منوی اصلی
آریــــــــــــوداد
آریوداد در ایران باستان به معنای داده و فرزند ایران بوده است
  • روباه دروغگو! - آریوداد

    خیلی اتفاقی به یک مطلبی بر خوردم که واقعاً جالب بود. این مطلب رو براتون میذارم تا بخونید و اگر دوست داشتید لینک منبع در انتهای همین پست آورده شده بهش سر بزنید.

    پرستوی سرزمین موجهای زلال - یکی از کانالها یه برنامه مستند حیات وحش رو پخش میکرد. نشون میداد یه گروه محقق یه سری لاشه مرغ رو داخل یه توری گذاشته بودن و چند گودال به فاصله های 10-20 متر از هم حفر کرده بودن!
    بعد از مدتی یه روباه اومد و کمی بو کشید و یه مقدار این لاشه مرغا رو جابجا کرد و رفت؛ کارشناس تیم رو به دوربین کرد و گفت این الان میره و بقیه گله و دوستاش رو میاره؛ و با استفاده از یه ربات جرثقیل توری رو جابجا کردن و اوردن تو گودال دوم و استتارش کردن و با یه مایعی که اسپری کردن اثر بو رو از مسیر از بین بردن!
    تقریبا نیم ساعت بعد روباه و 7-8 تا روباه دیگه اومدن سر گودال اول و هرچی گشتند مرغها رو پیدا نکردن هر چی زمین رو بو کردن فایده نداشت و اون 7-8 تا رفتن و این روباه اولی دوباره شروع به گشتن کرد! جالبیش اینجا بود که هی با سرعت میگشت و بعد سرشو بالا میاورد و به دوستاش که داشتن دور میشدن نگاه میکرد دوباره بو میکشید!
    اینها با استفاده از سیم کمی روی گودال دوم رو باز کردن تا حدی که روباه دید مرغا رو!
    این دفعه خیلی جالب بود! روباه یکی از مرغا رو با دندون گرفت و با خودش برد!
    این تیم کارشناس اومدن و دوباره همون کار رو تکرار کردن و توری رو به گودال سوم بردند!
    روباهها وقتی رسیدن هرچی گودالها رو گشتن و هر چی زمین رو بو کشیدن چیزی نبود و دوباره رفتن!
    روباه اول رو نشون داد که این بار دیگه جست و جو نکرد و رفت داخل گودال دوم دراز کشید و به حالت خوابیده موند یه چند دقیقه صبر کردن و دیدن خبری نیست نزدیکش رفتند و چک کردنش دیدن کاملا مرده!!
    جالب این بود که لاشه روباه رو به مرکز دامپزشکی بردن و کلی ازمایش کردن دیدن دقیقا عکسها و ازمایشات نشون میده این حیوون براثر یک شوک عصبی سکته کرده و مرده!! و....

     داشتم فکر میکردم وقتی قرآن میگه: "اولئک کلانعام بل هم اضل!"
    روباه که نماد مکر و حیله گری در حیوانات هست وقتی احساس میکنه صداقتش بین دوستاش از بین رفته سکته میزنه و میمیره!! ار خجالت میمیره!!!
    ولی بعضی آدما هستن روزی هزاران دروغ به زبون میارن؛ پشت تریبون، سر کلاس، بین دوستاشون و ... بعد جالبیش اینه حتی وقتی دروغاشون اشکار میشه راست راست میگردن و اصلا و ابدا هم خم به ابرو نمیارن و اسفناک تر اینکه باز هم تکرار تکرار تکرار!!!
    چقدر زشته که انسان به جایی برسه که حیوانات ازش در کرامت اخلاقی پیشی بگیرن!!!


    آخرین ویرایش: سه شنبه 29 مهر 1393 18:36

    ارسال دیدگاه
  • پاییز و نوشیدن یک فنجان قهوه! - آریوداد

    نمی‌دونم چرا بعضی ها از خیس شدن زیر بارون می‌ترسن!! امروز برای دومین روز متوالی بود که بارون زیبایی توی تهران بارید و البته کمی تا قسمتی پراکنده ، شدت بارون کم و زیاد میشد. حین قدم زدن به دور و برم که نگاه می‌کردم اکثراً یه چتر گرفته بودن دستشون! آخه این بارون که سالی یه بار میباره حیف نیست زیرش خیس نشی و چتر بگیری دستت؟؟
    پاییزه و لذت پیاده‌روی زیر بارون و بعدش برگشتن به خونه و خوردن یه قهوه و یا نسکافه..!


    آخرین ویرایش: سه شنبه 29 مهر 1393 16:29

    ارسال دیدگاه
  • قدم زدن زیر باران تهران - آریوداد

    امروز بارون زیبایی توی تهران بارید و من و همسرجان توی این بارون قدم می‌زدیم و لذت می‌بردیم. شاید بعد از مدت‌ها بود که یک سری صحنه‌های عاشقانه و رمانتیک رو توی تهران می‌دیدم!! زن و شوهرها یا دوستان با هم قدم می‌زدن ، توی پارک می‌نشستن و صبحت میکردن و بارون با بارش نم‌نمش براشون موسیقی لایت اجرا می‌کرد!!
    به جرأت می‌تونم بگم که خیلی وقت بود این صحنه‌ها رو ندیده بودم و به جاش یک سری صحنه‌های عجیب و قریب می‌دیدم!! چون همتون می‌دونین چجور صحنه‌هایی از گفتنش صرف نظر می‌کنم!! اما به هر حال راحت می‌شد فهمید که اون سبک رابطه‌ها انتهای عاشقانه‌ای نخواهد داشت و حتماً منجر به ازدواج نمیشه!!
    بگذریم. به هر حال ما داشتیم از این قدم زدن لذت میبردیم و کمی هم توی پارک نشستیم و صحبت کردیم. اما تصور کن چه چیزی میتونست این لذت رو خراب کنه؟؟! وقتی زیر نم نم بارون قدم می‌زدیم و هوا کاملاً دو نفره شده بود(!) گهگاهی آدمهایی از کنارمون رد می‌شدن که ظاهراً هنوز برای گازسوز شدن به سازمان مربوطه مراجعه نکرده بودن و شدیداً از خودشون تولید دود و دم از نوع سیگار می‌کردن!! من از سیگار و بو و دودش متنفرم بخصوص زمانی که مجبورم پشت سر کسی توی پیاده رو راه برم که یه سیگار توی دستشه و بدون اهمیت دادن به اینکه یک نفر داره پشت سرش از این دود خفه میشه ، دود سیگارش رو میده بیرون. توی بعضی کشورها اگر توی مکان‌های عمومی سیگار بکشی جریمه‌ی نقدی میشی! اما اینجا چی؟ هیچی!


    آخرین ویرایش: سه شنبه 29 مهر 1393 15:49

    ارسال دیدگاه
  • طبق معمول یکشنبه‌ها ، رفتم دانشگاه و کلاس برگزار نشد و دست از پا درازتر برگشتم! توی مترو موقع برگشت یه آقای جوونی نقاشی کشیدنش گُل کرد! حالا منم که چند دقیقه قبلش توی ایستگاه به یه کاریکاتوری که شرکت مترو در همین رابطه به دیوار نصب کرده بود فکر میکردم ، این بنده خدا رو که میدیدم یاد اون کاریکاتوره میفتادم!!
    توی کاریکاتور یکی بود که شکل آدمهای عصر حجر بود و داشت روی بدنه‌ی واگن قطارهای مترو با سنگ و یه تیزی به شکل خط میخی یادگاری می‌نوشت! اونهایی که از متروی تهران استفاده می‌کنند می‌دونند که من کدوم کاریکاتور رو میگم! تو حاشیش هم متنی به طنز نوشته شده بود با این مضمون که درسته انسان موجودیه که علاقمند به جاوانگی و موندگار شدنه و همیشه دوست داشته یادگاری از خودش به جای بذاره و... خلاصه تهش اینکه آقا مترو جای یادگاری نوشتن و حکاکی نیست!
    من به این بنده خدا نگاه میکردم به شکل همون کاریکاتوره میدیدمش! یه ضربدر و نقطه ، یه نیم دایره به شکل دهان زیرش ، یه دندون و یه زبون کل چیزی بود که اون بنده خدا کشیده بود روی بدنه‌ی قطار! زیرش هم نوشت Just Smile! بعدم با گوشیش یه عکس از هنری که به خرج داده بود گرفت و احتمالاً توی یکی از شبکه‌های اجتماعی Share میکنه و زیرش می‌نویسه همین الان یهویی!!



    عجب بالا و پایین داره دنیا!! زمانی که من توی دانشگاه قبول شدم اعلام کردند که دانشگاه یک ساختمان جدید خریده و دانشجوهای جدیدالورود باید برن اونجا. حالا کجا؟ به نقشه‌ی تهران که نگاه کنی اون بالای بالا گوشه‌ی سمت راست می‌بینیش!! بعد من می‌گفتم شانس رو بیین دانشگاه بغل گوشمون بود آوردن اینجا! 4 ترم رو اونجا گذروندم و توی این چهار ترم اگر مشکلی داشتم و یا باید به چیزی اعتراض می‌کردم ، به دلیل شاغل بودن و هم اینکه امور اداری همگی در دانشگاه پایین انجام می‌شد به کلی از خیرش می‌گذشتم. سایت دانشگاه هم از همین پایین اداره می‌شد و اخبار برگزاری و عدم برگزاری کلاس‌ها انقدر دیر روی سایت میومد که معمولاً خودم میرسیدم دانشگاه زودتر از سایت از برگزاری یا عدم برگزاری کلاس‌ها و نشست‌ها و... با خبر می‌شدم!!!
    از ترم چهارم به بعد در حرکتی یهویی (!) اعلام کردند که گروه رباتیک از این به بعد کلاس‌هاش توی دانشگاه پایین برگزار میشه و منم کلی خوشحال بودم!! اما یه مدت که گذشت فهمیدم نخیر!! همون جریان کنار دریا و (گلاب به روی مبارکتان) آفتابه بردن اینجا هم صادقه!! کلیه‌ی امور اداری به دانشگاه بالا انتقال داده شد و سایت هم از بالا بروز میشه و حالا که تقریباً یک ماهی از آغاز سال تحصیلی جدید میگذره اصلاً نمیدونیم کدوم کلاس برگزار میشه و کدوم کلاس برگزار نمیشه! کسی هم نیست که بهش اعتراض کنیم!! کی حوصله داره بره دانشگاه بالا..؟!!


    آخرین ویرایش: یکشنبه 27 مهر 1393 22:01

    ارسال دیدگاه
  • داستان کوتاه تصمیم - آریوداد

    مدت ها بود که دلم میخواست یک داستان کوتاه بنویسم اما ایده ای به ذهنم نمی رسید. از اونجا که نویسنده هم نیستم ، گاهی چند سطری می نوشتم و بدون اینکه ادامه بدم کنار میگذاشتم. البته گاهی هم یک چیزهایی می نوشتم اما خب خوشم نمیومد و یا منو راضی نمی کرد و بنابراین به زباله دانی معرفی می شد! در واقع ارزش فکر کردن رو نداشت!
    اما چند وقت پیش یک ایده ای به ذهنم رسید که شروع کردم به نوشتن! با اینکه داستان 20 صفحه است ولی بجز ابتدای داستان که یک صفحه بیشتر نبود تو این مدت 3 بار داستان رو به شکل های مختلف ادامه دادم و تموم کردم!! اما یه جورایی حس میکردم خوشم نمیاد. حس تکراری بودن بهم دست میداد. فقط از خوندن دوباره ی آخری حس خوبی داشتم. بعد خواستم توی وبلاگم بنویسم اما گفتم بذار کمی خودم رو تحویل بگیرم و سر و شکلی بهش بدم! ویرایش کردم ، پاراگراف بندیش کردم و... تا شد اینی که می بینید. البته تو پیشگفتار نوشتم که دوست دارم بازخوردها رو ببینم ؛ اما اولین بازخوردها اینقدر تو ذوقم زد که حتی منصرف شدم از انتشارش توی وبلاگم!!
    با این حال وقتی الان نگاهش کردم بخاطر وقتی که براش گذاشتم دلم گرفت گفتم بذارم توی وبلاگم. نمیکشنم که!! فوقش میگن چقدر بد بود یا یکمی سانسوری تر از این!
    اگر خوشتون اومد که تعریف کنید ازم خوشحال شم!
    اگرم خوشتون نیومد نظر واقعیتون رو بی تعارف بگید! من که خورد تو ذوقم قشنگ کورش کنید راحت بشید!!
    من اصلا نویسنده نیستم که ناراحت بشم!
    اینم که رو جلد جلوی نویسنده اسمم رو نوشتم برای قُمپُز در کردنه فقط
    مثل سری قبل فقط از همین لینک برای دانلود استفاده کنید. این کتاب هم در دو قالب PDF و EPUB هستش.

    رمز خارج کردن فایل از حالت فشرده :

    Password: Ariodaad.MihanBlog.Com

    جهت دانلود کلیک نمایید - آریوداد


    آخرین ویرایش: یکشنبه 27 مهر 1393 01:39

    ارسال دیدگاه
تعداد صفحات : 6 1 2 3 4 5 6
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات