پنجشنبه 30 دی 1395 03:17
نظرات ()
از قدیم گفتند داشتن یک دوست خوب نعمت بزرگیه و اگر حس کردی که کسی برای تو دوست خوبیه تمام تلاشت رو بکن که از دستش ندی! امروز با وجود اینکه مثل خیلی از روزهای دیگه روز خیلی سختی بود اما برای من خیلی خوب شروع شد. بهرام احمدی همکار و قبل از اون دوست خیلی خوب منه که امروز صبح زود در دفتر کارم همدیگه رو ملاقات کردیم. بهرام هوس نوشتن به سرش زد و شروع کرد به نوشتن یک بیت روی تخته و بقیهاش رو هم زمزمه کرد... وقتی پرسیدم که شاعرش کی بود گفت خودم! بنابراین ازش خواهش کردم شعرش رو برای من بنویسه:
کسی انگار میداند...
که من سازم...
و خوش آهنگ میسازم...
کس نمیداند با که دمسازم...
همه گویند نا سازه در نازم...
ره نپوییده سر آغازم...
همه عشقم این باشد...
که او داند که من سازم...
برش در راز و نیازم...
و ره پویان در انتهای این بَــدِ سازم...
و خوش آهنگ میسازم...
در انتها برایم اینگونه امضا کرد: ب.ا.سرمست
و برای من توضیح داد که منظور از "ساز" ، "زندگی" است...
و این هم یادگاری این روز قشنگ من...
کسی انگار میداند...
که من سازم...
و خوش آهنگ میسازم...
کس نمیداند با که دمسازم...
همه گویند نا سازه در نازم...
ره نپوییده سر آغازم...
همه عشقم این باشد...
که او داند که من سازم...
برش در راز و نیازم...
و ره پویان در انتهای این بَــدِ سازم...
و خوش آهنگ میسازم...
در انتها برایم اینگونه امضا کرد: ب.ا.سرمست
و برای من توضیح داد که منظور از "ساز" ، "زندگی" است...
و این هم یادگاری این روز قشنگ من...
تهران - زمستان ۱۳۹۵