هی رفیق !
بدون چتر کنار من قدم نزن ...
خیس دلتنگیهایم میشوی ...
دنیای من ابریتر از آن است که فکرش را میکنی ...!
هی رفیق !
بدون چتر کنار من قدم نزن ...
خیس دلتنگیهایم میشوی ...
دنیای من ابریتر از آن است که فکرش را میکنی ...!
امشب تیم ملی ایران بازی داره ...
من بعد از این چند شب که نتایج عجیب و غریبی دیدم دلم خواست یکی از اون نتایج عجیب و غریب هم برد تیم ملی ایران مقابل نیجریه باشه. براشون دعا کنیم ...
سرمایهی کافی برای شروع کار ندارم ... اما اگر هم بتونم جور کنم فعلاً ایدهی خاصی هم ندارم ...
نمیدونم از کجا باید شروع کنم ... فقط دلم میخواد دیگه برای خودم کار کنم ...
خسته شدم از بس برای بقیه کار کردم و چیزی در نیومد ...
اگه کسی ایدهای داره برای شروع خود اشتغالی راهنماییم کنه ...
ممنون
خیلی راجع بهش فکر کرده بودم و براش برنامهریزی کردم . توی پستهای قبلیم راجع به یک انتخاب گفته بودم. من گشتم و به دوست و همکار گذشتم - میلاد - برای همکاری رسیدم . مطمئن بودم که اگه میلاد به من اضافه بشه حتما گروه موفقی میشیم.
کلی باهاش صحبت کردم تا راضی شد دیروز برام وقت بذاره و از نزدیک همدیگه رو ببینیم . از صبح کلی هیجان داشتم . هم دلم براش تنگ شده بود و هم فکر کردم میتونم راضیش کنم ...
اما میلاد راضی شدنی نبود . اون با یه طرح جدید برای خود اشتغالی خودش اومده بود و اساساً اعتقادی به پیشنهاد من نداشت ...
اینجوری شد که منم رشتههام پنبه شد ... کمی مأیوس شدم ... خیلی دلم میخواست با میلاد باشم ... نشد ...