پنجشنبه 10 فروردین 1396 02:47
نظرات ()
نه تو می مانی
نه اندوه
و نه ، هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود ، قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم ، خواهد رفت
آن چنانی که فقط ، خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود ، جامه اندوه مپوشان هرگز
تو به آیینه
نه
آیینه به تو ، خیره شده است
تو اگر خنده کنی ، او به تو خواهد خندید
و اگر بغض کنی
آه از آیینه دنیا ، که چه ها خواهد کرد
گنجه دیروزت ، پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف
بسته های فردا ، همه ای کاش ای کاش
ظرف این لحظه ، ولیکن خالی است
ساحت سینه ، پذیرای چه کس خواهد بود
غم که از راه رسید ، در این سینه بر او باز مکن
تا خدا ، یک رگ گردن باقی است
تا خدا مانده، به غم وعده این خانه مده
شاعر : کیوان شاهبداغ خان
پینوشت:
این شعر بسیار زیبا در تلگرام برای من ارسال شد و البته با نام سهراب سپهری بزرگوار! از آنجایی که عموماً اشعار و مطالبی که به نام بزرگان در فضاهای مجازی منتشر میشود خلاف واقع است و آن بزرگواران هرگز آن شعر را نسروده و یا آن سخن را نفرمودهاند -مثال تکه سخنان زیبایی که بنام مرحوم حسین پناهی عزیز و یا خسرو شکیبایی مهربان و... منتشر میشود- کنجکاو شدم که ببینم واقعاً این شعر سروده سهراب است یا خیر؟! البته از لحاظ فنی که تفاوتها را متوجه نمیشوم اما حال و هوای شعر شبیه حال و هوای اشعار سهراب است... در نهایت اما ، با جستجوی کوچکی متوجه شدم شاعر این شعر زیبا نامش کیوان شاهبداغ است. خوب است که قبل از بازنشر و لمس کلید Forward فکر کنیم که آیا مطلبی که در انتشارش سهیم میشویم درست است یا نه؟!
بعدتر نوشت:
دو مصرع آخر بسیار دلنشین و پرمعناست:
تا خدا ، یک رگ گردن باقی است
تا خدا مانده، به غم وعده این خانه مده