77-دانشگاه جدید
 ،چون مامان اینا میترسیدن منو تنها بفرستن(مسیر دانشگاه رو هم بلد نبودم)،با ابروهای مدادی،یه خط چشم مختصر به جای مژه
،چون مامان اینا میترسیدن منو تنها بفرستن(مسیر دانشگاه رو هم بلد نبودم)،با ابروهای مدادی،یه خط چشم مختصر به جای مژه یه هدبند مشکی،البته کلاه گیسم بزرگ بود
 یه هدبند مشکی،البته کلاه گیسم بزرگ بود ،نمیشد با مقنعه بذارم سرم،نصف بیشتر موهاش میموند بیرون و قرارهم نبود توی این دانشگاه جز پرسنل کسی بفهمه من چرا انتقالی گرفتم.فکر کن توی اون 9-8 ساعتی که اونجا بودم،اگه پستیژ میرفت عقب و میفهمیدن موهام مال خودم نیست،چه فاجعه ای میشد
،نمیشد با مقنعه بذارم سرم،نصف بیشتر موهاش میموند بیرون و قرارهم نبود توی این دانشگاه جز پرسنل کسی بفهمه من چرا انتقالی گرفتم.فکر کن توی اون 9-8 ساعتی که اونجا بودم،اگه پستیژ میرفت عقب و میفهمیدن موهام مال خودم نیست،چه فاجعه ای میشد ،پس کلا تصمیم گرفتم بدون پستیچ برم!!!
،پس کلا تصمیم گرفتم بدون پستیچ برم!!!حالا دانشگاهک جدید:دانشگاهی بس بزرگ،شیک،با کلاس
 ،حالا میگم چرا:
،حالا میگم چرا:دانشگاه کمبریج(ببخشید...)سابقا یه درمانگاه بوده که بعد از منحل شدن دانشگاه ایران تاسیس شد.اولین ورودی هاش هم همون سال 89 گرفته بود.کلا سه طبقه است،اونم با آزمایشگاه های زیرزمینش.سرجمع شاید 10تا کلاس داشته باشه.اساتید با تجربه بسیار زیاد
 (اکثرا دهه 60ی)،
(اکثرا دهه 60ی)،فضای سبز در حد علی آباد کتول(2تا باغچه 4X5)و(2تا باغچه دراز باریک جلوی در)

و مجهز به دو دستگاه آلاچیق با صندلی در قسمت حیاط
 ،سایت پر از کامپیوتر های سرعت بالا
،سایت پر از کامپیوتر های سرعت بالا (10تا دونه)،کتابخونه خیلی بزرگ که هر چیییی بخوای توش پیدا میشه
(10تا دونه)،کتابخونه خیلی بزرگ که هر چیییی بخوای توش پیدا میشه .صندلی های کلاس بسیار خوش نشین،انگار روی راحتی خونه لم دادی
.صندلی های کلاس بسیار خوش نشین،انگار روی راحتی خونه لم دادی (ازین چوبی قدیمی ها بود تو مدرسه موقع امتحان نهایی میذاشتن،کلاس ما یکی در میون ازونا داشت)،کلاسای خییلییی بزرگ و خلوت
(ازین چوبی قدیمی ها بود تو مدرسه موقع امتحان نهایی میذاشتن،کلاس ما یکی در میون ازونا داشت)،کلاسای خییلییی بزرگ و خلوت (40 نفر توی یه کلاس،ودر حدی که حتی یک نفر هم اضافه میشد جا نبود بشینه)،بچه هاش هم همگی بسیاااااار با معرفت
(40 نفر توی یه کلاس،ودر حدی که حتی یک نفر هم اضافه میشد جا نبود بشینه)،بچه هاش هم همگی بسیاااااار با معرفت در حد تیم ملی
 در حد تیم ملی (کلا هر اتفاقی میافتاد وهر امتحانی کنسل میشد،من خبر دار نمیشدم و مثل ...میخوندم
(کلا هر اتفاقی میافتاد وهر امتحانی کنسل میشد،من خبر دار نمیشدم و مثل ...میخوندم ،بعد میگفتن مگه نمیدونستی،با استاد حرف زدیم کنسل شد
،بعد میگفتن مگه نمیدونستی،با استاد حرف زدیم کنسل شد ،حالا کی؟؟من نمیدونم
،حالا کی؟؟من نمیدونم !!!)مسئولین آموزش هم بسیار خوش برخورد،وقتی واسه گرفتن برگه انتخاب واحد رفته بودم،یکیشون گفت:خدارو شکر رنگ و روت که خوبه
!!!)مسئولین آموزش هم بسیار خوش برخورد،وقتی واسه گرفتن برگه انتخاب واحد رفته بودم،یکیشون گفت:خدارو شکر رنگ و روت که خوبه (حالا خوب شد با ظاهر ساده رفته بودم،بدون هیییچ گونه آرایش
(حالا خوب شد با ظاهر ساده رفته بودم،بدون هیییچ گونه آرایش )از صبح ساعت 8:30 کلاس داشتم تا 10:30 بعد بیکار تا 1:30
)از صبح ساعت 8:30 کلاس داشتم تا 10:30 بعد بیکار تا 1:30 ،طفلی داداشم میومد دنبالم که برم خونه
 ،طفلی داداشم میومد دنبالم که برم خونه ،چون دانشگاه جایی نداشت که من با اون حال زارم بشینم.این وقفه هم بخاطر درس پرستاری کودکان 2بود
،چون دانشگاه جایی نداشت که من با اون حال زارم بشینم.این وقفه هم بخاطر درس پرستاری کودکان 2بود که چون من کودکان 1رو پاس نکرده بودم،ولی بچه های اینجا ترم 4 پاس کرده بودن ،اینو بهم ندادن.بعدش دوباره میومدم دانشگاه تا ساعت 5.اصن یه وضعی هاااااا
که چون من کودکان 1رو پاس نکرده بودم،ولی بچه های اینجا ترم 4 پاس کرده بودن ،اینو بهم ندادن.بعدش دوباره میومدم دانشگاه تا ساعت 5.اصن یه وضعی هاااااا !!!اولین کلاسمون روان پرستاری بود،استادش موقع آنتراک منو صدا کرد،مثلا واسه احوالپرسی...البته ازقبل همه چیزو میدونست.آخرش هم پرسید ابروهات هم بخاطر همونه؟؟؟گفتم مهم نیست،درمیاد
!!!اولین کلاسمون روان پرستاری بود،استادش موقع آنتراک منو صدا کرد،مثلا واسه احوالپرسی...البته ازقبل همه چیزو میدونست.آخرش هم پرسید ابروهات هم بخاطر همونه؟؟؟گفتم مهم نیست،درمیاد !!!
!!!یعنیییییی دلم میخواست
 ..
..(تو دلم گفتم حیف که استادی)...آخه آدم از کسی که توی علوم پزشکی درس میده،توقع همچین سوال مسخره ای نداره،اونم از استاد روان
 !!!
!!!البته میگن یه دانشگاه خوب ساختن،ترم بعد میبرن اونجا!!!
موضوع: دانشگاه جدید،
برچسب ها: /دانشگاه/،
[ جمعه 23 اسفند 1392 ] [ 11:09 ق.ظ ] [ بهار ]
 ما رفتیم پیش دکتر جون،چون قرار بود از اون به بعدبشه درمان نگهدارنده و داروهامو سرپایی بگیرم و بستری نشم
ما رفتیم پیش دکتر جون،چون قرار بود از اون به بعدبشه درمان نگهدارنده و داروهامو سرپایی بگیرم و بستری نشم .داروهام شد 3تا قرص متوتروکسات (MTX)،  مرکاپتوپورین(6MP)و پردنیزولون
 با دستورای خاص خودشون،و دو تا آمپول وین کریستین ماهی یکبار.اولش نگران 
بودم،میگفتم مثل اینکه قرار نیست حالا حالاها موهام دربیاد
.داروهام شد 3تا قرص متوتروکسات (MTX)،  مرکاپتوپورین(6MP)و پردنیزولون
 با دستورای خاص خودشون،و دو تا آمپول وین کریستین ماهی یکبار.اولش نگران 
بودم،میگفتم مثل اینکه قرار نیست حالا حالاها موهام دربیاد ،خیالم راحت شد
،خیالم راحت شد 
          
 که دکتر اومد.گفت هم پلاکت هم گلبول سفیدت خوب شده
 که دکتر اومد.گفت هم پلاکت هم گلبول سفیدت خوب شده .
. .،و اینکه 20 روز دیگه دکتر  (BM)میگیره،واسه انجام آزمایش (MRD)که توش میزان باقیمانده بیماری رو بررسی میکردن..
.،و اینکه 20 روز دیگه دکتر  (BM)میگیره،واسه انجام آزمایش (MRD)که توش میزان باقیمانده بیماری رو بررسی میکردن..
 ،چون میدونستم صبح واسه خون گرفتن بیدارم نمیکنن.اول مهر بود،من یه صبح دیگه رو تو بیمارستان شروع کردم
،چون میدونستم صبح واسه خون گرفتن بیدارم نمیکنن.اول مهر بود،من یه صبح دیگه رو تو بیمارستان شروع کردم .تفاوتش با بقیه این بود که اون روز مرخص میشدم،تا 8  ام مهر استراحت پزشکی بهم داده بودن
.تفاوتش با بقیه این بود که اون روز مرخص میشدم،تا 8  ام مهر استراحت پزشکی بهم داده بودن ،و من بعد از 6روز از بیمارستان مرخص شدم
،و من بعد از 6روز از بیمارستان مرخص شدم

 
 ،صبح اصلا نمیخواستم از جام پاشم
،صبح اصلا نمیخواستم از جام پاشم ،ولی صبح با جیغ جیغ یکی از کمک بهیارا پاشدم،که میگفت:همراها پاشن برن بیرون
،ولی صبح با جیغ جیغ یکی از کمک بهیارا پاشدم،که میگفت:همراها پاشن برن بیرون !!!
!!! .لگن استریل هم برام آوردن
.لگن استریل هم برام آوردن ،درسا هم چند مدل داروی آنتی هموروئید گرفته بود،
،درسا هم چند مدل داروی آنتی هموروئید گرفته بود، ولی اون فاجعه انگار تا دوره ش طی نمیشد،ول کن ما نبود
ولی اون فاجعه انگار تا دوره ش طی نمیشد،ول کن ما نبود .پرستارا هم توی تمام تحویل شیفت ها میگفتن اگه تب کرد،باید بره سونوی شکم و لگن
.پرستارا هم توی تمام تحویل شیفت ها میگفتن اگه تب کرد،باید بره سونوی شکم و لگن ؟؟؟)
؟؟؟)
 .گفتم پس بقیشو نمیگم
.گفتم پس بقیشو نمیگم .
. ،گفتم:2-نگید نه
،گفتم:2-نگید نه ..گفت باشه..
..گفت باشه.. ،دیشب هم به پرستارا گفتم
،دیشب هم به پرستارا گفتم پتدین فایده نداره،نه دردم کم شد،نه خوابم برد
 پتدین فایده نداره،نه دردم کم شد،نه خوابم برد .گفت:دیازپام مینویسم
.گفت:دیازپام مینویسم .و نروپنم و(G-CSF) ادامه داشت.صبح دوباره با خون گرفتن خانم متقیان بیدار شدم
.و نروپنم و(G-CSF) ادامه داشت.صبح دوباره با خون گرفتن خانم متقیان بیدار شدم ،گفتم امروز فرده(آخه دکتر روزای زوج برای من آزمایش گذاشته بود)گفت من نمیدونم،خانم نجفی گذاشته،گفتم باشه.بعد از صبحانه من سرمم رو باز کردم،
،گفتم امروز فرده(آخه دکتر روزای زوج برای من آزمایش گذاشته بود)گفت من نمیدونم،خانم نجفی گذاشته،گفتم باشه.بعد از صبحانه من سرمم رو باز کردم، از توی اتاق زنگ زدم به  خانم دانش دوست گفتم:بچه(یعنی من)درس داره،میخواد بره
از توی اتاق زنگ زدم به  خانم دانش دوست گفتم:بچه(یعنی من)درس داره،میخواد بره ،جواب (CBC)چی شد؟؟؟.خانم دانش دوست گفت:فقط جواب 3نفر نیومده
،جواب (CBC)چی شد؟؟؟.خانم دانش دوست گفت:فقط جواب 3نفر نیومده ،...من همچنان منتظر
،...من همچنان منتظر .گفت:عصبانی؟؟برای چی نرفتی سونوگرافی؟اون که مثل بیوپسی و(BM)نیست،درد نداره.گفتم:نیازی هم نیست.گفت خب میری میگن مشکلی نیست.گفتم از اول هم نبوده،گفت: الان خیلی اندیکاسیون(ضرورت)نداره،ولی اگه تب کنی مجبوری بری!!منم خداخدا میکردم تب نکنم.
.گفت:عصبانی؟؟برای چی نرفتی سونوگرافی؟اون که مثل بیوپسی و(BM)نیست،درد نداره.گفتم:نیازی هم نیست.گفت خب میری میگن مشکلی نیست.گفتم از اول هم نبوده،گفت: الان خیلی اندیکاسیون(ضرورت)نداره،ولی اگه تب کنی مجبوری بری!!منم خداخدا میکردم تب نکنم. .یه پست گذاشتم تو وب مشترک با دوستام برای بخش (7B)...غروب هم با خانم خانی رفتیم(CXR)....،
.یه پست گذاشتم تو وب مشترک با دوستام برای بخش (7B)...غروب هم با خانم خانی رفتیم(CXR)....،
 ولی به شدت روز اول نبود.اون درد آنال هم خیلی اذیتم میکرد
ولی به شدت روز اول نبود.اون درد آنال هم خیلی اذیتم میکرد ،واقعا نه میتونستم بشینم نه جابه جابشم
،واقعا نه میتونستم بشینم نه جابه جابشم .شب به پرستارا گفتم،واسم پتدین زدن،ولی هیییچ فایده ای نداشت
.شب به پرستارا گفتم،واسم پتدین زدن،ولی هیییچ فایده ای نداشت .
. .
. تبم 38/2 بود،گفت:خوبه،اومده پایین.از خوب شدن درد شبیه فاجعه ما هم پرسید،گفتم بهترکه نشده هیچی،بدتر هم شده.گفت:میگم جراح بیاد ببینه،گفتم نه تو رو خدا
تبم 38/2 بود،گفت:خوبه،اومده پایین.از خوب شدن درد شبیه فاجعه ما هم پرسید،گفتم بهترکه نشده هیچی،بدتر هم شده.گفت:میگم جراح بیاد ببینه،گفتم نه تو رو خدا که اومدن بابا اینا رو دیدم
که اومدن بابا اینا رو دیدم 
 .همون پرستاره اومد واسه من سوزن پورت وصل کنه،آخه اون اسکالپ واقعا سرعتش خوب نبود،خیلی کند پلاکت هارو رد میکرد.اسکالپ رو درآورد،دوباره یه سوزن پورت زد سر جاش و دهن مارو
.همون پرستاره اومد واسه من سوزن پورت وصل کنه،آخه اون اسکالپ واقعا سرعتش خوب نبود،خیلی کند پلاکت هارو رد میکرد.اسکالپ رو درآورد،دوباره یه سوزن پورت زد سر جاش و دهن مارو  ... .بگذریم،خانم یعقوبی هم اومد بهم سرزد
... .بگذریم،خانم یعقوبی هم اومد بهم سرزد  ومن و درسا ساعت 5عصر با 2تا (P.C)با همون پرستار مثلا روشنفکررفتیم بخش (7B).از در که رفتیم،یکی از پرستارا گفت:چه گودبای پارتی ای گرفتین!!!یکی از کمک بهیارا هم همینو گفت..انقد بهم برخورد
ومن و درسا ساعت 5عصر با 2تا (P.C)با همون پرستار مثلا روشنفکررفتیم بخش (7B).از در که رفتیم،یکی از پرستارا گفت:چه گودبای پارتی ای گرفتین!!!یکی از کمک بهیارا هم همینو گفت..انقد بهم برخورد ،واسم مسکن گذاشت.تازه اون درد شبیه فاجعه که چند روز بعد (MTX)ایجاد میشد(زخم آنال)
،واسم مسکن گذاشت.تازه اون درد شبیه فاجعه که چند روز بعد (MTX)ایجاد میشد(زخم آنال) .،گفت :ای وای!! اگه اون باشه که خیلی بده!!سونوگرافی مینویسم!!
.،گفت :ای وای!! اگه اون باشه که خیلی بده!!سونوگرافی مینویسم!! ،بری سونو گرافی شکم و لگن..به پرستارا گفتم من که از این نظر مشکلی نداشتم، اگه دکتر قدیانی نوشته میرم،ولی اگه دکترای اورژانس نوشتن نمیرم.گفت :رزیدنتای اورژانس نوشتن،گفتم پس نمیرم.
،بری سونو گرافی شکم و لگن..به پرستارا گفتم من که از این نظر مشکلی نداشتم، اگه دکتر قدیانی نوشته میرم،ولی اگه دکترای اورژانس نوشتن نمیرم.گفت :رزیدنتای اورژانس نوشتن،گفتم پس نمیرم.
