1
مرحوم آیة الله حاج میرزا هاشم خراسانى (متوفّاى سال 1352 هجرى قمرى ) در منتخب التواریخ مى نویسد:
عالم جلیل ، شیخ محمّد على شامى كه از جملة علما و محصّلین نجف اشرف است به حقیر فرمود: جدّ امّى بلاواسطه من ، جناب آقا سیّد ابراهیم دمشقى ، كه نسبش منتهى مى شود به سیّد مرتضى علم الهدى و سن شریفش از نود افزون بوده و بسیار شریف و محترم بودند، سه دختر داشتند و اولاد ذكور نداشتند.
شبى دختر بزرگ ایشان جناب رقیّه بنت الحسین علیهماالسلام را در خواب دید
كه فرمود به پدرت بگو به والى بگوید میان قبر و لحد من آب افتاده ، و بدن
من در اذیّت است ؛ بیاید و قبر و لحد مرا تعمیر كند.
دخترش به سیّد عرض
كرد، و سیّد از ترس حضرات اهل تسنّن به خواب ترتیب اثرى نداد. شب دوّم ،
دختر وسطى سیّد باز همین خواب را دید. به پدر گفت ، و او همچنان ترتیب اثرى
نداد. شب سوم ، دختر كوچكتر سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت ، ایضا
ترتیب اثرى نداد. شب چهارم ، خود سیّد، مخدّره را در خواب دید كه به طریق
عتاب فرمودند: ((چرا والى را خبردار نكردى ؟!)).
صبح سیّد نزد والى شام
رفت و خوابش را براى والى شام نقل كرد. والى امر كرد علما و صلحاى شام ، از
سنّى و شیعه ، بروند و غسل كنند و لباسهاى نظیف در بر كنند، آنگاه به دست
هر كس قفل درب حرم مقدّس باز شد (7) همان كس برود و قبر مقدّس او را نبش
كند و جسد مطهّرش را بیرون بیاورد تا قبر مطهّر را تعمیر كنند.
اتفاق عجیب در حرم حضرت خوله(س) در لبنان + عکس
|
به گزارش خبرگزاری اهل بیت(ع) ـ ابنا ـ شهر "بعلبك" لبنان در عصر روز یکشنبه گذشته شاهد پدیده عجیبی در حرم حضرت خولة(س) دختر امام حسین (علیه السلام) بود.
در این روز در حالی که مراسم عزاداری در این مکان برقرار بود از ضریح و دیوارهای متصل به قبر شریف، مایعی شبیه به خون سرازیر شد.
در این لحظات عده زیادی از مؤمنین برای مشاهده این صحنه در اطراف قبر شریف حضرت خوله(س) تجمع کردند. همچنین تعدادی از علماء و روحانیون این واقعه را از نزدیک مشاهده نمودند.
شایان ذکر است در عاشورای گذشته نیز مقداری از تربت اصل حسینی که در موزه آستان مقدس كربلاء وجود دارد تبدیل به خون شد.
در سفر شام کاروان اسرای کربلا، بانویی به نام «خوله» دختر امام حسین (ع) در اثر تألمات این سفر در شهر تاریخی بعلبک به شهادت رسید و در همین شهر به خاک سپرده شد. اکنون مزار ایشان همچون چراغی فروزان به محل زیارت و برگزاری مراسم های شیعیان لبنان و خصوصا بعلبک تبدیل شده است.
ماجرای راهب مسیحی نیز ظاهراً در این شهر اتفاق افتاده است و هم اکنون مسجدی بنام مسجد رأس الحسین (علیه السلام) در بعلبک وجود دارد که مربوط به همین واقعه می باشد.
ولادت با سعادت احیاگر عاشورا زینب کبری(س) مبارک باد
آشنایی اجمالی با حضرت زینب (س)
حضرت زینب کبرى علیها السلام در روز پنجم جمادى الاولى سال پنجم یا ششم هجرى قمرى در شهر مدینه منوّره متولّد گردیده و جهان را به قدوم خویش مزین فرمودند.
نام مبارک آن بزرگوار زینب، و کنیه گرامیشان ام الحسن و ام کلثوم و القاب آن حضرت عبارتند از: صدّیقه الصغرى، عصمه الصغرى، ولیه اللّه العظمى، ناموس الکبرى، شریکه الحسین علیهالسّلام و عالمه غیر معلّمه، فاضله، کامله و ... پدر بزرگوار آن حضرت، اوّلین پیشواى شیعیان حضرت امیرالمومنین على بن ابیطالب علیهماالسّلام، و مادر گرامى آن بزرگوار، حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه علیها می باشد.
در آن زمان که صدیقه کبری (علیها السلام) به این گوهر دریای عصمت و طهارت باردار بود، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در مدینه حضور نداشتند و به سفری رهسپار بودند. هنگامی که وجود مقدس زینب کبری (سلام الله علیها) متولد گشت، صدیقه طاهره (علیها السلام) به امیرالمومنین (علیه السلام) فرمود که چون پدرم در سفر است و در مدینه حضور ندارد، شما این دختر را نام بگذارید. آن حضرت فرمود: من بر پدر شما سبقت نمی گیرم، صبر نما که به این زودی رسول خدا باز خواهد گشت و هر نامی که صلاح داند بر این کودک می نهد.
میلاد با سعادت کریمه اهل بیت(س) بر جوانان آنلاین مبارک.
سفارشات زیارت حضرت معصومه (س) |
علاوه بـر روایات فراوانى كه از پـیشـوایان معصـوم پـیرامون فضیلت زیارت حـضرت معصومه(س)رسـیده, هنگامى كه یكى از محـدثـان برجسته قم,به نام ((سعدبن سعد)) به محضر مقدس امام رضا(ع)شرفیاب مى شود, امام هشتـم خطاب بـه ایشان مى فرماید: ((یاسعد عندكم لنا قبـر)) ((اى سـعد!از ما در نزد شما قبـرى هسـت.)) سـعد مى گوید: زیارت ماءثور یكى از ویژگیهاى حضرت معصومه(س), ورود زیارتـنامه ماءثـور از معصـوم(ع)اسـت, كه بـعد از حـضرت فاطمه زهرا(س)او تـنها بـانوى بزرگوارى است كه زیارت ماءثور دارد. سند زیارت زیارتـنامه معروف حـضرت معصومه(س)را علامه مجـلسى(ره)در دائره المعارف بـزرگ خود ((بـحارالاءنوار)) این گونه نقل فرموده است: 1 ـ على بن ابراهیم بن هاشم قمى نجـاشى پـیشواى رجـالیون درحـق او مى نویسد: ((در حـدیث, مورد وثوق, دقیق, مورد اعتماد و صحیح العقیده مى باشد.)) و این مطلبى است كه همه رجالیون برآن تاءكید مى كنند. 2 ـ ابراهیم بن هاشم در وثاقت او نیز هیچ تـردیدى نیست. آیه الله خوئى(ره)بـروثاقت او تـاءكید كرده و سیدبـن طاووس بـرآن ادعاى اجـماع نموده است. 3 ـ سعد بن سعد احوص او نیز از اصحاب امام رضا(ع)است و همه علماى رجال بروثاقت او تاءكید كرده اند. |
خطبه حضرت ابوالفضل العباس در وصف امام حسین (ع)
یک سند با ارزش در مورد حضرت ابوالفضل ایراد خطبه غرایی است که در شهر مكّه مكرّمه در سال60 هجری پیش از هجرت كاروان از مكّه به كوفه توسط حضرتش است.
روز هشتم ذیحجة سال شصتم هجری، یعنی درست یك روز پیش از عزیمت كاروان امام حسین (علیه السلام) از مكه به سوی كربلا، قمر منیر بنی هاشم حضرت ابوالفضل العبّاس (علیه السلام) از فراز بام كعبه خطبه ای پرشور ایراد می كند. در آن خطبه می فرماید: " تا پدرم علی (علیه السلام) زنده بود، كسی قدرت كشتن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را نداشت و تا من زنده هستم، كسی توان قتل برادرم امام حسین (علیه السلام) را ندارد. " او خطاب به انبوه جمعیت حاضر در كنار بیت الله الحرام می فرماید: " بیایید تا شما را به راه كشتن امام حسین (علیه السلام) آگاه كنم. به قتل من (حضرت ابوالفضل العبّاس)مبادرت ورزید؛ گردن مرا بزنید، تا هدفتان محقق گردد. " یعنی اگر می خواهید امام را بكشید، تا من زنده ام، امكان پذیر نیست. (و این جمله از خطبه به حقیقت پیوست و تا حضرت ابوالفضل العبّاس زنده بود دشمنان از کشتن حسین عاجز بودند)
این خاندان نه از كشته شدن در راه رضای محبوب خود واهمه دارند و نه در راه حمایت و حفظ جان امام زمان خویش كوچك ترین تعلّلی به خود راه می دهند.
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
«اَلحَمدُ لِلّهِ الَّذی شَرَّفَ هذا (اشاره به بیت اللهالحَرام) بِقُدُومِ اَبیهِ، مَن کانَ بِالاَمسِ بیتاً اَصبَح قِبلَةً. أَیهَا الکَفَرةُ الفَجَرة اَتَصُدُّونَ طَریقَ البَیتِ لِاِمامِ البَرَرَة؟ مَن هُوَ اَحَقُّ بِه مِن سائِرِ البَریه؟ وَ مَن هُوَ اَدنی بِه؟ وَ لَولا حِکمَ اللهِ الجَلیه وَ اَسرارُهُ العِلّیه وَاختِبارُهُ البَریه لِطارِ البَیتِ اِلیه قَبلَ اَن یمشی لَدَیه قَدِ استَلَمَ النّاسُ الحَجَر وَ الحَجَرُ یستَلِمُ یدَیه وَ لَو لَم تَکُن مَشیةُ مَولای مَجبُولَةً مِن مَشیهِ الرَّحمن، لَوَقَعتُ عَلَیکُم کَالسَّقرِ الغَضبانِ عَلی عَصافِیرِ الطَّیران.
اَتُخَوِِّنَ قَوماً یلعَبُ بِالمَوتِ فِی الطُّفُولیة فَکَیفَ کانَ فِی الرُّجُولیهِ؟ وَلَفَدَیتُ بِالحامّاتِ لِسَید البَریاتِ دونَ الحَیوانات.
هَیهات فَانظُرُوا ثُمَّ انظُرُوا مِمَّن شارِبُ الخَمر وَ مِمَّن صاحِبُ الحَوضِ وَ الکَوثَر وَ مِمَّن فی بَیتِهِ الوَحی وَ القُرآن وَ مِمَّن فی بَیتِه اللَّهَواتِ وَالدَّنَساتُ وَ مِمَّن فی بَیتِهِ التَّطهیرُ وَ الآیات.
وَ أَنتُم وَقَعتُم فِی الغَلطَةِ الَّتی قَد وَقَعَت فیهَا القُرَیشُ لِأنَّهُمُ اردُوا قَتلَ رَسولِ الله صلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه وَ أنتُم تُریدُونَ قَتلَ ابنِ بِنتِ نَبیکُم وَ لا یمکِن لَهُم مادامَ اَمیرُالمُؤمِنینَ (ع) حَیاً وَ کَیفَ یمکِنُ لَکُم قَتلَ اَبی عَبدِاللِه الحُسَین (ع) مادُمتُ حَیاً سَلیلاً؟
تَعالوا اُخبِرُکُم بِسَبیلِه بادِروُا قَتلی وَاضرِبُوا عُنُقی لِیحصُلَ مُرادُکُم لابَلَغَ الله مِدارَکُم وَ بَدَّدَا عمارَکُم وَ اَولادَکُم وَ لَعَنَ الله عَلَیکُم وَ عَلی اَجدادکُم.
خطبه حضرت ابوالفضل العباس در شهر مكه مكرمه در سال60 هجری ایراد شد :
ترجمه این خطبه حضرت گرانقدر :
سپاس خدای را که بیت الله را با قدوم پدرش [منظور امام حسین (ع) است] مشرّف کرد؛ کسی که دیروز بیت بود،[امروز] قبله گردید.
ای ناسپاسان گناهکار آیا راه بیت را بر امام نیکوکاران می بندید؟ چه کسی سزاوارتر به این بیت است از دیگر موجودات؟ و چه كسی نزدیکترین به این خانه است؟ و اگر حکمت های خداوند بلند مرتبه نبود و اسرار بالا و امتحانات موجودات نبود، همانا بیت به سوی ایشان [ امام حسین (ع)] پرواز می کرد؛ قبل از اینكه مردم حجر را لمس کنند، حجر دستانش [ امام حسین (ع)] را استلام می کند و اگر خواست مولای من خواست خداوند رحمن نبود هر آینه بر سر شما مانند بازِ شکاری که بر گنجشکان فرود می آید نازل می شدم.
آیا قومی را که مرگ را در کودکی به بازی می گرفتند می ترسانید، در حالیکه الان در مردانگی قرار دارند. همه جانم فدای آقا و مولای همه موجودات كه برتر از حیوانات [هستند].
هیهات بنگرید به کسی که شراب می نوشد [مراد یزید ملعون است] و به کسی که صاحب حوض و کوثر است؛ و به کسی که در خانه وحی و قرآن است [مراد امام حسین(ع)است] و به کسی که در بیتش اسباب لهو و نجاست است [مراد یزید ملعون است]؛ و به کسی كه در خانه اش نزول آیات [نشانه ها] و [آیه] تطهیر است.
شما در غلطی واقع شدید که قریش واقع شدند. چرا که اراده قتل پیامبر(ص) را کردند و شما اراده قتل پسر دختر پیامبرتان را و [این حیله] برای ایشان تا وقتی امیرالمؤمنین(ع) زنده بود ممکن نشد. پس چگونه ممکن است كشتن ابا عبدالله الحسین(ع) تا وقتی که من زنده ام.
بیایید تا به راهش [راه كشتن امام حسین(ع)] آگاهتان کنم؛ پس مبادرت به كشتن من كنید، و گردنم را بزنید تا به مقصودتان برسید. خدا شما را به مقصودتان نرساند و عمرتان و فرزندانتان را کوتاه کند و لعنت خدا بر شما و پدرانتان [كه قصد كشتن پیامبر (ص)را داشتند ] باد.
حافظ و شعر برای حضرت ابوالفضل – شاه شمشاد قدان
شعر شاه شمشاد قدان حافظ برای حضرت ابوالفضل و داستان این شعر:
مرحوم کل احمد آقا ( کربلایی احمد میرزا حسینعلی تهرانی ) نقل می کردند که: « روزی جناب شیخ رجبعلی خیاط به من فرمودند: در عالم معنا، روح خواجه حافظ شیرازی را مشاهده کردم که بسیار منبسط بود. خواجه حافظ شیرازی رو به من کرده و گفت: من غزل شاه شمشاد قدان را، در وصف ماه منیر بنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام سرودم. و از این امر خیلی مسرور بود.»
شاه شمشاد قدان ، خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر منِ درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود
بنده من شو و برخور ز همه سیم تنان
کمتر از ذره نئی، پست مشو، مهر بورز
تا بخلوتگه خورشید رسی چرخ زنان
بر جهان تکیه مکن ور قدحی مِی داری
شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان
پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد
گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان
دامن دوست بدست آر و ز دشمن بگسل
مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان
با صبا در چمن لاله ، سحر می گفتم
که شهیدان که اند این همه خونین کفنان
گفت حافظ من و تو مَحرم این راز نه ایم
از می لعل حکایت کن و شیرین دهنان
« حافظ »
حضرت عباس در کربلا
لعن الله من جهل حقک واستخف بحرمتک ... از این قسمت از زیارت حضرت عباس علیه السلام معلوم می شود که کسی حرمت دیگری را نادیده می گیرد که جاهل به حق او باشد لذا باید به دنبال این معرفت به حق آنها باشیم .
لا یوم کیومک یا اباعبدالله .
بزرگترین مصیبت در کربلا برای امام حسین مصیبت از دست دادن حضرت عباس بود ، حضرت سید الشهدا دو بیان دارند که از این دو بیان معلوم می شود که حضرت عباس جان و نفس مبارک اباعبد الله بوده اند ، علمایی که آمدند و از امام رضا سؤال کردند برای بزرگترین فضیلت حضرت علی علیه السلام حضرت رضا آیه مباهله را بزرگترین فضیلت حضرت دانستند به این دلیل که در این آیه گفته شده أنفسنا و خدای متعال حضرت امیر را نفس پیامبر بیان می کنند و چون نفس حضرت شدند هر فضیلتی که برای پیامبر اثبات شود برای حضرت امیر نیز قابل اثبات است .
حضرت سید الشهدا دو عبارت دارند در مورد حضرت عباس که یکی را در عصر روز تاسوعا در کربلا فرمودند : امام حسین در این روز در مقابل خیمه استراحت می کردند بلند شدند و فرمودند الآن جدم را در خواب دیدم و به من گفت که شما عن قریب به ما خواهید پیوست ، در همین لحظات صدای پای لشکر عمر بن سعد بلند شد که آمده بودند و با غضب گفتند که ابن زیاد پیغام داده که یا الآن بیعت می کنید یا الآن جنگ می کنید ، حضرت در این لحظه به حضرت عباس می فرمایند : یا عباس إرکب بنفسی أنت یا أخی حتی تلقاهم فتقول لهم ما لکم و ما بالکم و تسألهم عما جآء بهم ، یعنی یا عباس سوار شو ای برادر من جانم به فدایت تا اینکه آنها را ملاقات کنی و به آنها بگو به خاطر چه آمده اید و چه می خواهید و از آنها در مورد کارشان سؤال کن . جناب شیخ مفید و همچنین جناب سید بن طاووس نقل می کنند که حضرت عباس علیه السلام همراه بیست نفر از جمله حبیب بن مظاهر به سوی دشمن رفتند و آنها پیام ابن زیاد را دادند و حضرت عباس به امام حسین پیام را رساندند .
شاهد این کلام از حضرت سید الشهدا است که می فرمایند بنفسی أنت یا أخی ، امام معصوم اهل گزافه گویی و مبالغه گویی نیست ، و همیشه سنت خدا این بوده که دانی فدای عالی شود ، الآن جمادات کمالشان در این است که فدای گیاهان شوند و گیاهان کمالشان در این است که فدای حیوانات شوند و کمال حیوانات در این است که فدای انسانها شوند و کمال انسانها در این است که فدای عالی تر از خود شوند ، و کمال تمام اصحاب سید الشهدا در این است که فدای حضرت عباس و سید الشهدا شوند و کمال حضرت عباس درا ین است که فدای سید الشهدا شوند و کمال امام حسین در این است که فدای ذات حق شود ...
حال اگر سنت این است چرا در کربلا در شب عاشورا این سنت وارونه شده است ، حضرت عباس درست است که معصوم هستند ولی امامت را ندارند ، لذا به هیچ وجه مقام حضرتش با امامان معصوم ما نیست ، پس چرا امام حسین این جمله را فرموده اند ؟ جمله ای که از نقل های بسیار معتبر است که هیچ گونه خدشه ای نمی شود بر این وارد کرد .
بعضی ها گفتند این جمله را سید الشهدا در کربلا به خاطر این فرموده اند که خواستند حضرت عباس را بسیار عزیز بدارند ولی سرّ این قضیه بالاتر از این حرفهاست و قطعا سید الشهدا این حرف را زده اند و ما در مقابل این کلام فقط باید بگوییم نمدانیم ! واین حاکی از عظمت بسیار بالای حضرت عباس است.
وجود سیدالشهدا مؤمن هستند و حضرت عباس هم مؤمن هستند و دربیانات گذشته گفته شد که حضرتش فرمودنده اند من برای یک چشم بر هم زدنی به خدا شرک نورزیده ام .
و در تعبیرات حضرت عباس در کربلا در جواب امان نامه شمر ادبی خاص بود که از امام حسین به حسین بن فاطمه تعبیر می کنند .
یک جمله دیگر سید الشهدا در کربلا نیز فرموده اند که در شأن غیر نفرمودند و این حاکی از عظمت حضرت عباس است و آن جمله را در موقعی که بالای سر عباس در موقع شهادت بودند فرمودند : در روایات داریم : در این موقع چهره سید الشهدا شکسته شد و فرمودند کمر من شکسته شد و چاره من کم شد و الآن دیگر دشمنان من مرا شماتت می کنند ، چون من تنها شدم و بی یار و یاور شدم .
حضرت امیر موقعی که خبر شهادت حضرت جعفر را به او دادند : فرمودند إنفصل ظهری ، یعنی کمر من ترک برداشت . ولی چون حضرت عباس مقامی بالاتر از جعفر طیار بالاتر است حضرت سید الشهدا فرموده اند : انکسر ظهری ، یعنی پشت من شکسته شد . مثل شیشه که بشکند ...
و حضرت سیدالشهدا در بالای سر علی اکبر هم نفرمودند انکسر ظهری ، لذا بزرگترین مصیبت برای امام حسین در کربلا شهادت عباس بود .
در کربلا روز عاشورا _ جناب سید بن طاووس نقل می کنند _ چندین مرتبه حضرت عباس آمدند و از آقا سید الشهدا با گریه اذن جهاد و جنگ می خواستند ، چون امام حسین در روز عاشورا به عباس علیه السلام اذن جهاد ندادند و همه نوشتند جهاد حضرت عباس در کربلا فقط دفاع بوده است و در موقعی که آب را به خیمه ها می رساندند این دفاع رخ داده است ، حالا چرا در کربلا اذن جهاد داده نشده است ؟ سرّ این را در کلام امام صادق نگاه می کنیم که فرمودند : اگر اذن جهاد در کربلا به عموی ما داده می شد شهادت آقا سیدالشهدا به تأخیر می افتاد ، و حضرت عباس کسی را زنده نمی گذاشت که بخواهد امام حسین را شهید کند . و حضرت را به ناجوانمردی و از پشت در حالی که برای او کمین کرده بودند به شهادت رساندند .
در موقع اذن خواستن حضرت عباس به برادر فرمودند : فداک روح أخیک یا سیدی ، قد ضاق صدری من الحیوة الدنیا . یعنی فدای تو روح برادر تو ای مولای من ، سینه من از این حیات دنیا تنگ شده است . این جملات را در حالی فرمودند که همه یاران شهید شده بودند و حضرت عباس دیگر طاقت دیدن غربت امام حسین در کربلا را نداشتند .
ولی امام حسین در کربلا فرمودند : یا أخی أنت علامت من عسکری ، و مجمع عددنا ، فإذا مضیت یعول جمعنا الی الشتات و امارتنا الی الخراب . یعنی ای برادرم تو علامت لشکر و علمدار من هستی و محل تجمع عدد ما هستی و اگر تو از دنیا بری جمع ما پراکنده می شود و امارت ما اهل بیت به سوی خراب شدن می رود .
در کربلا در روز عاشورا هم سیدالشهدا به خیمه عباس یک محوریت خاص دادند .
شدید الایمان بودن حضرت ابوالفضل العباس
صلب یعنی أشد ، و این نا که به عمّ متصل شده یک شرافت بزرگ است برای حضرت چرا که همه ائمه اورا عموی خود دانسته اند .
سرّ این که حضرت ابوالفضل ایمان سلب داشته اند در کلمات خودشان آمده است . در روز عاشورا با شخصی به نام مارد بن سدی شروع به مبارزه کردند و در حین مبارزه شروع به خواندن خطبه کردند و فرمودند : فأنا بن علی لا أعجز من مبارزة الأقران و ما أشرکتُ بالله لمحة بصر یعنی من فرزند علی هستم که در مبارزه با شجاعان عرب هیچ عجزی ندارم و من به اندازه یک چشم بر هم زدن به خدا شرک نورزیده ام . این جمله نشانه عصمت حضرت است یعنی از همان کودکی نه شرک خفی و نه شرک ظاهری داشته اند .
در سوره یوسف خداوند می فرماید اکثر مؤمنین ایمان نمی آورند مگر آنکه همراه ایمان شرک هم می ورزند یعنی شرک خفی می ورزند . اما حضرت از همان کودکی این توحید خود را نشان داده اند آنجا که پدر اعداد را به حضرت یاد می دهند و وقتی به کلمه إثنان میرسند حضرت عباس باز می گویند واحد و به پدر می گویند من شرم دارم با زبانی که واحد گفته ام دیگر بگویم إثنان . دلیل مهم دیگر این که شخصیتی مثل حضرت علی اکبر که علیٌ الاکبر ممسوس فی ذات الله ( علی اکبر در ذات با خداوند متعال مس پیدا کرده و ارتباط برقرار کرده است _ تعبیری که پیامبر برای حضرت علی هم کرده است ) در شب عاشورا به حضرت عباس می گوید ما مطیع شما هستیم .
در موقعی که در کربلا به ناجوانمردی دست راست حضرت عباس را قطع کردند حضرت با جلالت خاصی و با فریاد فرمودند :والله إن قطعتموا یمینی إنی أحامی أبدا عن دینی و عن امام صادق الیقینی سبط النبی الطاهر الامینی یعنی به والله قسم که اگر دست من را قطع کنید من تا ابد حمایت کننده هستم از دینم ، ( این کلمه ابدا یعنی اینکه الآن هم حمایت کننده است ) و از امام صادقی که من به او یقین دارم و نوه پیامبر طاهر و امین است و این همان نشان بصیرت عباس است و صلب ایمان او است که در آن حال با این شدت صحبت میکند و اهداف خود را می گوید .
هنگامی که دست مبارک چپ حضرت را هم قطع کردند حضرت فرمودند : یا نفس لا تخشع من الکفاری و أبشری باالرحمة الجباری یعنی ای نفس اباالفضل نکنه از کفار خشیت داشته باشی و بشارت باد به تو به رحمت خدای جبار .
رمز این که حضرت دستهایش قطع شده و به شدت زخمی است ولی همچنان با نیرو به کارش ادامه میدهد در کلام امام باقر است که در مورد اصحاب پایین تر از اباالفضل می فرماید : إن أصحاب جدی لم یجدوا مس الم الحدید یعنی اصحاب جد من اصلا درد آهن با آنها تماس نگرفت . به عنوان نمونه یکی از اصحاب به نام شبیب بن شاکر که مست شده بود از عشق حسین در جنگ از اسب آمد پایین ، در حالی که داشت کلاه خود را برداشت و پرت کرد و زره را از بر بیرون کرد و پای برهنه دوید به سوی دشمن . حال آیا اینها درست است ؟ در قرآن داریم (سوره یوسف آیه31) وقتی زیباترین خلق خدا که یوسف بود در برابر آن زنها قرار گرفت ، زنها همه چاقو به دست بودند و دستهای خود را به جای میوه بریدند و هیچ متوجه نشدند و این عشق ظاهری بود در حالی که عشق اصحاب حسین عشق حقیقی بود .
گفته می شود امام حسین در شب عاشورا برای اصحاب خود تجلی کردند ( در روایات داریم که نور تجلی خدا برای موسی نور سلمان بود که موسی از هوش رفت ) حالا امام حسین در شب عاشورا پرده را کنار می زند لذا این اصحاب همه مست حسین شدند .
ولی شناسی حضرت عباس (2)
حالا ببینیم امام صادق چه فرمودند: السلام علیک ایها العبد اصالح، المطیع لله و لرسوله و لامیرالمؤمنین والحسن و الحسین این اولین جمله زیارت آقا اباالفضل است برای اباالفضل شناسی بسم الله از اینجا شروع می شود آقا اباالفضل در مقابل امامش سر سوزنی جلوه ندارند فکر نکنید آقا اباالفضل در روز عاشورا به فنای امام حسین حلول کرده فدای پاشنه در سید الشهدا شدند نه از ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد، و اباالفضل تماشا کردند ،عشق پیدا شد وآتش به همه عالم زد،و هرکس میخواهد اباالفضلی بشه باید اولین قدم المطیع لله و لرسوله شود باید هیچ اظهار رأی در مقابل امام زمانت نداشته باشی .
سراینکه اسمی از آقا اباالفضل در زیارت عاشورا نیست همین جاست چرا؟چون خودش هم نیست ،مسمی نیست که اسمی وجود داشته باشه گفت یعنی علی بن الحسین است فرمود مشیت خدا است که او امام است باید باشد ولی آقا اباالفضل قبل از همه به ایشان اشاره شده و علی الارواح التی حلت بفنائک.
شب عاشورا وقتی سید الشهدا فرمودند از تاریکی شب استفاده کنید اینها با من کار دارند اینها با من کار دارند اولین کسی که اشک از چشمان مبارکشون جاری شد آقا اباالفضل بودند واولین کسی که گفت آقا جان اگرکشته شوم زنده شوم ،کشته شوم زنده شوم تا هفتاد بار به خدا دست از شما بر نمی دارم آقا اباالفضل بودند،ولذا مثل عبد ذلیل وقتی آقا اباالفضل می آمدند محضر امام حسین مثل بنده نمی نشستند ،دو زانو و دست مبارک هم بر روی زانو می گذاشتند مثل اینکه مرده بودند _من أراد أن ینظر إلی میت یمشی علی وجه الارض فلینظر إلی وجه علی بن أبی طالب_این حدیث دو معنی دارد یکی نگاه کند به امیر المؤمنین یکی هم اینکه حضرت امیر وجهی دارد که غیر از خودشان است و آن هم آقا اباالفضل است این خضوع بود مال بدن آقا اباالفضل نفس و قلب آقا در مقابل سید الشهدا خشوع داشت هر قطعه ای از وجود آقا اباالفضل ادب خاص خود را داشت سر سوزنی طغیان نداشت مرتب سیدی و مولای نمی فرمود یا أخی ،از کی از دو سالگی از وقتی زبان باز کردند چون آقا در کربلا34سال داشتند وامام حسین 57 سال، بر حسب ظاهر امام حسین 23 سال بزرگتر بودند .
خدا رحمت کند عباس بن عبد المطلب، پیغمبر یه جایی می خواستند وارد بشوند با عمو قرین شدند _حضرت که سر تا پا ادب بودند فرمودند أنا أدیب الله و علی أدیبی من را خدا ادب کرده و علی هم ادب شده من است _این أدیب الله آمدند وارد بشوند عموشون بزرگتر بود فرمودند عمو جون شما بفرما یک وقت عباس گفت أنا أسن و أنت أکبر من مسن ترم ولی شما بزرگترید از من .برا همین یه کار سلام خدا بر عباس بن عبد المطلب، یک چنین ادبی آقا اباالفضل که هم از نظر سنی و هم از نظر مراتب وجودی از سید الشهدا کوچکتر بودند، داشتند.
وقتی به دنیا آمدند و دو ساله شدند حضرت سید الشهدا 25 ساله بودند از آنجا حضرت در مقابل امام حسین مؤدب شدند و بعد همراه پدر بزرگوار وارد کوفه شدند در این 5 سال که مولای ما امیرالمؤمنین در کوفه بودند ازآقا اباالفضل چیزهایی سر زده که انشاءالله بیان می شود،آرام آرام روشن می شود که چرا معصوم به دست آقا اباالفضل بوسه زده است حضرت امیر در ابتدا و حضرت سید الشهدا در انتهای عمر شریف آقا .
البته سید الشهدا پیشی گرفته اند ازهمه ائمه، حضرت رسول بر پیشانی و دست و سینه حضرت زهرا بوسه می زدند ولی امام حسین از برادرشان امام حسن هم سبقت گرفته اند جایی را بوسیدند که هیچ کس نبوسید و آن هم کف پای مادرشان بود به خاطر همین عمل امام حسین بعضی از فقها فتوا داده اند بوسه زدن بر پای مادر جایز است و بر پای ولی معصوم خدا جایز است چون مادرشون ولیه الله و عصمه الله الکبری بودند .این خانواده خیلی مؤدب بودند اگر می خواهید ادب ایشان را ببینید حدیث کسا را بخوانید .
سبب التزکیه الاخلاق حسن الادب ،حضرت عباس که ادب نداشتند بلکه أحسن ادب داشتند .
هر جا می خواهید برسید با ادب میرسید،در ادامه زیارت آقا اباالفضل است المواسی لأخیه الحسین ،هرچه برای خودش میخواهد برای حسین می خواهد ،جونش را برای حسین قطعه قطعه کرد ،شما هم برای هم باید این جور باشید ،فدای هم شوید .
من نمیدونم میتوان دو برادر در عالم پیدا کرد که با هم این قدر یگانه باشند .
دفتر کربلای معلی 50 هزار سال است چون یوم العاشورا، یوم القیامه است.هرسالش چندین دفتر است سال به سال اسرار جدیدی از کربلا بر روی بشر باز می شود ،ولی سر این دفتر به دست آقا اباالفضل است مفتاحش آقا اباالفضل است.
خدا رحمت کند حاج عبد الزهرا رحمت الله علیه ،من حاج عبد الزهرا را ندیده بودم ،ولی به یک اعتباری دیده بودم هر چه آقای صافی را نگاه می کردم مثل اینکه حاج عبد الزهرا را دیده بودم ،چون مرحوم آیت الله صافی اصفهانی عاشق حاج عبدالزهرا بود وحاج عبد الزهرا هم عاشق آقای صافی بودند .المرءعلی دین خلیله هر کس را خواستید بشناسید رفیقش را بشناسید خودش را می شناسید می فرمود :گلوله آتش بود یک ماشین داشت از نجف می آمد کربلا ، از نجف تا کربلا گریه می کرد بهش میگفتند حسینه سیار ،توی خود ماشین چایی هم دم می کردند رفقا بودند ،او پشت فرمان روضه اباعبد الله الحسین را می خواند. سیدی بود مرحوم شد که با حاج عبدالزهرا خیلی مأنوس بود مریض شده بود ایام قبل از رحلت ایشان، بنده رفتم منزل ایشان. گفت :رفتم با حاج عبدالزهرا کربلای معلی بریم حرم آقا اباالفضل ،یک سلام دادیم از همان بیرون و رفتیم حرم سیدالشهدا ،حاج عبدالزهرا با امام حسین گفتگو داشت کلام امام حسین را می شنید ،دم در حرم دم باب قبله ایستاده بودیم دیدم صورت را گذاشت کنار در ،شروع کرد گریه کردند گفت نمی گذارد برویم تو به من گفتند برگرد سید ،گفتم چیه؟هر چی می گویم اجازه می دهید بیایم، ءأدخل یا ولی الله ؟ _اذن دخول را که حتما می خوانید_ از امشب می خواهیم برویم حرم آقا اباالفضل ،دل که دیگر گذر نامه نمی خواهد الآن هم مثل اینکه اذن دادند چون این گریه ها نشانه اذن دخول است ،ءأدخل یا الله ؟ءأدخل یا حجه الله ؟ءأدخل أیها الملائکه المحدقین بهذا الحرم الشریف؟ گفت اجازه نمی ده،برگرد. گفتم کجا برگردیم گفت برگرد بریم حرم عباس. برگشتیم حرم آقا اباالفضل دیدم شروع کرد به صحبت کردن باآقا اباالفضل ،دیدم خندید گفت آقا اباالفضل گفت بروید به آقا گفتم که اینها می آیند برگشتیم.
و از بزرگواری که الآن زنده هستند شنیدم که از قول سید هاشم حداد می گفت من ایستاده بودم تو ایوان دیدم حاج عبد الزهرا دم در ورودی حرم آقا اباالفضل خوابیده اند و زائران می آمدند رد بشوند ناچار بودند پا بگذارند رو حاج عبد الزهرا ،وخودش می گفت پاتون را بگذارید روی من بروید داخل حرم.چون آقا اباالفضل تو پاشنه در سیدالشهدا فنا شده منم می خواهم تو پاشنه در اباالفضل فنا بشوم. حالا اون بزرگوار میگه من همین طور که ایستاده بودم تو ایوان دیدم اباالفضل هم از ضریح آمده بیرون و به حاج عبدالزهرا نگاه می کند و لبخند می زند ،خدا لطف فرموده بود چشم حقیقت بینشون باز شده بود شما هم تسلیم خدا بشوید چشمتان را باز می کنند.خود ما نمی توانیم ولی خدا که بر هر کاری قادر است الم تعلم أن الله علی کل شیء قدیر،به زور ذکر و ورد نمی شه ولی اگر عنایت کنند می شود،آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا شود که گوشه چشمی به ما کنند.
السلام علیک ایها العبد الصالح ،اباالفضل اول عبد بوده ، حضرت اباالفضل عابد نبوده بلکه عبد بوده ،ما در نماز نخواندیم السلام علینا وعلی عابدین الصالحین ،قرآن می توانستد بگوید عابدین ولی گفته عباد جمع عابد، عبٌاد است نه عباد .مهر این کلمه عباد به امضای امام صادق رسیده است .
شوخی نیست امام صادق را بزرگ بدانید، درود خدا برمعاویه بن وهب از اصحاب امام صادق در عرفات ،رفیق معاویه می گوید در کنار او ایستاده بودم دیدم به تمام رفقایش و همسایه هایش دعا کرد ،از ظهر عرفه تا غروب عرفه غروب شد دیدم چیزی برای خودش طلب نکرد،آمدم جلو گفتم یا معاویه بن وهب چرا این کار را کردی؟_شاهدم ای جاست _ گفت شنیدم از مولای خود و مولای تو ومولای همه اهل عالم ،بعد از پدران بزرگوارش که فرمود هر کس پشت سر برادر دینی خود دعا کند وقتی دعا به آسمان اول می رسد ،ملائک آسمان اول می گویند صد هزار برابر برایت بود وبه آسمان دوم دویست هزار برابر ،تابه آسمان هفتم هفتصد هزار برابر ،به محضر حق که می رسد می فرماید رحمت من از ملائک کمتر نیست یک میلیون برابر،شاهدم ابتدای روایت بود که امام را بزرگ بدانید حالا این امام فرموده السلام علیک ایها العبد الصالح .چرا سلام داده سرٌ این سلام در سوره یس آمده سوره یس قلب قرآن است ،شما اگر قلب نداشته باشید می میرید عالم اگر قلب نداشته باشد که امام زمان علیه السلام است از بین می رود ،قرآن هم اگر قلب نداشته باشد حیات قرآن از بین می رود قلب قرآن سوره یس است .چرا؟به دلیل این آیه است سلام قولا من رب رحیم . تنها جاییکه فقط خود خدا سلام کرده است همین آیه است دیگه هر چه سلام کرده است ملائک کرده اند.اینجا خود خدا میگوید از قول من سلام برسون ،حالا امام صادق می خواهد سلام خدا را برساند ،اهل سنت می گویند چرا سلام می دهید ؟خدا سلام می دهد :سلام علی ال یاسین ،سلام علی ابراهیم، سلام علی نوح فی العالمین ،در سوره الصافات.برگردانش را اگر بخواهید در زیارت آل یاسین.
ولی شناسی حضرت عباس (1)
امام زمان علیه السلام در زیارت ناحیه توصیفاتی در مورد حضرت اباالفضل علیه السلام دارند که انسان اصلا نمی تواند آنها را نقل کنه که حضرت چه توجهی به حضرت اباالفضل علیه السلام دارند و از بهترین راههای قرب به امام زمان ابراز محبت و ادب به ساحت حضرت عباس علیه السلام است.شنیده اید از مداحان که حضرت ولی عصر در روز عرفه به خیمه هایی بیشتر توجه دارند که در آن روضه حضرت اباالفضل علیه السلام خوانده میشود .
به راستی چرا 5 امام دست حضرت اباالفضل علیه السلام را بوسیده اند دست بوسی کار بسیار عظیمی است آیت الله بهجت برای بوسه به دست بر اساس روایات ال الله فتوا داده اند ,ائمه هدی فرموده اند بهترین جای بوسه زدن پیشانی است ,خوب آقا جان شما اگر گفته اید پیشانی مومن را ببوسید شما که اعلی هستید ازحضرت اباالفضل علیه السلام چون امام وجود و مقامش بالاست حضرت اباالفضل علیه السلام معصوم بودند ولی امام نبوده اند چه خصوصیتی در آقا بوده که 5 امام مثل ,محور عالم وجود حضرت امیر, امام حسن مجتبی,خامس آل عبا دست آقا اباالفضل رابوسیده اند که این خامسیت بزرگترین مقامات امام حسین بوده است سر این خامسیت را در زیارت عاشورا میتوان ادراک کرد آنجا که فرموده اند:انی اتقرب الی الله والی رسوله والی امیر المومنین والی فاطمه والی الحسن والیک و بموالاتک .
لذا برهمه ما لازم است آشنایی باحضرت اباالفضل علیه السلام مخصوصا آنهایی که میخواهند سلوک الهی کنند و راه خدایی بروند که فنای دروجود امام است چون ما سه منزل بیشتر نداریم اول فنای در امام بعدا فنای درحضرت رسول و بعد فنای در حق تعالی است کل من علیها فان ویبقی وجه ربک ذوالجلال والاکرام .ادب فنا از حضرت اباالفضل علیه السلام سر زده است .
ازاولیایی الهی که در زمان خودمان بوده اند و بنده آنها را درک کرده ام همگی از طریق حضرت اباالفضل علیه السلام به لقای الهی راه پیدا کرده اند آنهایی را هم که ما آنها را درک نکردایم و احوالات انها را سینه به سینه شنیده ایم گفته اند که حضرت اباالفضل علیه السلام بزرگترین ملجاء و پناهگاه اولیای خدا بوده اند از ابتدای خلقت .آیا قبل از خلقت خلقی حضرت ,مگه آقا پناهگاه بوده اند ؟بله چون آنها در ازل با حضرت حق عهد بسته اند که تسلیم باشند .
آیا قبل از خلقت خلقی حضرت ,مگه آقا پناهگاه بوده اند ؟بله چون آنها در ازل با حضرت حق عهد بسته اند که تسلیم باشند .
خیلی ها سوال می کنند چرا در زیارت عاشورا اسمی از حضرت اباالفضل علیه السلام نیست میدانید که زیارت عاشورا مستقیما از حضرت حق صادر شده زیارت قدسی است و هر کس هر روز سیری در آن نداشته باشد از محرومان است بر کسانی که اسرار زیارت روشن شده تمام راه و کربلا را در عاشورا بخواهند زیارت کنند در زیارت عاشورا ,عاشورا را زیارت میکنند .حضرت اباالفضل علیه السلام جایشان در این زیارت اینجا است :السلام علیک یا ابا عبد الله و علی الارواح التی حلت بفنائک .اولین روحی که حلول کرد به فنای امام حسین حضرت اباالفضل علیه السلام بودند کلمه حلت غوغاست کلمه کلمه این زیارت از ما فوق عرش به فرش امده ,تا دست همه را بگیرد و عرشی کند .فنا یعنی پاشنه در در کلمات امام سجاد هست که درمناجات می فرمایند عبیدک بفنائک ,مسکینک بفنائک بنده کوچک تو به در تو آمده حضرت اباالفضل علیه السلام به خود اجازه ندادند وارد حریم ابا عبد الله بشوند پاشنه در سید الشهدا قرار گرفتند ,حلت بفنائک قطعا اینها را حضرتش از حق تعالی گرفته است .آن که فنا را یاد داده و بعد به فنا _با فتحه_رسیده وجود مبارک حضرت اباالفضل علیه السلام است .
داشتم دست بوسی را میگفتم که امامان ما نهی کرده اند دست بوسی را ولی خودشون دست بوسیده اند آن هم امام دست غیر امام را بوسیده است سر آن چیست از اسراربزرگ است و از خدا می خواهیم سر آن را به ما بفهماند .
مرحوم آقای قاضی براشون فتحی شده بود بعد از 14سال که پشت در ماندند ,پروردگار عالم به ایشان نشان داد که مفتاح فتح الفتوح در لقای خداحضرت اباالفضل علیه السلام است من مبالغه نمیکنم ,بلکه کم میگویم .خدااین چنین اراده کرده که باب حوائج الی الله را حضرت اباالفضل علیه السلام قرار بده,میدانید یعنی چه ؟نوعا فکر میکنند که حضرت بابی است که حاجات به آن عرضه میشود ولی در واقع از اون ور است نه از این ور یعنی چه؟ حضرت اباالفضل علیه السلام حوائج عرضه میکند نه این که حوائج را بر طرف میکند نه بلکه حاجت را هم ایشان عنایت میکند خوش به حال آنهایی که احتیاج دارند حضرت اباالفضل علیه السلام گدایی را عطا میکند تا شما بعدا گدای آنها شوید ,تا تشنه حسین شوید ,اگرگدا نشوید چگونه گدایی میکنید؟.
امشب شما برا چه آمدید اینجا اول یکی باید به شما عطش اعطا کند بعد دنبال آب بگردید اگه خدا تشنگی نده شما دنبال آب نمی گردید گفت خدا اینها را برای چه به اباالفضل داده من که نمی دونم شما هم یک وقت نگویید که می دونم ,نمی دونم بالاترین ادب در مقابل محمد و آل محمد است گفت پس که می داند گفت امام زین العابدین میداند فرمود رحمی الله عمی العباس حالا با هم انشاءالله کلماتشان را سیر می کنیم پس این که آقا اباالفضل پناهگاه اولیای خدا لقب گرفتند به مشیت خدا قرارگرفته اند وآنجا حاجت توزیع میکنند حاجت از رفع حاجت بالاتره نمیدانم بیچاره شده اید یا نه ؟گفت مصلحت نیست که این زمزمه خاموش شود خدا اینقدر در دنیا مومنین را دوست دارد به آنها مریضی میدهد اگر مریضی ندهد شما نمیروید لذت مناجات با خدا را بچشید قرض بهتون عنایت نکنه خدا خدا نمی کنید, حضرت حق غیوراست وچون غیور است هیچ فاصله بین خودش وعبدش را نمی پذیرد مقامی که خدا برای اباالفضل علیه السلام قرار داده واسطه قرار داده برای رفع حجاب بین خود وخلق خود البته بین حق وخلقش حجاب نیست بین خلق و حق حجاب است اباالفضل علیه السلام غیرت الله واسطه ای است که احتیاجات رابه اذن الله اعطا می کنه چرایی قصه چرا این جر است را در کلام امام صادق علیه السلام جستجو می کنیم چون درمیان امام زاده های عظیم اشان مثل حضرت معصومه مثل حضرت عبدالعظیم حسنی مثل حضرت اباالفضل علیهم السلام سه چهار مورد بیشتر نیستند که معصوم علیه السلام مستقیما و منحصرا در مورد آنها زیارت نامه صادر کرده اند اولین امام زاده واجب التعظیم که خدای مهربان اراده فرموده اند و امام صادق علیه السلام زیارت نامه برای ایشان صادر فرموده اند آقااباالفضل علیه السلام است جناب ابن قولوی درکامل الزیارت ازقول ابو حمزه ثمالی از امام صادق علیه السلام زیارت اباالفضل علیه السلام رانقل کردند یعنی یک زیارت ماثور است این زیارت یعنی معرفی اباالفضل علیه السلام ازطرف امام صادق علیه السلام اول زیارت نامه از اینجا شروع می شود حضرت صادق علیه السلام را خدای متعال لطف نمود واین بزرگوار مدتی تبعید شدند به کوفه ظاهرش تبعید بود ولی یامن فی بعده قربه دراین بعد قرب قرار گرفت وحضرت در کوفه بودند و مرتب میرفتند به کربلا.به کربلا وقتی مشرف میشوید ابتدای ورودی نهر حسینی است که نوعا تابستانها وقتی مشرف می شدیم مواجه می شدیم با این بچه های کربلایی که لب نرده ها ایستاده بودند و شیرجه می زدند در آب حتی اسب های خود را می بردند داخل نهر, خدا رحمت کند یکی از اولیای الهی فرمودند من رفتم کربلا دیدم هنوز آب میگه العطش العطش العطش ... وارد آب شدم دیدم آب خجل است که من بودم اینجا و عزیز زهرا لب تشنه شهید شد بعد رفتم توی عمقش ودیدم از تربت کربلا تو آب هست لذا به رفقایش می فرمودند حتما توی نهر بروید تربت مخلوطه ,الان هم هست تربت ابا عبد الله الحسین .حضرت می آمدند پشت نهر یعنی خارج از کربلا این طرف نهرمزارع و صحرا است وطرف دیگر ابتدای کربلا است که مقام صاحب الزمان است حضرت صادق آنقدر مؤدب بودند _ امام صادق را اگرکسی بخواهد درک کند خداوند در قرآن می فرماید وکذالک نری ابراهیم ملکوت السموات والارض و لیکون من الموقنین اینچنین ما ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم تا ازموقنین شود ابابصیر از امام صادق سوال میکند ملکوت آسمانها و زمین چیست؟ حضرت فرمودند بیا تا برویم به اتاقی رفتند حضرت دست به روی چشم ابابصیر دست کشید وگفت حالا نگاه کن چند لحظه ای نگذشته بود تا اینکه ابابصیر گفت آقا بس است که دیگر تحمل ندارم .یعنی خدا که فاعل رویت ملکوت است به ابراهیم حالا این فاعلیت در اختیار امام صادق قرار گرفته _ یک چنین بزرگواری میخواهند بیایند زیارت کربلا آن هم هر شب جمعه میآمدند یک مکانی صاف نزدیک نهرالان کربلایی ها بهش می گویند باغ امام صادق اطرافش پر از درخت خرما است حضرت غسل میکردند در نهر حسینی بعد میرفتند در باغ می نشستند که نهر حسینی امام صادق فرمودند هر کس در نهر حسینی غسل کند مثل روزی است که از مادر متولد شده است چون آبش را جبرییل روزی هفت قطره در آن می ریزد ،ازشعبه ای از فرات است،بعد حضرت حرکت می کردند به سمت حرم اباالفضل در زیارتی که حضرت از آقا اباالفضل کردند اینگونه فرمودند السلام علیک ایها العبد الصالح.
ادامه دارد ...
ابوطالب علیه السلام شخصیت مظلوم تاریخ
ابوطالب (علیهالسلام) عموی بزرگوار رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله)، پدر امیرالمؤمنین، علی (علیهالسلام) بود. وی وصی «عبدالمطلب» و بزرگترین حامی پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) بود. تاریخ زندگی او سراسر، پر از افتخارات بینظیر است. مردی که به حق، پناهگاه دردمندان و محرومان بود. ایثار و اخلاص در وجود او تجسم پیدا کرده بود. ابرمردی که «تاریخ»، فداکاری و استقامتهای وی را در کسی جز در فرزندش «امیرالمؤمنین» سراغ ندارد! چنان که دانشمند «اهل سنت»، ابن ابی الحدید، میگوید:1 «ابوطالب» و پدرش «عبدالمطلب»، بزرگ «قریش» و امیر و سرور «مکه معظمه» بودند و مردم آن سامان و مهاجرین و مسافرین این شهر تاریخی و زائران بیت خدا را پذیرایی و رهبری میکردند.
او یک لحظه از خدا غافل نبود؛ بلکه از جانشینان حضرت ابراهیم (علیهالسلام)، قهرمان توحید بود، و طبق پیشگوییهای انبیای الهی، منتظر نبوت خاتم پیامبران (صلیاللهعلیهوآله) بود. از این جهت، پیش از آن که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) از مادرش متولد گردد، حضرت ابوطالب (علیهالسلام) به رسالت وی ایمان داشت و هنگامی که «فاطمه بنت اسد»، تولد پیامبر اسلام را به اطلاع وی رسانید، و از غرایب امرش در هنگام زایمان او سخن گفت، «ابوطالب» فرمود: از این کارها و چنین نوزادی تعجب میکنی؟ صبر کن، سی سال دیگر، تو نیز همانند وی را که وزیر و وصیش خواهد بود، به دنیا میآوری!2
ابوطالب، فردی با ایمان و مقتدر بود که پیامبر اسلام را از شر کفار قریش تا واپسین لحظات عمر حفظ کرد و از این رهگذر، سهم بسزایی در پیشرفت اسلام داشت؛ اما علی رغم آن همه فداکاریها و ایثارگریهایش، بعضی از مبغضین و متعصبین، نسبت به آن حضرت اسائه ادب نموده و در ایمان و اعتقادش دچار شک و تردید گردیدند. در این نوشتار، برآنیم به گوشههایی از فضایل، ایثار و فداکاری، و دلایل ایمان آن بزرگ مرد اسلام، که به حق مظلوم تاریخ است، اشاره نماییم.
تولد ابوطالب
سی و پنج سال قبل از تولد پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، ابوطالب در خانه عبدالمطلب (شیبة الحمد)3 به دنیا آمد؛ مادر او «فاطمه» دختر عمروبن عائذبن مخزوم بود.
نام ابوطالب
ابوطالب، (چنان که رسم عرب است که هر فردی دارای کنیهای، مأخوذ از نام فرزند بزرگ میباشد، با قرار دادن کلمه «اب» در مرد، و «ام» در زن) از لحاظ فرزند بزرگش طالب، مکنی به ابوطالب شد؛ اما نام آن حضرت «عبدمناف» بود. برخی خیال کردهاند که معنی این نام، «بنده بت» است ؛ چنان که صاحب قاموس گفته است: گویا مناف نام بتی از قریشیان بوده است. اما با اعتقاد به طهارت پدران اوصیا و پیشوایان، هرگز پذیرفته نمیشود که نام بنده بت، بر حضرت ابوطالب گذاشته باشند؛ به ویژه آن که بر حسب گفته صحاح اللغه و لغویین دیگر، کلمه «نوف» بر علو و فضیلت دلالت دارد. بنابراین عبد مناف، یعنی عبدالعالی و بنده بلند مرتبه؛ نه بنده بت.
جلوههایی از ایثار و فداکاری ابوطالب
هنگامی که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) به دنیا آمد، پدرش، از دنیا رفته بود؛ از این رو، کفالت او را جدش «عبدالمطلب» به عهده گرفت، و هنوز بیش از هفت سال از عمر وی نگذشته بود که جدش نیز از دنیا رفت. عبدالمطلب در هنگام احتضار در جمع فرزندانش، ابوطالب را به عنوان کفیل پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) معرفی کرد. چنان که در منابع دست اول اسلامی آمده است: «رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) هشت ساله بود که جد بزرگوارش وفات یافت ؛ عبدالمطلب در هنگام وفات، کفالت و نگهداری پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را به ابوطالب سفارش و توصیه کرد. 4 چنان که این وصیت به زبان شعر نیز بیان شده است:
اوصیک یا عبد مناف بعدی
بموعد بعد ابیه فرد ای عبد مناف (ابوطالب)! نگهداری و حفاظتِ شخصی را که مانند پدرش یکتاپرست است، بر دوش تو میگذارم. ابوطالب در پاسخ گفت: پدرجان! محمد (صلیاللهعلیهوآله) هیچ احتیاجی به سفارش ندارد؛ زیرا او فرزند من است و فرزند برادرم. (ابوطالب با عبدالله از یک مادر بودند).5
وقتی که عبدالمطلب درگذشت، ابوطالب پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را پیش خود برد، و با این که ثروتی نداشت، اما بهترین سرپرست برای آن حضرت بود؛ علی (علیهالسلام) میفرماید: «پدرم در عین ناداری، سروری کرد و پیش از او هیچ فقیری سروری نیافت.» 6
ابوطالب نسبت به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) چنان دوستی و محبت شدیدی ابراز میداشت که هیچ یک از فرزندان خود را تا آن اندازه دوست نمیداشت. در کنار پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میخوابید و هر گاه بیرون میرفت، او را نیز همراه خود میبرد و چنان دلبستگی شدیدی به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) داشت که نسبت به هیچ کس چنان نبود و خوراک خوب را مخصوص آن حضرت قرار میداد. 7
«ابن عباس» و سایر صحابه میگویند: «حضرت ابوطالب رسول خدا را بسیار دوست میداشت ؛ به طوری که او را از فرزندانش بیشتر دوست داشته، و بر آنان مقدم مینمود! بنابراین هرگز از وی دورتر نمیخوابید و خود هر جا میرفت، او را نیز با خود میبرد.»8
علامه مجلسی (ره) نقل میکند: «هرگاه رسول خدا در رختخوابش میخوابید، حضرت ابوطالب پس از آن که همه میخوابیدند، به آرامی او را بیدار میکرد، و رختخواب علی را با وی جابه جا مینمود، و فرزند خود و برادرانش را جهت حفاظت وی مأمور میساخت.»9
یعقوبی مینویسد: از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) روایت شده است که پس از وفات «فاطمه بنت اسد»، که زنی مسلمان و بزرگوار بود، فرمود: «الیوم ماتت امی» ؛ امروز مادرم وفات کرد. و چون از ایشان پرسیدند: چرا برای فاطمه بنت اسد چنین بیتاب شدهای؟ فرمود: «او به راستی مادرم بود؛ زیرا کودکان خود را گرسنه میگذاشت و مرا سیر میکرد. آنان را گردآلود میگذاشت و مرا تمیز و آراسته مینمود، و راستی که مادرم بود.»10
حضرت ابوطالب رسول خدا را از سن هشت سالگی به خانه خویش منتقل ساخت، و تا سن پنجاه سالگی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله)، لحظهای از یاری و حمایت او دست برنداشت و او را بر خود و فرزندانش مقدم میداشت! و خطرهای احتمالی را که متوجه رسول خدا میگردید، خود و فرزندانش با جان و دل میخریدند، و آن چنان فداکاری و ایثاری مینمودند که ملائکه و جبرئیل به آنها مباهات میکردند!
در تاریخ آمده است که کفار قریش بارها به حضرت ابوطالب مراجعه نموده و از او خواستند که جلوی تبلیغات پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) را که به نظر آنان اهانت به آیین و مقدسات بتپرستی بود، بگیرد. پس از چندین بار تذکر، سرانجام با اخطار و هشدار شدیدتر پیش آمدند؛ به گونهای که جان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) و حضرت ابوطالب مورد تهدید جدی قرار گرفت. در چنین موقعیتی ابوطالب با تمام قوا از رسولخدا حمایت کرد و گفت: «اذهب یا بن اخی فقل ما احببت فوالله لا اسلمک لشی ابدا»؛ 11تو نگران نباش و به دنبال مأموریت الهیات انجام وظیفه کن. به خدا سوگند! به هر قیمتی (ولو جان من در خطر باشد) دست از حمایت تو برنمیدارم!
ابن ابی الحدید مینویسد: «ابوطالب، کسی است که پیامبر خدا را در دوران کودکیاش کفالت نمود و در بزرگیاش او را مورد حمایت قرار داد، و از شرارت کفار قریش جلوگیری کرد. وی در این راه انواع سختیها و گرفتاریها را تحمل نمود، و بلاها را با جان و دل خرید، و در یاری و نصرت پیامبر و تبلیغ آیینش با تمام وجود قیام کرد! آن چنان ایثار نمود که «جبرئیل» در هنگام وفات او بر پیامبر نازل شد و خطاب کرد: دیگر از مکه خارج شو؛ زیرا یاور و کمک تو از دنیا رفته است!»12
شایان توجه است که محدثین و مورخین «شیعه و سنی» فداکاریهای این رادمرد اسلام را ثبت کردهاند، و احادیث و روایاتی را در این باره نقل نمودهاند، از آن جمله آوردهاند که: قریش از ابوطالب میترسیدند و احترامش را نگه میداشتند. تا او زنده بود، خطر جدی رسول خدا را تهدید نمیکرد، اما پس از وفات او جسارت و خلافکاریها به حدی رسید که خاک و شکمبه حیوانات را بر سر و شانههای مبارک رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) میریختند! و در حال نماز و عبادت، به اذیت و آزار او و یارانش میپرداختند؛ تا جایی که رسول خدا فرمود: «ما نالت قریش منی شیئا اکرهه حتی مات ابوطالب» ؛ کفار قریش نتوانستند با وجود عمویم «ابوطالب» کارهای ناپسند به من انجام دهند، تا این که او وفات کرد.
پس از وفات ابوطالب آن چنان عرصه را بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) تنگ کردند که رسول خدا سال وفات «ابوطالب» و حضرت خدیجه (علیهاالسلام) را که مدتی بعد از رهایی از شعب ابی طالب رخ داد، «عام الحزن»، سال غمها و اندوه، نامید....13
بحث و تحلیلی در ایمان ابوطالب
در فرهنگ قرآن، ایمان و عمل صالح توأمان مطرح است. هر جا سخن از عمل صالح در میان است، ایمان نیز در کنارش طرح میشود و در واقع، عمل صالح، آیینه ایمان و باورهای درونی انسان میباشد: «وَ مَن یَأتِهِ مُؤمِناً قَد عَمِلَ الصّالِحاتِ»؛14 هر کس نزد او با ایمان بیاید، در حالی که کارهای شایسته کرده باشد.
ایمان، طرح درونی است و اعمال مؤمن، بر مبنای این طرح بنا میشود و شکل شایسته و مطلوب به خود میگیرد: «کُلٌ یَعمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ».15 پس از دیدگاه قرآن، چهره واقعی اشخاص را باید در سیمای اعمال و آیینه ایمان آنها جستجو کرد و بر این اساس، درباره آنها به داوری نشست.
یکی از چهرههای نامداری که داوریهای متفاوتی را متوجه خود ساخته است، حضرت ابوطالب، پدر بزرگوار حضرت علی (علیهالسلام) میباشد. پیچیدگی شخصیت و سیاست پیشگی پر رمز و راز او، باعث شده که عدهای به انحراف شناخت و لغزش داوری در مورد ایشان دچار گردیده و شبهه و خدشهای در ایمان ابوطالب ایجاد نمایند و وی را متهم به شرک کنند. این گروه متعصب و مبغض نه تنها ابوطالب را بیایمان میدانند، حتی میگویند که پدر و مادر پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآله) نیز بی ایمان از دنیا رفته و (نعوذ بالله) در دوزخ «جمره» آتشند!16 و حال آن که به کرّات در منابع اصیل اسلامی وارد شده است که هیچ یک از پدران و مادران معصومین (علیهالسلام) مشرک نبودند؛ چنان که علی (علیهالسلام) میفرمایند: «سوگند به خدا! که نه پدر و نه اجدادم «عبدالمطلب و هشام و عبدمناف» هرگز بت را نپرستیدند؛ بلکه آنان به سوی «کعبه» نماز خواندند، و به آیین حضرت ابراهیم (علیهالسلام)، قبل از اسلام، عمل میکردند.»17
درباره ایمان آن حضرت کتابهای مستقلی نوشته شده و علمای بزرگ عامه و خاصه نیز این موضوع را مورد توجه قرار داده، و به طور مبسوط از آن بحث نمودهاند و بدون اغراق صدها حدیث و نظر مثبت در ایمان آن حضرت در منابع اسلامی ثبت و ضبط است؛ چنان که علامه مجلسی (ره) بیش از یکصد و پانزده صفحه، و با بیان هشتاد و پنج حدیث در این مورد، این مسأله مسلّم تاریخی را مورد امعان نظر قرار داده، و دیدگاهها و منابع بزرگ اهل سنت را نیز نقل نموده است .18همچنین صاحب الغدیر در جلد هفتم و هشتم کتابش، صدها حدیث را از منابع معتبر (شیعه و سنی)، همراه با اعترافات محققین و مورخین آنان نقل نموده، و در بیش یکصد و ده صفحه، به تحقیق این مطالب پرداخته است و با آن آگاهی و اشراف محققانه خود، از شخصیت مظلوم تاریخ، ابوطالب، دفاع نموده است. 19
علما و اندیشمندان و محققان اهل «سنت» نیز کم و بیش و به طور پراکنده، در کتابهای خود به ایمان حضرت «ابوطالب» اشاره نموده و معمولا نتیجه مثبت گرفتهاند. هر چند بعضیها نتوانستهاند بغض و دشمنی خود را نسبت به ولایت علی (علیهالسلام) و پدر بزرگوارش نادیده بگیرند.
در این میان، به نظر میرسد که ابن ابی الحدید، بیش از دیگران به این موضوع پرداخته و احادیث و قضایای بسیار جالبی را نقل نموده، که برای افراد حقجو سودمند است ؛ اگر چه او نیز جزء افراد «متوقف» و سرگردان میباشد!20 گویا بیش از سه هزار شعر ابوطاب، در مدح رسول خدا و رسالتش، این افراد متعصب و یا گروه مبغض را در مورد ایمان آن حضرت قانع نساخته است! و صدها حدیث از رسول خدا و ائمه اطهار(علیهالسلام) در این مورد کافی نبوده است! و فقط به یک حدیث ضعیف 21 که به اعتراف خود آنان، راویاش «مغیره بن شعبه»، مردی فاسق و مبغض اهل بیت و به ویژه علی (علیهالسلام) است، تمسک نمودند و ابوطالب را (نعوذبالله) اهل آتش میدانند!
آیا منصفانه است که کسی درباره ایمان ابوطالب شک و تردید کند؟ و یا بالاتر از آن، او را مشرک معرفی نماید؟ ابوطالب کسی است که حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآله) را در خانه خود پرورش داد و در زمان رسالت او، از مال و حیثیت و موقعیت اجتماعی و سیاسی خود، در راه یاری او کوتاهی نکرد. ابن ابی الحدید، مورخ و دانشمند معروف اهل سنت، در ضمن شرح فداکاریهای حضرت ابوطالب، میگوید: «یک نفر از علمای شیعه درباره ایمان ابوطالب کتابی نوشت و نزد من آورد که من بر آن تقریظ بنویسم. من به جای تقریظ، این اشعار را که شماره آنها به هفت بیت میرسد، در پشت کتابش نوشتم، که مضمون بخشی از آنها چنین است: «اگر ابوطالب و فرزندش علی (علیهالسلام) نبودند، هرگز اسلام قد راست نمیکرد ؛ پدر در مکه از آن حمایت کرد و فرزند در یثرب (مدینه)، جانش را نثار کرد.»22
او در راه حفظ پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) لحظهای از پا ننشست و سه سال در به دری و زندگی در کوهها و درهها را بر ریاست و سیادت مکه ترجیح داد. او راضی بود تمام فرزندانش کشته شوند؛ ولی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) زنده بماند. در هنگام مرگ به فرزندان خود گفت: من محمد را به شما توصیه میکنم؛ زیرا او امین قریش و راستگوی عرب، و حائز تمام کمالات است؛ آئینی آورد که دلها بدان گرایش پیدا کرد. آیا با این وصف، باز میتوان درباره ایمان واعتقاد او تردید کرد و اعمال او را، گواه و گویای ایمانش ندانست؟ باید دانست که کردار نیک و پسندیده ابوطالب، نشأت یافته از ایمان سرشار و محکم و آهنین او میباشد؛ و به حق باید گفت که ابوطالب شخصیت مظلوم تاریخ است؛ او نه تنها در زمان حیاتش مورد ستم واقع شد، بلکه بعد از وفاتش نیز ستمهایی بر او روا داشتند؛ تا آن جا که گروهی تصور کردهاند که تعصب قومی، او را بر حمایت و یاری و فداکاری درباره پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) واداشته است و اگر رشته خویشاوندی میان او و برادر زادهاش نبود، او هرگز تا این حد از او دفاع نمیکرد، ولی این داوران جاهل تاریخ، از دو مطلب غفلت ورزیدهاند:
1ـ درست است که تعصب خویشاوندی گاهی انسان را تا لب پرتگاه میکشاند، ولی رشته خویشاوندی سبب نمیشود که انسان چهل و دو سال تمام از انسانی دفاع کند و پروانه وار گرد وجود او بچرخد و خود و فرزندان و تمام فامیل را قربانی تعصب خویش سازد. از این افراد میپرسیم: مگر ابولهب ارتباط نزدیک نسبی با پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نداشت؟ مگر ابولهب، عموی پیامبر نبود؟ چرا او بر اساس رابطه نسبی، برادر زاده خویش را یاری نکرد؟ نه تنها یاری نکرد، بلکه مانند مشرکان دیگر و بدتر از آنان، درصدد آزار و شکنجه پیامبر برآمد و موضع خصمانه در برابر دین توحیدی اتخاذ کرد و در برابر رسول خدا با تمام توان ایستاد، تا جایی که کلمات عتابآمیزی از سوی خدا درباره او و همسرش نازل شد.23
پس ایمان است که به انسان، شجاعت، از خودگذشتگی، مقاومت و ایثارگری میبخشد و نقش عوامل دیگر بسیار ضعیف و کمرنگ است و در شرایط حساس هرگز نمیتواند، تأثیرگذاری داشته باشد.
2ـ آنان سخنان و اشعار و سرودههای آن حضرت را از نظر دور داشته و داوری بیپایهای کردهاند؛ در صورتی که اشعار جاودانه او (بیش از سه هزار بیت) حاکی از آن است که محرک او بر این دفاع همان عقیده راسخ او نسبت به فضیلت و کمال و به تعبیر روشنتر، نبوت و رسالت او بود. آیا میتوان اشعار فراوان او را که درباره عظمت برادرزاده و فضیلت و کمال و دعوت آسمانی او سروده است، از نظرها دور داشت؟ اشعار و سرودههای وی، کاملا بر ایمان و اخلاصش گواهی میدهد که به قسمتی از آنها میپردازیم: «اشخاص شریف و فهمیده بدانند که محمد (صلیاللهعلیهوآله) بسان موسی و عیسی، پیامبر و بسان آنها راهنماست و هر فردی از پیامبران به امر پروردگار، منصب هدایت را به عهده میگیرد. شما اوصاف او را در کتابهای آسمانی با کمال درستی میخوانید، و این گفتار صحیح است و رجم به غیب نیست...».24
شعر فوق و دهها شعر دیگر که در دیوان 25وی و در لابه لای تاریخ و نوشتههای حدیث و تفسیر موجود است، گواهی است بر این که انگیزه او از دفاع پیامبر، همان عقیده خالص و اسلام واقعی او بوده، و هیچ محرکی جز عقیده، و ایمان نداشته است.
برای اثبات ایمان این مرد بزرگ اسلام، علاوه بر ایثار و فداکاریهای او و اشعار و سرودههایش، که در شأن و عظمت دعوت نبوی و ایمان به حقانیت رسول خدا و فضائل او... میباشد، شواهد و ادلّه فراوان دیگری نیز در منابع روایی شیعه و سنی وجود دارد، که به جهت رعایت اختصار، به ذکر چند روایت بسنده میکنیم:
1) ابن ابی الحدید معتزلی میگوید: با اسناد بسیاری، برخی از عباس بن عبدالمطلب و بعضی از ابوبکر بن ابی قحافه، نقل کردهاند که ابوطالب رحلت نکرد، مگر این که گفت: «لااله الا الله، محمد (صلیاللهعلیهوآله) رسول الله».26 ابوبکر در سال هشتم هجرت، دست پدرش را که نابینا بود، گرفت و به حضور رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) آورد، و پس از گذشتن بیست و سه سال از رسالت آن حضرت ایمان آورد.27 ابوبکر از ایمان وی خوشحال شد و گفت: ای پیامبر خدا! سوگند به خدایی که تو را به حق مبعوث کرد، من به اسلام و ایمان عمویت «ابوطالب» بیش از اسلام پدرم خشنود گردیدم. ناگفته نماند که این فراز از سخنان خلیفه اول، در کنار دهها حدیث دیگر که مبنی بر ایمان ابوطالب است، در منابع اهل سنت آمده است.
2) در تواریخ و سیرههای «شیعه و سنی» آمده است که پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) با خدیجه و امیرالمؤمنین (علیهمالسلام) مشغول خواندن نماز مستحبی بودند 28، «ابوطالب» و فرزندش «جعفر» نماز آنان را تماشا میکردند. در این هنگام، ابوطالب به جعفر گفت: «صل جناح ابن عمک» ؛ برو در طرف راست پیامبر خدا نماز بگذار، و سپس به علی (علیهالسلام) سفارش کرد: «اما انه لا یدعو الا الی خیر فالزمه»؛ آگاه باش که رسول خدا جز به راه نیک دعوت نمیکند. از او دست برندار. 29
3) علی (علیهالسلام) میفرماید: «وقتی وفات پدرم، ابوطالب، را به رسول خدا خبر دادند، آن حضرت سخت گریست. سپس دستور داد: برو او را غسل داده و کفنش کن. خداوند او را ببخشد و رحمت کند.»30 آن گاه آن حضرت خود تشریف آورده و در کنار جسد «ابوطالب» قرار گرفته و فرمود: «ای عموی بزرگوار! تو مرا در یتیمی کفالت نمودی، و در کودکی تربیت فرمودی، و در بزرگیام یاری دادی؛ خداوند به تو پاداش خوبی مرحمت فرماید.»31
ابن ابی الحدید معتزلی پس از ذکر این مطالب مینویسد: رسول خدا فرمود: «اما والله لا استغفرن لک و لا شفعن فیک شفاعه یعجب لها الثقلان»؛ من در مورد تو آن چنان از خدا طلب مغفرت و شفاعت مینمایم، که جن و انس از عظمت آن تعجب مینمایند. 32
و در همین مورد جبرئیل به محضر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) شرف یاب گردید و خطاب کرد: خداوند شفاعت تو را در مورد شش نفر پذیرفته است:
1ـ مادرت «آمنه» که تو را به دنیا آورده است ؛ 2ـ پدر گرامیات که تو از صلب او متولد گردیدهای ؛ 3ـ مرد بزرگواری چون «ابوطالب» که تو را مورد حمایت خویش قرار داد؛ 4ـ جد پدری ات «عبدالمطلب» که سرپرستیات را عهده دار شد؛ 5ـ «حلیمه بنت ابی ذویب» که دایگی تو را بر عهده گرفت؛ 6ـ دوست دوران جاهلیت تو که مردی سخی و پناهگاه محرومان بود.33
4ـ در روایتی از امام صادق (علیهالسلام) که چشم بصیرت به حقایق ایمانی ابوطالب دارد (و به تعبیر معروف «اهل البیت ادری بما فی البیت)، آمده است: «مَثَل ابوطالب، مثل اصحاب کهف است که ایمان خود را مکتوم میداشتند و خدا به ایشان دو برابر پاداش عطا کرد.»34
5ـ از امام باقر(علیهالسلام) درباره ایمان ابوطالب سؤال شد، حضرت فرمود: «اگر ایمان ابوطالب در کفه ترازویی قرار گیرد و ایمان این خلق در کفه دیگر نهاده شود، ایمان او برتر خواهد بود».35 و همین ایمان برتر بود که ابوطالب را واداشت که حمایتهای بی دریغ خود را از مقام رسالت و نبوت توحیدی دریغ نکند، وگرنه ارتباط نَسَبی و... نمیتوانست چنین انگیزه نیرومندی در ابوطالب ایجاد نماید.
6ـ امام صادق (علیهالسلام) فرمود: هنگامی مادر امیرالمؤمنین، علی (علیهالسلام)، تولد رسول خدا را به همسرش ابوطالب مژده داد، او نیز متقابلا فرمود: من هم به تو مژده میدهم که بعد از سی سال دیگر تو همانند او را که فقط پیامبر نخواهد بود، به دنیا میآوری.
در حدیث دیگری آمده است: «تتعجبین من هذا اتک تحبلین و تلدین بوصیه و وزیره»؛ یعنی تو نیز «وصی» و «وزیر» او را به دنیا میآوری.36 از این روایات استفاده میشود که حضرت ابوطالب پیش از تولد رسول خدا به رسالت وی ایمان داشته است و از فاصله زمانی او با وصیش باخبر بوده، و بدین گونه امامت فرزندش را نیز تأیید نموده است.
7ـ در روایتی از امام حسین (علیهالسلام) وارد شده که پدرش علی (علیهالسلام) نقل میکند که روزی او (امام علی) در کنار خانهاش با جمعی نشسته بود. ناگاه مردی نادان سؤال کرد: یا امیرالمؤمنین! شما همچو مقام والایی دارید، در حالی که پدرتان در آتش است! حضرت فرمود: ساکت شو؛ خدا دهانت را بشکند، این چه سخنی است؟ سوگند به کسی که پیامبر را به حق مبعوث کرد، اگر پدرم در مورد همه گناهکاران روی زمین شفاعت کند، خداوند از او میپذیرد. آیا پدر من در آتش است و حال آن که سرنوشت مردم در بهشت و جهنم به اختیار فرزندش نهاده شده است...؟37
تذکر و نتیجهگیری
طرح ایمان ابوطالب ریشه سیاسی دارد
بدون شک اگر یک دهم شواهد و دلائلی را که مبنی بر ایمان و اسلام «ابوطالب» است، درباره فرد دیگری دور از گود سیاست، و کینه و بغض، بیان میکردیم، تمام فرق اسلامی، اعم از سنی و شیعه، به اتفاق، اسلام و ایمان وی را تصدیق میکردند؛ ولی چرا با بودن دهها گواه محکم بر ایمان بزرگ مردی چون ابوطالب، تشکیک کرده و حتی حکم به کفر او دادهاند؟
پاسخ: هدف از طرح این مسأله، جز طعن در فرزندان ابوطالب و بالاخص امیرالمؤمنین، چیز دیگری نیست. گروهی متعصب میخواهند با انکار ایمان ابوطالب، فضیلتی را درباره علی (علیهالسلام) انکار کنند و اگر ابوطالب پدر علی (علیهالسلام) نبود، هرگز اثبات ایمان او به یک دهم از شواهد و دلائلی که درباره او وجود دارد، نیاز نداشت.
هدف از طرح این گونه شبهات، این است که عقاید مردم نسبت به حامیان شماره یک اسلام، سست شود و به آنها بدبین گردند و به تدریج نسبت به اصل هم تردید نمایند. به عنوان مثال، اگر بنا باشد ایمان مردم به ابوطالب سست شود، از این رهگذر گمراهی به وجود میآید و مردم نسبت به حامی اول اسلام بدبین میشوند و این به بالاتر هم سرایت میکند.
به نظر میرسد که به احتمال قوی، تردید در ایمان ابوطالب از همین قانون و اقدام برخلاف ناشی شده است و عدهای را از شاهراه حقیقت منحرف کرده است و همین عده از روی اطمینان بیاساسی که به زمام دار سیاهکاری (چون معاویه) داشتند، وجود ارزندهای چون ابوطالب را تکفیر کردهاند. و بدون این که قدری بیشتر فکر کنند، بهترین حامی پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) را از حلیه ایمان محروم داشتهاند و بدین ترتیب خیانتی بزرگ مرتکب شدهاند.
سؤال دیگر این که علت کتمان ایمان ابوطالب از زعمای قریش و سایر دشمنان چه بود؟
ابن ابی الحدید معتزلی در این باره مینویسد: «ابوطالب، بدین جهت ایمانش را در میان دشمنان اسلام اظهار نکرد، تا آمادگی دفاعی بیشتری در یاری از رسول خدا داشته باشد، و اگر خود را مسلمان نشان میداد، همانند سایر صحابه، نمیتوانست در برابر خیانتهای قریش کاری از پیش ببرد...».38 البته این گونه حرکتها در مواردی که انسان در اقلیت باشد، یک قانون عقلایی است که انسان بتواند در لباس خصم برای اهداف خویش، کارآیی بیشتری داشته باشد؛ چنان که «مؤمن آل فرعون» در لباس فرعونیان و طاغوتهای آن زمان به یاری حضرت موسی (علیهالسلام) شتافت و در برابر تصمیم به قتل آن حضرت بپا خاست و آنان را از این فکر ستمکارانه منصرف کرد ؛ او گفت: «أ تَقْتُلونَ رجلاً أن یَقُولَ رَبِّیَ اللّهُ وَ قَد جاءَکُم بِالْبَیِّناتِ مِن رَبِّکُم...».39 همچنین حضرت «شمعون»، وصی حضرت عیسی (علیهالسلام)، از همین طریق به یاری فرستادگان آن حضرت شتافت، و شهر «انطاکیه» را از شر ضلالت و گمراهی نجات داد، و خود را به لباس صحابه و یاران پادشاه آن سامان درآورد.40
شیوه ذکر شده در صورت لزوم و تناسب زمانی یک ضرورت عقلی و قرآنی و اجتماعی بوده و احادیث زیادی در این باره در منبع روایی آمده است ؛ چنان که رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «اصحاب کهف، ایمان واقعی خود را مخفی نگهداشته، و خود را کافر معرفی میکردند؛ از این رو، خداوند دو پاداش به آنان مرحمت فرمود، و همین طور عمویم «ابوطالب» در کنار قریش خود را با آنان هم کیش معرفی نمود و ایمان واقعیاش را پنهان داشت؛ خداوند به او نیز دو پاداش عطا خواهد کرد.»41
از مجموع مطالب ذکر شده، نتیجه میگیریم که اعمال شایسته و کردار والای حضرت ابوطالب، گواه زنده و صادق ایمان اوست. او با تحمل سختیها و شداید فراوان دست از حمایت و یاری رسول خدا برنداشت. همه امکانات و قوای خویش را در این راه سرمایه گذاری کرد و در برابر فشارهای روزافزون مشرکان با مهارت ایستادگی نمود و با تدبیر نیرومند خویش، راههای مشکل و صعب العبور سیاسی و اجتماعی را هموار کرد و با موقعیت خاص اجتماعی که داشت، در راه حمایت برادرزاده خویش، از آن بهره جسته و هم چنان با ایمان ایستاد و زندگی کرد و با ایمان و شعار توحید، چشم از دنیا فروبست. اما برای مصالح اسلام و مسلمانان و حمایت از آیین حیات بخش اسلام و شخص رسول خدا، ایمانش را از قریش و دشمنان اسلام مکتوم داشت.
پی نوشتها:
1ـ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 4.
2ـ اصول کافی، ج 1، ص 452، ج 1و 3، روضةالمتقین، ج 12، ص 221، بحارانوار، ج 35، ص 77، ج 14.
3ـ از این جهت او را «شیبة الحمد» نامیدند که وقتی متولد شد، در سر او، مقداری موی سفید بود، و به او «شیبه»، که به معنی پیری است، گفتند و به خاطر ویژگیهای نیک اخلاقی که داشت، واژه «حمد» که در این جا به معنی ستودگی است، به آن افزودند.
4ـ محمدبن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، قاهره، مطبعة الاستقامه، بی تا، ج 2، ص 32.
5ـ همان.
6ـ احمد بن اسحاق یعقوبی، تاریخ یعقوبی، مترجم: محمد ابراهیم آیتی، انتشارات علمی و فرهنگی، 1371، ج 1، ص 368.
7ـ محمد بن سعد، الطبقات الکبری، قاهره، مطبعة نشر الثقافة اللاسلامیه، 1358 ق، ج 1، ص 101.
8ـ الغدیر، ج 7، ص 376.
9ـ بحارالانوار، ج 35، ص 93.
10ـ احمدبن اسحاق یعقوبی، همان.
11ـ الغدیر، ج 7، ص 359 و 360؛ تاریخ ابن جریر طبری، ج 2، ص 67 ؛ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 64.
12ـ ابن ابی الحدید، همان، ج 1، ص 29 و ج 14، ص 70.
13ـ الغدیر، ج 7، ص 376 ـ 373؛ شرح من لا یحضره الفقیه، ج 222؛ تاریخ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 91.
14ـ طه/ 75.
15ـ اسرا/ 84.
16ـ ابن ابی الحدید، همان، ج 14، ص 66 و 67 و در حدیث مجعول از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله).
17ـ بحارالانوار، ج 35، ص 81 ، ح 22؛ الغدیر، ج 7، ص 387.
18ـ بحارالانوار، ج 35، ص 183 ـ 68.
19ـ علامه امینی، الغدیر، جلد 7، از ص 413 ـ 331 و جلد 8، ص31 ـ 1.
20ـ ابن ابی الحدید، همان، ج 14، ص 70.
21ـ «و اما حدیث الضحضاح من النار فانما یرویه الناس کلهم عن رجل واحد و هو «المغیرة بن شعبه» و بغضه لبنی هاشم و علی الخصوص لعلی (علیهالسلام) مشهور و معلوم و قصته و فسقه امر غیر خاف»، ابن ابی الحدید، ج 14، ص 70.
22ـ ابن ابی الحدید، همان، ج 14، ص 84.
23ـ مسد / 5.
24ـ مجمع البیان، ج 7، ص 37؛ الحجة، ص 57 ـ 56 ؛ سیره ابن هشام، ج 1، ص 352 و 353؛ مستدرک حاکم، ج 2، ص 623.
25ـ ابوهفان عبدی، جامع دیوان ابوطالب که 121 بیت از آن اشعار قصائد را آورده است. ابن هشام در سیره خود، ج 2، ص 286، 94 بیت و ابن کثیر شامی در تاریخ خود، ج 3، ص 57ـ 52، 92 بیت از آن اشعار آورده است.
26ـ سیره صحیح پیامبر اسلام، ج 2، ص 211، از معتزلی ،شرح المنهج، ج 14، ص 71.
27ـ ر.ک: الغدیر، ج 7، ص 312.
28ـ نمازهای واجب پس از هجرت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) تشریع شده است.
29ـ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 199؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 314 ؛ بحارالانوار، ج 35، ص 80 ، ح 20؛ الغدیر، ج 7، ص 396.
30ـ ابن ابی الحدید، همان، ج 14، ص 76 ؛ طبقات ابن سعد، به نقل از الغدیر، ج 7، ص 372.
31ـ بحارالانوار، ج 35، ص 68، ح 1.
32ـ ابن ابی الحدید، همان، ج 16، ص 76.
33ـ همان، ج 14، ص 67؛ بحارالانوار، ج 35، ص 108، ح 35.
34ـ سیره صحیح پیامبر بزرگ اسلام، علامه جعفر مرتضی عاملی، ترجمه: حسین تاج آبادی، ج 2، ص 230، از کتاب امالی صدوق، ص 551.
35ـ همان، ص 217، از الدّرجات الرفیعه، ص 49.
36ـ بحارالانور، ج 35، ص 77، ح 14؛ اصول کافی، ج 1، ص 452، ح 1 و 3؛ روضةالمتقین، ج 12، ص 221.
37ـ بحارالانوار، ج 35، ص 110، ح 39.
38ـ ابن ابی الحدید، همان، ج 14، ص 81.
39ـ غافر/ 28.
40ـ ر.ک: س یس / 14 و تفسیرهایش به ویژه تفسیر مجمع البیان.
41ـ ابن ابی الحدید، همان، ج 14، ص 70؛ بحارالانوار، ج 35، ص 72، ح 7 ؛ الغدیر، ج 7، ص 380.
منبع: سایت حوزه به نقل از : راسخون
حضرت زینب(سلام الله علیها) در محیط خانه نمونه والای یك دختر و زن خانهدار و همسر است. در اداره خانواده و تربیت فرزندان از مسائل تربیتی غافل نیست. عشق، خلوص و پارسایی از در و دیوار خانه بیآرایش و آلایش او میبارد. او در جامعه مظهر یك فرد مسئول در مقابل سرنوشت مردم است. طنین فریاد او همواره بر ضد منحرفان بلند است و اوج این پژواك را در كاخ یزید شاهد هستیم.
بررسی ابعاد گوناگون زندگی سرتاسر افتخار و حماسی زینب كبرا(سلام الله علیها) مُهر باطلی است بر ناآگاهانی كه زن مسلمان را بسته در چادر و اسیر در كنج خانه میدانند. حضور آن بزرگبانوی اسلام در بزرگترین حادثه خونین تاریخ، جایی برای تردید و طرح شبهه نگذاشته است.
در آفاقی تیره و تار و در دورهای ظلمانی و در محیط خون و هراس (كه هر نوع عاطفه و دغدغههای انسانی در سپاهیان ظلم مرده بود و جز قساوت و شقاوت از وجودشان نمیبارید)، تازیانه حق از آستین شجاع زنی بیرون آمد و بر پیكره سفاكترین رژیم اصابت كرد. او پرچم ادامه نهضت اسلامی را به دوش كشید و بدون هیچ ترس و تزلزل و هراسی بر دشمن تاخت و «پیروزی» پنداری را بر كام آنان به زهری كشنده مبدل ساخت. ظاهرا اگر چه اسیری ناتوان در بند بود اما فریادش بر سر ستمگران فرود آمد و بذر اندیشه اسلامی و انقلاب برادرش حسین بن علی(سلام الله علیهما) از دامن او در هر كجا كه گام نهاد پراكنده شد. زینب كبرا(سلام الله علیها) آن چنان در تاریخ قد برافراشت كه حتی كسانی كه عقیدهای به دین اسلام ندارند، در برابر آزادگی و ایستادگی بیمانند او سر فرود میآورند. این همه شگفتیها و تحیرها از آثار زنی آگاه و مسئول است كه در دامن اسلام ناب محمدی(صلی الله علیه و اله و سلم) و با اندیشه و فرهنگ اسلامی پرورش یافته است.
زن امروز كه مشتاقانه به دنبال الگویی است تا در عین حضور در عرصههای مختلف اجتماعی و سیاسی، پاكدامنی او آلوده نشود، میتواند و باید از حضرت زینب(سلام الله علیها) پیروی كند. آشنایی با زندگی آن بانوی بزرگوار و ملاكهای ارزشی ایشان، زن امروز را به گستره پهناور معرفت و اندیشه اسلامی میكشاند و او را بر چشمانداز بلندی مینشاند و قلههای سربلند اخلاق و انسانیت را در او قرار میدهد. چنان كه امنیت درونی او را به بركت پارسایی و زهد و نجابت تأمین میكند. نیز حریم عفاف و پاكدامنی او را با سلاح غیرت و شجاعت حفظ میكند، و سرانجام در سایه تعالیم آن بزرگبانو، خویشتن را در آب زلال عاطفه پیدا میكند و در پرتو فروغ عشق به آن بزرگوار، امید و شور زندگی به او بازمیگردد. نیازمندیها و تسكین دردها و رنجهای زن امروز در آموزههای زندگی پربار زینب كبرا(سلام الله علیها) نهفته است، زیرا به طور كامل، بیانگر شخصیت زن مسلمان است. او تفسیر حرمت و آیه احترام و بزرگداشت است.
در برههای كوتاه از تاریخ اسلام درخشید و كارهای سترگ را به یادگار گذاشت كه پس از گذشت قرنها هنوز به دیده اعجاز و شگفتی به آنها نگریسته میشود. رهبری نهضت خونین برادر در سرزمین بیگانه، جنگ تبلیغی با تحریفگران پیامهای عاشورا، دلجویی از كودكان و زنان داغدیده، حفظ تعادل و ثبات روحی، فریاد ویرانگر علیه بیرحمترین دژخیم زمان، تحمل سختی اسارت عزیزان و خود، گرسنگی و خستگی طاقتفرسا و ... همه از افتخارات بیمانند دختر فاطمه زهرا(سلام الله علیها) است. همه این رادمردیها مایه سربلندی و مباهات زنی است كه از سینه عصمت شیر نوشیده و در مهد اسلام و دامن امامت پرورش یافته است.
در این نوشتار سعی شده چهره سیاسی ـ اجتماعی حضرت در حد امكان شناسانده شود تا آزادگان در پی انتخاب اسوهای كامل، به بیراهه نروند و دل و جان به كسی بسپارند كه عظمتش بلندتر از تاریخ و فراتر از عصاره قلم و بیان است.
پرورشی بیمانند
زینب كبرا(سلام الله علیها) در دامان عصمت و شجاعت و شهامت به گونهای تربیت شد كه در برابر حوادث سهمگین روزگار نه تنها خم به ابرو نیاورد بلكه چون كوهی استوار و محكم، ناگواریها و سختیها را در آسیاب ارادهاش به خاك مبدل ساخت. درخشش صلابت بینظیر حضرت زینب(سلام الله علیها)در صفحات تاریخ، عقول همه اندیشوران را شگفتزده میسازد.
خودسازی در پرتو تجاربی سخت
زینب كبرا(سلام الله علیها) از كودكی در میدان زهد و پارسایی با انواع رنجها و دردها خو گرفت تا جایی كه مصیبت را نعمت و بلا را رحمتی از پروردگار میدانست و آن گونه خود را در برابر حوادث دنیا با زهد و پارسایی بیمه كرد كه اگر كوهها متلاشی و زمینها از هم میشكافت، در اراده محكم او خللی وارد نمیشد.
زینب كبرا(سلام الله علیها) در شش سالگی شاهد شكستن درخت پر ثمر انسانیت و رهبر جامعه اسلامی و آخرین پیامبر خدا بود. در حالی كه خود گریان و پریشان بود، از حال والدین و برادران غافل نبود و در اعماق جانش در آن سن كم، غم سنگینی جای گرفت. او با این مصیبت بزرگ و تحمل آن درد جانكاه، قدم بر اولین پله تسلیم و رضا نهاد كه آخرین منزل سالكان الی اللّه است. آنچنان در این مكتب كوشا و هوشیار بود كه به آخرین درجات
گویی مانایی نام حضرت زینب(سلام الله علیها) در تاریخ، به قیام امام حسین(سلام الله علیه)
و نامیرایی قیام امام به پیام حضرت زینب(سلام الله علیها) است، زیرا یكی از روشنترین ابعاد
و زوایای قابل تحلیل و بررسی قیام حسینی را میتوان از پیام زینبی برگرفت.
حضرت زینب(سلام الله علیها) تاریخگوی نهضت سیدالشهدا(سلام الله علیه) است.
تسلیم و رضای بر حق رسید تا توانست وظیفه سنگین خود را در انجام رسالت پیام خون و شهادت شهیدان عاشورا به فرجام رسانده، ندای آنان را به جهانیان در همه اعصار و قرون برساند.
هنوز چندی از این اندوه جانكاه نگذشته بود كه شاهد طرح انحرافی سقیفه بنیساعده شد. او انحراف انقلاب جهانی اسلام را از مسیرش به چشم دید و كوششهای بیامان مادرش را برای جلوگیری از انحراف مشاهده كرد. در مسجد جدش رسول اكرم(صلی الله علیه و اله و سلم) همراه مادرش و جمعی از زنان بنیهاشم شركت كرد و شنید كه مادرش چگونه شجاعانه و با فصاحت و بلاغت، لب به سخن گشود و پس از آن همه گفتگو و محاجه شنید كه در پایان سخن، مادرش با سوز دل و اندوه تمام فریاد زد: «هان! این شتر و این بار! ببرید و بخورید!!»
پس از گذشت چند روز از این رخداد، دختر علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) شاهد ورود به زور به خانه امامت و عصمت و در پی آن وداع مادر با علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) بود. از آن پس 25 سال با برادران و خواهرانش در مكتب پدر، آن بزرگمرد راستین اسلام، ادب و دانش اندوخت. آن روز كه مولای متقیان علی(سلام الله علیه) به اصرار و خواهش مردم زمام خلافت را به دست گرفت، زینب كبرا همراه برادرانش از تمامی شئون ممالك اسلامی زیر فرمان پدر و مسائل حاكم بر جوّ و محیط سیاسی آن روز به خوبی آگاهی داشت. احزاب فعال و مخرب ضد علوی را به خوبی میشناخت و از اهداف و نظریات و تفكرات آنان به خوبی آگاه بود.
آموزش و پرورش اسلامی
آنگاه كه امام نخستین شیعیان پس از درگیری با فتنه ناكثین، مصلحت را در آن دید كه به كوفه مهاجرت كند، حضرت زینب همراه پدر، برادران، شوهر و فرزندان خود راهیِ كوفه شد. شخصیت والای زینب كبرا(سلام الله علیها) در پشت پرده برای كوفیان پنهان نماند، بلكه به مرور زمان متوجه مقام علمی و سیاسی او شدند و از امام درخواست كردند جهت ارشاد بانوان از وجود آن حضرت بهرهمند شوند. مولای شیعیان با این پیشنهاد موافقت كرد. از آن پس خانه زینب(سلام الله علیها) نه تنها پناهگاه بیچارگان و افراد مستضعف جامعه بود، بلكه مكتب تعلیم و تربیت نیز به حساب میآمد. فعالیتهای اجتماعی و مذهبی ایشان به مقتضای زمان در كوفه بیانگر مسئولیت سنگین زن مسلمان در جامعه اسلامی است.
زینب كبرا در كوفه میدید كه سنگ اوّل انحراف در دین بنا گذاشته میشود. میدید چگونه حاكم شام و «عمروعاص» قرآن را وسیله دستیابی بر آرزوهای خود قرار دادهاند. نیز شاهد بود فرصتطلبان و خودخواهانی چون ابوموسی اشعری، پنهانی برای معاویه كار میكنند، و پیگیرانه علیه حضرت علی(سلام الله علیه) اقدام مینمایند. عالمهای كه استاد ندیده بود، به خوبی از گمراهان گمراه كننده جامعه آگاه بود و حربه ریا و تظاهر آنان را در زیر پوشش اسلام میدید و چون پدر و برادرانش در نشان دادن راه و ارشاد و راهنمایی علاقهمندان و دلهای مؤمن كوشا بود.
مادر مصیبت!
این چنین زندگی زینب كبرا(سلام الله علیها) در كوفه ادامه داشت تا آنكه شمشیر زهرآلود ابن ملجم فرق مولای متقیان علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) را شكافت. شهادت پدر و جدایی از او برای دخترش بسیار سخت و گران بود، چرا كه پس از وفات جدش و شهادت مادرش، دل به پدر بسته بود و سایه مهر پدر آرامشبخش روح و جان داغدار او بود اما حال باید داغ دوری از پدر را بر دیگر دردهای خود بیفزاید و شاهد بیوفاییهای مردم و توطئههای حساب شده دشمنانی چون معاویه علیه برادرش حسن بنعلی(سلام الله علیه) باشد. پس از آنكه شاهد قرارداد مظلومانه صلح امام حسن مجتبی(سلام الله علیه) با معاویه شد، به همراه برادران و خانوادهاش به مدینه بازگشت. بانوی خردمند بنیهاشم به خوبی آگاه بود مردم چگونه امام معصومی چون امام مجتبی(سلام الله علیه) را فدای آمال و آرزوهای شیطانی خود كردند. او در رنجهای برادر سهیم بود و شاهد خون جگر خوردن برادر و شهادت مظلومانه او، حتی اهانت به جنازه آن عزیز و از این همه درد چه داغ عظیمی بر سینه سوختهاش نهاده شد.
پیامرسان كربلا
روشنترین و باشكوهترین دوران زندگانی حضرت زینب(سلام الله علیها) را میتوان دورانی دانست كه در كنار سرور شهیدان، عشق و شهادت را همراهی میكرد. اگر چه تاریخ زندگی ایشان را از تولد تا آغاز حركت امام حسین(سلام الله علیه) به سوی كربلا میتوان به صورت پراكنده در تاریخ یافت، اما نقاط مبهم و ناگفتهای باقی است، گرچه سالهای آخر زندگی آن بزرگبانو، یعنی از زمانی كه حركت خود را با امام حسین(سلام الله علیه) آغاز كرد، روشن و با عظمت در تاریخ ماندگار شده است.
زینب(سلام الله علیها)سمبل زنی شجاع، مدبر و لایق رهبری گروهی مصیبتزده
در اوضاع و شرایطی بسیار سخت و بحرانی بود. مدیریت بحران را باید در رفتار او بجوییم.
حضرت زینب(س) تاریخگوی نهضت سیدالشهدا است.
عقیله بنیهاشم با تاریخ كربلا در حركت است و تمام حوادث و رخدادها با زینب كبرا ارتباط دارد. بر این اساس میتوان گفت تاریخ كربلا همان گونه كه بخش عظیمی از تاریخ زندگی امام حسین(سلام الله علیه) را در بر دارد، بخش باشكوهی از تاریخ زندگانی این اسوه صبر را نیز تشكیل میدهد. از اینرو نمیتوان زندگی حضرت زینب(سلام الله علیها) را بدون واقعه سترگ كربلا و جدای از آن بررسی كرد؛ گرچه فقط به گوشههایی از واقعه سال 61ه••• .ق كه در ارتباط با فعالیتهای سیاسی و اجتماعی حضرت زینب(سلام الله علیها) است اشاره میشود.
الگوی شكیبایی
تاریخ، زنی صبورتر از حضرت زینب ندیده است. در واقعه كربلا پسرانش در برابر دیدگان او سر بریده شدند اما شیون نكرد. پس از آن ناظر بود در چند ساعت پیشوایش امام حسین(سلام الله علیه) و برادران و پسران برادرانش به شهادت رسیدند و باز بردباری پیشه كرد. زینب(س) سمبل زنی شجاع، مدبر و لایق رهبری گروهی مصیبتزده در اوضاع و شرایطی بسیار سخت و بحرانی بود. مدیریت بحران را باید در رفتار او بجوییم. گرچه او نیز به ظاهر اسیر و بسته به زنجیر بود و مصیبتها و ناملایمات، بدن او را فرسوده كرده بود اما در همان حالت چنان اسرا را رهبری میكرد و چنان صبری سترگ و عظیم داشت كه برای هیچ كدام از افراد بشر رسیدن به این حد صبر ممكن نیست مگر به فضل خداوند بلندمرتبه.
وقتی بانگ رحیل و كوچ در یازدهم محرم سال 61 از وادی كربلا سر داده شد و برای آزردن دل اسرا آنان را بر اجساد كسانشان گذر دادند، امام زین العابدین(ع)
نگاهی حزین بر پیكر قطعه قطعه پدر بزرگوارشان انداخت. این نگاه از دید ریزبین حضرت زینب پنهان نماند و خطاب به امام زمان خود فرمود:
«آنچه میبینی تو را غمین نكند. به خدا سوگند كه این حادثه از زمان رسول خدا تا جد و پدر و عمویت نیز اتفاق افتاده بود. حال آنكه خداوند عهدی از گروهی از امت ستانده كه فراعنه خاك آنها را نمیشناسند، ولی نزد اهل آسمان آشنایند؛ كه این اعضای پاره پاره و تكه تكه و این اجساد به خون تپیده را جمع و دفن كنند. در این بیابان پرچمی برای مزار پدرت (سرور شهیدان) نصب میكنند كه هیچ گاه نشان قبرش ناپدید نشده و در اثر گذشت زمان مَنِش او گم نشود. سران كفر و گمراهان بر نابودی مزار او بكوشند اما هیچ اثر نكند جز اینكه اثر او ظاهرتر و كار او نمایانتر شود.»
خطبه توفنده
كاروان اسرای اهل بیت پس از تحمل رنجهای بسیار در حالی وارد كوفه شدند كه شهر برای پیروزی یزید آذین بسته شده بود. كاروانیان و به ویژه حضرت زینب وقتی كوفه را با آن منظره دیدند، دردشان افزون شد، چرا كه كوفه شهری آشنا نزد آنان بود. روزگاری سفیر كربلا به عنوان بانوی مجلله به همراه پدر و خانواده خود در كمال عزت وارد آن شهر شده بود و زنان كوفه ریزهخوار سفره علم و معرفت او بودند. با وجود كوهی از غم، حضرت زینب پرده سكوت و اشك را در هم ندرید زیرا سیاستمداری با درایت بود و اوضاع را تحت نظر داشت و میخواست با همه ناراحتی و دشواری اوضاع، ادای رسالت كند و پیام خون شهیدان را به گوش مردم برساند، و ماهیت رژیم خیانتكار یزید را آشكار سازد.
علاوه بر آن با بیان فجایع دلخراشی كه كارگزاران یزید بر خاندان نبی اكرم(ص) روا داشتند، مردم را به شورش و قیام علیه آنان فرا خواند.
حضرت زینب به مردم اشاره كرد ساكت باشند. نفسها در سینه حبس شد و زنگها از صدا افتاد. سپس زینب(سلام الله علیها) به نیكویی به حمد و ثنای پروردگار پرداخت. چون به نام مبارك پیامبر اكرم(ص) رسید، بر او به نیكویی درود فرستاد و این شروع شكوهمند خطبه ایشان بود كه با صدای گیرا و سخن راستین خود توجه همگان را به خویش جلب كرد، سپس با شجاعت و شهامت تازیانه شماتت و ملامت را به دست گرفت و به یاد مردم كوفه آورد كه عهد خود را شكستند چرا كه آنان مردمانی با صفات زشتِ خدعه و تزویر، بیایمانی و چاپلوسی هستند.
حضرت در ادامه پس از رسوا كردن كوفیان اشاره به زیانهایی كردند كه آنها از
عبیداللّه:
حمد خدای را كه شما را رسوا كرد و مردانتان را كشت و دروغتان را آشكار ساخت.
زینب(سلام الله علیها):
حمد خدای را كه ما را به پیامبرش كرامت بخشید و از آلودگیها پاك گردانید،
پسر زیاد رسوا نمیشود مگر فاسق و دروغ نمیگوید مگر فاجر و آن چیزی است كه
ما از آن به دوریم.
ابنزیاد:
كار خدا را با برادرت چگونه دیدی؟
زینب(سلام الله علیها):
از خداوند در باره برادرم جز نیكویی و احسان ندیدم.
او و یارانش افرادی بودند كه خداوند برای آنها شهادت را مقرر فرمود و آنها با اختیار خود
به سوی جایگاه تعیینشده خود رفتند ای زاده مرجانه، مادرت به عزایت بنشیند.
كشتن سبط پیامبر(ص) نصیبشان شده است و آنان را از عذاب خدا بیم دادند و فرمودند:
«آوخ! كه بد توشهای برای خویش گرد آوردید و چه بد باری را برای روز رستاخیزتان بر دوش خویش نهادید. حسرت و سرنگونی بر شما باد! تلاشتان به نومیدی گرایید و دستهاتان بریده شد. سوداگریتان به زیان انجامید و به خشم خدا گرفتار آمدید و مُهر خواری و بیچارگی بر پیشانیتان زده شد.»
در ادامه سفیر كربلا تمام مسئولیت حوادثی را كه رخ داده بود، بر دوش آنها افكند تا بر گردن سران و فرماندهان و امثال آنان نیفكنند و از سهلانگاریشان در دنیا و آخرت ترساندشان؛ زیرا در دنیا ننگی بود كه هیچ گاه از دامانشان زدوده نمیشد و در آخرت، غضب الهی بود.
حضرت زینب(س) چنین صریح با مردم كوفه در بازار سخن گفتند كه اشك از دیدگان آنان جاری شد چرا كه بانوی فرزانه بنیهاشم سخنی جز حق نگفتند، كوفیان با حق ناآشنا نبودند، ولی از یاری كردنش دست باز داشته بودند، همانند انصار و مهاجرانی كه فاطمه صدیقه(س) با صدای پرطنین و صاعقهوار خویش خطابشان كرد؛ همین گونه بود آهنگ صدای امام علی بنابیطالب(ع) در آخرین سخنرانیهایش برای مردم كوفه.
این یكی از مهمترین درسهایی است كه مبلّغان قیام حسینی باید از حضرت زینب(س) بیاموزند كه به طمع دنیا یا ترس از حاكمان، با باطل سازش نكنند. خطابه ایشان در بر دارنده عوامل روانی و برخوردار از عاطفهای جوشنده و توفنده بود تا آگاهیبخشی معنوی و ابراز دوستی صادقانه با رهبران راستین و دعوت صریح آنها و دادن مسئولیت مستقیم به شنونده و مخاطب باشند.
زن امروز باید به پیروی از سفیر كربلا آنگاه كه میخواهد مقاصد سیاسی اجتماعی خود را میان گروهها و احزاب مختلف مطرح سازد، صداقت را پیشه خود سازد و چون زینب كبرا شجاعانه به همه جنبههای مختلف مقاصد خود بپردازد و تنها به یك یا چند جنبه از خط مشی خود بسنده نكند و از سایر جنبهها غافل نشود. در تمام این خطبه غرّا روی سخن آن بزرگبانو با مردم است و خود را مستقیم با ابنزیاد و یزید طاغی روبهرو نساخت. تمام گفتار آن حضرت پیرامون مسئولیت مردم در برابر اعمالشان است. این گونه سخن گفتن، بیانگر جامعهشناسی و مردمشناسی بزرگبانوی كربلاست. زن امروز باید جامعهشناسی را از بانوی سیاستمدار صحرای كربلا بیاموزد و بداند چگونه با هر گروه و حزبی سخن بگوید و آنها را مخاطب قرار دهد.
یاری جستن از پروردگار
بدین گونه زینب كبرا دختر رشید علی(سلام الله علیهما) بدون اینكه هراسی به دل راه دهد با سخنان كوبنده و شكنندهاش ابنزیاد را در برابر دیدگان مردمی كه به قصد قدرتنمایی خود در آن مجلس جمع كرده بود، مفتضح و رسوا ساخت.
ابنزیاد تصور میكرد دختر علی بنابیطالب(سلام الله علیهما) با ترس وارد مجلس میشود
و عذر تقصیر میخواهد، به جرم خطبهای كه در بازار كوفه ایراد كرده بود،
اما مجلس شاهد ورود بانویی شد كه كمترین اعتنایی به شكوه ظاهری آن نكرد.
حضرت در برخورد خود با ابنزیاد نشان داد مؤمن ـ هر چند در اسارت باشد ـ هیچ گاه در برابر دشمن ـ هر چند قوی و قدرتمند ـ سر ذلت فرو نخواهد آورد.
چه چیز سبب شد زینب كبرا در عین روبهرو شدن با آن همه مصایب در پاسخ ابنزیاد كه سؤال كرد «كار خدا را با اهل بیت خود چگونه یافتی؟» فرمود: «مشكلات، مصیبتها و سختیهایی كه در راه خدا دیدم، همه برایم زیبا بود.»؟ آیا به راستی كشته شدن عزیزانی چون برادر، فرزند، برادرزاده و ... برای یك زن زیباست؟! آیا آتشسوزی خیمهها، غارت آنها، سرگردانی كودكان و پریشانی زنان و اسیری آنان و گردانیدن اهل بیت در كوی و برزن زیباست؟ چگونه ممكن است این همه سختی و مصیبت زیبا باشد؟ فقط یكی از این مصایب و سختیها میتواند انسان پر مدعای مدرن قرن بیست و یكم را از پا در آورد تا به زمین و زمان ناسزا گوید و همه عرشیان و فرشیان را مقصر بداند و همه عالم را بازخواست كند كه چرا دچار چنین مصیبتی شده است! چه چیز سبب شد زینب كبرا(سلام الله علیها)همه مصایب و سختیها را زیبا ببیند؟! زیبا دیدن چگونه قابل توجیه است؟
خداشناس حقیقی بنیهاشم خود را بنده حق میدید و سربلندی خود را در گرو انجام وظیفه الهی خود میدانست. در مسیر عمل به وظیفه، شهادت انسان كاملی چون حسین بن علی(سلام الله علیهما) و یاران فداكارش و اسارت اهل بیتش و همه ناگواریها، گوارا و شیرین و زیباست. این جهانبینی مؤمن است كه هر آنچه از سوی خدا به او میرسد، همه را خیر و زیبا میبیند زیرا كه خداوند برای بندگانش جز خیر نمیخواهد و این نگرشی توحیدی و زیبا به تمام پدیدههای جهان هستی است و به قول خواجه حافظ شیرازی:
منم كه شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم كه دیده نیالودهام به بد دیدن
وفا كنیم و ملالت كشیم و خوش باشیم
كه در طریقت ما كافری است رنجیدن
همه شكوه و عظمت و سربلندی بزرگبانوی خردمند بنیهاشم در برابر قدرت ابنزیاد، از توان ایمان به خدا و آرامش سرچشمه گرفت. این همه اطمینان و بیهراسی را حضرت زینب از زنده نگاه داشتن یاد خدا در قلبش به دست آورد. آدمی باید بداند با یاد و ذكر خدا هیچ گاه به بنبست نمیرسد و شكست نمیپذیرد. چنان كه امام حسین(سلام الله علیه) به بنبست نرسید و ذلت بیعت با یزید را نپذیرفت و با تسخیر دلهای مؤمنان پیروز شد و عاشورا بزرگترین جاذبه دلهای باایمان شد. حضرت زینب(سلام الله علیها)ادامهدهنده راه حسین بن علی(سلام الله علیهما) و شاگرد مكتب ایشان بود و با سخنان خود به شوكت و عظمت نهضت خونین كربلا افزود.
عبیداللّه گمان میكرد دختر علی بن ابی طالب(سلام الله علیهما) در جواب او خواهد ماند و به خدا شِكْوه میبرد اما دید هر بار نهیب او كوبندهتر و حملاتش شدیدتر شد و چنان بنای خروشیدن را گرفت كه هول و هراس بر دل او و تمامی كارگزارانش افكند و در همه حال سعی داشت بُعد سیاسی و حماسی اسارتش را بر هر چیز چیره گرداند تا روح حماسی حركتش هر چیزی را تحت تأثیر قرار دهد و به عنوان چشمه جوشانی در بستر تاریخ بخروشد و زلال شجاعت و مبارزه و شور و حماسه را به كام خشكیده مردگان تاریخ بریزد و آرایش و زینت هر قیام و جنبشی باشد.
جنبشی بر ضد یزیدیان
عبیداللّه در زیر ضربات و حملات كوبنده كلام آتشین عقیله بنیهاشم چنان درمانده شد كه اقامت آنان را حتی برای یك روز در كوفه، خطری بزرگ برای حكومت خود دانست، بنابراین نامهای به یزید نوشت و چگونگی ماجرای شهادت امام حسین(سلام الله علیه) و یارانش و نیز اسارت زنان را گزارش داد و از او خواست كه در مورد اسرا تصمیم بگیرد. یزید در پاسخ فرمان داد كاروان اسرا با سرهای شهدا به شام روانه شوند.
روز اوّل ماه صفر سال 61 دمشق غرق در شادمانی، خود را پذیرای ورود خارجیان و كافران (بنا به تبلیغ رسانههای حكومتی بنیامیه) كرد! كاروان اسرای اهل بیت عصمت و طهارت پس از گرداندن در شهرِ آذین بسته شده دمشق ـ به مناسبت پیروزی یزید ـ به زندانی برده شد. پس از چندی یزید به شكرانه پیروزی بر حسین بن علی(سلام الله علیه) مجلسی باشكوه آراست و از بزرگان شام و دیگر مناطق دعوت كرد و زینتبخش محفل خود را سرهای بریده شهدای كربلا قرار داد! در چنین حالی پذیرای اسرای خاندان نبی گرامی اسلام شد. به محض ورود حضرت زینب(سلام الله علیها) به مجلس و دیدن سر برادر بزرگوارشان(سلام الله علیه) با صدای حزین دادِ سخن داد:
«ای حسین! ای حبیب خدا، ای فرزند مكه و منا، ای پسر فاطمه زهرا، ای دخترزاده مصطفی ...» ناله سفیر كربلا چنان دلها را دگرگون كرد كه مجلس طرب و شادی را مبدل به مجلس غم و سوگواری نمود!
یزید شروع به سخن كرد و با سخنان كفرآلود و خوفانگیز خود مقدسات اسلام را بیشرمانه انكار كرد و كشتن حسین(سلام الله علیه) و این همه اطمینان و بیهراسی را حضرت زینب(سلام الله علیها) از زنده نگاه داشتن یاد خدا در قلبش به دست آورد.
آدمی باید بداند با یاد و ذكر خدا هیچ گاه به بنبست نمیرسد و شكست نمیپذیرد.
یارانش را به انتقام كشتههای كفار قریش در جنگ بدر قلمداد كرد. در آن جوّ رعبآور، یزید به یاوهسراییهای خود ادامه داد و قصد آن را داشت كه به كلی پرونده خاندان پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) و اسلام ناب و خالص را پایان یافته اعلام كند و ارزشهای دوران جاهلی را گستاخانه زنده نماید!
در آن فضای مرگبار و بهتانگیز حاكم بر مجلس، شیرزنی اسیر در بند از گوشه مجلس دادِ سخن داد و اجازه نداد یزید مقصود خود را عملی سازد و ارزشهای دوران جاهلی را بار دیگر زنده سازد. او بیان كرد:
«ستایش پروردگار جهانیان و درود بر جدم سرور پیامبران، قول خدا راست در آمد كه فرمود: ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤوا السُّوءَ أَن كَذَّبوُا بِآیاتِ اللّهِ وَ كانوُا بِها یَسْتَهْزِئونَ ...».
سپس با تمسخر سلطنت و قدرت دروغین طاغوت، سرش را به سنگ كوفت و با بیان قدرت پایانناپذیر الهی، قدرت مادی یزید را كوچك شمرد و فرمود:
«یزید! راستی تو بر این باوری اكنون كه عرصه آسمان و زمین را بر ما تنگ كردهای و ما را به عنوان اسیر این سو و آن سو میگردانی و بر ما چیره شدهای، ما نزد خدا هم این گونه خوار و بیمقدار هستیم؟ خیال میكنی چون پیروز شدی، نظر كرده خدایی و ما كه مغلوب، خوار درگاه او؟ به همین خاطر باد در دماغ انداختهای و با غرور به اطراف خود مینگری و شادمان مشت بر سینه میكوبی و خرسندی كه چرخ دنیا بر مراد تو میگردد و كارها مطابق خواست تو نظام میگیرد و حكومتی كه سزاوار ما بوده، بر تو هموار گشته است؟ اما لختی آهستهتر! چنین از روی نادانی سرود پیروزی مخوان. آیا فراموش كردهای كه خداوند میفرماید: «و لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ كَفَروا أنَّما نُمْلی لَهُمْ خَیْرٌ لاِءَنفُسِهِمْ، إِنَّما نُمْلی لَهُمْ لِیَزْدادوا إِثْما ...»
آغاز خطبه، هجومهایی پی در پی است و هیچ ملاحظه ای در آن با طاغوت دیده نمیشود. هر چه هست زبونی سلطنت و ریشخند كردن شكوه ظاهری آن و یادآوری عظمت خدای بلندمرتبه است و اینكه ملاك نزدیكی به خدا، رسیدن به حطام دنیا و چیزی از متاع فرسوده آن نیست.
آنگاه بزرگبانوی اسلام، یكی از گناهان بزرگ یزید را به خاطرش آورد و آن گناه عظیم، گرداندن دختركان نبی گرامی اسلام(صلی الله علیه واله و سلم) در كوچه و خیابانها بود و به او سركوفت زد: تو فرزند «طلقاء» ـ آزادشدگان ـ هستی و پیامبر پدران تو را پس از فتح مكه، زمانی كه بر آنان چیرگی آورده بود، مورد بخشش قرار داد، آیا این عدالت است كه دختران پیامبر از دهها كوی و برزن عبور داده شوند، در حالی كه هیچ حامی و پشتیبان نداشتند؟!
مفسر آگاه قرآن
به این ترتیب حضرت زینب(سلام الله علیها) پس از آنكه پرده قدرتِ گذرایی را كه جلو چشم یزید را گرفته بود و بدان مینازید از مقابل چشمش كنار زد، او را سخت كوفت و در برابر دیدگان فرماندهان و عُمّالش رسوا كرد؛ همچنین نشان داد یزید با اسلامی كه به نامش بر تخت حكومت تكیه زده، هیچ همگونی ندارد، چرا كه هنوز كینه پیروزی اسلام بر كفر در روز بدر را در دل دارد.
در ادامه با آنچه در كلام آتشین دختر حیدر كرار در دربار یزدی شاهد هستیم آن است كه: سفیر كربلا برای اینكه به یزید پاسخ عقلانی كوبنده دهد، با تمسك به آیات شریف قرآن جوابی مناسب داد. انتخاب آیات، نشانگر حضور ذهن و آرامش خاطر و تسلط كامل ایشان بر قرآن كریم است.
رویكردها و آموزههای مبارزه زینبی
قیام امام حسین(سلام الله علیه) آغاز مبارزه و شكلگیری آن است اما ادامه مبارزه و هدایت آن در مسیر واقعیاش حاصل اسارت حضرت زینب(س) است. بدیهی است ادامه مبارزه با حفظ ماهیت آن، كاری بس دشوار بود از اینرو سفیر كربلا سعی داشت مبارزهاش را بر اصولی تغییرناپذیر (كه از مبانی قرآن و سنت نبوی مایه میگرفت) پایهریزی كند. مهمترین اصولی كه از كلام آتشین زاده حیدر كرار در كاخ یزید برداشت میشود، عبارت است از:
1ـ شكست دشمن: زینب كبرا(سلام الله علیها) بر اساس منطق قرآن ددمنشیهای یزید را در باب به شهادت رساندن امام حسین(سلام الله علیه) و اسارت اهل بیتش را پیروزی یزید ندانست بلكه آن را مهلتی دانست تا یزید بر گناهانش بیفزاید.
2ـ افشای ماهیت دشمن: عقیله بنیهاشم پیشینه خانوادگی یزید را در جمع سران و بزرگان محفلش آشكار ساخت و یادآور شد خاندان یزید یا آلسفیان هیچ گاه با اسلام و پیامبر رابطه خوبی نداشتهاند، در ادامه ثابت كرد جنگ یزید با برادرش، جنگ قومی و یا ملی و یا حتی رقابت برای رسیدن به قدرت نبود بلكه جنگ كفر و ایمان و جنگ غرور جاهلیت با تمامی ارزشهای اسلامی است.
3ـ مرگ در راه مبارزه، نابودی نیست: بزرگبانوی خردمند بنیهاشم ضمن زبون كردن یزید، با بیان شجره ناپاك خانوادگیاش، به ارزیابی قیام خونین كربلا پرداخت و روح شهادتطلبی را خاستگاه حركت و قیام اسلامی قرار داد و آن را به عنوان رمز پیروزی و بقا و ثبات حكومت اسلامی در طول تاریخ قلمداد كرد.
4ـ قدرت دشمن را پوشالی دانستن: زینب(سلام الله علیها) در ادامه نطق آتشین خود، یكی
یزید! راستی تو بر این باوری اكنون كه عرصه آسمان و زمین را بر ما تنگ كردهای
و ما را به عنوان اسیر این سو و آن سو میگردانی و بر ما چیره شدهای،
ما نزد خدا هم این گونه خوار و بیمقدار هستیم؟ خیال میكنی چون پیروز شدی،
نظر كرده خدایی و ما كه مغلوب، خوار درگاه او؟ به همین خاطر باد در دماغ انداختهای
و با غرور به اطراف خود مینگری و شادمان مشت بر سینه میكوبی
و خرسندی كه چرخ دنیا بر مراد تو میگردد و كارها مطابق خواست تو نظام میگیرد
و حكومتی كه سزاوار ما بوده، بر تو هموار گشته است؟ اما لختی آهستهتر!
چنین از روی نادانی سرود پیروزی مخوان.
دیگر از اصول مبارزه را ترسیم كرد و آن توخالی و پوچ دانستن قدرت بود. زور و قدرت، آب حیات هر ستمگری است و هر ستمكاری، زمانی كه احساس قدرتمندی میكند، شادمان است و دوست دارد همه او را ستایش كنند. یزید نیز خود را در اوج پیروزی میدید و مست باده قدرت بود اما زینب كبرا(سلام الله علیها) با مطرح كردن پوشالی بودن قدرت او تمامی شیرینی پیروزی را در كامش مبدل به تلخی زهر كرد.
5ـ ترس و اضطراب به خود راه ندادن: دختر حیدر كرار(سلام الله علیهما) در حالی كه ریسمان بر گردن داشت و در كاخ مجلل و باشكوه یزید، حكمران شام قرار گرفته بود، بدون هیچ ترس و اضطرابی دادِ سخن داد، چون با ایمان قلبی كه داشت، دشمن به همان اندازه در نظرش كوچك و بیارزش بود كه خداوند در دیده و جانش بزرگ و عظیم. بنابراین بدون هیچ ترس و واهمهای نطق آتشین خود را در برابر تمامی انسانهای به ظاهر بزرگ و قدرتمند شام بر زبان جاری كرد.
6ـ جاودانگی آثار مبارزه: با اطمینان كامل به آینده درخشان قیام برادرش و آگاهی به آثار جاویدان و فراگیر آن در تاریخ، خطاب به یزید فرمود:
«ای یزید! هر چه میتوانی در راه دشمنی ما مكر و حیله و نقشه طرح كن و كوشش به خرج بده! به خدا سوگند! نمیتوانی نام ما را از خاطرهها و صفحه تاریخ محو نمایی!...»
زینب كبرا(سلام الله علیها) براساس اعتقاد عمیق خود به قرآن به خوبی میدانست تمامی نقشهها و توطئههای یزید بر باد است و آنچه در آینده تاریخ میدرخشد، آثار قیام خونین برادرش است.
7ـ هدفداری: در پایان خطبه آتشین، زینب كبرا فرمود:
«اكنون حمد میكنم خدای را كه آغاز كار ما را به سعادت و مغفرت قرار داد و پایان آن را به شهادت و رحمت ختم نمود. از خداوند متعال میخواهیم كه ثواب و رحمت خویش را بر شهیدان ما تكمیل فرماید و اجر و مزد آنان را افزون سازد و جانشینی ما را از آنها نیكو مقرر فرماید، زیرا او خداوند بخشنده و مهربان است و او پناهگاه ما است و ما را كافی است و او نیكو وكیلی است.»
حضرت هدف از آفرینش بشر را به معرفت حق رسیدن و در جوار رحمت او آرمیدن میداند و معتقد است وقتی بندهای به خدا پیوست و در هیچ وضعی خود را از او جدا ندید، آنگاه تلخی و شیرینی، مرگ و حیات همه و همه در نظرش یكسان است.
رسوایی طاغوت
خطبه كوبنده سفیر كربلا چنان اوضاع مجلس آراسته یزید و او را آشفته كرد كه یزید دچار سردرگمی شد و ترسید با افشاگریهای دختر علی بنابیطالب(سلام الله علیه) پایه های حكومتش دچار تزلزل شود. ترس زمانی بیشتر شد كه حضرت زینب(سلام الله علیها) در مسجد شام هنگامی كه امام سجاد(سلام الله علیه) مشغول ایراد خطبه افشاگرانه خود بود، با فریادهای رسا آن امام را یاری كرد. یزید كه بیم داشت مبادا قشر عمومی جامعه كه از حقایق كارهای او و خاندانش بیاطلاع بودند، متوجه شوند و سر به شورش و قیام بردارند، برای اینكه خود را از چنین خطر بزرگی وا رهاند، راهی جز دلجویی و عذرخواهی از اسیران ندید تا بدین وسیله جوّ شام را آرام كند و پرده بر اعمال نادرست خود بكشد.
از روی تملق و چاپلوسی به عذرخواهی و پوزش متوسل شد تا شاید بدین وسیله راه نجاتی یابد و خود را از وضع خطرناكی كه در آن قرار گرفته بود رها سازد. بنابراین پس از آنكه گناه قتل امام حسین(سلام الله علیه) را به گردن پسر مرجانه انداخت، اهل بیت را مورد نوازش قرار داد و از آنها خواست اگر تمایل دارند در شام نزد او بمانند و اگر نمیخواهند به مدینه بازگردند.
از آنجا كه بانوی شجاع اسلام قصد داشت بیشتر با مردم سخن بگوید و آنها را در جریان فاجعه دردناك صحرای كربلا قرار دهد و از این ره نهضت خونین برادر را به بهترین شیوه معرفی كند، فرمود: «پیش از هر چیز باید برای كشتگان خود سوگواری كنیم»
یزید به خوبی از منظور سفیر كربلا آگاه بود، ولی در وضعی قرار داشت كه نمیتوانست پاسخ منفی دهد. از اینرو دستور داد سه روز برای كشتگان كربلا عزاداری كنند. زینب كبرا(سلام الله علیها) به رغم خستگی زیاد مصمم بود در هر فرصتی جنایتهای یزید را بدون ملاحظه شماره كند و بر رسوایی او بیفزاید.
روانه كردن كاروان به مدینه
پس از برپایی مراسم سوگواری شهدای كربلا در شام، چنان از اعتبار و نفوذ یزید میان مردم كاسته شد كه مصلحت ندید كاروان اسرای كربلا در شام بماند، بنابراین اسباب سفرشان را فراهم كرد و آنان را راهی مدینه كرد.
مردم مدینه بر خلاف مردم شام و كوفه، در كسوت عزا به استقبال كاروان اهل بیت(سلام الله علیهم)آمدند. با دیدن آنها صدای گریه و شیون فضای شهر را پر كرد. سفیر كربلا در آغاز ورود به مدینه و با دیدن مرقد جدش رسول اكرم(صلی الله علیه و اله و سلم) بار دیگر دادِ سخن داد و فرمود:
«ای مدینه پیامبر! چه شد آن روزی كه ما به صورت دستهجمعی با شادی و خوشحالی خارج میشدیم اما امروز در اثر حوادث روزگار، مردان و فرزندان و جوانان خود را از دست دادهایم و با غم و اندوه وارد میشویم ...»
هدف از عزاداری
پس از ورود به مدینه، حضرت زینب آرام ننشست و برای مردم (كه به قصد دیدارشان میآمدند) در لوای عزاداری، تبلیغات
زن معاصر برای رهایی از اسارت فرهنگ غرب، راهی ندارد
جز آنكه زینب(سلام الله علیها) را به عنوان الگو و سرمشق زندگی خود برگزیند.
گستردهای علیه دستگاه ستمگری یزید را آغاز كرد. حضرت دو هدف عمده را از برگزاری مراسم سوگواری برای امام حسین دنبال میكرد:
1ـ ماهیت اهریمنی یزید را افشا میكرد؛
2ـ مردم را به خاطر عدم یاری امامشان سرزنش مینمود!
سرانجام اهداف سفیر كربلا به بار نشست و نفرت و انزجار عمومی چنان بالا گرفت كه عموما به طور علنی و آشكار یزید و كارگزارانش را لعنت میكردند. جوانان كه آتش انتقام، درونشان شعلهور شده بود، همگان و خود را به دلیل عدم یاری امام سرزنش میكردند و تنها راه جبران را انتقامجویی میدانستند.
تبعید
فرماندار مدینه (عمرو بن سعید) شهر را در آستانه شورش دید و عامل اصلی جنبش را دختر علی بنابیطالب(سلام الله علیه)دانست، از اینرو هیئتی نزد او فرستاد تا از تحریك مردم دست بكشد. اما حضرت زینب(سلام الله علیها) كجا و سكوت و بیاعتنایی كجا؟! با خاموشی و سكوت وداع كرده بود و یك دنیا فریاد شده بود؛ فریادی به بلندی تاریخ در همه اعصار؛ نه فریادی كه از گلوی یك زن زندانی در خانه بیرون آید. عمرو بنسعید زمانی كه دید هشدارهایش در مورد سكوت كارگر نیست، به یزید نامهای نوشت و از او كسب تكلیف كرد. یزید فرمان داد كه زینب از مدینه خارج شود.
حضرت زینب(سلام الله علیها) عزم خود را بر خروج از مدینه جزم كرده و با آن دیار وداع گفت. برای ادای رسالت و معرفی نهضت خونین برادر از شهری به شهری میرفت. هر جا كه پا میگذاشت، آتش انقلاب و شورش را علیه دستگاه بنیامیه شعله ور میكرد، بدین سبب هیچ كجا برای او جای ماندن نبود، چرا كه به دستور خلیفه باید شهرها را یكی پس از دیگری ترك میكرد. تا اینكه سرانجام در دیار غربت جان به جان آفرین تسلیم كرد.
راز اسارت اهل بیت(سلام الله علیهم)
اینجاست كه رازی نهفته آشكار میشود كه چرا سیدالشهدا بانوی بانوان و زنان و كودكان را همراه خویش به صحرای كربلا برد، با آنكه خود به سرانجام سفر آگاه بود و اهل كوفه را خوب میشناخت.
اسارت بانوان، فاجعه كربلا و جنایات بنیامیه و فداكاری امام حسین(سلام الله علیه) را از پس پرده بیرون آورد. اگر اسارت آنها نبود، دشمنان آل محمد(صلی الله علیه و اله و سلم) پردهای بر جنایات كربلا میكشیدند و نمیگذاشتند كسی از آن آگاه شود، یا كسانی را كه اطلاع داشتند، زبانشان را به وسیله پول یا زور میبستند و جنایات هولناك خود و فداكاری و شجاعت عظیم اهل بیت را از صفحات تاریخ پاك میكردند اما حضرت زینب(سلام الله علیها) باید در كربلا باشد، فداكاری برادر و جنایتكاری بنی امیه را ببیند، سپس اسیر شود تا این حقیقت بزرگ محو نشود.
مختصری درباره ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
فاطمه (س) نوزاد كوچكش را به سینه فشرد، بر گونه هاى دوست داشتنى او بوسه زد، و آن گاه به پدر بزرگوارش داد. پیامبر (ص) فرزند دلبند زهراى عزیزش را در آغوش كشیده صورت خود را به صورت او گذاشت و شروع به اشك ریختن كرد. فاطمه (ص) ناگهان متوجه این صحنه شد و... |
53 فایل صوتی زیبا در مدح عقیله بنی هاشم زینب کبری سلام الله علیها مداحان:طاهری - بنی فاطمه - محمود کریمی - حدادیان - سلحشور - سیب سرخی - میرداماد - خلج - واعظی ... |
زندگى نامه و سیره حضرت زینب سلام الله علیها
امام سجاد علیهالسّلام در حق ایشان فرمودند: «اَنتِ بِحَمدِ اللّهِ عالِمَةٌ غَیرَ مُعَلَّمَة وَ فَهِمَةٌ غَیرَ مُفَهَّمَة» یعنى: «اى عمّه! شما الحمد للّه بانوى دانشمندى هستید كه تعلیم ندیده، و بانوى فهمیدهاى هستى كه بشرى تو را تفهیم ننموده است»... |
مدح و منقبت ولادت حضرت زینب (س)(گزیده اشعار) مشکات نور - اختر تابان عرفان - ولادت نور - دُرّ دریای عفاف - آینه زهرا نما - شمس نسوانى -زینت بابا(+فایل صوتی) - ذوالفقار علی(ع)(+فایل صوتی)
|
روایات نقل شده از زینب کبری علیهاالسلام
ارزش روایات نقل شده از حضرت زینب (علیهاالسلام) فراتر از روایاتی است كه راویان دیگر نقل كردهاند، زیرا این بانوی بزرگ خود عالمهای غیر معلمه بود و روایاتی را كه نقل میكرد، بی هیچ شبههای، معتبر و مستنداند. حتی روایتهایی كه در سنین كودكی از او نقل شدهاند. این بانوی بزرگوار كه پنج سال قبل از وفات رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) به دنیا آمد، از مادرش فاطمه زهرا (علیهاالسلام)، پدرش علی (علیهالسلام)،اسمأ بنت عمیس، و ام ایمن روایت نقل میكرد... |
یک خواهر و برادر بی نظیر
(( پدرجان ! از محبتى كه میان زینب (س) و حسین (ع) است ، شگفت زده شده ام ، به طورى كه زینب (س) لحظه اى بدون دیدار حسین (ع) قرار ندارد، اگر ساعتى بوى حسین (ع) را استشمام نكند جانش به لب مى رسد. ))پیامبر (ص) با شنیدن این سخن ، دگرگون شد و اشك از چشمانش سرازیر گشت و خطاب به دخترش زهرا(س) فرمود... |
( مخصوص گوشی های سونی اریکسون ) مدل های : W810 - K800 - W700 |
فضایل و ویژگی های حضرت زینب سلام الله علیها
یحیى مازنى روایت كرده است:(( مدتها در مدینه در خدمت حضرت على (ع) به سر بردم و خانه ام نزدیك خانه زینب (س) دختر امیرالمؤمنین (ع) بود. به خدا سوگند هیچ گاه چشمم به او نیفتاده صدایى از او به گوشم نرسید. به هنگامى كه مى خواست به زیارت جد بزرگوارش رسول خدا (ص)برود، شبانه از خانه بیرون مى رفت ، در حالى كه حسن (ع) در سمت راست او و حسین (ع) در سمت چپ او و امیرالمؤمنین (ع) پیش رویش راه مى رفتند... |
یادگاری های ولادت حضرت زینب سلام الله علیها - کاغذ دیواری (Wallpaper) |
زینب علیهاالسلام الگوى ماندگار
زینب كبرى علیهاالسلام در صبر و بردبارى، زهد و تقوا، اخلاص و مدیریت و تدبیر و فصاحت و بلاغت و... بىنظیر بودند.بى تردید در شرایط سخت كنونى اگر بانوان جوامع اسلامى سیره عملى و اوصاف اخلاقى شیرزن كربلا را الگو و اسوه خود قرار دهند، روز به روز ارزشها و فضایل آنان شكوفاتر خواهد شد و بىشك در صورت تحقق چنین مهمى زمینه سعادت دنیا و آخرت براى مسلمانان مهیا خواهد شد... |
به گزارش شیعه آنلاین، شیخ "صالح مغامس" طی گفتگویی تلویزیونی در برنامه "اهل قرآن" كه در شبكه ماهوارهای دبی پخش میشود، چنین گفت: من بیمار بودم و تمام پزشكان مرا جواب كرده بودند. ب
ه طور اتفاقی در بیمارستانی كه برای عمل جراحی بستری شده بودم، یك پرستار لبنانی ]از شیعیان لبنان بوده است[ مرا دید و در مورد بیماریم پرسید.
هنگامی كه وضعیت را برایش توضیح دادم به من گفت، بر "محمد و آل محمد" صلوات بفرست. ان شاءالله خدا شفایت میدهد.
شیخ "مغامس" در ادامه افزود: من هم به پیشنهاد آن پرستار لبنانی عمل كردم و پس از اینكه پزشكان مرا مجددا معاینه كردند، گفتند كه بیماری كاملا از بین رفته و دیگر نیازی به عمل نیست.
گفتنی است وهابیت متوسل شدن به پیامبر(ص) و ائمه اطهار را جزو بدعتهای دینی میدانند. پزشكان چندی پیش لكهای عجیب در قلب شیخ "صالح مغامس" مشاهده كردند و گفته بودند كه احتمال مرگ وی تا چند روز دیگر وجود دارد.
خبرگزاری فارس: رئیس مجتمع فرهنگی مسجد بلال صدا و سیما گفت: هیچ جریانی نتوانست صبر حضرت زینب(س) را بشكند و ذرهای امیدواری ایشان را نسبت به آینده روشن بشر كم كند؛ به همین دلیل ایشان امیداورترین فرد در پهنه تاریخ بشر به شمار میآید.
تأثیر حكومتها در حضور این شخصیتها و رشد علمی، فرهنگی یك جامعه، بسیار قابل تأمل است. نمونه بارز این مهم، حمایت صفویه از علم و علما و رشد چشمگیر علمی جهان تشیع در آن دوره است.
اما گاه این چهرههای فرهنگی فراتر از سایرین در شكلگیری یك جریان، مكتب، مسلك و حتی یك دین در سطح یك جامعه مؤثرند. گاه این اثرگذاری دامنه تاریخ را فرامیگیرد و اثر آن فراتر از یك دهه، سده و یا هزاره است. از این رو، چهرههای مذهبی- فرهنگی بیش از چهرههای علمی- فرهنگی، سیاستهای تنگنظرانه حكام را تحمل كردهاند، زیرا كسانی كه برای حفظ یك ایدئولوژی حركتی فرهنگی را آغاز میكنند، در راه اثبات و تثبیت آن اولین چیزی را كه نشانه میروند، پایههای سیاستهایی است كه ریشه در مخالفت و معاندت با مبانی اعتقادی آنان دارد، حال آن كه شخصیتهای علمی را میتوان در برههای از زمان در خدمت سیاست درآورد.
آنچه در شكلگیری این رخدادها مؤثر است، رجعت فرهنگی جامعه و گذار یك اصل ثابت شده به دورههای پیشین فرهنگ است. این اتفاق، نشان از عمیق نبودن لایههای فرهنگ مذهبی نیست، بلكه از تأثیر سیاست و قدرت در اضمحلال و انحراف گرایشهای مذهبی و فرهنگی توده مردم خبر میدهد.
تاریخ پرتلاطم اسلام، عاری از این واقعیت نیست. رحلت پیامبر(ص) سرآغاز یك رجعت نامیمون از فرهنگ اصیل اسلامی به دوره جاهلی بود. گرچه پوسته ظاهری اسلامی بر بدنه تفكرات جاهلی كشیده شد، اما جامعه اسلامی رفته رفته محتوای دستورات الهی و نبوی را دستخوش تغییرات بنیادین برگرفته از سیاست حكام میساخت.
جریانهای تاریخ سیاسی اسلام كه پس از شهادت علی(ع) و روی كار آمدن معاویه رخ داد، بیشترین تأثیر را در عمق بخشیدن به این اتفاق گذاشت.
آغاز حكومت یزید همراه با كنار زدن پوسته فرهنگ اسلامی از بدنه بیمار آن بود. آنچه او آغاز كرد، مبارزه علنی با دستورات پیامبر(ص) بود. این رویداد، یك اتفاق سیاسی صرف نبود، بلكه در پس آن یك جریان فرهنگی قرار داشت. قیام حسین بن علی(ع) در راه احیای دین نبوی، به همین منظور صورت گرفت. جبههبندی همه كفر در برابر همه اسلام و شمار اندك یاران حسین (ع) نشان از عمق فاجعه دارد.
شهادت امام حسین(ع) در حالی كه هنوز صحابه پیامبر(ص) خاطره روایت او را در خصوص حقانیت خاندانش در خلافت و امامت فراموش نكرده بودند، بیش از پیش از گمراهی جامعه خبر میداد.
شهادت حسین(ع) اتمام حجت بر سیاست حاكم بر فكر مردم بود، اما آنچه پس از آن مهم مینمود، بیداری فرهنگی امت اسلام بود.
حضور زینب كبری(س) در واقعه عاشورا و پرچمداری كاروان حسین(ع)، صلابت، شجاعت و بهرهمندی او از علم و... نكات برجستهای بود كه او را در پایهگذاری انقلاب دوم عاشورا كمك میكرد.
بیشك، هر انقلابی برای شكلگیری باید از چند مرحله مقدماتی عبور كند تا به نقطه پایانی كه هدف آن است، برسد.
اولین گام زینب(س) در انقلاب دوم عاشورا كه به حق میتوان از آن به عنوان «انقلاب فرهنگی عاشورا» یاد كرد، پرچمداری فكری این جریان بود كه بازگشت به مبانی فكری نبوی و علوی را در دستور كار خود قرار داد. اهمیت این رویكرد از آنجاست كه تا زمانی كه مبنای فكری یك جمع دستخوش بحران و انحراف باشد، به هیچ وسیلهای نمیتوان از اصلاح آن سخن گفت؛ لذا اولین اقدام برای اصلاحات فكری، اصلاح در ریشههای فكری یك جامعه است.
گام مهم دیگری كه پیامآور عاشورا را در راه پرفراز و نشیبش یاری كرد، ایراد خطبههای پرشوری بود كه عاری از شعور حسینی نبود.
اشاره به اصول دین، مذهب، انحرافهای جامعه، تحریك احساسات مردم و بهرهمندی از آن نكاتی است كه در این بیانات به چشم میخورد و بیتردید زینب(س) را در رسیدن به هدف مقدسش یاری رساند.
این خطبهها در دو جایگاه مهم بیان شد؛ نخست بین مردم، در واقع اولین اشاره حضرت زینب(س) پایگاه مردم و اجتماع است زیرا بیشترین خسران از ضعف فرهنگ در جامعه عاید این جمع شده است. جایگاه بعدی در دربار عبیدا... بن زیاد و سپس یزید است كه در آخرین خطبه نتیجه لازم را به دست میآورد و آن اعتراف به خطا از ناحیه یزید است.
بدینسان زینب(س) را میتوان بنیانگذار انقلاب فرهنگی عاشورا دانست كه هدایت فكری جامعه اسلامی به واسطه پیامرسانی عاشورا نتیجه همه زحمات آن بانوی بزرگوار بود.