوستای خودم ازم رگ گرفتن و سرمی که توش هالوپریدول ریخته بودن رو وصل کردن،هی میگفتم دستم میسوزه
اونجا دوستای خودم ازم رگ گرفتن و سرمی که توش هالوپریدول ریخته بودن رو وصل کردن،هی میگفتم دستم میسوزه ...،فهمیدیم که بعـــــــــــــله ،اصلا آنژیوکت توی رگ نبوده
...،فهمیدیم که بعـــــــــــــله ،اصلا آنژیوکت توی رگ نبوده ،خلاصه که دوباره ازم رگ گرفتن ، منم خوابم برده بود.وقتی بیدار شدم
،خلاصه که دوباره ازم رگ گرفتن ، منم خوابم برده بود.وقتی بیدار شدم  ،بعد از تموم شدن سرم درحالیکه از اثر اون همه آمپول گیج بودم
،بعد از تموم شدن سرم درحالیکه از اثر اون همه آمپول گیج بودم ،با دوستم فاطمه
،با دوستم فاطمه آژانس گرفتیم و اومدیم خوابگاه،از 10 صبح تا 11 شب خواب بودم.
 آژانس گرفتیم و اومدیم خوابگاه،از 10 صبح تا 11 شب خواب بودم. 
 ،من هم رفتم حمام شاید گرما واسم خوب باشه
،من هم رفتم حمام شاید گرما واسم خوب باشه ،وقتی اومدم بیرون غش کردم .
،وقتی اومدم بیرون غش کردم .
 ولی همه چیز عادی بود و چیز مشکوکی توش ندیدن،یه بسته قرص متوپرولول نوشت و گفت کم خونی
ولی همه چیز عادی بود و چیز مشکوکی توش ندیدن،یه بسته قرص متوپرولول نوشت و گفت کم خونی .برای پادرد شدیدی  هم که داشتم، بهم آمپول پیروکسیکام داد
.برای پادرد شدیدی  هم که داشتم، بهم آمپول پیروکسیکام داد .هفته دوم بهمن بود.
.هفته دوم بهمن بود. ، که من رفتم پیش یه دکتر فوق تخصص قلب ، اونجا بازم نوار قلب گرفتن ،دکتر بهم گفت:قلبت سالمه و هیچ مشکلی نداره، استرس داری، از خانوادت دوری، بخاطر همیناست که اینطوری شدی
، که من رفتم پیش یه دکتر فوق تخصص قلب ، اونجا بازم نوار قلب گرفتن ،دکتر بهم گفت:قلبت سالمه و هیچ مشکلی نداره، استرس داری، از خانوادت دوری، بخاطر همیناست که اینطوری شدی بنظرم هفته سوم دی ماه بود.
بنظرم هفته سوم دی ماه بود. 
 ،این حس خوب وقتی خراب شد که هفته اول فرجه ها، من درد قفسه سینه گرفتم.
،این حس خوب وقتی خراب شد که هفته اول فرجه ها، من درد قفسه سینه گرفتم. .اوضاع وقتی بدتر شد که این درد 1روز طول کشیدو غیر قابل تحمل شد
.اوضاع وقتی بدتر شد که این درد 1روز طول کشیدو غیر قابل تحمل شد .البته قبل از رفتن به درمانگاه همه چیز رو امتحان کردم مثل:گرم کردن،قرص هیوسین،پرپرانول،آمپول دگزامتازون که همه بی فایده بودن.شب ساعت 12بود که رفتیم درمانگاه درحالیکه تب داشتم
.البته قبل از رفتن به درمانگاه همه چیز رو امتحان کردم مثل:گرم کردن،قرص هیوسین،پرپرانول،آمپول دگزامتازون که همه بی فایده بودن.شب ساعت 12بود که رفتیم درمانگاه درحالیکه تب داشتم