مدتها بود که در قفسهی کتابهایم جا خوش کرده بود و هر از گاهی چشمکی به من میزد و فرصتی برای خواندنش نداشتم. در این مدت چندین کتاب دست گرفتهام و نیمهکاره رها کردم. اما هر بار در هنگام انتخاب کتابی دیگر ترجیحم به کتاب دیگری میرفت! شاید چون تصورم از دختر شینا کتابی بود درباره جنگ ایران و عراق و احتمالا حوصله سر بر!! دو شب پیش در خانه تنها بودم. بیخوابی به سرم زده بود و حوصلهی اینستا گردی و تلگرامگردی نداشتم!! یاد کتاب دختر شینا افتادم. اینبار هم با اکراه رفتم سراغش. مقدمهاش را در همان حال، ایستاده پای قفسهی کتابها خواندم. خوشم که آمد برش داشتم و شروع به خواندنش کردم.
دو روز طول کشید تا تمامش را بخوانم. کتاب آنقدر جذاب و شیوا بود که زمین نگذاشتمش و هر زمانی که فرصتی دست داد خواندمش. دختر شینا داستان دختری است که وقتی به دنیا آمد بیماری پدرش بهبود یافت و نامش را قدمخیر گذاشتند. تهتغاری خانه بود و عزیز کردهی بابا!
دختر شینا بر خلاف آنچه که از بیرون تصور میشود در ابتدا حاوی یک روایت عاشقانه از زندگی قدمخیر از لحظهی آشنایی با همسرش شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر تا زمان شهادتش است. قدمخیر محمدی کنعان در سال ۱۳۸۸ بر اثر بیماری فوت میکند.
در ادامه بخشهایی خواندنی از این کتاب را بخوانید.