منوی اصلی
آریــــــــــــوداد
آریوداد در ایران باستان به معنای داده و فرزند ایران بوده است

  •  
    به تازگی اثر جدیدی در قالب کتاب از استاد ترانه‌سرای نوین ایران زمین ، شهیـــار قنبـــــری در ایران مجوز چاپ و انتشار گرفته که موجب تعجب و در عین حال شعف علاقمندان به ترانه و ترانه‌نویسی و به خصوص علاقمندان به این شاعر شده است. دریافت مجوز انتشار کتاب برای ترانه‌سرا و خواننده‌ای که سالهاست در آن‌سوی آب‌ها زندگی می‌کند در نوع خود جالب توجه است و صد البته که جای تقدیر و تشکر از مسئولانی دارد که این اجازه را داده‌اند ؛ چرا که با این تصمیم نشان دادند بالاخره می‌توان در ایران هم مجوز کارهای با محتوا را گرفت حتی اگر مؤلف در ایران نباشد!

    کتاب « بنویس! پاک‌نویس » به نوعی کارگاه آموزش ترانه‌نویسی برای علاقمندان است که از کجا و چگونه شروع کنند. در این کتاب شهیار قنبری تجربه‌هایش در زمینه‌ی ترانه‌نویسی را با مخاطبانش به اشتراک می‌گذارد. به اعتقاد وی ترانه‌نویسی فرمول خاصی ندارد که بتوان برایش فرمولی خاص با پاسخی خاص نوشت و آن را در کتابی ارائه داد بلکه باید نوشت و تجربه کرد و در این میان از تجربیات دیگران استفاده نمود. به همین دلیل قنبری در این کتاب بیشتر از تجربیاتش سخن به میان می‌آورد.
    ناشر این کتاب نشر نیماژ است و کتاب با قیمت 12000 تومان در بیشتر کتاب‌فروشی‌های معتبر ایران در دسترس علاقمندان قرار دارد. به شهیار قنبری و علاقمندانش بابت انتشار این کتاب تبریک عرض می‌کنم و آرزوی موفقیت برای ایشان دارم.


    آخرین ویرایش: شنبه 20 تیر 1394 22:57

    ارسال دیدگاه
  • زمانی که سرباز بودم دفتری داشتم که توش بعضی اشعار عاشقانه ، گاهی خاطره های اون دوران و ... رو می نوشتم...

    روی اولین برگ این دفترم نوشته بودم :

    تو را روی گلبرگها می نویسم

    در آغاز در انتها می نویسم

    در آغاز دفترچه ی مشق هایم

    تو را اگرچه مــــن بود مــا می نویسم!

    شهیار قنبری 


    آخرین ویرایش: شنبه 2 دی 1396 03:21

    ارسال دیدگاه
  • مدت زیادی بود که چیزی ننوشته بودم. دلم برای کلبه تنگ شده بود ، وقتی داشتم میرفتم کلی فکر کردم که تو چه زمان هایی مطلب بنویسم توی  وبلاگم و از سفرم براتون بگم. ولی خب نشد چون دسترسی به اینترنت نداشتم. ظاهرا واجب شد تو اولین فرصت یه لپ تاپ بخرم! با گوشی سعی کردم وبلاگ رو بروز کنم اما خیلی سخت بود مگر اینکه به کامپیوتر وصلش میکردم که اونم چون نوکیا سوآیت ( Nokia Suite ) نداشتم نمیشد و خلاصه نشد که بشه!!

    سفر خوبی بود. جای همگی خالی!

    فکر میکنم از تمام عید هایی که به شمال سفر کرده بودم این سفر و این عید بیشتر بهم چسبید ولی خب خیلی دلچسب تر می تونست باشه اگه ارتباطم با فضای مجازی قطع نمی شد. یک عالمه برنامه برای کوچه باغ عید داشتم که متاسفانه از چند جهت برنامه هام به هم ریخت. یکی از دوستان قرار بود از طرف فنز برام کاری انجام بده که نداد. از این طرف خودم یه قرار مصاحبه ی کوچولویی با شهیار قنبری عزیز داشتم و همه چی از جمله سوالات هم هماهنگ شد اما متاسفانه جوابش هنوز به دستم نرسیده ، البته خود شهیار بهم گفته بود که سرش شلوغه و تو اولین فرصت پاسخ میده ، هنوزم منتظر اون هستم. با چند تا از هنرمندان هم از طریق ایمیل تماس گرفتم برای مصاحبه که جوابی نیومده. خلاصه اینطوری شده که یه خورده دست دست میکنم برای کوچه باغ چهارم... 

    تو فرصت های بهتر اگه شد از سفرم بیشتر میگم.


    آخرین ویرایش: دوشنبه 10 آذر 1399 18:35

    ارسال دیدگاه
  • بروم صد پله پایین با دریا گریه کنم

    کنج صدف مروارید وار بی صدا گریه کنم

    در غزلگردی های تو تا سمفونی آبی 

    سوگ مشکوک سازها را یک جا گریه کنم

    هزار سال دلم میخواست با تن تنها گریه کنم

    هزار سال دلم میخواست با من تنها گریه کنم

     

    دریا ، دریا دریا چه خوب شد که مرا تر کردی...

    دریا ، دریا دریا چه خوب شد که مرا باور کردی... 

     

    وقتی که گریه مرا از سر می گیرد

    دریا ساکت می ماند و من بلند بلند  ترک بر میدارم....

    از : شهیار قنبری 


    آخرین ویرایش: دوشنبه 10 آذر 1399 15:03

    ارسال دیدگاه
  • قصه‌ی لب‌های یخ بسته - آریوداد

    نباید به پشت سر نگاه کنم

     آخه راه رفته دیدن نداره

    دیگه هر چشمى بذار گریه کنه

     صداى گریه شنیدن نداره

     

    قصه ى لب هاى یخ بسته که خوندن نداره

     آخه اینجا با دروغ هاى تو موندن نداره

     

    همه ى روزها برام مثل همه

     دیگه زندگى برام جهنمه

     واسه تو یه پنجره دنیائیه

     واسه من یه پنجره خیلى کمه

     همینه که من به شب

    دیگه تن در نمى دم

     از غم قصه ى تو

     گریه مو سر نمى دم

     

     قصه ى لب هاى یخ بسته که خوندن نداره

     آخه اینجا با دروغ هاى تو موندن نداره

     

     تو میخواى منو تو مرداب ببینى

     منو عاشق،منو بى تاب ببینى

     اما من به قصه هات گوش نمى دم

     تو باید موندنم و خواب ببینى

     قفل تنهایى من

     یه روز آخر وا میشه

     اگه از اینجا برم

     کلیدش پیدا میشه

     

    (قصه ى لبهاى یخ بسته : شهیار قنبرى)


    آخرین ویرایش: دوشنبه 1 تیر 1394 01:48

    ارسال دیدگاه
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات