جلسه سخنرانی حجه الاسلام ابراهیم بهاری در جمع روحانیون و مداحان اهل بیت در نجف اشرف
چهار نعمت: قرآن، پیامبر، اهل بیت، عقل
ما چهار نعمت برجسته معنوى داریم: عقل، قرآن كریم، وجود مبارك رسول خدا (ص) و ائمه طاهرین:. براى روشن كردن هر كدام از این چهار نعمت، لازم است آیه یا روایتى را ذكر كنم.
نعمت عقل
اما درباره نعمت عقل، از وجود مبارك حضرت صادق (ع) در صفحه (ره) 0 جلد اول اصول كافى نقل شده كه پروردگار عالم وقتى عقل را آفرید، به عقل خطاب كرد، موجودى را محبوبتر از تو نیافریدم؛ یعنى احبّ خلق خدا در وجود تك تك ما قرار داده شده، و اگر بتوانیم این سرمایه عظیم معنوى را به طرز صحیح بكار بگیریم، به طور یقین، احبّ عباد خدا مىشویم. اگر ما همه عالم خلقت را به یك درخت تشبیه كنیم، پرقیمتترین وباارزشترین شاخه این درخت، شاخه وجود انسان است. چرا چنین است؟ چون پرمنفعتترین میوه آفرینش را خدا در این شاخه قرار داد، و با قرار دادن عقل در وجود ما، پروردگار عالم ما را گرامى داشت و احترام كرد و به ما ارزش داد.
اهل دل وقتى آیه «وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِى آدَمَ» « اسرى: 70.» را مىخواهند تفسیركنند، در برابر این پرسش كه بنىآدم به چه چیزى كرامت پیدا كرده است، مىگویند، به عقل. چون این عقل، واسطه بین ما و بین همه حقایق عالم هست. بزنطى وقتى از حضرت رضا (ع) پرسید، ما حقیقت را به چه وسیلهاى درك كنیم و به سراغ چه كسى برویم؟ فرمودند: «الْعَقْلُ»؛ با عقل است كه مىتوانید خدا را بشناسید؛ با عقل است كه مىتوانید نبوت را بفهمید؛ با عقل است كه ولایت اولیاى خدا را درك مىكنید. امام صادق (ع) مىفرماید: با عقل است كه خدا عبادت مىشود؛ باعقل است كه بهشت به دست مىآید. تعطیل كردن عقل، به معناى قطع رابطه با خدا، قیامت، انبیاء، ائمه و قرآن مجید است. شما سوره مباركه تبارك را بخوانید، در آن خداوند از اهل جهنم خبر مىدهد كه روز قیامت از دوزخیان سؤال مىكنند، علت دوزخى شدن خودتان را بگویید. آنها جواب مىدهند: «لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِى أَصْحَابِ السَّعِیرِ». « ملك: 10» اگر ما ابزار شناخت را كه یكى از آنها گوش است، درست به كار گرفته بودیم و اگر عقل را به میدان زندگى كشیده بودیم، الان اهل این آتش برافروخته نبودیم.
نعمتقرآن
امّا درباره قرآن مجید، از خود قرآن درباره قرآن بشنوید. این آیه در سوره مباركه یونس است و چهآیه فوقالعادهایى مىباشد. این آیه شریفه، اهداف قرآن را بیان مىكند. اگر كسى تا حالا به این اهداف نرسیده، ضرر سنگینى كرده است. اگر كسى به این اهداف نرسیده، معناى آن این است كه او هنوز دارد كنار شكم و شهوت درجا مىزند. كسى كه كنار شكم و شهوت درجا بزند، نظر قرآن درباره او این است: «وَ الَّذِینَ كَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الْأَنْعَامُ وَ النَّارُ مَثْوىً لَهُمْ» « محمّد: 12»: شكمىها و شهوتىها چون چهارپایانند؛ یعنى هیچ ترقىاى ندارند و دوزخ هم جایگاه آنهاست.
«یَا أیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُم مَوْعِظَهٌ مِن رَبِّكُمْ وَ شِفَاءٌ لِمَا فِى الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ» « یونس: 57.» قرآن مجید كتاب نصیحت وكتاب موعظه است. واعظ این موعظه كیست؟ خداوند. دلسوزتر از این واعظ در عالم كیست؟ هیچ كس. این یك هدف قرآن است. من اگر اهل شنیدن موعظه نباشم، چه كسى هستم؟ حكماى الهى مىگویند، موجودى به علاوه صفر. آیا من در این صورت، در صفر مىمانم و یا پایینتر هم مىروم؟ حكما مىگویند، نه. پایینتر هم تا بىنهایت صفر مىروى تا جایى كه انسانى كه فرارى از موعظه است، این قدر پوچ مىشود كه پروردگار مىگوید، در قیامت براى سنجش اعمال او، هیچ ترازویى برپا نمىكنم؛ چون او هیچ چیزى نیست.
«وَ شِفَاءٌ لِمَا فِى الصُّدُور» : قرآن داروخانه پروردگار است و داروهاى خوبى هم دارد. جایى دیگر، داروهایى سالمتر و مؤثرترى مانند این داروخانه را ندارد. به خدا قسم، كسى كه با قرآن در ارتباط باشد، چون قرآن داروست، حسود نیست؛
كسى كه با قرآن در ارتباط باشد، حریص نیست؛ بخیل نیست؛ مغرور نیست، سینه به عنوان من سپر نمىكند؛ ریاكار نیست؛ فاسد نیست؛ ظالم نیست. مگر مىشود آدمى آیات قرآن مجید را در كشور وجودش وارد كند و در این كشور این همه حیوان درنده مثل: حرص، حسد، بخل و كینه، باز هم آن جا بمانند و جا خوش كنند.
پس وقتى آدم با قرآن معالجه بشود؛ در عمرش به كسى شرّى نمىرساند و از سود رساندن هم دریغ نمىورزد: «الْخَیْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ» « دیلمى، إرشاد القلوب إلى الصواب، ج 1، ص 198.»، اگر این گونه باشد: «وَ شِفَاءٌ لِمَا فِى الصُّدُورِ» « یونس: 57.قرآن حق دارد كه درباره خود چنین بگوید كه دارو است.
«وَ هُدىً» »: و قرآن كریم راه خداست؛ یعنى غیر قرآن و معلمین واقعى قرآن كه پیغمبر (ص) و اهلبیتند:، كجراهه است؛ ضلالت، گمراهى و انحراف است. پس وقتى من موعظه قرآن را گوش دادم، «مَوْعِظَهٌ مِن رَبِّكُمْ وَ شِفَاءٌ لِمَا فِى الصُّدُورِ وَ هُدىً» «» و وقتى كه با داروى قرآن كریم معالجه شدم و وقتى در راه خدا افتادم، قرآن چنین مىشود: «وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ» «و من غرق رحمت الله مىشوم.
نعمت پیغمبر اسلام (ص)
اما درباره نعمت پیغمبر اسلام (ص) باید بگویم، اگر در دانمارك، هلند و مراكز دیگر وجود افرادى كه به پیغمبر اسلام (ص) توهین مىكنند، به نجاستهاى معنوى نجس نبود، این چنین به آن حضرت توهین نمىكردند. براى این كه عظمت پیغمبر (ص) را بدانید، من فقط یك آیه را مىخوانم.
قرآن درست گفته است كه اگر این آیات را بر كوه نازل مىكردیم، تحمّل آن را نداشت: «لَوْ أَنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ» « حشر: 21.»
برادران و خواهران! در قرآن مجید درباره شخصیتانسان آیهاى سنگینتر و پروزنتر از آیه: «مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ» « نساء: 80» هست؟ كسى كه در همه امور زندگىاش از پیغمبر من اطاعت كند، از من اطاعت كرده است. آیا از این آیه، آیه سنگینترى هم هست. این وزن شخصیتى پیغمبر است: «مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ»، و این وزن، وزن خیلى بزرگى هست؟ با پیغمبر توحید واقعى پخش شد؛ با پیغمبر دیانت واقعى شناسانده شد؛ با پیغمبر هست كه مردم به عمق حقایق راه پیدا كردند.
قبل از پیغمبر اكرم (ص) در منطقه آتن، محلّ نشو و نماى فلسفه، دختر كه شوهر مىدادند، اگر او در زایمان خود دختر مىزایید، او را در دادگاه محكوم به جریمه مىكردند، و اگر در سال دوم ازدواجش، آن زن باز دختر مىزایید، دو برابر از او جریمه مىگرفتند، ودر سال سوم اگر چنین مىشد، او را در میدان شهر اعدام مىكردند.
ایتالیایی ها قبل از بعثت پیغمبر (ص)، اگر زن درخانه مورد غضب شوهر قرار مىگرفت، به كمك بچهها آن زن را در دیگ روغن زیتون داغ مىسوزاندند تا آب بشود.
آلمانىها، انگلیسىها و فرانسوىها! ششصد سال پیش، هنوز نه دستشویى داشتند، و نه حمام. كتابهاى ما كه به آن طرف رفت انان را آدم كرد.
نماینده مجلس عوام در سخنرانىاش در مجلس عوام انگلستان، گفته است، اگر خدا، در مقابل جنایاتى كه ما كردیم، هر چقدر كه عذاب دارد، بر سر ما انگلیسىها فرو بریزد، باز هم كم است.
این اسرائیلفرزند انگلیس و زاییدهشده آن است.
ایرانىها! قبل از بعثت پیغمبر (ص) مقدسترین عنصر عالم پیش انان آتش بود. هنوز منقل آتشِ آتشپرستهاى استان یزد، بالاى هزار سال روشن نگه داشته شده است.
شما ایرانىها! چیزى را مقدسترین مقدسات مىدانستید كه با دستشویى یك بچه یك ماهه خاموش مىشد.
شما مىدانید پیغمبر چه حقى بر شما دارد؟ به گفته قرآن: «مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّه» «وزن معنوى پیغمبر است انوشیروان با روم شرقى جنگداشت و بودجه كم آورد. همین آدمى كه به دروغ مىگویند، عادل بود. كدام عادل؟ مگر قرآن مجید نمىگوید: «لَاتُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ». « لقمان: 13» چطور ما با شركش او را عادل هم بدانیم؟ مگر چنین چیزى امكان دارد؟ قبل از طلوع آفتاب رسالت، دولت ایران با روم شرقى درگیر جنگ شد. بینابین جنگ، دولت بودجه كم آورد. انوشیروان به نخست وزیرش گفت، چكار كنیم؟ وزیر گفت، خزانه خالى است. انوشیروان گفت، به شكست هم كه نمىشود تن داد. فردوسى دارد این قصه را مىگوید؛ یعنى سه قرن بعد از انوشیروان؛ یعنى كتاب شاهنامه، نزدیك به زمان انوشیروان سروده شد. فردوسى مىگوید، در چنین زمانى پینهدوزى پیش نخستوزیر انوشیروان آمد و گفت، من حاضرم كمبود بودجه جنگ را بدهم. نكته مهم این جاست، پینهدوز گفت، حاضرم كمبود بودجه جنگرا تأمین كنم، البته، در برابر این كه انوشیروان اجازه دهد بچه من به مدرسه برود و درس بخواند. انوشیروان پشنهاد پینهدوز را رد كرد و گفت، در ایران تنها فرزندان چهار طایفه حقّ درس خواندن دارند: شاهزادگان، امیران، موبدان و دبیران.
من حاضرم در این جنگ شكست بخورم و ننگ اجازه رفتن بچه پینهدوز به مدرسه را با خود به گور نبرم؛ یعنى در كشور شما تحصیل علم ممنوع بود. این رسول خدا (ص) بود كه آمد اعلام كرد: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَهٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ» « دیلمى، إرشاد القلوب إلى الصواب، ج 1، ص 165.»؛ آمد اعلام كرد: در قیامت به اعمالتان بر اساس معرفت مزد مىدهند، نه بر اساس عمل صرف. پیغمبر (ص) چه خدمت بزرگى به جهان كرد.
اروپایىها قبل از بعثت پیغمبر (ص) در اتاقهایشان آخور داشتند؛ خودشان چنین نوشتند، و كنار همان آخور مىآمدند و این قدر غذا مىخوردند تا به استفراغ بیفتند.
پیغمبر (ص) آمد و این آیه رااز قرآن بر مردم خواند: «وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَلَاتُسْرِفُوا» « اعراف: 31»؛ طبّ را پیغمبر (ص) براى آورد؛ علم را پیغمبر (ص) براى مردم آورد؛ تمدّن را پیغمبر (ص) براى دنیا آورد.
این وزن معنوى این نعمت بود، «مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ.» « نساء: 80.»
این وزن معنوى پیامبر (ص) در همین دنیاست و در آخرت از این هم خیلى بالاتر هست.
طبق یكى از آیات سوره هود و یكى از آیات سوره فرقان كه روایت مهمى در جلد دوم اصول كافى در باب فضل قرآنهر دو آیه را معنا مىكند، پیغمبر (ص) مىفرماید: در روز قیامت خدا اجازه سخن گفتن را به اولین و آخرین نمىدهد. براى همین، ابتداى قیامت در سكوت سنگینى است: «یَوْمَ یَأْتِ لَاتَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلّا بِإِذْنِهِ». « هود: 105.» در قیامت به اولین كسى كه خدا اجازه مىدهد كه سخن بگوید، من هستم. من از جایم بلند مىشوم و اولین سخنى كه مىگویم نه با همه مردم هست و نه با امتم؛ بلكه تنها با خداست. اولین سخنم چنین هست. من به اجازه پروردگار، با او سخن مىگویم، در حالى كه با یك دستم قرآن مجید را بلند مىكنم و با دست دیگرم، دست على، زهرا، حسن و حسین: را مىگیرم و به پروردگار مىگویم از امت من بپرس كه بعد از مردن من، با این دو چكار كردند؟ مىایستم تا خدا جوابم را بدهد؛ تا خدا از تك تك امتم بپرسد كه با قرآن و با اهلبیت: من چه كردند. شماها كه خوش به حالتانهست! اگر خدا به شما بگوید كه چكار كردید، شما در دو و سه دقیقه جواب مىدهید: خدایا! ما به اندازه استعدادمان آیات مربوط به عبادات را عمل كردیم؛ آیات مربوط به مال را عمل كردیم و به اندازه استعدادمان، به امیرمؤمنان، به ائمه طاهرین:، به حضرت رضا (ع)، به حضرت حسین (ع) اقتدا كردیم. شما وقتى چنین جواب بدهید و خدا هم آن را امضا كند، پیغمبر (ص) به فاطمه زهرا (س) فرموده: دست همه آنها را در دستم مىگذارم و هر جا كه خدا من را ببرد، من هم آنها را با خودم به آن جا مىبرم.
اما زنان بىحجاب و بدحجاب چه مىخواهند بكنند؟ و همینطور رباخوارها، عرقخورها، ظالمها، مالمردمخورها، اختلاسكنندگان، دزدان و آدمكشها، آدمرباها، معتادها، فروشندگان موادمخدر و جاسوسان رابطهدار با كثیفترین دشمنان چه مىخواهند بكنند؟ آنهادر قیامت جواب خدا را نسبت به قرآن و اهلبیت: چه مىخواهند بدهند؟
نعمت اهلبیت:
و اما درباره نعمت اهلبیت:، من تنها روایتى را كه مىخواهم براى شما نقل كنم، روایتى است كه همه بزرگان شیعه آن را نقل كردند و مشهورترین علماى اهلسنت هم آن را نقل كردند و چه روایتى است این روایت: «إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَیْتِى كَمَثَلِ سَفِینَهِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِق» « طبرسى، احتجاج، ج 2، ص 380- متقى هندى، كنزالعمال، ج 12، ص 98.»: تا قیامت در دنیاى شما طوفان است و از بالا و پایین علیه شما بلا مىبارد.
الان مىبینید بیش از چند هزار ماهواره دارد بلا نازل مىكند و آن هم بدترین بلا را. هدف آنان از آنچه این ماهوارهها بهپایین مىفرستند، والله نابود كردن دین است و هیچ هدف دیگرى هم ندارند. هدفشان این نیست كه شما را در لذت غرق كنند؛ بلكه مىخواهند ریشه دین را بكَنَند؛ مىخواهند قرآن را از ما بگیرند. این توطئه را، دیگر امثال ما با خبر شدهایم، اگر شما هنوز خبردار نشدهاید. در این چند ساله اخیر، امریكا و اسرائیل گفتهاند، ما براى ملت ایران به صورت ویژه، اگر سه برنامه را پیاده كنیم، آنها نابودند، نه نابود بدنى و نه نابود شهوانى، بلكه نابود شخصیتى، و دیگر با اجراى این برنامهها، به طور حتمى این ملت از بین مىرود:
برنامه اول این است كه رابطه آنها را با حسینبنعلى (ع) قطع كنند؛ ولى این یكى را خیلى كور خواندید؛ چرا؟ چون از امام صادق (ع) نقل شده كه: «مَنْ أَرَادَ اللَّهُ بِهِ الْخَیْرَ قَذَفَ فِىقَلْبِهِ حُبَّ الْحُسَیْنِ وَ حُبَّ زِیَارَتِه» « ابنقولویه، كاملالزیارات، ص 142.»: خدا اگر خیر كسى را بخواهد، دلش را از محبت ابىعبدالله (ع) پر مىكند. شما فكر مىكنید ما در معامله با شما حسینبنعلى (ع) را رها مىكنیم؟ قیمت حسین (ع) براى ما از همه عالم بیشتر است؟ چقدر مىخواهید به ما بدهید و ابىعبدالله (ع) را از ما بگیرید؟
برنامه دوم این است كه باید حرارت امید مردم ایران را نسبت به آینده با محوریت امام دوازدهم، چنان سرد كنیم كه به دنبال ظهور او نباشند.
برنامه سوم این است كه رابطه مردم را با عالمان ربانى قطع كنیم. شما ببینید چقدر علیه حوزهها و مرجعیت یاوهگویى مىشود. چقدر این طوفان سنگین است، سنگینتر از طوفان زمان نوح (ع)، در زمان نوح (ع) تنها آبى از زمین و آسمان جوشید و همه را نابود كرد.
الان هزاران آب لجن از بالا وپایین مىجوشد. نجات از آن، كشتىاى مىخواهد كه ما بتوانیم با تمسّك به آن، نجات پیدا كنیم: «إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَیْتِى كَمَثَلِ سَفِینَهِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ.» « طبرسى، احتجاج، ج 2، ص 380- متقى هندى، كنزالعمال، ج 12، ص 98.» هر كسى با اهلبیت: من زندگى كند، نجات پیدا مىكند، و هر كسى جداى از اهل بیت: من بماند، غرق مىشود، نه در آب: «وَ لَاتَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سَبِیلِهِ» « انعام: 153.»؛ بلكه در هزاران آب لجن متعفّن كه یكى از آنها براى خفه كردن مردم دنیا بس است.
پیغمبر (ص) شما را مىدیده كه به خاطر آن به زهرا (س) گفت، غصه حسینت را نخور. بساط حسینت تا قیامت برپاست، قرن به قرن. فاطمه من! مردان و زنانى مىآیند كه مانند كسى كه جوانش مرده براى حسین گریه مىكنند.
خدا رحمت كند مرحوم آیت الله العظمى حاجسید احمد خوانسارى (ره) صاحب جامعالمدارك را و درجاتش را عالى نماید. آنهایى كه ایشان را مىشناسند، مىدانند كه او در رده علماى اعلم شیعه بودند. آن مرحوم در مدت بیست و پنج سالى كه در مسجد سید عزیزالله تهران اقامه نماز مىنمود، هروقت در محراب دستشان را بلند مىكرد كه تكبیرهالاحرام بگوید، دستش را كنار گوشش مىبرد و اول مىگفت: السلام علیك یا اباعبدالله (ع)! بعد هم الله اكبر مىگفت.
یكى روزى آمد و كنار محراب به ایشان گفت، آقا! قبل از تكبیرهالاحرام، سلام بر ابىعبدالله (ع) وارد شده است؟ ایشان در جواب فرمود: این عمامهمن، این محراب، این منبر، این مسجد، این قم و این مرجعیت، همه و همه، با حسین (ع) است كه سرپا شده، پس دیگر وارد شده، یعنى چه؟
مواظب باشید كه چشمه چشمتان از گریه بر اهلبیت: كمنیاورد و خشك نشود. گریه خیلى مهم است و به وسوسه وسوسهگران توجّه نكنید. قرآن بخوانید: «ترَى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ». « مائده: 83» قرآن مىگوید كه چشم بندگان حقشناس من، پر از اشك است. آنهایى كه مىگویند، گریه براى چیست، خودشان حیوان هستند؛ آنها چشم ندارند؛ آنها دل ندارند؛ آنها قرآن را نمىفهمند.
گریه بر هر درد بىدرمان دواست
چشم گریان چشمه فیض خداست
تا نگرید ابر، كى روید چمن
تا نگرید طفل، كى نوشد لبن
گر نگرید طفلك حلوا فروش
دیگ بخشایش كجا آید به جوش
باباى پسرى مرده بود و او یتیم شده بود. شب مادرش به او گفت، بچه من! براى ما تنها چهار و پنج كیلو آرد، كمى روغن و كمى شكر مانده و بابایت چیز دیگرى را براى ما نگذاشته است. من با اینها حلوا درست مىكنم و تو آنرا به بازار ببر و بفروش تا از این راه خرجى ما دربیاید. صبح، آن پسر دیگ حلوا را براى فروش به بازار برد. نُه صبح بود، كسى آن حلوا را نخرید. ده صبح شد، باز كسى حلوایش را نخرید. دوازده ظهر هم شد، باز آن را كسى نخرید. یك بعدازظهر هم اوضاع چنین بود. پسرك كه دیگر طاقتش طاق شده بود، زارزار شروع به گریه كردن كرد. مرد بازارى كه آمد از كنار او رد شود، وقتى او را در چنان حالى دید، دلش سوخت و گفت: عزیز دلم! چرا گریه مىكنى؟ پسر گفت: یتیمم و تمام سرمایه ما همین دیگ حلوا است. مادرم گفته است كه آن را به بازار بیاورم و بفروشم تا با پولش بتوانیم زندگىمان
را اداره كنیم. الان هم كه آن را براى فروش به بازار آوردهام، هیچ كس آن را از من نمىخرد. آن بازارى گفت: من همه آن حلوا را مىخرم و فردا هم باز حلوا درست كن و به بازار بیاور كه من آن را مىخرم:
تا نگرید طفلك حلوافروش
دیگ بخشایش كجا آید به جوش