منوی اصلی
آریــــــــــــوداد
آریوداد در ایران باستان به معنای داده و فرزند ایران بوده است
  • از آخرین پستی که اینجا گذاشتم خاطرم نیست که چند وقت میگذره!  این پست کاندیدای آخرین پست من در سال ۹۴ میتونه باشه! سالی که گذشت پر از فراز و نشیب برای من بود اما اگر در انتها SUM بگیرم نتیجه نهایی حتماً مثبت خواهد بود! سال نوی امسال به لحاظ مالی کمی سخت برای من شروع شد و در دومین ماه با شروع روند محیاسازی بساط عروسی سخت‌تر هم شد اما این سختی لذت خاصی رو هم به همراه داشت مثل لذت از نوشیدن فنجانی قهوه‌ی تلخ! شیرین کننده‌ی این قهوه خریدن خونه‌ی نقلیمون بود که با کمک خانواده‌هامون و وام مسکن یه واحد ۸-۳۷ متری توی محله‌ی جلیلی خریدیم! بعدتر اما فشار سختی‌ها رو بیشتر روی شونه‌هام حس کردم! جوری که واقعاً شب قبل از عروسیم دیگه اشکم داشت در میومد!

    و اما صبح روز عروسی!

    در چند سال گذشته با توجه به اینکه کلاً از بانک رفاه خوشم نمیومد هرگز از دستگاه‌های  ATMاش هم استفاده نمی‌کردم اما اون روز با توجه به اینکه نیاز به پول نقد داشتم و همه‌ی  ATMهای محلمون هم بطور خودجوش از کار افتاده بودند تا یک مراسم آشتی‌کنان بین من و بانک رفاه راه بندازن ، مجبور به استفاده و آشتی با این بانک و ATMاش شدم! اما چشمتون روز بد نبینه! فکر کن...! صبح زود روز جمعست و همین‌طور روز عروسیت! قرار آرایشگاه داری و ماشین گل زدن و...! کارت رو وارد دستگاه کوفتی بانک رفاه کردم پیغامی اومد که رمز رو بزنم... رمز رو وارد کردم و چند دقیقه دستگاه بدون اینکه واکنشی از خودش نشون بده در همون حالت موند و بعد...
    متأسفانه در حال حاضر قادر به ارائه‌ی سرویس نمی‌باشیم!
    و کارت من رو بلعید!!
    من از اون دسته آدمهایی هستم که معتقدم نباید همه‌ی پول‌ها یک جا باشه! بخش اعظمی از پول‌هام توی همون کارتی بود که بلعیده شد! اما مبلغی هم توی یک کارت دیگه داشتم که میتونستم یه جوری روزم رو به شب برسونم بدون اینکه برنامه‌هام به هم بریزه ولی در کل فکر کن اون همه استرس روز عروسی رو داشته باشی و این اتفاق هم بیفته برات! البته امیدوارم این اتفاق برای کسی نیفته!

    و اما غروب روز عروسی!

    آقا چشمت روز بد نبینه! رفتیم باغ و عمارت و عکس و فیلم ... و بعد هم رفتیم آتلیه و عکس‌هامون رو گرفتیم و دیگه آماده بودیم برای رفتن به سمت تالارمون! ماشین گفت من روشن نمی‌شم که نمی‌شم!! آقا مگه داریم؟! مگه میشه؟! تا الان خوب بودی تو رو خدا روشن شو!! دیگه کار به جایی رسید که یکی از اعضای گروه فیلمبرداری که آقا بود چند نفر رو صدا کرد و ماشین رو هل دادن!! فکر کن عروس و دوماد تو ماشین نشستن و عده‌ای هم دارن هل میدن ماشینو! هیچی دیگه ماشین روشن شد و یک متر اون طرف‌تر خاموش شد! اصلا یه وضعی!! دیگه کسبه و اهل محل اومدن و هرکی یه سوییچ داد گفت بیا با ماشین من برو! دمشون گرم چقدر مرد بودن اهالی شهر ری! ( آتلیه اونجا بود ) اما خب به هر زور و زری بود ماشین رو روشن کردیم و دیگه رفتیم تالار...

    زندگی مشترک

    زندگی مشترک ما شکر خدا خوب بوده و هست. اما بعد از عروسی افتادیم توی سراشیبی سقوط! یک ماه بعد از عروسیم بی‌کار شدم! حدود دو - سه ماه بی‌کار بودم و بدنبال کار و در عین حال تلاشم رو هم میکردم که برگردم سر کار قبلیم. تلاش‌هام جواب داد و خدا خواست و بالاخره برگشتم به کارم. اما مدتی که بی‌کار بودم خیلی به ما سخت گذشت.
    شکر خدا حالا کَم-کَمَک داریم روی غلطک میفتیم! این روزها و هفته‌های پایانی سال اصلا زمانی برای سر خاروندن نداشتم چه رسد به وبلاگ‌نویسی! الان دغدغه‌ام دانشگاهمه که تو این مدت بدجوری ازش غافل شدم. یعنی اصلا فرصت نکردم برم کلاس یا حتی تو خونه خودم بخونم. سال که دیگه لحظه‌های آخرشه. از خدا می‌خوام که این ساعت‌های پایانی به خوبی سپری بشه و سال نو سالی سرشار از سلامتی و شادابی برای هممون باشه و بتونم به درس و دانشگاهم هم برسم.

    خدایا تو خیلی مهربونی و خیلی در تمام این سالها دستم رو گرفتی و از لبه‌ی پرتگاه‌ها نجاتم دادی که تنها منجی تو هستی و من چه بد بنده‌ای هستم که هرگز اونقدر و اونجور که باید شکرانه‌ی سلامتیم و داشته‌هام و داده‌هاتو به جا نیاوردم.
    خدایا شکرت که خوبم.
    خدایا شکرت که من و همسرم خوبیم.
    خدایا شکرت که دل‌هامون شاده.
    خدایا شکرت بخاطر همه‌ی چیزهایی که بهمون دادی و همه‌ی چیزهایی که ازمون گرفتی چون به صلاحمون بود.
    خدایا از مال دنیا هم بی‌نصیبمون نذار اما قبلش جنبه‌اش رو هم به ما بده که اگه روزی دستمون به دهنمون رسید دست‌گیر هم باشیم.

    خدایا دوستت دارم و ازت میخوام سال ۱۳۹۵ سال خوب و خوش و پر از سلامتی برای من و همسرم و خانواده‌هامون و تمام دوستان حقیقی و مجازیم باشه.
    یا حق...

    تهران - جلیلی - خونه‌ی نقلیمون!
    ۹۴... تمام...


    آخرین ویرایش: جمعه 28 اسفند 1394 09:12

    ارسال دیدگاه
  • من و همسرم امروز در انتخابات شرکت کردیم و سعی کردیم به کسانی رأی بدیم که به نظرمون لیاقت و سطح علمی بالاتری نسبت به سایر رقباشون داشتند. بدون در نظر گرفتن اینکه کسی رأی ما رو به خودش اختصاص میده عضو جناح راست یا چپ هستش. ولی ناراحت بودم از اینکه خیلی‌هایی که برای رأی دادن اومده بودن، بدون تحقیق فقط از روی لیست می‌نوشتن! بعضی دنبال لیست راست بودن و بعضی دنبال لیست چپ و این خوب نیست... البته نامزدهای مستقل هم معمولاً مغفول واقع میشن و به نظر میاد که در این دوره هم نماینده‌ی مستقل در تهران نداشته باشیم! البته اینم فقط یک حدسه!


    بی ربط نوشت:

    از وبلاگ همسرم به نام قلب قرآن دیدن کنید. همسرم در این وبلاگ مطالبی درباره‌ی سوره‌ی یاسین (یس) و تفاسیر بعضی از آیات و روایات مربوط به اونها و همین‌طور از فضایل قرائت این سوره‌ی قرآن رو در اختیار خوانندگانش میگذاره. اگر این وبلاگ رو دوست داشتید به دوستانتون هم معرفی و وبلاگ رو لینک کنید. ممنونم.


    آخرین ویرایش: یکشنبه 9 اسفند 1394 07:36

    ارسال دیدگاه
  • زنی در کنار تراکت تبلیغاتی انتخابات

    این روزها روی در و دیوار شهر و حتی روی زمین پر شده از انواع و اقسام تراکت‌های تبلیغاتی که بعضی اوقات حتی می‌بینیم نامزدها به تبلیغات همیدیگه هم رحم نکردن و تبلیغات خودشون رو چسبوندند روی تراکت تبلیغاتی نامزد رقیب!
    امروز وقتی داشتم در حوالی میدان صنعت قدم میزدم صحنه ای رو دیدم که فکرم رو به خودش مشغول کرد. زنی که توی سرمای ابتدای صبح بچه‌ای رو به بغل گرفته بود و مشغول تکدی‌گری بود و دور و برش روی زمین پر بود از تراکت‌های تبلیغاتی نامزدهای چپ و راست... کار به این ندارم که تکدی‌گری کار درستی نیست و بسیاری از همین متکدیان تهران از همین راه به پول و پله‌ای رسیدند تا جایی که خیلی‌ها فقط از روی عادت و نه از سر نیاز مشغول تکدی هستند! اما با این تفاسیر دیدن چنین صحنه‌ای غم‌انگیز بود. نامزدهای انتخاباتی که عموماْ بعد از پیروز شدن توی انتخابات به دو دسته تقسیم میشن! اول بی‌معرفت‌ها که فراموشی میاد سراغشون و شعارهای تبلیغاتیشون رو فراموش می‌کنن و دوم کسانی که میگن فراموش نکردیم اما کاری از دستمون بر نیومد و یک دست صدا نداره و...!
    آیا توی این هیاهوی انتخاباتی مجلس ۹۴ و این همه عکس‌های شیک و پشت میز و دست به سینه و نگاه در افق و خلاصه کلی با کلاس و با کلی وعده و وعید و شعارهای جدید اقتصادی ، کسی هست که واقعاْ دغدغش مردم و مشکلاتشون باشن؟ کسی به فکر اون زن و کودک توی بغلش هست؟ سعی کنیم در انتخابات امسال هوشیار باشیم و فرا جناحی فکر کنیم ؛ جدا از اینکه نامزدی چپ‌گرراست یا راست‌گرا به کسی رأی بدیم که به درد حل مشکلات جامعه بخوره و دغدغش مردم باشه.


    آخرین ویرایش: دوشنبه 3 اسفند 1394 00:41

    ارسال دیدگاه
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات