56-ریزش دوباره ی موهای من
دوره قبل که بعد از 40 روز دوباره کموتراپی شروع شد،موهای تازه درومده من بازم کم پشت شد
.البته شاید کمتر از نیم سانت بود.اما این دوره که (MTX)کوفتی رو گرفتم،تمام موهام دوباره ریخت
و اون کورسوی امید مارو برای بلند شدن دوباره موهام از بین برد
.رفته بودیم پیش دکتر که دستور بستری بگیریم،بهش گفتم خیلی سردرد داشتم
،گفت این سری که بستری شدی (MRI)میگیریم
.وقتی دستورو نوشت ،گفتم هپارین نوشتین.گفت :نه دیگه.گفتی ننویس،منم نمینویسم.
گفتم نه.هر جور دوست دارین.بنویسین
.(آخه این سری انقد افقی زندگی میکردم،واقعا ترسیدم که خونم لخته بشه
!!)اینجوری بود که شادی من از حذف هپارین طول زیادی نکشید
ودوباره دکتر جون روزی 2بار هپارین زیر جلدی برای من گذاشت.!!!
موضوع: ریزش و رویش موهای خوشگلم،
.البته شاید کمتر از نیم سانت بود.اما این دوره که (MTX)کوفتی رو گرفتم،تمام موهام دوباره ریخت
و اون کورسوی امید مارو برای بلند شدن دوباره موهام از بین برد
،گفت این سری که بستری شدی (MRI)میگیریم
ودوباره دکتر جون روزی 2بار هپارین زیر جلدی برای من گذاشت.!!!
موضوع: ریزش و رویش موهای خوشگلم،
[ شنبه 3 اسفند 1392 ] [ 01:16 ب.ظ ] [ بهار ]
.گفت یکی دو روز دیگه کمتر میشه خطرناکه.حاضر شو بریم بیمارستان
.منم مجبور شدم برگردم اورژانس
.فکر کنم ساعت 11 بود که(P.C)حاضر شد و رفتنش هم تا 4 صبح طول کشید،وقتی رسیدیم خونه اذان صبح بود،نماز خوندم و خوابیدم
.)20 ام ماه رمضان بود که سردردام غیر قابل تحمل شد
.فقط با غذام بازی میکردم
.گفتم حتما بازم کم خون شدم .رفتیم بیمارستان.یه پرستار خانوم تو اورژانس 2بار رگ گرفت.ولی به درد نمیخورد
..رفت یکی از همکارای آقارو صدا کرد
.که اون بعد کلی تلاش از مچ دستم یه رگ گرفت
،بعد هم خون فرستادن آزمایشگاه.دوتا آنژیوکت تو دستام بود.که جواب آزمایش اومد.(Hb): 9/8)بود.که با این همو گلوبین گفتن خون لازم نداری.زنگ زدیم به دکتر جون،گفت:از سرت سی تی اسکن یا(MRI)بگیرین.دکتر اورژانس هم گفت:(ALL)طبیعیه که سردرد داشته باشه
دل درد هم گرفته بودم شدید،بس که به خودم تلقین کردم،همش میگفتم چرا بقیه دارن ولی من ندارم.به درسا میگفتم پشت کتفامو ماساژ بده،منو تکون بده ،خیلی شبا تلخ میگذشت،از درد خوابم نمیبرد،مامان هم تو آشپزخونه سحری درست میکرد،دلم نمیومد جلوی مامان نک و ناله کنم،آخه انگار اونم باهام درد میکشید
،به درسا میگفتم اگه من مردم غصه نخورید ها
!!!بگید راحت شد.
.همیشه ظرف غذام میموند و دیر پسش میدادم(بنده خدا خانوم یعقوبی و خانوم حسین زاده که زحمت غذارو میکشیدن ،به این وضع من عادت کرده بودن
)تو این مدت خیلی ازین هله هوله ها خوردم .فردا صبحش من رفتم حموم
که برق رفت چقد با حال بود
.سپیده هم پیشم بود.دکتر بهش گفت اومدی همدردی؟؟سپیده گفت اومدم پیش دوستم
.
.ولی خیلی سیاه بود،اصلا بهم نمیومد
که دکترجون اومد گفت مرخصی
.منم کم کم حاضر شدم وبابا اومد دنبالمون.
.ولی از همون لحظه ای که وسایلو جمع کردم سر درد خیلی شدیدی گرفتم.
.گفتم بگین،نه من نه شما
؟؟گفت :نه دکتر خودش فهمید
)
.(دکتر جون ببخشید!!!
)دکتر گفت(WBC)پایینه،ولی داروهاتو میزنیم.رفتی خونه حتما (G-CSF)بزن.از فردا صبحش داروهام شروع شد.وطبق معمول دوره های زوج هر 6ساعت باید (U/A)میدادم
.تا 24 ساعت اول (MTX)وصل بود .قبل هر دارو یه کیتریل میزدن واسه جلوگیری از تهوع.این دوره چون از داروهای دوره قبلیم مونده بود دیگه داروی جدید نگرفتم.من هیچوقت داروی ایرانی نگرفتم .متاسفانه کیتریل 2تا داشتم ولی 4تا لازم داشتم که از همون کیتریل های ایرانی تو بخش استفاده کردن
.
.گفتم با اینا میرن مشهد نه حیاط.خلاصه که یه چادر دادن و مارفتیم حیاط
.رفتیم رو یه نیمکت گوشه حیاط که هیشکی نبود
بابا اینا واسم یه گوسفند قربونی کردن
.خیلیییییی بی اشتها شده بودم
.درد گوش،کلیه،...همیشه چند روز بعد کموتراپی تو خونه(G-CSF)میزدم.ولی این سری نزدم.وهمش خداخدا میکردم دوره آخر باشه که میرم بیمارستان..البته این یه تصور غلط من بود که فکر میکردم اگه بره تو فاز رمیشن،دیگه داروهام قطع میشه
....واسه همین هم پورت نمیذاشتم.میگفتم لازم نیست.
"(یه چیزی تو مایه های سی وی لاین.وفرقش با اون اینه که سی وی لاین از پوست بیرونه.وحداکثر 2ماه میمونه-ولی پورت داخل پوست کاشته میشه ومدتها قابل استفادست.از بیرون هم دیده نمیشه.)برای کسایی بود که دائم دارو میگرفتن ودیگه رگای خودشون جواب نمیداد.منم که تمام رگام خشکیده بود
.2سانت طولش بود.خیلی هم ضخیم بود.خداییش درآوردنش هم اندازه زدنش اذیت میکرد
)البته تمام مدت رو صورتم شان(پارچه های مخصوص اتاق عمل)بود،هیچی نمیدیدم.یهویی حس کردم یه چیز تیز از پایین گردنم رد شد.همون پلی سایت(پورت کوفتی)بود که تا نزدیک قلب هدایتش کردن.انگار یه چیزایی هم سوزوندن
.چون دودش منو به سرفه انداخت.دیگه داشتم میمردم،که دکتر گفت صلوات بفرست تموم شد
گفت ببین غرغر کردی 4تاشد
.خلاصه که به خیر گذشت و مارو بردن ریکاوری.البته کاملا هوشیار بودم.یه 20 دیقه ای اونجا بودم تا اینکه زنگ زدن از بخش اومدن دنبالم.سمت راست بدنم کلا بی حس شده بودهمه جام خونی و بتادینی بود
چون درد داری میترسی تکونش بدی
.یه دیکلوفناک بهم دادن ویه کم غذا خوردم خوابیدم.