40-با شکوه ترین اتفاق(اکس تیوب)
فردا صبح دوباره خانوم شیخی دستگاه رو گذاشت روی تیپیس و لوله رو جدا کردتا خودم  نفس بکشم . .شیفت بعدی آقای نتاج پرستارم بود.بهش گفتم کی لوله رو در میارین؟؟گفت باید صبر کنی تا دکتر بیهوشی بیاد
. .شیفت بعدی آقای نتاج پرستارم بود.بهش گفتم کی لوله رو در میارین؟؟گفت باید صبر کنی تا دکتر بیهوشی بیاد .من هم منتظر بودم.(چقدر انتظار سختی بود.
.من هم منتظر بودم.(چقدر انتظار سختی بود. )تقریبا نزدیک ظهر بود،واسه آقای نتاج نوشتم من خسته شدم.چرا نمیاد.؟؟رفت زنگ زد به دکتر بیهوشی،اونم گفت باشه میام.ولی نیومد.داشتم دیوونه میشدم.که یکی از پرستارا (آقای قمری)اومد گفت یه قیچی بیارین و باندهایی که باهاش لوله رو بسته بودن قیچی کرد.کاف لوله رو هم قیچی کرد.
)تقریبا نزدیک ظهر بود،واسه آقای نتاج نوشتم من خسته شدم.چرا نمیاد.؟؟رفت زنگ زد به دکتر بیهوشی،اونم گفت باشه میام.ولی نیومد.داشتم دیوونه میشدم.که یکی از پرستارا (آقای قمری)اومد گفت یه قیچی بیارین و باندهایی که باهاش لوله رو بسته بودن قیچی کرد.کاف لوله رو هم قیچی کرد. همه پرستارا جمع شده بودن دور من...یهویی لوله رو کشید بیرون..لوله بلندی بود فکر کنم بیشتر از 20سانت میشد.اون لوله دو هفته توی دهن و نای من بود. یکی از پرستارا گفت واسه سلامتیش صلوات
همه پرستارا جمع شده بودن دور من...یهویی لوله رو کشید بیرون..لوله بلندی بود فکر کنم بیشتر از 20سانت میشد.اون لوله دو هفته توی دهن و نای من بود. یکی از پرستارا گفت واسه سلامتیش صلوات  ...همه صلوات فرستادن .....وااااااااااای چقد خوب بود.احساس میکردم بال درآوردم
...همه صلوات فرستادن .....وااااااااااای چقد خوب بود.احساس میکردم بال درآوردم .بعدش یه ماسک اکسیژن به جای لوله برام گذاشتن.یه ذره تو ماسک حرف زدم..دیدم اصلا صدام درنمیاد
.بعدش یه ماسک اکسیژن به جای لوله برام گذاشتن.یه ذره تو ماسک حرف زدم..دیدم اصلا صدام درنمیاد .بعد از پرستارا اولین چهره آشنایی که اومد آقای گرایلی بود(از پرسنل عزیزبانک خون)حالمو پرسید.یکی از پرستارا بهش گفت دیشب  من با (خانوم ...)قهر کردم. منم گفتم الکی میگن بابا،دست آدمو میبندن
.بعد از پرستارا اولین چهره آشنایی که اومد آقای گرایلی بود(از پرسنل عزیزبانک خون)حالمو پرسید.یکی از پرستارا بهش گفت دیشب  من با (خانوم ...)قهر کردم. منم گفتم الکی میگن بابا،دست آدمو میبندن  ،بعد میگن  بامون همکاری نمیکنه.ولی صدا نداشتم.کاغذ داد گفت : بنویس ، من که متوجه نمیشم چی میگی
،بعد میگن  بامون همکاری نمیکنه.ولی صدا نداشتم.کاغذ داد گفت : بنویس ، من که متوجه نمیشم چی میگی .به خانوم محمدی گفتم (NGT)رو کی در میارین.گفت صبر کن تا گلوت خوب بشه بتونی از دهن غذا بخوری.منم وقتی دیدم دورو برم خلوته،،خودم  گفتم هرچه بادا باد و کشیدمش بیرون.و یه بار دیگه بسیار بهم خوش گذشت
.به خانوم محمدی گفتم (NGT)رو کی در میارین.گفت صبر کن تا گلوت خوب بشه بتونی از دهن غذا بخوری.منم وقتی دیدم دورو برم خلوته،،خودم  گفتم هرچه بادا باد و کشیدمش بیرون.و یه بار دیگه بسیار بهم خوش گذشت
عکس لوله تراشه در ادامه مطلب
ادامه مطلب
موضوع: خاطرات ICU من(تابستان 92)،
 . .شیفت بعدی آقای نتاج پرستارم بود.بهش گفتم کی لوله رو در میارین؟؟گفت باید صبر کنی تا دکتر بیهوشی بیاد
. .شیفت بعدی آقای نتاج پرستارم بود.بهش گفتم کی لوله رو در میارین؟؟گفت باید صبر کنی تا دکتر بیهوشی بیاد .من هم منتظر بودم.(چقدر انتظار سختی بود.
.من هم منتظر بودم.(چقدر انتظار سختی بود. )تقریبا نزدیک ظهر بود،واسه آقای نتاج نوشتم من خسته شدم.چرا نمیاد.؟؟رفت زنگ زد به دکتر بیهوشی،اونم گفت باشه میام.ولی نیومد.داشتم دیوونه میشدم.که یکی از پرستارا (آقای قمری)اومد گفت یه قیچی بیارین و باندهایی که باهاش لوله رو بسته بودن قیچی کرد.کاف لوله رو هم قیچی کرد.
)تقریبا نزدیک ظهر بود،واسه آقای نتاج نوشتم من خسته شدم.چرا نمیاد.؟؟رفت زنگ زد به دکتر بیهوشی،اونم گفت باشه میام.ولی نیومد.داشتم دیوونه میشدم.که یکی از پرستارا (آقای قمری)اومد گفت یه قیچی بیارین و باندهایی که باهاش لوله رو بسته بودن قیچی کرد.کاف لوله رو هم قیچی کرد. همه پرستارا جمع شده بودن دور من...یهویی لوله رو کشید بیرون..لوله بلندی بود فکر کنم بیشتر از 20سانت میشد.اون لوله دو هفته توی دهن و نای من بود. یکی از پرستارا گفت واسه سلامتیش صلوات
همه پرستارا جمع شده بودن دور من...یهویی لوله رو کشید بیرون..لوله بلندی بود فکر کنم بیشتر از 20سانت میشد.اون لوله دو هفته توی دهن و نای من بود. یکی از پرستارا گفت واسه سلامتیش صلوات  ...همه صلوات فرستادن .....وااااااااااای چقد خوب بود.احساس میکردم بال درآوردم
...همه صلوات فرستادن .....وااااااااااای چقد خوب بود.احساس میکردم بال درآوردم .بعدش یه ماسک اکسیژن به جای لوله برام گذاشتن.یه ذره تو ماسک حرف زدم..دیدم اصلا صدام درنمیاد
.بعدش یه ماسک اکسیژن به جای لوله برام گذاشتن.یه ذره تو ماسک حرف زدم..دیدم اصلا صدام درنمیاد .بعد از پرستارا اولین چهره آشنایی که اومد آقای گرایلی بود(از پرسنل عزیزبانک خون)حالمو پرسید.یکی از پرستارا بهش گفت دیشب  من با (خانوم ...)قهر کردم. منم گفتم الکی میگن بابا،دست آدمو میبندن
.بعد از پرستارا اولین چهره آشنایی که اومد آقای گرایلی بود(از پرسنل عزیزبانک خون)حالمو پرسید.یکی از پرستارا بهش گفت دیشب  من با (خانوم ...)قهر کردم. منم گفتم الکی میگن بابا،دست آدمو میبندن  ،بعد میگن  بامون همکاری نمیکنه.ولی صدا نداشتم.کاغذ داد گفت : بنویس ، من که متوجه نمیشم چی میگی
،بعد میگن  بامون همکاری نمیکنه.ولی صدا نداشتم.کاغذ داد گفت : بنویس ، من که متوجه نمیشم چی میگی .به خانوم محمدی گفتم (NGT)رو کی در میارین.گفت صبر کن تا گلوت خوب بشه بتونی از دهن غذا بخوری.منم وقتی دیدم دورو برم خلوته،،خودم  گفتم هرچه بادا باد و کشیدمش بیرون.و یه بار دیگه بسیار بهم خوش گذشت
.به خانوم محمدی گفتم (NGT)رو کی در میارین.گفت صبر کن تا گلوت خوب بشه بتونی از دهن غذا بخوری.منم وقتی دیدم دورو برم خلوته،،خودم  گفتم هرچه بادا باد و کشیدمش بیرون.و یه بار دیگه بسیار بهم خوش گذشت
عکس لوله تراشه در ادامه مطلب
ادامه مطلب
موضوع: خاطرات ICU من(تابستان 92)،
[ دوشنبه 28 بهمن 1392 ] [ 01:20 ب.ظ ] [ بهار ]
 .دیگه میتونستم خوب بنویسم،خداییش خودستایی نباشه،همه بهم میگفتن چقد خوش خطی،با اینکه هنوز دستم خیلی جون نداشت.خانم محمدی چند تا برگه رو به هم منگنه کرده بود
.دیگه میتونستم خوب بنویسم،خداییش خودستایی نباشه،همه بهم میگفتن چقد خوش خطی،با اینکه هنوز دستم خیلی جون نداشت.خانم محمدی چند تا برگه رو به هم منگنه کرده بود ،عین دفترچه شده بود
،عین دفترچه شده بود ،دکتر جون وقتی میومد، بعضی وقتا یه نگاهی هم به نوشته های قبلی ما مینداخت،واااااای یه موقع هایی تو دلم میگفتم،خدا کنه فلان قسمتشو نخونه
،دکتر جون وقتی میومد، بعضی وقتا یه نگاهی هم به نوشته های قبلی ما مینداخت،واااااای یه موقع هایی تو دلم میگفتم،خدا کنه فلان قسمتشو نخونه !!
!! . دکترنبوی(متخصص بیهوشی )هم اومده بود.
. دکترنبوی(متخصص بیهوشی )هم اومده بود. آقای صادقی نژاد(یکی از پرستارا)ازشون اجازه گرفت و لوله های دهن من رو از ونتیلاتور جدا کرد و وصلش کرد به تیپیس* (یه قطعه ی (T)شکل)، تا من خودم نفس بکشم.البته لوله هنوز تو دهنم بود.شاید 20 دیقه ای میشد که من خودم نفس کشیدم
آقای صادقی نژاد(یکی از پرستارا)ازشون اجازه گرفت و لوله های دهن من رو از ونتیلاتور جدا کرد و وصلش کرد به تیپیس* (یه قطعه ی (T)شکل)، تا من خودم نفس بکشم.البته لوله هنوز تو دهنم بود.شاید 20 دیقه ای میشد که من خودم نفس کشیدم !!!...دکتر گفت:فردا...فردا...منم دیگه چیزی نگفتم .سعی کردم بخوابم.به امید فردا.طولانی ترین شب عمرم بود.
!!!...دکتر گفت:فردا...فردا...منم دیگه چیزی نگفتم .سعی کردم بخوابم.به امید فردا.طولانی ترین شب عمرم بود.
 ومن بی صبرانه منتظر بودم ساعت 4 بشه.
ومن بی صبرانه منتظر بودم ساعت 4 بشه. .پرسنل اونجا همه بادکنک ها و وسایل دیگه رو وصل کردن.یه (HAPPY BEARTH DAY)خیلی بزرگ هم که تقریبا 3متر میشد و از هر حرفش یکی از شخصیت های کارتونی آویزون بود از بالای سرم رد کردن.
.پرسنل اونجا همه بادکنک ها و وسایل دیگه رو وصل کردن.یه (HAPPY BEARTH DAY)خیلی بزرگ هم که تقریبا 3متر میشد و از هر حرفش یکی از شخصیت های کارتونی آویزون بود از بالای سرم رد کردن. (فکر کنم خوشگلترین وسیله تزئینی بود.)مامان-بابا-درسا ودوستام اومده بودن.به درسا گفته بودم کلاه گیسمو بیاره،
(فکر کنم خوشگلترین وسیله تزئینی بود.)مامان-بابا-درسا ودوستام اومده بودن.به درسا گفته بودم کلاه گیسمو بیاره، قبل اومدن دوستام(فاطمه1،مریم،آزاده،فاطمه2)مهری-که نتونست بیاد،مینا هم کرمانشاه بود تلفنی تبریک گفت،ومن فقط صداشو شنیدم.هیچی نمیتونستم بگم.) اونو گذاشت سرم ،یه شال سفید هم روش انداخت .واسم ابرو هم کشید
قبل اومدن دوستام(فاطمه1،مریم،آزاده،فاطمه2)مهری-که نتونست بیاد،مینا هم کرمانشاه بود تلفنی تبریک گفت،ومن فقط صداشو شنیدم.هیچی نمیتونستم بگم.) اونو گذاشت سرم ،یه شال سفید هم روش انداخت .واسم ابرو هم کشید .طفلی داداشم بیرون بود
.طفلی داداشم بیرون بود .درسا توش کلی آهنگ تولد ریخته بود
.درسا توش کلی آهنگ تولد ریخته بود .همون موقع روشنش کرد.منم که دهنم بسته بود فقط میزدم رو میز
.همون موقع روشنش کرد.منم که دهنم بسته بود فقط میزدم رو میز .تازه شمع رو هم که یه علامت((؟))بود، نتونستم فوت کنم با دست خاموش کردم
.تازه شمع رو هم که یه علامت((؟))بود، نتونستم فوت کنم با دست خاموش کردم .انقد بیجون بودم که نتونستم کیکم رو از بالا ببینم.وبا حالت نیمه نشسته فقط از کنار دیدم.به خاطر لوله توی دهنم هم هیچی نمیشد بخورم.آقای گرایلی هم وسطاش اومد،یادش بخیر،یه چیزی گفت:نتونستم جواب بدم.گفتم باشه بعدا !!دوستام همگی با هم یه نیم ست(گردنبند و گوشواره)خریده بودن
.انقد بیجون بودم که نتونستم کیکم رو از بالا ببینم.وبا حالت نیمه نشسته فقط از کنار دیدم.به خاطر لوله توی دهنم هم هیچی نمیشد بخورم.آقای گرایلی هم وسطاش اومد،یادش بخیر،یه چیزی گفت:نتونستم جواب بدم.گفتم باشه بعدا !!دوستام همگی با هم یه نیم ست(گردنبند و گوشواره)خریده بودن .البته میدونستم کادوی مامان اینا چیه.چون درسا ازم پرسیده بود چه رنگی باشه؟.منم گفته بودم صورتی .تا کیک رو بریدن و وسایل رو جمع کردن و فیلم گرفتن.تولد یک ساعتی طول کشید، من واقعا خسته شده بودم.
.البته میدونستم کادوی مامان اینا چیه.چون درسا ازم پرسیده بود چه رنگی باشه؟.منم گفته بودم صورتی .تا کیک رو بریدن و وسایل رو جمع کردن و فیلم گرفتن.تولد یک ساعتی طول کشید، من واقعا خسته شده بودم. بالاخره تموم شدو بازم من موندم و تنهایی.... با تزئینات تولدم..عصری که میخواستن لباسامو عوض کنن تزئینات نمیذاشت پرده ها بسته بشه
بالاخره تموم شدو بازم من موندم و تنهایی.... با تزئینات تولدم..عصری که میخواستن لباسامو عوض کنن تزئینات نمیذاشت پرده ها بسته بشه .هیشکی دلش نمیومد بازشون کنه..خانوم شیخی و رحمانی اومدن روی چوب پرده ها ملافه انداختن که از بیرون چیزی معلوم نباشه.
 .هیشکی دلش نمیومد بازشون کنه..خانوم شیخی و رحمانی اومدن روی چوب پرده ها ملافه انداختن که از بیرون چیزی معلوم نباشه. .(خانوم...)میگفت با ما قهری؟
.(خانوم...)میگفت با ما قهری؟ (په.نه.په...رفتم زیر ملافه هوا خوری)،مارو تولدت دعوت نمیکنی؟گفتم همه دعوتن،شما هم بیاین
(په.نه.په...رفتم زیر ملافه هوا خوری)،مارو تولدت دعوت نمیکنی؟گفتم همه دعوتن،شما هم بیاین .
. .منم به خانوم محمدی گفتم به درسا زنگ بزنه بگه همه میدونن امروز تولد منه،منتظر نمونه تا لوله ها رو  باز کنن
.منم به خانوم محمدی گفتم به درسا زنگ بزنه بگه همه میدونن امروز تولد منه،منتظر نمونه تا لوله ها رو  باز کنن ،مثل اینکه تا چند روز دیگه  قرار نیست این اتفاق بیفته
،مثل اینکه تا چند روز دیگه  قرار نیست این اتفاق بیفته .یه خانوم دکتر هم اومد گوشمو دید،گفت مشکلی نیست.دردش عوارض داروهاست.آقای اردلان(کمک بهیار)رفت مشهد گفت واست خیلی دعا میکنم..فکر کنم نزدیکای ظهر بود،خانم ابولقاسمی(کمک بهیار)اومد گفت:میخوای بری حموم؟؟گفتم آره..ولی چه جوری با ونتیلاتور؟؟گفت توی حموم دستگاه داریم.بعدش منو با یه تخت دیگه که دورش میله داشت بردن حموم.همینجوری دراز کشیده منو شستن تمام مدت هم داشتم اکسیژن میگرفتم
.یه خانوم دکتر هم اومد گوشمو دید،گفت مشکلی نیست.دردش عوارض داروهاست.آقای اردلان(کمک بهیار)رفت مشهد گفت واست خیلی دعا میکنم..فکر کنم نزدیکای ظهر بود،خانم ابولقاسمی(کمک بهیار)اومد گفت:میخوای بری حموم؟؟گفتم آره..ولی چه جوری با ونتیلاتور؟؟گفت توی حموم دستگاه داریم.بعدش منو با یه تخت دیگه که دورش میله داشت بردن حموم.همینجوری دراز کشیده منو شستن تمام مدت هم داشتم اکسیژن میگرفتم .(وقتی آوردنم سر تخت بهم گفت یادت باشه اولین کادو رو من بهت دادم.بردمت حموم
.(وقتی آوردنم سر تخت بهم گفت یادت باشه اولین کادو رو من بهت دادم.بردمت حموم .کادوی خیلی قشنگی بود
.کادوی خیلی قشنگی بود .البته هرروز لباسا و ملافه هام رو عوض میکردن،ولی جای حموم رو نمیگرفت.بعدش هم یه لباس سفید مایل به سبز کردن تنم
.البته هرروز لباسا و ملافه هام رو عوض میکردن،ولی جای حموم رو نمیگرفت.بعدش هم یه لباس سفید مایل به سبز کردن تنم .فکر کنم آبرومندانه ترین لباسی بود که توی (ICU)تنم کردن.بعد اون دیگه من منتظر بودم تا مامان اینا بیان
.فکر کنم آبرومندانه ترین لباسی بود که توی (ICU)تنم کردن.بعد اون دیگه من منتظر بودم تا مامان اینا بیان وقتی هم بهش گفتم یکی از کمک بهیارا دعوام کرده گفت ازش ناراحت نشو
وقتی هم بهش گفتم یکی از کمک بهیارا دعوام کرده گفت ازش ناراحت نشو .مشکل قلبی داره.
.مشکل قلبی داره. آخه یکی از کمک بهیارا  وقتی که میخواستن ملافه ها  ولباسامو عوض کنن خیلی اذیت شد وکلی غرزد.منم خیلی ناراحت شدم و اشکم درومد.همینطوری که با عصبانیت نگاش میکردم گفت:چته؟؟تمیزت کردیم،حالا طلبکاری؟؟هر چیزی که اون دور و بر بود میکوبید به هم.منم خیلی ناراحت شدم و برای پرستارم نوشتم نمیخوام هیچ کاری واسه من بکنید،من پرستار خصوصی  میگیرم،
آخه یکی از کمک بهیارا  وقتی که میخواستن ملافه ها  ولباسامو عوض کنن خیلی اذیت شد وکلی غرزد.منم خیلی ناراحت شدم و اشکم درومد.همینطوری که با عصبانیت نگاش میکردم گفت:چته؟؟تمیزت کردیم،حالا طلبکاری؟؟هر چیزی که اون دور و بر بود میکوبید به هم.منم خیلی ناراحت شدم و برای پرستارم نوشتم نمیخوام هیچ کاری واسه من بکنید،من پرستار خصوصی  میگیرم، البته اون خانوم بعدا که فهمید ازم عذرخواهی کرد.شیفت عوض شدو باز همون خانومه(...)پرستارم شدکه هرجا میرفت دستمو میبست!!! .منم منتظر درسا بودم درسا گفت رفتم کیک سفارش بدم گفتن هر وقت بخواین چند ساعت قبلش بگین،حاضر میکنیم.فرداش تولدم بود
 البته اون خانوم بعدا که فهمید ازم عذرخواهی کرد.شیفت عوض شدو باز همون خانومه(...)پرستارم شدکه هرجا میرفت دستمو میبست!!! .منم منتظر درسا بودم درسا گفت رفتم کیک سفارش بدم گفتن هر وقت بخواین چند ساعت قبلش بگین،حاضر میکنیم.فرداش تولدم بود .من فکر میکردم قراره لوله ها رو باز کنن و خوشحال بودم،
.من فکر میکردم قراره لوله ها رو باز کنن و خوشحال بودم، تا شب که بازم (خانوم...)برای شام رفت و دست منو بست.تشک من ازین تشک های مواج بود،وقتی فشارسنج باد میشد و من جابه جا میشدم لوله هم جابه جا میشد ومن با دست میاوردمش وسط.میگفت دست نزن، وگرنه دستتو میبندم ها.،تا دکتر بیهوشی بیاد و تو رو دوباره اینتوبه کنن ارست(ایست قلبی)میکنی.فکر میکرد من میخواام لوله رو باز کنم ولی من همچین قصدی نداشتم
تا شب که بازم (خانوم...)برای شام رفت و دست منو بست.تشک من ازین تشک های مواج بود،وقتی فشارسنج باد میشد و من جابه جا میشدم لوله هم جابه جا میشد ومن با دست میاوردمش وسط.میگفت دست نزن، وگرنه دستتو میبندم ها.،تا دکتر بیهوشی بیاد و تو رو دوباره اینتوبه کنن ارست(ایست قلبی)میکنی.فکر میکرد من میخواام لوله رو باز کنم ولی من همچین قصدی نداشتم .رفت نشست جلوی تلویزیون که داشت (سریال هوش سیاه) نشون میداد.یهو یکی از بهیارا(خانوم ت) بهش گفت من دارم به لوله دست میزنم.اونم به آقای اردلان(بهیار)گفت بیاد دست منو ببنده.اونم دلش نمیومد و یه گره شل زد که من بتونم بازش کنم.خانوم(...)اومد ،گفت این چه گره ایه؟؟
.رفت نشست جلوی تلویزیون که داشت (سریال هوش سیاه) نشون میداد.یهو یکی از بهیارا(خانوم ت) بهش گفت من دارم به لوله دست میزنم.اونم به آقای اردلان(بهیار)گفت بیاد دست منو ببنده.اونم دلش نمیومد و یه گره شل زد که من بتونم بازش کنم.خانوم(...)اومد ،گفت این چه گره ایه؟؟ خودش محکم گره زد.گفت هروقت آروم شدی دستتو باز میکنم. به دکتر قدیانی هم میگم همکاری نمیکنه.با خودم گفتم .نه..هروقت هوش سیاه تموم شد دست منو باز میکنی.!!!بعدش هم رفت نشست جلوی تلویزیون و تا ته فیلم رو نگاه کرد.منم با دستای بسته کلی گریه کردم.
خودش محکم گره زد.گفت هروقت آروم شدی دستتو باز میکنم. به دکتر قدیانی هم میگم همکاری نمیکنه.با خودم گفتم .نه..هروقت هوش سیاه تموم شد دست منو باز میکنی.!!!بعدش هم رفت نشست جلوی تلویزیون و تا ته فیلم رو نگاه کرد.منم با دستای بسته کلی گریه کردم.  الان هم که بهش فکر میکنم میگم حقوق بیمار به جهنم،حقوق بشر چی میشه!!!
الان هم که بهش فکر میکنم میگم حقوق بیمار به جهنم،حقوق بشر چی میشه!!! بعد هوش سیاه اومد دست منو باز کرد.منم سرمو بردم زیر ملافه.
بعد هوش سیاه اومد دست منو باز کرد.منم سرمو بردم زیر ملافه. که زنگ بخش رو زدن.دکتر جون بود.اومده بود منو ببینه.واسش نوشتم میشه به اینا بگین انقد دست منو نبندن. .گفت ممکنه خوابت ببره، لوله رو بکشی.گفتم اینجا کسی خوابش نمیبره.
که زنگ بخش رو زدن.دکتر جون بود.اومده بود منو ببینه.واسش نوشتم میشه به اینا بگین انقد دست منو نبندن. .گفت ممکنه خوابت ببره، لوله رو بکشی.گفتم اینجا کسی خوابش نمیبره. کارتمو بهش دادم.نگاش کرد،گفت فردا درمانگاهم،اگه مریضا بذارن میام.یکی  دیگه از پرستارا(خانوم پر حرف!!!) به دکتر گفت فقط به شما کارت داده،دکتر جون گفت خب شما خبر داشتین
کارتمو بهش دادم.نگاش کرد،گفت فردا درمانگاهم،اگه مریضا بذارن میام.یکی  دیگه از پرستارا(خانوم پر حرف!!!) به دکتر گفت فقط به شما کارت داده،دکتر جون گفت خب شما خبر داشتین .تازه یه جوری که انگار من مقصرم به دکتر گفت فردا خودش پرستار میشه، یکی اذیتش کنه،دکتر جون هم گفت :نه چرا اذیتش کنن؟؟؟؟
.تازه یه جوری که انگار من مقصرم به دکتر گفت فردا خودش پرستار میشه، یکی اذیتش کنه،دکتر جون هم گفت :نه چرا اذیتش کنن؟؟؟؟ اونجا بود که گفتم دمت گرم دکتر جون.یه دونه ای!!
اونجا بود که گفتم دمت گرم دکتر جون.یه دونه ای!! ..
.. البته میدونم واسه این بود که جوابش خطا نداشته باشه.ولی اینکار توی وضعیت من با اون همه کم خونی درست نبود.(حداقل وقتی خواب بودم باید میگرفت،نه جلوی چشم خودم.
البته میدونم واسه این بود که جوابش خطا نداشته باشه.ولی اینکار توی وضعیت من با اون همه کم خونی درست نبود.(حداقل وقتی خواب بودم باید میگرفت،نه جلوی چشم خودم. 
 به این پرستار جدید(خدارو شکر اسمشو نمیدونم!!) نوشتم لوله تنفسم جا به جا شده
به این پرستار جدید(خدارو شکر اسمشو نمیدونم!!) نوشتم لوله تنفسم جا به جا شده گفتم دمپایی میخوام
گفتم دمپایی میخوام !!((اثر مورفین ها هنوز نرفته بود و من فکر میکردم میتونم از تخت بیام پایین و برم (WC)فقط دمپایی ندارم
!!((اثر مورفین ها هنوز نرفته بود و من فکر میکردم میتونم از تخت بیام پایین و برم (WC)فقط دمپایی ندارم )).اونم اهمیت نداد
)).اونم اهمیت نداد و گفت:بخواب بابا
و گفت:بخواب بابا .موقع ساکشن و تعویض باندا خودم خواستم درستش کنم که هی دستمو میاورد پایین ومن هم اصرار داشتم لوله رو درست کنم
.موقع ساکشن و تعویض باندا خودم خواستم درستش کنم که هی دستمو میاورد پایین ومن هم اصرار داشتم لوله رو درست کنم ،ولی آخرش عصبانی شد
،ولی آخرش عصبانی شد  دستمو بست به تخت.کاف فشارسنج هم پیچید دور بازوم و پالس اکسی متری هم به انگشتم.
دستمو بست به تخت.کاف فشارسنج هم پیچید دور بازوم و پالس اکسی متری هم به انگشتم. دیگه من هییییییچ کاری نتونستم بکنم.
دیگه من هییییییچ کاری نتونستم بکنم.
 ،صبح که هوا روشن شد، پرستارا آزمون داشتن و اون آقا هم رفت و یه خانوم(پرحرف!!!) اومد بالای سرمن.خیلی حرف میزد
،صبح که هوا روشن شد، پرستارا آزمون داشتن و اون آقا هم رفت و یه خانوم(پرحرف!!!) اومد بالای سرمن.خیلی حرف میزد .البته نه با من با همکاراش.
.البته نه با من با همکاراش. از سر بخش به ته بخش تلگراف میزد.من همچنان هیچی نخورده بودم درحالیکه ظهر شده بود و شیفت دوباره عوض شد.الان حساب کردم،دیدم اون موقع 30ساعت میشد که من هیچی نخورده بودم و شیفت عوض شد
از سر بخش به ته بخش تلگراف میزد.من همچنان هیچی نخورده بودم درحالیکه ظهر شده بود و شیفت دوباره عوض شد.الان حساب کردم،دیدم اون موقع 30ساعت میشد که من هیچی نخورده بودم و شیفت عوض شد نمیدونستم پرستار بعدی کیه؟؟!!
نمیدونستم پرستار بعدی کیه؟؟!! .واسش نوشتم یه استاد آناتومی داشتیم میخواست بگه غذا بخوریم میگفت یه نون بندازیم ته حلقمون،الان بیشتر از یه روزه من نون نخوردم!!سریع از همون پودرا(تیپیس) درست کرد....
.واسش نوشتم یه استاد آناتومی داشتیم میخواست بگه غذا بخوریم میگفت یه نون بندازیم ته حلقمون،الان بیشتر از یه روزه من نون نخوردم!!سریع از همون پودرا(تیپیس) درست کرد.... بهش گفتم گوشم درد میکنه.فکر کنم عوارض آنتی بیوتیکا باشه!!!دستام باز بود،ولی باندای دور دستم یه گره کور داشت،که من با اون دستای بی جون نمیتونستم بازش کنم، قیچی آورد،باندا رو قیچی کرد،وقتی دید تب دارم
بهش گفتم گوشم درد میکنه.فکر کنم عوارض آنتی بیوتیکا باشه!!!دستام باز بود،ولی باندای دور دستم یه گره کور داشت،که من با اون دستای بی جون نمیتونستم بازش کنم، قیچی آورد،باندا رو قیچی کرد،وقتی دید تب دارم ،چند تا گاز خنک رو پیشونیم و پام گذاشت.همه قطره های چشممو به موقع میریخت،اسپری هایی که برای تنگی نفسم بود رو موقع ساکشن میزد،اصلا هم دستمو نبست.من خیلی از رفتار اون شبم که تازه بهوش اومده بودم،شرمنده بودم
،چند تا گاز خنک رو پیشونیم و پام گذاشت.همه قطره های چشممو به موقع میریخت،اسپری هایی که برای تنگی نفسم بود رو موقع ساکشن میزد،اصلا هم دستمو نبست.من خیلی از رفتار اون شبم که تازه بهوش اومده بودم،شرمنده بودم ،ازش عذرخواهی و تشکر کردم،گفت وظیفمه...
،ازش عذرخواهی و تشکر کردم،گفت وظیفمه... یعنی دوست داشتم زمین دهن باز کنه،من برم توش
یعنی دوست داشتم زمین دهن باز کنه،من برم توش بهش گفتم من هوس قیمه ی مامانمو کردم
بهش گفتم من هوس قیمه ی مامانمو کردم جریان چه جوری مریض شدنم رو هم براش نوشتم
جریان چه جوری مریض شدنم رو هم براش نوشتم ،همه رو با دقت میخوند و  سوالامو جواب میداد.
،همه رو با دقت میخوند و  سوالامو جواب میداد.

 .ولی عصری اومد.پرستارم بهش گفت :گوشم درد میکنه!
.ولی عصری اومد.پرستارم بهش گفت :گوشم درد میکنه!  .شب دوباره باید ازم (ABG)میگرفتن
.شب دوباره باید ازم (ABG)میگرفتن ،تو دلم گفتم وااای تا از من با این همه ورم (ABG) بگیره ،جونم درمیاد،چشمامو بستم،بعد چند لحظه گفت:
،تو دلم گفتم وااای تا از من با این همه ورم (ABG) بگیره ،جونم درمیاد،چشمامو بستم،بعد چند لحظه گفت: ببخشید(ABG)بود،وگرنه از ورید میگرفتم،دیدم سرنگ خون دستشه،گفتم ااااااااا گرفتین؟؟
ببخشید(ABG)بود،وگرنه از ورید میگرفتم،دیدم سرنگ خون دستشه،گفتم ااااااااا گرفتین؟؟ ،من هیچی نفهمیدم
،من هیچی نفهمیدم !!!اون شب با اینکه حال روحیم خوب بود،ولی حال جسمیم تعریفی نداشت
!!!اون شب با اینکه حال روحیم خوب بود،ولی حال جسمیم تعریفی نداشت .آخرای شب واقعا لوله اذیتم میکرد
.آخرای شب واقعا لوله اذیتم میکرد اسپری لیدوکایین زد توی گلوم، یه کم بهتر شدم و خوابم برد
اسپری لیدوکایین زد توی گلوم، یه کم بهتر شدم و خوابم برد هرچند که تا صبح چندین بار بیدار شدم
هرچند که تا صبح چندین بار بیدار شدم ولی تا فردا صبح پرستارم همین آقای حسین زاده بود
ولی تا فردا صبح پرستارم همین آقای حسین زاده بود ،گفتم بهش میگم آب میخوام،وقتی آب آورد سرفه میکنم تا بریزه روی باندهای اطراف صورتم،ومجبور شه عوضشون کنه.اون موقع من میتونم لوله رو جابه جا کنم....بهش گفتم،تشنمه...اونم اومد از توی (NGT)به من آب بده.گفتم اینطوری نه..
،گفتم بهش میگم آب میخوام،وقتی آب آورد سرفه میکنم تا بریزه روی باندهای اطراف صورتم،ومجبور شه عوضشون کنه.اون موقع من میتونم لوله رو جابه جا کنم....بهش گفتم،تشنمه...اونم اومد از توی (NGT)به من آب بده.گفتم اینطوری نه.. ،دو بار سوزنو کرد تو دست من ولی نتونست بگیره،منم گفتم نمیخواد بگیری
،دو بار سوزنو کرد تو دست من ولی نتونست بگیره،منم گفتم نمیخواد بگیری
 .شب من کار داشتم و بهش گفتم پرده های اطراف منو بکشه،گفت نمیشه!در صورتیکه بقیه پرستارا این کارو میکردن حتی موقعی که تزئینات تولدم نمیذاشت پرده ها کشیده بشه واسم پاراوان(پرده سیار)آوردن.تا صبح من بیداربودم.
.شب من کار داشتم و بهش گفتم پرده های اطراف منو بکشه،گفت نمیشه!در صورتیکه بقیه پرستارا این کارو میکردن حتی موقعی که تزئینات تولدم نمیذاشت پرده ها کشیده بشه واسم پاراوان(پرده سیار)آوردن.تا صبح من بیداربودم. صدای اذان صبح رو شنیدم در حالیکه به شدت تب داشتم وتمام تنم خیس عرق بود.
صدای اذان صبح رو شنیدم در حالیکه به شدت تب داشتم وتمام تنم خیس عرق بود. یه جوری که پتوی روی تختو انداختم پایین .آقا واسه خودش قدم میزد..یکی از پرستارای خانوم اومد پتو رو انداخت روم و گفت آقای...دعوات میکنه ها!!
یه جوری که پتوی روی تختو انداختم پایین .آقا واسه خودش قدم میزد..یکی از پرستارای خانوم اومد پتو رو انداخت روم و گفت آقای...دعوات میکنه ها!!
 
 .ریل سرم از سقف بود من بهش دسترسی نداشتم،تازه دستم جون نداشت
.ریل سرم از سقف بود من بهش دسترسی نداشتم،تازه دستم جون نداشت !!وقتی دیدم این بهم محل نمیده ،به یکی از خدمه که داشت رد میشد گفتم سرم منو جابه جا کنه.خدا خیرش بده(آقای منصوری)خیلی حرفای منو میفهمید،حتی بیشتر از پرستارم.
!!وقتی دیدم این بهم محل نمیده ،به یکی از خدمه که داشت رد میشد گفتم سرم منو جابه جا کنه.خدا خیرش بده(آقای منصوری)خیلی حرفای منو میفهمید،حتی بیشتر از پرستارم. .من موندم و تنهایی.اون پرستاره با اینکه خودش هم رفت ناهار،هم چای هم شام ،هیچی به من نداد بخورم
.من موندم و تنهایی.اون پرستاره با اینکه خودش هم رفت ناهار،هم چای هم شام ،هیچی به من نداد بخورم .تا عصری که خانواده اومدن،اسا جان هم با خودشون آورده بودن و از پشت شیشه بهم نشون میدادن.(اسا جان که من بهش میگم قند عسل یه خرس عروسکیه که درسا سال 86 بهم کادو داده بود
.تا عصری که خانواده اومدن،اسا جان هم با خودشون آورده بودن و از پشت شیشه بهم نشون میدادن.(اسا جان که من بهش میگم قند عسل یه خرس عروسکیه که درسا سال 86 بهم کادو داده بود ،خیلی دوسش دارم واگه شبا پیشم نباشه نمیخوابم)
،خیلی دوسش دارم واگه شبا پیشم نباشه نمیخوابم) .(انگار بچمه)
.(انگار بچمه) .من هم که از دیدن مامان اینا خوشحال بودم خیلی تکون خوردم و لوله جابه جا شد و انگار رفت پایینتر.بهش گفتم ولی گوش نداد،گفت هر وقت خواستم ساکشن کنم اگه اشکالی داشت درستش میکنم.ساکشن یه مصیبت دیگه بود که روزی چند بار تکرار میشد برای اینکه توی لوله تنفسی رو پاک کنند واقعا عین غرق شدن بود
.من هم که از دیدن مامان اینا خوشحال بودم خیلی تکون خوردم و لوله جابه جا شد و انگار رفت پایینتر.بهش گفتم ولی گوش نداد،گفت هر وقت خواستم ساکشن کنم اگه اشکالی داشت درستش میکنم.ساکشن یه مصیبت دیگه بود که روزی چند بار تکرار میشد برای اینکه توی لوله تنفسی رو پاک کنند واقعا عین غرق شدن بود  و یکی از بدترین لحظه های عمرم بود
و یکی از بدترین لحظه های عمرم بود )رفت خوردنی هاش رو خورد ،اومد منو ساکشن کنه،خیلی با خشونت این کارو میکرد
)رفت خوردنی هاش رو خورد ،اومد منو ساکشن کنه،خیلی با خشونت این کارو میکرد ،اصلا هم لوله رو درست نکرد،دوس داشتم خودمو بزنم به خواب نیاد منو ساکشن کنه.
،اصلا هم لوله رو درست نکرد،دوس داشتم خودمو بزنم به خواب نیاد منو ساکشن کنه.