منوی اصلی
آریــــــــــــوداد
آریوداد در ایران باستان به معنای داده و فرزند ایران بوده است
  • وضعیت زرد ـ آریوداد

    این روزها وضعیت کارم در حالت زرد قرار داره! یعنی مشخص نیست که برای کار دعوت به همکاری مجدد میشم یا نه؟! این وضعیت بلاتکلیفی خیلی بده. صبح‌ها از ساعت ۸ میزنم بیرون از خونه به دنبال حل مشکلاتم برای برگشت به کار و شب‌ها حدودای ۸ و ۹ شب بر میگردم. البته امیدم به خداست ولی این بنده‌های خدا خیلی دارن اذیتم می‌کنن...
    خدا ازشون نگذره...
    بعضی از دوستان من هم همین مشکل منو دارن براشون دعا کنین...
    و برای منم دعا کنید که برگردیم سر کارمون و زندگیمون مختل نشه. با این وضعیت امنیت شغلی توی جامعه همه رو دعوت به ازدواج و فرزند‌آوری هم می‌کنند..!!


    آخرین ویرایش: جمعه 29 آبان 1394 01:46

    ارسال دیدگاه
  • مدتی هست که دیگه فرصت نکردم اینجا چیزی بنویسم. قبلاً از این موضوع ناراحت می‌شدم که حرف‌هام رو نمی‌تونستم اینجا بزنم و یادم می‌رفت اما این‌بار قضیه فرق داره و من گرچه دلم برای دوستانم تنگ شده اما ناراحت نیستم که فرصت کم شده و وقت بروز کردن وبلاگم رو ندارم!
    مدتی هست که تونستم یه کار جدید پیدا کنم و گرچه زمینه‌ی شغلیم رو دوست ندارم اما قرار نیست همه چیز طبق علاقه‌ی ما باشه! در عوض همکاران خوبی دارم و از محیط کاریم راضیم حتی با اینکه بیش از 12 ساعت باید در محل کارم حاضر باشم و تمام وقتم رو می‌گیره اما خیلی خدا رو شکر می‌کنم که این کار رو برام مهیا کرد و و قبل از اون خدا رو شکر می‌کنم که همسر خوبی بهم داده که حمایتم کرد. راستش چون از زمینه‌ی کاریم خوشم نیومده بود روز شروع و معرفی تقریباً از رفتن منصرف شده بودم اما اینقدر باهام صحبت کرد که متقاعد شدم و حالا اتفاقاً خوشحالم که خوب شد منصرف نشدم و رفتم!! چون حالا دیگه کارم رو دوست دارم.
    خدایا چجوری بگم مخلصتم نوکرتم؟! 

    پ.ن : دوستای گلم ببخشید که به وبلاگتون سر نمی‌زنم واقعاً فرصتش نیست...
    پ.ن 2 : راستی من این ترم تونستم درس سنگین تجزیه و تحلیل سیگنال‌ها و سیستم‌ها رو به صورت خودخوان پاس کنم   احسنت به خودم  (برا خودم نوشابه باز کنم  )


    آخرین ویرایش: جمعه 10 بهمن 1393 19:33

    ارسال دیدگاه
  • به یاد دارم وقتی سن و سال کمتری داشتم و نوجوان بودم ، متولدین دهه ی پنجاه میگفتن : " ما نسل سوخته هستیم " . حتماً این جمله برای خیلی ها آشناست و البته که پر بیراه هم نیست! اما حداقل 50 تا 60% همین نسل سوخته به هر طریقی که بود ، چه به کمک لیاقت شخصی و چه به کمک آشناییت و پارتی بازی به یک شغل مناسبی دست پیدا می کرد و حداقل امورات زندگیش رو میچرخوند و میتونست ازدواج کنه و تشکیل خانواده بده ؛ مابقی هم یا از کشور خارج شدن و یا برای پیدا کردن شغل به زحمت افتادن و در کل زیاد وضعیت مناسبی نسبت به هم نسل هاشون نداشتن.
    اما اگر قبول کنیم که دهه ی پنجاهی ها نسل سوخته هستند ، نام دهه شصتی ها رو چی باید گذاشت؟؟ ما نسلی هستیم که دیگه شغلی پیدا نمیشه و دیگه پارتی ها هم نمیتونن به داد جوانهای نسل ما برسن و براشون کاری دست و پا کنند...
    اونهایی که تو مجلس میشینن و قانون تصویب میکنند و تو خصوصی ترین مسائل زندگی زناشویی انسانها دخالت میکنند و از بالا دستور میدن که بچه دار بشید ، آیا فکری به حال آینده ی اون بچه هم کردن؟؟ اون کسی که دهه ی شصت دستور داد همه بچه دار بشن نسل ایران در خطره الان کجاست؟ چرا به داد ماها نمیرسه؟ بچه فقط به درد گوشت دم توپ میخوره؟؟ الان میاد بگه من گفتم بچه دار بشید و خودم مسئولیتش رو بر عهده میگیرم؟ میاد بپرسه جوون مشکلت چیه؟ میاد بگه کار نداری بیا بذارم سر یه کار درآمد خوب داشته باشی؟ میاد یه کمکی بکنه برای خونه دار شدن جوونا؟
    بچه هایی که امروز بخاطر سیاست های دولت و مجلس پا به دنیا میذاره چی؟ برای اون فکری شده؟ برای شغلش؟ برای ازدواجش؟ برای مسکنش؟
    دلم خیلی خونه...
    خسته شدم...
    نه کار درست حسابی...
    نه در آمدی ...
    من چجوری باید از پس هزینه های ازدواج و زندگی بر بیام؟
    خدا از حق من نگذره.من و همه ی هم نسل های من به گردن همه ی اونهایی که از ثروت این ملت و کشور بی رویه برداشت میکنند اما به داد ما نمیرسن حق داریم ...
    به خدا ما هم حق زندگی داریم...
    ما هم حق آرامش و آسایش داریم...
    اهل دود و دم و رفیق بازی هم نبودیم که بگیم خربزه میخوری باید پای لرزش بشینی...
    من یک گناهکارم...
    گناهم اینه که بی خبر بودم و به دنیا اومدم ...
    همین و بس ...


    آخرین ویرایش: پنجشنبه 13 شهریور 1393 11:49

    ارسال دیدگاه
  • ایده - آریوداد

    سرمایه‌ی کافی برای شروع کار ندارم ... اما اگر هم بتونم جور کنم فعلاً ایده‌ی خاصی هم ندارم ...

    نمیدونم از کجا باید شروع کنم ... فقط دلم میخواد دیگه برای خودم کار کنم ...

    خسته شدم از بس برای بقیه کار کردم و چیزی در نیومد ...

    اگه کسی ایده‌ای داره برای شروع خود اشتغالی راهنماییم کنه ...

    ممنون


    آخرین ویرایش: دوشنبه 18 اردیبهشت 1396 18:23

    ارسال دیدگاه
  • خیلی راجع بهش فکر کرده بودم و براش برنامه‌ریزی کردم . توی پست‌های قبلیم راجع به یک انتخاب گفته بودم. من گشتم و به دوست و همکار گذشتم - میلاد - برای همکاری رسیدم . مطمئن بودم که اگه میلاد به من اضافه بشه حتما گروه موفقی میشیم.

    کلی باهاش صحبت کردم تا راضی شد دیروز برام وقت بذاره و از نزدیک همدیگه رو ببینیم . از صبح کلی هیجان داشتم . هم دلم براش تنگ شده بود و هم فکر کردم میتونم راضیش کنم ...

    اما میلاد راضی شدنی نبود . اون با یه طرح جدید برای خود اشتغالی خودش اومده بود و اساساً اعتقادی به پیشنهاد من نداشت ...

    اینجوری شد که منم رشته‌هام پنبه شد ... کمی مأیوس شدم ... خیلی دلم میخواست با میلاد باشم ... نشد ...


    آخرین ویرایش: دوشنبه 18 اردیبهشت 1396 18:26

    ارسال دیدگاه
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات