مطالب گذشته

جستجو

امروز:

جلسه سخنرانی حجه الاسلام ابراهیم بهاری در جمع روحانیون و مداحان اهل بیت در نجف اشرف


چهار نعمت: قرآن، پیامبر، اهل بیت، عقل

ما چهار نعمت برجسته معنوى داریم: عقل، قرآن كریم، وجود مبارك رسول خدا (ص) و ائمه طاهرین:. براى روشن كردن هر كدام از این چهار نعمت، لازم است آیه یا روایتى را ذكر كنم.

نعمت عقل‏

اما درباره نعمت عقل، از وجود مبارك حضرت صادق (ع) در صفحه (ره) 0 جلد اول اصول كافى نقل شده كه پروردگار عالم وقتى عقل را آفرید، به عقل خطاب كرد، موجودى را محبوب‏تر از تو نیافریدم؛ یعنى احبّ خلق خدا در وجود تك تك ما قرار داده شده، و اگر بتوانیم این سرمایه عظیم معنوى را به طرز صحیح بكار بگیریم، به طور یقین، احبّ عباد خدا مى‏شویم. اگر ما همه عالم خلقت را به یك درخت تشبیه كنیم، پرقیمت‏ترین وباارزش‏ترین شاخه این درخت، شاخه وجود انسان است. چرا چنین است؟ چون پرمنفعت‏ترین میوه آفرینش را خدا در این شاخه قرار داد، و با قرار دادن عقل در وجود ما، پروردگار عالم ما را گرامى داشت و احترام كرد و به ما ارزش داد.

 

اهل دل وقتى آیه‏ «وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِى آدَمَ» « اسرى: 70.» را مى‏خواهند تفسیركنند، در برابر این پرسش كه بنى‏آدم به چه چیزى كرامت پیدا كرده است، مى‏گویند، به عقل. چون این عقل، واسطه بین ما و بین همه حقایق عالم هست. بزنطى وقتى از حضرت رضا (ع) پرسید، ما حقیقت را به چه وسیله‏اى درك كنیم و به سراغ چه كسى برویم؟ فرمودند: «الْعَقْلُ»؛ با عقل است كه مى‏توانید خدا را بشناسید؛ با عقل است كه مى‏توانید نبوت را بفهمید؛ با عقل است كه ولایت اولیاى خدا را درك مى‏كنید. امام صادق (ع) مى‏فرماید: با عقل است كه خدا عبادت مى‏شود؛ باعقل است كه بهشت به دست مى‏آید. تعطیل كردن عقل، به معناى قطع رابطه با خدا، قیامت، انبیاء، ائمه و قرآن مجید است. شما سوره مباركه تبارك را بخوانید، در آن خداوند از اهل جهنم خبر مى‏دهد كه روز قیامت از دوزخیان سؤال مى‏كنند، علت دوزخى شدن خودتان را بگویید. آن‏ها جواب مى‏دهند: «لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِى أَصْحَابِ السَّعِیرِ». « ملك: 10» اگر ما ابزار شناخت را كه یكى از آن‏ها گوش است، درست به كار گرفته بودیم و اگر عقل را به میدان زندگى كشیده بودیم، الان اهل این آتش برافروخته نبودیم.

نعمت‏قرآن‏

امّا درباره قرآن مجید، از خود قرآن درباره قرآن بشنوید. این آیه در سوره مباركه یونس است و چه‏آیه فوق‏العاده‏ایى مى‏باشد. این آیه شریفه، اهداف قرآن را بیان مى‏كند. اگر كسى تا حالا به این اهداف نرسیده، ضرر سنگینى كرده است. اگر كسى به این اهداف نرسیده، معناى آن این است كه او هنوز دارد كنار شكم و شهوت درجا مى‏زند. كسى كه كنار شكم و شهوت درجا بزند، نظر قرآن درباره او این است: «وَ الَّذِینَ كَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الْأَنْعَامُ وَ النَّارُ مَثْوىً لَهُمْ» « محمّد: 12»: شكمى‏ها و شهوتى‏ها چون چهارپایانند؛ یعنى هیچ ترقى‏اى ندارند و دوزخ هم جایگاه آن‏هاست.

«یَا أیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُم مَوْعِظَهٌ مِن رَبِّكُمْ وَ شِفَاءٌ لِمَا فِى الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ» « یونس: 57.» قرآن مجید كتاب نصیحت وكتاب موعظه است. واعظ این موعظه كیست؟ خداوند. دلسوزتر از این واعظ در عالم كیست؟ هیچ كس. این یك هدف قرآن است. من اگر اهل شنیدن موعظه نباشم، چه كسى هستم؟ حكماى الهى مى‏گویند، موجودى به علاوه صفر. آیا من در این صورت، در صفر مى‏مانم و یا پایین‏تر هم مى‏روم؟ حكما مى‏گویند، نه. پایین‏تر هم تا بى‏نهایت صفر مى‏روى تا جایى كه انسانى كه فرارى از موعظه است، این قدر پوچ مى‏شود كه پروردگار مى‏گوید، در قیامت براى سنجش اعمال او، هیچ ترازویى برپا نمى‏كنم؛ چون او هیچ چیزى نیست.

«وَ شِفَاءٌ لِمَا فِى الصُّدُور» : قرآن داروخانه پروردگار است و داروهاى خوبى هم دارد. جایى دیگر، داروهایى سالم‏تر و مؤثرترى مانند این داروخانه را ندارد. به خدا قسم، كسى كه با قرآن در ارتباط باشد، چون قرآن داروست، حسود نیست؛

كسى كه با قرآن در ارتباط باشد، حریص نیست؛ بخیل نیست؛ مغرور نیست، سینه به عنوان من سپر نمى‏كند؛ ریاكار نیست؛ فاسد نیست؛ ظالم نیست. مگر مى‏شود آدمى آیات قرآن مجید را در كشور وجودش وارد كند و در این كشور این همه حیوان درنده مثل: حرص، حسد، بخل و كینه، باز هم آن جا بمانند و جا خوش كنند.

پس وقتى آدم با قرآن معالجه بشود؛ در عمرش به كسى شرّى نمى‏رساند و از سود رساندن هم دریغ نمى‏ورزد: «الْخَیْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ» « دیلمى، إرشاد القلوب إلى الصواب، ج 1، ص 198.»، اگر این گونه باشد: «وَ شِفَاءٌ لِمَا فِى الصُّدُورِ» « یونس: 57.قرآن حق دارد كه درباره خود چنین بگوید كه دارو است.

«وَ هُدىً» »: و قرآن كریم راه خداست؛ یعنى غیر قرآن و معلمین واقعى قرآن كه پیغمبر (ص) و اهل‏بیتند:، كج‏راهه است؛ ضلالت، گمراهى و انحراف است. پس وقتى من موعظه قرآن را گوش دادم، «مَوْعِظَهٌ مِن رَبِّكُمْ وَ شِفَاءٌ لِمَا فِى الصُّدُورِ وَ هُدىً» «» و وقتى كه با داروى قرآن كریم معالجه شدم و وقتى در راه خدا افتادم، قرآن چنین مى‏شود: «وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ» «و من غرق رحمت الله مى‏شوم.

نعمت پیغمبر اسلام (ص)

اما درباره نعمت پیغمبر اسلام (ص) باید بگویم، اگر در دانمارك، هلند و مراكز دیگر وجود افرادى كه به پیغمبر اسلام (ص) توهین مى‏كنند، به نجاست‏هاى معنوى نجس نبود، این چنین به آن حضرت توهین نمى‏كردند. براى این كه عظمت پیغمبر (ص) را بدانید، من فقط یك آیه را مى‏خوانم.

قرآن درست گفته است كه اگر این آیات را بر كوه نازل مى‏كردیم، تحمّل آن را نداشت: «لَوْ أَنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ» « حشر: 21.»

برادران و خواهران! در قرآن مجید درباره شخصیت‏انسان آیه‏اى سنگین‏تر و پروزن‏تر از آیه: «مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ» « نساء: 80» هست؟ كسى كه در همه امور زندگى‏اش از پیغمبر من اطاعت كند، از من اطاعت كرده است. آیا از این آیه، آیه سنگین‏ترى هم هست. این وزن شخصیتى پیغمبر است: «مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ»، و این وزن، وزن خیلى بزرگى هست؟ با پیغمبر توحید واقعى پخش شد؛ با پیغمبر دیانت واقعى شناسانده شد؛ با پیغمبر هست كه مردم به عمق حقایق راه پیدا كردند.

 قبل از پیغمبر اكرم (ص) در منطقه آتن، محلّ نشو و نماى فلسفه، دختر كه شوهر مى‏دادند، اگر او در زایمان خود دختر مى‏زایید، او را در دادگاه محكوم به جریمه مى‏كردند، و اگر در سال دوم ازدواجش، آن زن باز دختر مى‏زایید، دو برابر از او جریمه مى‏گرفتند، ودر سال سوم اگر چنین مى‏شد، او را در میدان شهر اعدام مى‏كردند.

ایتالیایی ها قبل از بعثت پیغمبر (ص)، اگر زن درخانه مورد غضب شوهر قرار مى‏گرفت، به كمك بچه‏ها آن زن را در دیگ روغن زیتون داغ مى‏سوزاندند تا آب بشود.

آلمانى‏ها، انگلیسى‏ها و فرانسوى‏ها! ششصد سال پیش، هنوز نه دستشویى داشتند، و نه حمام. كتاب‏هاى ما كه به آن طرف رفت انان را آدم كرد.

نماینده مجلس عوام در سخنرانى‏اش در مجلس عوام انگلستان، گفته است، اگر خدا، در مقابل جنایاتى كه ما كردیم، هر چقدر كه عذاب دارد، بر سر ما انگلیسى‏ها فرو بریزد، باز هم كم است.

 این اسرائیل‏فرزند انگلیس و زاییده‏شده آن است.

ایرانى‏ها! قبل از بعثت پیغمبر (ص) مقدس‏ترین عنصر عالم پیش انان آتش بود. هنوز منقل آتشِ آتش‏پرست‏هاى استان یزد، بالاى هزار سال روشن نگه داشته شده است.

 شما ایرانى‏ها! چیزى را مقدس‏ترین مقدسات مى‏دانستید كه با دستشویى یك بچه یك ماهه خاموش مى‏شد.

شما مى‏دانید پیغمبر چه حقى بر شما دارد؟ به گفته قرآن: «مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّه» «وزن معنوى پیغمبر است انوشیروان با روم شرقى جنگ‏داشت و بودجه كم آورد. همین آدمى كه به دروغ مى‏گویند، عادل بود. كدام عادل؟ مگر قرآن مجید نمى‏گوید: «لَاتُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ». « لقمان: 13» چطور ما با شركش او را عادل هم بدانیم؟ مگر چنین چیزى امكان دارد؟ قبل از طلوع آفتاب رسالت، دولت ایران با روم شرقى درگیر جنگ شد. بینابین جنگ، دولت بودجه كم آورد. انوشیروان به نخست وزیرش گفت، چكار كنیم؟ وزیر گفت، خزانه خالى است. انوشیروان گفت، به شكست هم كه نمى‏شود تن داد. فردوسى دارد این قصه را مى‏گوید؛ یعنى سه قرن بعد از انوشیروان؛ یعنى كتاب شاهنامه، نزدیك به زمان انوشیروان سروده شد. فردوسى مى‏گوید، در چنین زمانى پینه‏دوزى پیش نخست‏وزیر انوشیروان آمد و گفت، من حاضرم كمبود بودجه جنگ را بدهم. نكته مهم این جاست، پینه‏دوز گفت، حاضرم كمبود بودجه جنگ‏را تأمین كنم، البته، در برابر این كه انوشیروان اجازه دهد بچه من به مدرسه برود و درس بخواند. انوشیروان پشنهاد پینه‏دوز را رد كرد و گفت، در ایران تنها فرزندان چهار طایفه حقّ درس خواندن دارند: شاهزادگان، امیران، موبدان و دبیران.

من حاضرم در این جنگ شكست بخورم و ننگ اجازه رفتن بچه پینه‏دوز به مدرسه را با خود به گور نبرم؛ یعنى در كشور شما تحصیل علم ممنوع بود. این رسول خدا (ص) بود كه آمد اعلام كرد: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَهٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ» « دیلمى، إرشاد القلوب إلى الصواب، ج 1، ص 165.»؛ آمد اعلام كرد: در قیامت به اعمالتان بر اساس معرفت مزد مى‏دهند، نه بر اساس عمل صرف. پیغمبر (ص) چه خدمت بزرگى به جهان كرد.

اروپایى‏ها قبل از بعثت پیغمبر (ص) در اتاقهایشان آخور داشتند؛ خودشان چنین نوشتند، و كنار همان آخور مى‏آمدند و این قدر غذا مى‏خوردند تا به استفراغ بیفتند.

پیغمبر (ص) آمد و این آیه رااز قرآن بر مردم خواند: «وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَلَاتُسْرِفُوا» « اعراف: 31»؛ طبّ را پیغمبر (ص) براى آورد؛ علم را پیغمبر (ص) براى مردم آورد؛ تمدّن را پیغمبر (ص) براى دنیا آورد.

این وزن معنوى این نعمت بود، «مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ.» « نساء: 80.»

این وزن معنوى پیامبر (ص) در همین دنیاست و در آخرت از این هم خیلى بالاتر هست.

 طبق یكى از آیات سوره هود و یكى از آیات سوره فرقان كه روایت مهمى در جلد دوم اصول كافى در باب فضل قرآن‏هر دو آیه را معنا مى‏كند، پیغمبر (ص) مى‏فرماید: در روز قیامت خدا اجازه سخن گفتن را به اولین و آخرین نمى‏دهد. براى همین، ابتداى قیامت در سكوت سنگینى است: «یَوْمَ یَأْتِ لَاتَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلّا بِإِذْنِهِ». « هود: 105.» در قیامت به اولین كسى كه خدا اجازه مى‏دهد كه سخن بگوید، من هستم. من از جایم بلند مى‏شوم و اولین سخنى كه مى‏گویم نه با همه مردم هست و نه با امتم؛ بلكه تنها با خداست. اولین سخنم چنین هست. من به اجازه پروردگار، با او سخن مى‏گویم، در حالى كه با یك دستم قرآن مجید را بلند مى‏كنم و با دست دیگرم، دست على، زهرا، حسن و حسین: را مى‏گیرم و به پروردگار مى‏گویم از امت من بپرس كه بعد از مردن من، با این دو چكار كردند؟ مى‏ایستم تا خدا جوابم را بدهد؛ تا خدا از تك تك امتم بپرسد كه با قرآن و با اهل‏بیت: من چه كردند. شماها كه خوش به حالتان‏هست! اگر خدا به شما بگوید كه چكار كردید، شما در دو و سه دقیقه جواب مى‏دهید: خدایا! ما به اندازه استعدادمان آیات مربوط به عبادات را عمل كردیم؛ آیات مربوط به مال را عمل كردیم و به اندازه استعدادمان، به امیرمؤمنان، به ائمه طاهرین:، به حضرت رضا (ع)، به حضرت حسین (ع) اقتدا كردیم. شما وقتى چنین جواب بدهید و خدا هم آن را امضا كند، پیغمبر (ص) به فاطمه زهرا (س) فرموده: دست همه آن‏ها را در دستم مى‏گذارم و هر جا كه خدا من را ببرد، من هم آن‏ها را با خودم به آن جا مى‏برم.

 اما زنان بى‏حجاب و بدحجاب چه مى‏خواهند بكنند؟ و همین‏طور رباخوارها، عرق‏خورها، ظالم‏ها، مال‏مردم‏خورها، اختلاس‏كنندگان، دزدان و آدم‏كش‏ها، آدم‏رباها، معتادها، فروشندگان موادمخدر و جاسوسان رابطه‏دار با كثیف‏ترین دشمنان چه مى‏خواهند بكنند؟ آن‏هادر قیامت جواب خدا را نسبت به قرآن و اهل‏بیت: چه مى‏خواهند بدهند؟

نعمت اهل‏بیت:

و اما درباره نعمت اهل‏بیت:، من تنها روایتى را كه مى‏خواهم براى شما نقل كنم، روایتى است كه همه بزرگان شیعه آن را نقل كردند و مشهورترین علماى اهل‏سنت هم آن را نقل كردند و چه روایتى است این روایت: «إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَیْتِى كَمَثَلِ سَفِینَهِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِق» « طبرسى، احتجاج، ج 2، ص 380- متقى هندى، كنزالعمال، ج 12، ص 98.»: تا قیامت در دنیاى شما طوفان است و از بالا و پایین علیه شما بلا مى‏بارد.

 الان مى‏بینید بیش از چند هزار ماهواره دارد بلا نازل مى‏كند و آن هم بدترین بلا را. هدف آنان از آنچه این ماهواره‏ها به‏پایین مى‏فرستند، والله نابود كردن دین است و هیچ هدف دیگرى هم ندارند. هدفشان این نیست كه شما را در لذت غرق كنند؛ بلكه مى‏خواهند ریشه دین را بكَنَند؛ مى‏خواهند قرآن را از ما بگیرند. این توطئه را، دیگر امثال ما با خبر شده‏ایم، اگر شما هنوز خبردار نشده‏اید. در این چند ساله اخیر، امریكا و اسرائیل گفته‏اند، ما براى ملت ایران به صورت ویژه، اگر سه برنامه را پیاده كنیم، آن‏ها نابودند، نه نابود بدنى و نه نابود شهوانى، بلكه نابود شخصیتى، و دیگر با اجراى این برنامه‏ها، به طور حتمى این ملت از بین مى‏رود:

برنامه اول این است كه رابطه آن‏ها را با حسین‏بن‏على (ع) قطع كنند؛ ولى این یكى را خیلى كور خواندید؛ چرا؟ چون از امام صادق (ع) نقل شده كه: «مَنْ أَرَادَ اللَّهُ بِهِ الْخَیْرَ قَذَفَ فِى‏قَلْبِهِ حُبَّ الْحُسَیْنِ وَ حُبَّ زِیَارَتِه» « ابن‏قولویه، كامل‏الزیارات، ص 142.»: خدا اگر خیر كسى را بخواهد، دلش را از محبت ابى‏عبدالله (ع) پر مى‏كند. شما فكر مى‏كنید ما در معامله با شما حسین‏بن‏على (ع) را رها مى‏كنیم؟ قیمت حسین (ع) براى ما از همه عالم بیش‏تر است؟ چقدر مى‏خواهید به ما بدهید و ابى‏عبدالله (ع) را از ما بگیرید؟

برنامه دوم این است كه باید حرارت امید مردم ایران را نسبت به آینده با محوریت امام دوازدهم، چنان سرد كنیم كه به دنبال ظهور او نباشند.

برنامه سوم این است كه رابطه مردم را با عالمان ربانى قطع كنیم. شما ببینید چقدر علیه حوزه‏ها و مرجعیت یاوه‏گویى مى‏شود. چقدر این طوفان سنگین است، سنگین‏تر از طوفان زمان نوح (ع)، در زمان نوح (ع) تنها آبى از زمین و آسمان جوشید و همه را نابود كرد.

الان هزاران آب لجن از بالا وپایین مى‏جوشد. نجات از آن، كشتى‏اى مى‏خواهد كه ما بتوانیم با تمسّك به آن، نجات پیدا كنیم: «إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَیْتِى كَمَثَلِ سَفِینَهِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ.» « طبرسى، احتجاج، ج 2، ص 380- متقى هندى، كنزالعمال، ج 12، ص 98.» هر كسى با اهل‏بیت: من زندگى كند، نجات پیدا مى‏كند، و هر كسى جداى از اهل بیت: من بماند، غرق مى‏شود، نه در آب: «وَ لَاتَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سَبِیلِهِ» « انعام: 153.»؛ بلكه در هزاران آب لجن متعفّن كه یكى از آنها براى خفه كردن مردم دنیا بس است.

پیغمبر (ص) شما را مى‏دیده كه به خاطر آن به زهرا (س) گفت، غصه حسینت را نخور. بساط حسینت تا قیامت برپاست، قرن به قرن. فاطمه من! مردان و زنانى مى‏آیند كه مانند كسى كه جوانش مرده براى حسین گریه مى‏كنند.

خدا رحمت كند مرحوم آیت الله العظمى حاج‏سید احمد خوانسارى (ره) صاحب جامع‏المدارك را و درجاتش را عالى نماید. آن‏هایى كه ایشان را مى‏شناسند، مى‏دانند كه او در رده علماى اعلم شیعه بودند. آن مرحوم در مدت بیست و پنج سالى كه در مسجد سید عزیزالله تهران اقامه نماز مى‏نمود، هروقت در محراب دستشان را بلند مى‏كرد كه تكبیره‏الاحرام بگوید، دستش را كنار گوشش مى‏برد و اول مى‏گفت: السلام علیك یا اباعبدالله (ع)! بعد هم الله اكبر مى‏گفت.

یكى روزى آمد و كنار محراب به ایشان گفت، آقا! قبل از تكبیره‏الاحرام، سلام بر ابى‏عبدالله (ع) وارد شده است؟ ایشان در جواب فرمود: این عمامه‏من، این محراب، این منبر، این مسجد، این قم و این مرجعیت، همه و همه، با حسین (ع) است كه سرپا شده، پس دیگر وارد شده، یعنى چه؟

مواظب باشید كه چشمه چشمتان از گریه بر اهل‏بیت: كم‏نیاورد و خشك نشود. گریه خیلى مهم است و به وسوسه وسوسه‏گران توجّه نكنید. قرآن بخوانید: «ترَى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ». « مائده: 8 قرآن مى‏گوید كه چشم بندگان حق‏شناس من، پر از اشك است. آن‏هایى كه مى‏گویند، گریه براى چیست، خودشان حیوان هستند؛ آن‏ها چشم ندارند؛ آن‏ها دل ندارند؛ آن‏ها قرآن را نمى‏فهمند.

گریه بر هر درد بى‏درمان دواست‏

چشم گریان چشمه فیض خداست‏

تا نگرید ابر، كى روید چمن‏

تا نگرید طفل، كى نوشد لبن‏

گر نگرید طفلك حلوا فروش‏

دیگ بخشایش كجا آید به جوش‏

باباى پسرى مرده بود و او یتیم شده بود. شب مادرش به او گفت، بچه من! براى ما تنها چهار و پنج كیلو آرد، كمى روغن و كمى شكر مانده و بابایت چیز دیگرى را براى ما نگذاشته است. من با این‏ها حلوا درست مى‏كنم و تو آن‏را به بازار ببر و بفروش تا از این راه خرجى ما دربیاید. صبح، آن پسر دیگ حلوا را براى فروش به بازار برد. نُه صبح بود، كسى آن حلوا را نخرید. ده صبح شد، باز كسى حلوایش را نخرید. دوازده ظهر هم شد، باز آن را كسى نخرید. یك بعدازظهر هم اوضاع چنین بود. پسرك كه دیگر طاقتش طاق شده بود، زارزار شروع به گریه كردن كرد. مرد بازارى كه آمد از كنار او رد شود، وقتى او را در چنان حالى دید، دلش سوخت و گفت: عزیز دلم! چرا گریه مى‏كنى؟ پسر گفت: یتیمم و تمام سرمایه ما همین دیگ حلوا است. مادرم گفته است كه آن را به بازار بیاورم و بفروشم تا با پولش بتوانیم زندگى‏مان‏

را اداره كنیم. الان هم كه آن را براى فروش به بازار آورده‏ام، هیچ كس آن را از من نمى‏خرد. آن بازارى گفت: من همه آن حلوا را مى‏خرم و فردا هم باز حلوا درست كن و به بازار بیاور كه من آن را مى‏خرم:

تا نگرید طفلك حلوافروش‏

دیگ بخشایش كجا آید به جوش‏

 

 


امار وبلاگ

  • کل بازدید :
  • بازدید امروز :
  • بازدید دیروز :
  • بازدید این ماه :
  • بازدید ماه قبل :
  • تعداد نویسندگان :
  • تعداد کل پست ها :
  • آخرین بازدید :
  • آخرین بروز رسانی :
  • افراد حاضر در این وب

لینك نگار
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات