امام جواد(ع) و راز شهادت
هشتمین امام معصوم(ع) در انتظار پسر و شیعیان در تب و تاب رویت جمال جواد الائمه(ع) بودند. حدود چهل و هفتمین بهار عمرامام رضا(ع) سپری می شد اما هنوز فرزندی کاشانه پر فروغش رافروزان نساخته بود. از طرفی حضرت مورد طعنه دشمنان و زخم زبان آنها قرار داشت که گاه بوسیله نامه نیز آن حضرت را مورد آزارقرار می دادند که نمونه آن را می توان در مکتوب «حسین ابن قیاما» مشاهده کرد. او که از سران «واقفیه » بود در نامه ای به امام رضا(ع) می نویسد: چگونه ممکن است امام باشی در صورتی که فرزندی نداری و امام(ع) پاسخ او را چنین نگاشت که از کجامی دانی که من فرزندی نخواهم داشت چند روزی طول نخواهد کشید که خداوند به من پسری عنایت خواهد کرد که حق را از باطل جدامی کند. تا اینکه طبق پیش بینی امام (ع) در رمضان سال 195 هجری و به نقل از ابن عیاش در دهم رجب آن سال ستاره امام جواد(ع)متجلی شد و مادرش «سبیکه » را که از خاندان «ماریه قبطیه »همسر پیامبر(ص) بود و به فرموده امام رضا(ع) آفرینشی پاکیزه ومنزه داشت. مرتبت و مقامی والاتر بخشید.
خبرگزاری فارس: در جریان سفر زیارتی کاروانهای زیارتی سپاه بیتالمقدس کردستان و اعزام خانوادههای کردستانی به مشهد مقدس، دختر بچه چهار ساله سریشآبادی که به صورت مادرزاد کر و لال بود، شفا پیدا کرد.
سیره قرآنی امام رضا (ع)
قرآن کریم کتابی آسمانی، وحی منزل، کلام خدا و راهنمای مؤمنان است.
این کتاب آن قدر با عظمت و ارزشمند است. که آخرین پیامبر عهده دار تفسیر و تبیین آن شد و پس از وی اهل بیت:که عِدل قرآن معرفی شده اند، عهده دار چنین امر مهمی شدند. امام رضا علیه السلامکه یکی از همان مفسران واقعی قرآن بود، در طول زندگی پر برکتش عنایت بسیار ویژه ای به این راهنمای بزرگ داشته و علاوه بر استفاده ای که در بعد شخصی و فردی از آن داشته در ابعاد دیگر نیز بهره های فراوانی از این کتاب گرفته و به دیگران انتقال داده است. این نوشتار به ترسیم گوشه ای از سیمای قرآنی آن بزرگوار می پردازد.
امام رضا(ع) و تربیت فرزند
تربیت عبارت است از شکوفا سازی استعدادها و جهت دهی آن به سوی کمال مطلوب. تربیت ضروری ترین نیاز انسان در زندگی است. انسان بدون تربیت صحیح ره به جایی نمی برد، نه از باغ زندگی خویش میوه شیرین می چیند و نه کام انسانهای دیگر را از ثمرات درخت وجود خود شیرین می کند;و بالاتر آنکه نه به درک معنای انسانیت نایل می آید و نه به فتح قله های رفیع انسانیت دست می یازد. بدین جهت تربیت عالیترین هدف پیامبران و اساسی ترین پیام کتب و اولین و ضروری ترین وظیفه والدین است. ضرورت و اهمیت تربیت،والدین را بر آن می دارد که به این مسوولیت بزرگ ارجی دو چندان نهند; برای ایفای درست آن خود را به صلاح و آگاهی از روش و فنون تربیت مجهز بسازند و باالگو گرفتن از مربیان موفق در انجام دادن این وظیفه مهم بکوشند. بی شک معصومان علیهم السلام موفق ترین مربیان و سیره قولی و عملی آنهامطمئن ترین الگو برای والدین در امر ظریف و پرپیچ و خم تربیت است. این مقاله بر آن است تا نکاتی از سیره تربیتی امام رضا(ع) در تربیت فرزند رایادآوری کند و گامی، هر چند ناچیز، در ترویج معارف اهل بیت بردارد. سیره تربیتی امام رضا(ع)، با توجه به سفر آن حضرت به خراسان و دوری از کانون خانواده و نیز تک فرزندی چنانکه برخی از بزرگان قایلند بسیار قابل توجه است; چرا که تربیت فرزند یگانه آن هم از راه دور شیوه ای خاص می طلبد.
1- تدریجی بودن تربیت
آنچه در پیش رو دارید، گامی است در بیان موضع گیری های امام هشتم در مقابل خلفای زمان خویش؛ بالاخص مأمون عباسی.
الف. دوران هارون
1. صفوان بن یحیی می گوید: چون ابو ابراهیم، موسی بن جعفر (علیه السلام) درگذشت و علی بن موسی الرضا (علیه السلام) امر امامت و خلافت خود را آشکار ساخت، به حضرت عرض شد: شما امر بزرگ و خطیری را اظهار می دارید و ما از این ستمگر (هارون الرشید) بر شما می ترسیم.
حضرت فرمود: «هرچه می خواهد تلاش کند. او بر من راهی ندارد.» 2
2. از محمد بن سنان نقل شده است که: به ابی الحسن علی بن موسی علیه السلام در ایام خلافت هارون، عرض کردم: شما امر امامت خود را آشکار ساخته، به جای پدر نشسته اید؛ در حالی که هنوز از شمشیر هارون خون می چکد! حضرت فرمودند: گفتار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به من نیرو و جرأت بخشیده که فرمود: اگر ابو جهل توانست مویی از سر من کم کند، بدانید من پیامبر نیستم. و من به شما می گویم: «اگر هارون مویی از سر من کم کند، بدانید من امام نیستم.» 3
3. اباصلت هروی می گوید: روزی حضرت رضا علیه السلام در خانه خود بود، قاصد هارون به حضور آن حضرت آمد و گفت: «هم اکنون هارون شما را خواسته است، دعوت او را اجابت کن.»
حضرت برخاست و به من فرمود: ای ابا صلت! در این وقت هارون مرا نخواسته جز اینکه آسیب عظیمی به من برسد.
«پس به خدا سوگند، در قدرت او نیست که کاری انجام دهد که خوشایند من نباشد [و نمی تواند آسیبی به من برساند] بخاطر کلماتی که از جدّم رسول خدا به من رسیده است.»
اباصلت می گوید: همراه حضرت، نزد هارون رفتیم، وقتی که نگاه امام رضا علیه السلام به هارون افتاد، حضرت دعا را خواند و هارون به او نگریست و گفت: «ای ابو الحسن، دستور داده ایم، صد هزار درهم در اختیار تو قرار دهند، تا نیازمندیهای خانواده ات را با آن، تأمین کنی.»
پس هنگامی که امام از نزد هارون بیرون آمد، هارون از پشت سر به امام نگاه کرد و گفت: « من [چیزی] را اراده کردم و خدا [چیز دیگر] را اراده کرد و آنچه خدا اراده کرد خیر بود.» 4
البته هر چند هارون حضرت را تحت نظر داشت و گاه تصمیم زیان و ضرر نیز علیه آن حضرت داشت؛ ولی به دلایلی که بیان می شود، بنای کلّی هارون این بود که آسیبی به حضرت نرساند. برخی از این دلایل عبارتند از:
یکم. شکست در شهادت موسی بن جعفر (علیه السلام) : هارون از جنایات قبلی خود و سخت گیریهای شدیدی که علیه امام هفتم اعمال کرد و سرانجام او را به شهادت رساند، نتیجه مثبتی نگرفت؛ چنان که خود هارون در پاسخ «یحیی بن خالد برمکی» که خبر داد پس از موسی بن جعفر اینک پسرش جای او نشسته و ادعای امامت می کند چنین گفت: آنچه با پدرش کردیم نتیجه نگرفتیم، می خواهی یکبار شمشیر را بردارم و همه علویین را بکشم؟ 5
همچنین نقل شده است که: هارون وقتی از «رقّه» عازم مکه شد، عیسی بن جعفر به او گفت: بیاد آور سوگندی را که خورده ای، که هر کس بعد از موسی بن جعفر علیه السلام ادعای امامت کند، گردنش را بزنی. اکنون پسر او (علی بن موسی) چنین ادعائی دارد.
هارون گفت: « چه فکر می کنی؟ آیا می خواهی همه آنها را بکشم؟» 6
دوم. نگرانی از عواقب قتل موسی بن جعفر علیه السلام : علت دیگر کاهش فشار از طرف هارون به امام هشتم، نگرانی وی از عواقب قتل موسی بن جعفر(علیه السلام) بود؛ زیرا گرچه هارون تلاش فراوانی به منظور کتمان این جنایت به عمل آورد، اما سر انجام جریان فاش شد و موجب نفرت و انزجار مردم از او گردید، از این رو هارون کوشش می کرد خود را از این جنایت تبرئه کند. 7
شاهد این امر این است که هارون به عموی خود «سلیمان بن ابی جعفر» که جنازه آن حضرت را از دست حمالان گرفته با احترام به خاک سپرد، پیغام فرستاد که: «خدا سندی بن شاهک را لعنت کند، او این کار را بدون اجازه من انجام داده است.» 8
ب. دوران امین
در سال 193 ه . ق، به هارون گزارش رسید که شورش در شهرهای خراسان بالا گرفته و فرماندهان ارتش، با همه بی رحمی و درندگی، از خاموش ساختن فریاد مردم عاجز مانده اند.
هارون پس از مشاوره با وزیران خود، صلاح را در آن دید که شخصا به آن سامان سفر کند و قدرت خلافت را یکجا برای سرکوبی نهضتهای خراسان به کار گیرد. وی پسرش محمد امین را در بغداد گذاشت و مأمون را که والی خراسان بود همراه خود به خراسان برد.
هارون توانست اوضاع آشفته خراسان را تا حدودی آرام کند، ولی نتوانست دوباره به بغداد، مرکز خلافت برگردد؛ چرا که او در سوّم جمادی الاخری سال 193 هـ.ق در طوس درگذشت و دو ولیعهد را در صحنه رقابت سیاسی و قدرت تنها گذاشت.9
شبی که هارون درگذشت، مردم با محمد امین در بغداد بیعت کردند. از خلافت امین بیش از 18 روز نگذشته بود که در صدد برآمد مأمون را از ولایتعهدی خلع کند، و آن را به فرزندش «موسی» واگذار کند.
در دوران حکومت امین، در سالهایی که بین مرگ هارون و حکومت مأمون فاصله شد، برخوردی میان امام و مأموران حکومت عباسی در تاریخ به چشم نمی خورد؛ البته نه به این جهت که در اندیشه عباسیان نسبت به اهل بیت تغییری حاصل شده باشد، بلکه به این جهت که آنها گرفتار اختلاف داخلی و مناقشات امین و مأمون بودند، از این رو فرصتی برای آزار و اذیت علویان عموما و حضرت رضا علیه السلام خصوصا نیافتند.
به این جهت می توان گفت: سالهای بین 193 ـ 198، سالهای آزادی نسبی برای آن حضرت بوده است و فرصت خوبی برای ادامه فعالیتهای فرهنگی و توسعه آن و تربیت شاگردان پیش آمده است.
ج . دوران حساس مأمون
جهت درک عمق سیاستهای امام هشتم علیه السلام در زمان مأمون باید نکاتی را درباره ابعاد شخصیتی مأمون بیان کنیم:
1. تربیت ویژه: مأمون را پدرش به «جعفر بن یحیی برمکی» سپرد تا او را در دامان خود بپروراند و مربی وی «فضل بن سهل» بود که به «ذوالریاستین» شهرت داشت و بعد هم وزیر مأمون گردید.
2. آبدیدگی و سخت کوشی: زندگی مأمون سراسر سختی و رنج و کوشش و فعالیت و خالی از رفاه و آسایش بوده است. او مادرش را که کنیزی بود بنام «مَراجِلْ» در کودکی از دست داد و در جوانی نیز از طرف هارون مأمور شد که در خراسان و مرزها مشغول سرکوب قیام ها و شورش ها باشد؛ از این رو همیشه درگیر جنگ و نزاع ها بود، بر عکس برادرش امین که با ناز و نعمت و خوشگذرانی و غرق در لذّت ها پرورش یافته بود.
3. تلاش برای کسب موقعیت: مأمون چون مادرش کنیز بود، اصالت چندانی برای خود احساس نمی کرد، از طرف دیگر عباسیان فاقد پایگاه مردمی بودند، به همین دلیل آستین همت را بالا زد و برای آینده خود به برنامه ریزی پرداخت و این باعث رشد شخصیتی او گردید.
4. درس عبرت از اشتباهات امین: او از اشتباهات امین نیز پند و عبرت گرفت. بعنوان نمونه «فضل» با مشاهده امین که خود را به لهو و لعب سرگرم ساخته بود، به مأمون می گفت که تو پارسایی و دینداری و رفتار نیکو از خود بروز بده.
5. آگاهی نسبت به زمان: او خلیفه ای زیرک، درس خوانده، آگاه به فقه، و در علوم و فنون مختلف تبحر داشت و بر امثال خویش، و حتی بر تمام عباسیان برتری یافته بود، تا آنجا که معروف شد که در میان عباسیان کسی دانشمندتر از مأمون وجود نداشته است.
ابن ندیم درباره او می گوید: آگاه تر از همه خلفا نسبت به فقه و کلام بود. سیوطی، چنین می گوید: «به لحاظ دور اندیشی، اراده، بردباری، دانش، زیرکی، هیبت، شجاعت و فتوّت، بهترین مرد بنی عباس بود، هر چند همه این صفات را اعتقادش به مخلوق بودن قرآن لکه دار کرده بود.»
پدرش نیز به برتری وی نسبت به برادرش امین شهادت داده و گفته بود: «تصمیم گرفته ام ولایتعهدی را به دست کسی بسپارم که رفتارش را بیشتر می پسندم، خط مشیش را می ستایم، و به حسن سیاستش اطمینان دارم و از ضعف و سستی اش آسوده خاطرم. و او کسی جز «عبداللّه » نمی باشد. اما بنی عباس به پیروی از هوای نفس خویش، محمد را می طلبند، چه او یکپارچه به دنبال خواهش های نفسانی است. 10
6. فسق و گناه: در عین حال، مأمون سخت مکّار و شیطان صفت و اهل فسق و فجور بود.
همنشینی او با قاضی یحیی بن اکثم که مرد فاجری بود، نشانه فسق اوست.
مجموع آنچه گفته شد، از مأمون چهره ای زیرک، آگاه به زمان، آشنا با تمام استعدادهای موجود برای پیشبرد قدرت، عوام فریب و شیطان صفت ساخت. او تلاش می کرد با طرح های حساب شده، قداست و عظمت امام هشتم علیه السلام را درهم بشکند. یکی از نقشه های شوم وی طرح ولایتعهدی بود که در آن اهداف مختلفی را دنبال می کرد.
1. عیون اخبار الرضا علیه السلام ، ج2، ص 182
2. صدوق، عیون اخبار الرضا (تهران، دارالکتب الاسلامیه) ج1، ص326 ؛ مجلسی، بحار الانوار، دار احیاء التراث، ج 49، ص115 و 113.
3. بحار الانوار، ج49، ص114 ؛ عیون (همان) ج 2، ص167
4. همان، ص116.
5. عیون (همان) ج 2، ص226؛ علی بن عیسی الاربلی، کشف الغمه، تبریز، مکتبة بنی هاشمی، 1381 ه . ق، ج3، ص105.
6. همان (عیون) ج2، ص226؛ بحار الانوار، ج49، ص113.
7. سیره پیشوایان، ص468.
8. همان، ص469؛ بحار الانوار، ج48، ص227؛ عیون (همان)، ج 1، ص100.
9. سید علی محقق، زندگانی پیشوای هشتم، امام علی بن موسی الرضا علیه السلام (قم، انتشارات نسل جوان) ص 58 ـ 59؛ مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، (قم، مؤسسه امام صادق علیه السلام ، 1374)، ص 471، با تغییر و تلخیص.
10. سیره پیشوایان، همان، ص474 و 475؛ مرتضی الحسینی، زندگی سیاسی هشتمین امام، ترجمه سید خلیل خلیلیان، ص97 و 100.
ناگفته های سفر به ایران به روایت مجری آمریکایی (قسمت سوم)
قبل از آمدن به ایران به حدی از احساسات ضدآمریکایی در این کشور می ترسیدیم که دوربین گران قیمت و بزرگ خود را در آتن جا گذاشتیم و با مدلی که کمتر توی چشم می زد به ایران آمدیم! با این حال زمانی که به آنجا رسیدم متوجه شدیم که با مردمی مودب روبرو هستیم. |
گزارش خواندنی خبرنگار آمریکایی از مشهد و حرم امام رضا (ع) تمرکز ما در غرب بر روی غنی سازی هسته ای ایران است که نماد شخصیت ملی این کشور و نیز قدرت واقعی آن محسوب می شود. اما حرم امام رضا معرف چیزی فراتر از آن است، چیزی که عمق و غنای بیشتری دارد: نماد سنت های مذهبی، نماد تاریخ پرشکوه ایران و نماد نفوذ فرهنگی گسترده آن. این حرم یک مقصد بزرگ تورریستی است و در شهر زادگاه رهبر عالی ایران، آیت الله خامنه ای واقع شده است. شهری که همانند مابقی کشور خود را برای انتخابات ریاست جمهوری آماده می کند. |
سلام دوستان عزیز
امروز داشتم تو سررسید سال اینده یعنی سال 88 سرک میکشیدم که یه موضوعی خیلی منو به خودش مشغول کرد . واون هم هشتم ابان بود اخه روز تولد سلطان خراسان غریب الغربا میعین الضعفا علی بن موسی الرضا روحی فدا است دیدم عجب تقارنی هشتمین امام در سال 88 تولد در ماه هشتم و روز هشتم قرار دارد 8/8/88 دیدنی ترین صفحه تقویم سال اینده
سلام دوستان عزیز
امروز داشتم تو سررسید سال اینده یعنی سال 88 سرک میکشیدم که یه موضوعی خیلی منو به خودش مشغول کرد . واون هم هشتم ابان بود اخه روز تولد سلطان خراسان غریب الغربا میعین الضعفا علی بن موسی الرضا روحی فدا است دیدم عجب تقارنی هشتمین امام در سال 88 تولد در ماه هشتم و روز هشتم قرار دارد 8/8/88 دیدنی ترین صفحه تقویم سال اینده
نگاهت اسمانی صاف و زیباست
دلت شفاف تر از رنگ دریاست
ندیدم از تو بالاتر کسی را
که از هر دست دستان تو بالاست
بهاری لیک پائیزی نداری
همیشه سبز پوشی تو برجاست
رئوفی میچکد از چشمانت
نجابت از سراپای تو پیداست
کرامت خسته شد از دست لطفت
شفا در محضرت دائم هویداست
خراسان گر شود صحنت،بود کم
که شآنت ماورای عقل دنیاست
یکی با پنجره فولاد میگفت
ببین دارالشفای خلق اینجاست
مراسم جشن میلاد با سعادت حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام
خلق ایستاده کو به کو، چشم انتظار روی او ، تا پرده از روی نکو ، گیرد نگار نازنین.
شد جلوه گر نور خدا ، در روز میلاد رضا کز بوی دلجویش فضا ، شد مشکبار و عنبرین.
آقا جان!
تو ضامن آهویی و من صید رمیده، عنایتی بر این عاشق دلداده، نظری بر این بنده مضطر.
غریب الغربائی و آشنای دلها ، قربتی داری به وسعت عشق، دستم به دامان آسمانی ات.
ولادت سرشاراز نور و روشنی ات مبارک.
صلی الله علیک یا علی بن موسی الرضا
ماجرای شفا یافتن بیماری در حرم امام رضا
چند سال پیش بانك كشاورزی – شعبه كه من در آنجا حساب داشتم- كارمندی داشت به نام آقای حمید رضا ثابت كه از امام رضا(ع) شفا گرفته بود. یك روز ایشان در مراسمی نحوه بیماری و شفا یافتنش را برایمان تعریف كرد كه بطور خیلی خلاصه( ایشان حدود دو ساعت بطور خلاصه مطلب را بیان نمودند) را من برایتان نقل می كنم:
ایشان چند سال قبل به بیماری سرطان خون مبتلا می شوند و معالجات در داخل ایران نه تنها مثمر ثمر واقع نمی شوند بلكه بیماری ایشان پیشرفت می كنند و حتی كلیه های ایشان از كار می افتد بطوری كه نیاز به دیالیز هم پیدا می كنند. با پیشنهاد بعضی از اعضا خانواده ایشان را به آمریكا می فرستند تا در آنجا ادامه درمان ها انجام شود كه بعد از مدتی كوتاه دكتر های آنجا ایشان را جواب می كنند و حتی می گویند چرا همچنین بیماری را آورده اید و او را اذیت می كنید . بهر جهت ایشان را به ایران بر می گرداند و همه دیگر قطع امید می كنند جز مادرشان كه می گویید چرا به حرم اما رضا(ع) نمی روید و از آقا شفایت را نمی گیری و با اصرار مادر چند شبی را پشت پنجره فولاد تا صبح سپری می كنند .در شب آخر ایشان اصرار می كنند كه وضو بگیرند كه در آن زمان وضو برای ایشان و همراه شان بسیار مشكل بوده است- تا اینكه در حالی كه روی ویلچر بوده اند در عالم خواب و بیداری اما رضا (ع) را می بیند كه صدایش می زند و می گویید پسرم بلند شو تو خوب شده ای و ایشان از روی ویلچر بلند می شود(این را مردم اطراف می بیند و متوجه شفا می شوند) و بدنبال امام می دوند و میگویند آقا صبر كنید بگذارید حداقل دست مباركتان را ببوسم .آقا امام رضا بر می گردند و می گویند برو دست مادرت را ببوس كه او باعث این شفا شده است. پس از شفا ایشان مكاتباتی با دكترهای معالجه در آمریكا می كنند ولی هیچ كس از آنها باور نمی كنند. نكته قابل توجه این بوده است كه ایشان علاوه بر سرطان خون و از دست دادن كلیه دچار لكنت زبان شدید نیز بوده اند كه تمام بیماریها و همچنین لكنت زبان ایشان به كلی برطرف می شود.
میلاد مسعود آقا امام رضا(ع) بر تمام دوستاران آن حضرت مبارك باد .
ادعای تشیع |
هنگامی كه امام علیه السلام در خراسان بود گروهی از راه دور برای زیارت او به درب منزل حضرت آمدند و اجازه خواستند به حضور او شرفیاب گردند. دربان حضرت به حضور او رسید و عرض كرد: گروهی آمده اند و می خواهند به محضر شما برسند و می گویند ما شیعه علی علیه السلام هستیم. امام رضا علیه السلام فرمود: من مشغولم ، به آنها بگو برگردند. دربان كنار در آمد و به آنها گفت : حضرت مشغول است و كسی را نمی پذیرد. آنها رفتند و روز دوم آمدند و همان سخن خود را تكرار كردند و امام علیه السلام آنها را نپذیرفت تا دو ماه هر روز می آمدند و می گفتند: ما شیعه علی علیه السلام هستیم و می خواهیم به حضور امام علیه السلام برسیم و حضرت آنها را نمی پذیرفت تا اینكه از ملاقات امام مایوس شدند و به دربان گفتند: به مولای ما بگو ما شیعیان پدرت علی بن ابیطالب علیه السلام هستیم و با این نپذیرفتن شما دشمنانمان ما را مورد شماتت قرار می دهند، ما این بار بر می گردیم و بخاطر شرمندگی و خجالت و عجز از تحمل شماتت دشمنان از دیار خود هم می گریزیم. پیام آنها را به حضرت رسانید. آنگاه امام علیه السلام به دربان فرمود: اجازه بده وارد شوند، آنها به حضور آن حضرت رسیدند و سلام كردند اما امام علیه السلام جواب آنها را كه نداد اجازه نشستن نیز به آنها نداد و همین طور ایستاده بودند تا اینكه گفتند: یا بن رسول اللّه ! این چه ستم بزرگی است كه بعد از دو ماه نپذیرفتن و در بدری به ما می رسد و چه آبروئی بعد از این از ما می ماند؟ امام علیه السلام فرمود: این آیه را بخوانید: و ما اصابكم من مصیبة فبما كسبت ایدیكم و یعفو عن كثیر (یعنی: آنچه از سختی به شما رسید از خود شما بود و خداوند بسیاری از گناهان را می آمرزد.) من جز به پروردگارم و به رسول خدا و امیرالمؤمنین و پدران پاك و معصومم علیهم السلام اقتدا نكردم ، شما خود را سرزنش كنید، من از آنها پیروی كردم. گفتند: چرا ای پسر رسول خدا؟ فرمود: بخاطر اینكه ادعا كردید شیعه علی بن ابیطالب هستید. وای بر شما، شیعه علی همانا حسن و حسین و ابوذر و سلمان و مقداد و عمار و محمد بن ابی بكرند كه هیچ یك با امر و نهی او مخالفت نكردند اما شما ادعای پیروی از او را دارید در حالی كه در اكثر اعمال خود مخالف او هستید و در بسیاری از واجبات مقصرید، در بسیاری از حقوق برادران دینی خودی سستی می كنید و آنجا كه نباید تقیه كنید تقیه می كنید و آنجا كه باید تقیه كنید نمی كنید. اگر می گفتید دوستدار علی علیه السلام هستید و دوستدار دوستان او می باشید و دشمن دشمنان او هستید مخالف سخن شما نبودم ، اما شما ادعای مرتبه بزرگی (شیعه علی علیه السلام) را نمودید كه اگر قول و عمل شما یكی نباشد هلاك می شوید مگر اینكه رحمت خدا شما را حفظ كند. گفتند: یابن رسول اللّه ! ما از سخن خود را خداوند استغفار كرده و بسوی او توبه می كنیم و همان گونه كه به ما آموختید می گوییم ما دوستدار شما و دوستان شما و دشمن دشمنان شما هستیم. امام علیه السلام فرمود: مرحبا ای برادران و دوستان من ، بیایید، بیایید، بیایید و همه را یك به یك در آغوش گرفت و به دربان فرمود: چند مرتبه مانع ورود آنها شدی؟ دربان عرض كرد: شصت بار. حضرت فرمود: شصت بار متوالی نزد آنها برو و به آنها سلام كن و سلام مرا به آنها برسان كه با استغفار و توبه ای كه كردند گناهان آنها بخشیده شد و بخاطر محبتی كه به ما دارند مستحق كرامت شدند، به امور آنها و خانواده شان رسیدگی كن و مشكلاتشان را بر طرف نما و از پول و بخششهای دیگر بهره مندشان گردان. |
پرواز بر حریم عشق
شفایافته: رضا رحیمى
اهل آمل
بیمارى: بزرگى قلب در زمان تولد
آمل ـ بیمارستان امام رضا(ع)، چهارم تیرماه 1374 ـ اسفندیار در راهروى بیمارستان پشت اتاق انتظار قدم مى زد.
زمان در نظر او به كندى مى گذرد گرچه به این گونه انتظار كشیدن عادت داشته و دوبار آن را تجربه كرده است.
اما به هر حال انتظار كشنده است و زمان نیز آبستن حادثه هاست. اضطرابى عجیب سراپایش را فرا مى گیرد. آرام و قرار ندارد. مى نشیند و بلند مى شود. گاهى به گوشه اى مى رود و چشمان خسته اش به سمتى سو
در حریم خلوت یار
شفایافته: على رضا حسینى
متولد 1357 ساكن: شهرستان نكا، روستاى سلیكه
تاریخ شفا: چهاردهم تیرماه 1374
بیمارى: فلج پا
آمده بود تا كبوتر دل خسته و مجروحش را در حرم با صفاى مولایش به پرواز در آورد.
آمده بود تا چهره به غم نشسته اش را كه حاكى از رنج و درد درونى اش بود، با اشك دیدگان معصومش به ضریح سیمین و زرین امام غریبان پیوند بزند.
آمده بود تا سر بر آستان بى نیاز دوست بساید و دل را مقیم كوى یار نموده و مهمان نور باشد.
آمده بود تا چشمان بى فروغش را در روشناى حریم حرم منور سازد.
آمده بود با یك دنیا امید و انتظارـیك دنیا عشق و ارادت و اخلاص، یك دنیا بى قرارى ، تا بگوید: اى امام! دوستت دارم.
آمده بود تا همچون موجى ، تن رنجورش را به اقیانوس عظمت، كرامت، وجود و سخا بسپارد و دریادل این اقیانوس بى كران باشد.
آمده بود تا به مراد دل آسمانى اش بگوید:
اى قرار دیده بى تاب من!
اى مهربان امام كه غوث الامه اى !
و ضامن آهوى رمیده اى !
به آستان امنت چونان غزالى گریزپاى پناهنده شده ام، تا به بلنداى سلامت و تندرستى ام برسانى و از حمیع بلیات ارضى و سماوى برهانى ام.
آمده بود تا از طبیب طبیبان بخواهد تا خار وجودش را در بوستان سرسبز و پرطراوات رضوى ، به گل عافیت مبدل نماید.
در یكى از روزهاى تابستان قرار بود به همراه هیأتى از شهرش روز 28 صفر عازم مشهد شوند. اما جزیره متلاطم دلش تاب تحمل زمان را نداشت. به اتفاق شوهرخواهرش زودتر از موعد، سفر به سرزمین نور را آغاز كرد. او همچون رودى به بحر خروشان حریم پیوست.
به سرزمینى آمد كه سر تا پا معنویت بود. به اقلیمى پاگذاشت كه عرشیان و خاكیان، چاكران درگه آن سر تا پا نورند. دیدن گنبد و بارگاه حضرت، چشمان بى فروغش را جلا بخشید.
فضاى روحانى و معنوى حرم را از نزدیك لمس نمود.
در برابر امام، سلامى و تعظیمى كرد كه لبخند فرشتگان را در پى داشت. ادخلـوها بسـلام آمنین حرم مملو از جمعیت بود: در میان سیل مشتاقان و ارادتمندان و حاجتمندان بارگاه ملكوتى و حجت بالغه پروردگار، خود را همچون قطره اى مى دید. پشت پنجره فولاد دخیل شد.
ضمن ارتباط قلبى ، با طنابى كه او را به پنجره متصل مى نمود ارتباطى ظاهرى را هم برقرار نمود. طناب، رشته الفت او گشت تا دل و جانش به هم پیوند خورد و ضمیرش از انوار امام بهره مند گردد. فضاى معنوى حرم دل هر عاشق و شیدایى را متحول مى ساخت. پیر و جوان، زن و مرد، كودك و نوجوان، از هر قشر و طایفه اى ، شهرى و روستایى ، فقیر و غنى ، در میان دخیل شدگان دیده مى شد.
ایوان طلا، راز و نیاز عارفانه، اشكهاى جارى شده، دلهاى سوخته، بى پناهان خسته دل، ناامیدان وادى سرگردانى ، صداى پاى زائران، صداى ملكوتى مناجات، صداى بال بال زدن كبوتران در آسمان مهتابى و پرستاره، فضاى معطر، پارچه هاى سبز رنگ، طنابهاى رنگارنگ، قفلهاى بسته شده بر پنجره...
خدایا چه محیطى است این جا كه این چنین دل آدمى را مى برد!
پژواك امیددهنده و سوزناك زیارتنامه خوان كه در جوار پنجره فولاد دلها را مى سوزاند و اشك از دیدگان جارى مى ساخت:
این جاست طبیبى كه ندارد نوبت
نوبت هر دل كه شكسته تر بود، پیشتر است!
فقیر و خسته به درگهت آمدم
رحمى ! كه جز ولاى توام، نیست هیچ دستاویز
به نا امیدى از این در مرو، امید این جاست!
فزونتر از همه قفلها، كلید این جاست!
علیرضا در جمع دلسوختگان و دردمندان، بیماران لاعلاج كه از دكترها قطع امید كرده اند قرار گرفت. با چشمان به اشك نشسته اش با مولا به راز و نیاز پرداخت:
یا ضامن آهو!
بر جوانى ام رحمى كن
تو را به پهلوى شكسته مادرت زهرا ناامیدم مكن!
لحظاتى بعد در تفكرى عمیق فرو رفت.
خاطره هاى دوران بیمارى جلوى چشمانش نمایان گشت.
از یادش نمى رفت آن روزى كه مادرش را صدا مى زد: مادر! درد پا امانم را بریده! و مادرش چونان شمعى در این مدت سوخت و از هیچ كوششى دریغ نكرد. به یاد محروم شدن از تحصیلاتش افتاد، به یاد عاجز شدن از كارها و فعالیتهاى روزانه اش به یاد دارو و درمانهایى كه برایش كرده بودند و تأثیرى نداشت، به یاد دستهاى پینه بسته پدرش كه كارگر نكاچوب بود، به یاد دل سوزى هاى خانواده صمیمى اش، به یاد دو برادر و یك خواهرش كه از غم او پژمرده و ملول شده بودند، به یاد جوابهاى مأیوس كننده پزشكان، و خسته از این همه تفكر، پلكهایش به سنگینى گرایید و آرام آرام به خواب رفت ...
ناگهان بیدار مى شود، طناب را بازشده مى بیند، روى پاهایش مى ایستد، شروع به راه رفتن مى كند ... آن شب شادمانى علیرضا دیدنى بود و همه زائران در شادمانى اش شریك!
هشت درس و پیام از هشتمین امام(ع)
اصولا رسول اكرم(ص) و ائمه(علیهم السلام) طبق روایاتى كه داریم قبلاز این عالم انوارى بودهاند در ظل عرش و در انعقاد نطفه و طینت از بقیه مردمامتیاز داشتهاند.»
حضرت امام خمینى ضمن بیان مطلب فوق افزودهاند:
«ومقاماتى دارند الى ماشاء الله چنانكه در روایات معراج جبرئیل عرض مىكند:
... هرگاه كمى نزدیكتر مىشدم، سوخته بودم.