امروز بارون زیبایی توی تهران بارید و من و همسرجان توی این بارون قدم میزدیم و لذت میبردیم. شاید بعد از مدتها بود که یک سری صحنههای عاشقانه و رمانتیک رو توی تهران میدیدم!! زن و شوهرها یا دوستان با هم قدم میزدن ، توی پارک مینشستن و صبحت میکردن و بارون با بارش نمنمش براشون موسیقی لایت اجرا میکرد!!
به جرأت میتونم بگم که خیلی وقت بود این صحنهها رو ندیده بودم و به جاش یک سری صحنههای عجیب و قریب میدیدم!! چون همتون میدونین چجور صحنههایی از گفتنش صرف نظر میکنم!! اما به هر حال راحت میشد فهمید که اون سبک رابطهها انتهای عاشقانهای نخواهد داشت و حتماً منجر به ازدواج نمیشه!!
بگذریم. به هر حال ما داشتیم از این قدم زدن لذت میبردیم و کمی هم توی پارک نشستیم و صحبت کردیم. اما تصور کن چه چیزی میتونست این لذت رو خراب کنه؟؟! وقتی زیر نم نم بارون قدم میزدیم و هوا کاملاً دو نفره شده بود(!) گهگاهی آدمهایی از کنارمون رد میشدن که ظاهراً هنوز برای گازسوز شدن به سازمان مربوطه مراجعه نکرده بودن و شدیداً از خودشون تولید دود و دم از نوع سیگار میکردن!! من از سیگار و بو و دودش متنفرم بخصوص زمانی که مجبورم پشت سر کسی توی پیاده رو راه برم که یه سیگار توی دستشه و بدون اهمیت دادن به اینکه یک نفر داره پشت سرش از این دود خفه میشه ، دود سیگارش رو میده بیرون. توی بعضی کشورها اگر توی مکانهای عمومی سیگار بکشی جریمهی نقدی میشی! اما اینجا چی؟ هیچی!