خوش آمدید

خواب رویای فراموشی هاست!
خواب را دریابیم،
که در آن دولت خاموشی هاست...
من شکوفایی گل های امیدم را در رویاها می بینم،
و ندایی که به من می گوید:
گرچه شب تاریک است
"دل قوی دار"
سحر نزدیک است...
سلام.میدونم که با پای دلتون اومدین،پس اول قربون قدمتون![]()
اجــــــــــــــازه
آرشیو کل خاطرات،البته با سانسور(اینجاست)![]()
معنی لغات و اصطلاحات متن(اینجاست)![]()
تجربیات و دانسته های من از کموتراپی در وبلاگ من و ALL(اینجاست)
[ یکشنبه 24 آذر 1392 ] [ 01:36 ب.ظ ] [ بهار ]


،که سعی کرده بودن با منظره های بزرگ خوشگلش کنن
!!!


وقتی چشامو باز کردم دیدم روی تختم ،همه ی پرستارا با دکتر قدیانی بالا ی سرم وایسادن و دارن صدام میکنن
.بعد از اون برای من مانیتورگذاشتن. با یه ماسک هم اکسیژن میگرفتم.یادمه که فشارم 5بود،و خیلی گیج و منگ شده بودم.با یه پمپ انفوزیون هم دوپامین میگرفتم .اون روز حال من همینطوری موند،هیچی هم نتونستم بخورم.تمام شب رو هم بیدار بودم وبا حالت نشسته تند تند نفس میکشیدم تا فردا صبحش،درسا بهم صبحانه داد
در حالیکه مثل بارون گریه میکرد دوید توی اتاق،وقتی دید من نشستم ،خیلی خوشحال شد
.آخرین چیزی که یادم میاد این بود که دکتر بیهوشی گفت رگاش به درد نمیخوره،...........باید بره آی سی یو.دیگه هیچی نفهمیدم
(چقد کم!!!)شام ماهی داشتیم،من اصلا از مزش خوشم نیومد
!!!
،داشتن به سخنرانی های اون گوش میدادن
)
)بعد کلی معطلی به من 2واحد(P.C)و 4تا (PLT)دادن.رفتیم اورژانس،درسا به پرستارا گفت که من کموتراپی شدم،(WBC)م پایینه و ایمنی ندارم.هر کسی میتونه خوب رگ بگیره واسه من آنژیوکت بزنه
!!یکی از پرستارا اومد با یه آنژیوکت سبز،که نرفت توی رگ
،درش آورد و از این یکی دستم دوباره زد،بازم تو رگ نبود
،همچنان مصر بود که خودش دوباره یه جا دیگه رو سوراخ کنه
(طبق پروتکل کسی که دوبار سوزن زد و نشد دفعه بعدی رو باید به شخص دیگه ای بسپره)،که همکارش همون آنژیوکت رو دوباره از روی میز برداشت، گفتم اون روی میز بوده،گفت من از توی کاورش درآوردم،به میز نخورده
،خلاصه که این یکی تو رگ بود،پلاکتها تموم شد،
.وتخت 12 بستری شدم.ساعت 5 بود که دکترجون اومد.میخواست (BM)بگیره.قلبم داشت میومد تو دهنم.خدا خیرش بده همیشه میدازولام میزد،من تا تهش خواب بودم
.دکتر اومد بهش گفتم من خودم جوابو ندیدم
.راستی این دوره یه خانومه گیر داده بود میگفت رنگ موت چه شماره ایه
)البته مثلا میخواست منو دلداری بده،طفلی حتی برای این کار خودشون هم تحقیر کرد،گفت شما دانشجوهای پرستاری کار بالینی تون از ما دانشجوهای پزشکی خیلی بهتره