نماز مردان خدا
فیلسوف بزرگ، مرحوم حاج شیخ محمد حسین غروى، درسى از حكمت الهى و عرفان اشراقى در منزل داشت، بیش از شش نفر را در این درس نپسندیده بود، دو نفر از آنان یكى حضرت آیت اللّه العظمى سید محمد هادى میلانى بود كه این فقیر از محضر اخلاق و عرفانش استفادهها برده و از او داراى اجازه روایى هستم و دیگر مرحوم ایروانى بود كه من خدمت فرزند عالم و دانشمندش رسیدهام؛ فرزند مرحوم ایروانى از پدرش و از پنج شاگرد دیگر غروى نقل كرد كه:
شبى براى حضور در درس به خانه استاد رفتیم، ظاهراً از وقت مقرر زودتر رسیدیم، استاد در جنب اطاق درس مشغول نماز بود؛ ناگهان متوجه شدیم، آنچه در حول و حوش ماست، با استاد بزرگوار ما در نماز همآهنگ شده و آهنگ نماز از تمام اشیاى اطاق و در و دیوار، به دنبال نماز استاد به گوش ما مىرسد
عاشقانه ترین مناجات
از امام باقر علیه السلام روایت شده: امیرالمؤمنین على علیه السلام آن گاه كه در عراق بود، روزى پس از نماز صبح، به وعظ و نصیحت پرداخت و از خوف خدا گریست و دیگران هم از گریه حضرت به گریه نشستند، آن گاه فرمود:
به خدا قسم كه از زمان دوستم رسول خدا صلى الله علیه و آله اقوامى را به یاد دارم كه صبح مىنمودند و شب مىكردند، در حالى كه چهرهها گرفته و احوالشان پریشان و شكمها از گرسنگى به پشت چسبیده و پیشانى آنان از اثر سجده چون زانوى شتر بود!! شب را در حال سجده و قیام براى پروردگارشان به روز مىآوردند، گاهى مىایستادند و گاهى پیشانى به خاك مىنهادند و با خداى خود سرگرم گفتگو و مناجات بودند و آزادى خویش را از آتش جهنم از حضرت او مىخواستند، به خدا سوگند با همه این احوال آنان را مىدیدم كه بیمناك و هراسانند!!
و در بعضى از روایات به دنباله این گفتار آمده كه:
آنان چنان بودند كه گویا صداى افروخته شدن آتش در گوش آنها است، هرگاه نزد آنان نام خدا برده مىشد، چون درخت خم مىشدند و چنان بودند كه گویا شب را در غفلت به روز آوردهاند.
راوى مىگوید: پس از این سخنان، دیگر آن حضرت را خندان ندیدند، تا به جوار رحمت حضرت حق منتقل شد
زلزله روز قیامت حادثه بزرگ
روایت شده كه: در غزوه بنى المصطلق بود كه شبانگاهى آیه اول سوره حج بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل شد، در حالى كه مسلمانان در حال حركت بودند:
[یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ* یَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ كُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَ تَرَى النَّاسَ سُكارى وَ ما هُمْ بِسُكارى وَ لكِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَدِیدٌ].
اى مردم! از پروردگارتان پروا كنید، بىتردید زلزله قیامت، واقعهاى بزرگ است.* روزى كه آن را ببینید [مشاهده خواهید كرد كه] هر مادر شیر دهندهاى از كودكى كه شیرش مىدهد، بىخبر مىشود، و هر ماده باردارى بار خود را سقط مىكند، و مردم را مست مىبینى در حالى كه مست نیستند، بلكه عذاب خدا بسیار سخت است.
پیامبر ندا داد و مردم را امر به ایستادن كرد، تا اینكه گرد شمع وجود مقدسش جمع شدند، آیه را بر آنان قرائت كرد؛ راوى مىگوید: من هیچ وقت به اندازه آن شب گریه كننده ندیدم، چون صبح شد زین از چهارپایان نمىگرفتند و خیمه برپا نمىنمودند، مسلمانان را مىدیدى كه یا گریه مىكنند یا محزون و غمگین به فكر فرو رفتهاند!
هلهله فرشتگان
رفتار و برخورد علما با همسر و خانواده خود همواره بر اساس اصول دینی و اسلامی بوده و دانستن شیوه آنان در این گونه تعامل جالب و مفید به نظر می رسد.
در شب اول ذیحجه که هلال ماه با کرشمه خودنمایی می کرد، خورشید به خانه علی علیه السلام وارد شد. باد صبا همه را خبر رسانید که: زیور ببندید؛ نور با نور پیوست و جهان روشن شد. درختان شکوفه های خود را بر زمینیان ارزانی داشتند. ابرها مُشک بر زمین باریدند و از خاک صد هزار لاله بر آمد. هلهله ای از شادی و پایکوبی برخاست و جهان یکسره در شور و ولوله شد.
ازدواجی ساده با ساز و برگی اندک، اما صفا و صمیمیتی بسیار، صورت گرفت که تحسین همگان را بر انگیخت و اسوه ای برای آیندگان شد. آن پیوند ساده و بی ریا جز پیوند دو معصوم و برگزیده، علی و فاطمه، نبود.
در ادامه مقاله با توجه به اینکه علما شیعه همیشه الگویهای رفتاری خود را از ائمه اطهار می گرفتن به سبک زندگی و خاطراتی از زندگی آنها خواهیم پرداخت چرا که این شیوه زندگی آنها برگرفته از زندگی عاشقانه امام علی علیه سلام و حضرت زهرا سلام الله علیها هست و به جهت اهمیت این موضوع در ادامه به نقل نکاتی از زندگانی علما خواهیم پرداخت.
یکی از عوامل بسیار مهم و اساسی در زمینهی تحکیم خانواده ، تدبیر در حسن سلوک با همسر است. این مفهوم از مفاهیم پیچیدهای است که چندین مفهوم دیگر در تشکّل ساختار آن نقشآفرینی میکنند.
فراست و کاردانی در تدبیر منزل و رفتار با همسر، میتواند از تعیینکنندهترین عوامل موفقیت در آیین همسرداری به حساب آید.به عنوان نمونه به مواردی اشاره خواهیم نمود.
سیره علامه طباطبایی(ره) با همسر
نقش همسر افراد در اعتلای زندگی مشترک آنها به تناسب میزان درک، تحمّل و گذشت هر یک متغیر است. آنچه که در زندگی شخصیتی چون علامه طباطبایی(ره) کمتر بدان پرداخته شده و میزان ضرورت آن شاید کمتر از جنبههای دیگر نباشد، توجهی است که خداوند متعال از طریق همسر ایشان به وی نموده است.
آنچه مسلم است این که همسر علامه از خانوادهای روحانی و مذهبی بوده، ولی این به تنهایی برای تحمل آن همه شداید کافی نبوده، بلکه باید گفت: زمینههای روحی و معنوی بسیاری در او نمودار بوده که شخصیتی چون علامه طباطبایی(ره) هماره خود را مدیون او دانسته و ثناگو و قدردان او بوده است. فرزند علامه در این رابطه میفرماید:
«پدرم... صاحب اختیار خانه و امور آن را مادرم میدانستند. مادرم به کارهای ما، درس ما و رفت و آمدهایمان رسیدگی میکرد و همه مسائل را کنترل میکرد و به قدری با هدایت عمل میکرد که پدرم با فراغت خاطر تمام به امور علمی خود میپرداختند.»
مرحوم علامه طباطبایی(ره) بارها از همسر خود به عنوان زنی صبور و شکیبا یاد کرده است و خود نیز در قدردانی از محبتهایی که همسرش به وی نموده بود کوتاهی نمیکرد و در این خصوص از رفتار خوب خود ذکری به میان نمیآورد و همه خوبیها را به همسرش نسبت میداد.
فرزند علامه طباطبایی میگوید: «رفتارشان با مادرم بسیار احترامآمیز و دوستانه بود. همیشه طوری رفتار میکردند گویی مشتاق دیدار مادرم هستند. ما هرگز بگو مگو و اختلافی بین آن دو ندیدیم. به قدری نسبت به هم مهربان و فداکار و باگذشت بودند که ما گمان میکردیم اینها هرگز با هم اختلافی ندارند آنها واقعاً مانند دو دوست با هم بودند.»
وقتی همسر مرحوم علامه در سال 1344 بیمار میشوند، علامه هرگز اجازه نمیدهند تا همسرشان برای انجام کاری از بستر بلند شوند.
«مادر من حدود 27 روز پیش از فوت در بستر بیماری بود و در این مدت پدرم از کنار بستر ایشان لحظهای بلند نشدند. تمام کارهایشان را تعطیل کردند و به مراقبت از او پرداختند.» (6)
گریه شدید برای فوت همسر
همسر علامه که از دنیا رفت، علامه بیش از حد و عجیب گریه و بی تابی می کرد. گفتند شما ما را به صبر در مصائب نصیحت می کردید، چرا این قدر گریه می کنید؟
گفت: "مرگ حق است. همه باید بمیریم. من برای مرگ همسرم گریه نمی کنم. گریه من برای کدبانوگری و محبت های خانم است. ما زندگی پر فراز و نشیبی داشتیم. " "در نجف اشرف با سختی هایی مواجه می شدیم و من از حوایج زندگی و چگونگی اداره آن بی اطلاع بودم. اداره زندگی به عهده خانم بود. در طول مدت زندگی ما هیچ گاه نشد خانم کاری بکند که من حداقل در دلم بگویم کاش این کار را نمی کرد. یا کاری را ترک کند که بگویم کاش این عمل را انجام داده بود. در تمام دوران زندگی ام هیچ گاه به من نگفت چرا فلان عمل را انجام دادی یا چرا ترک کردی؟"
نحوه رفتار استاد شهیدمرتضی مطهری(ره) با همسرش
در این بخش، نگاهی کوتاه به نحوه رفتار پاره تن امام، استاد شهیدمرتضی مطهری با همسر گرامیشان خالی از لطف نخواهد بود. همسر ایشان میگوید:
«در مدت 26 سالی که با ایشان زندگی کردم، همیشه با یک حالت تواضع و آرامش با من رفتار میکردند، با صدای متین و چهره خندان، به طوری که من با یک ارادت و عشق خاصی کار میکردم و علاقه شدید ایشان به من و محبتهایی که میکردند، مرا در انجام کارهای منزل رغبت و شوق عجیبی میبخشید. من بسیار کم سن و سال بودم که به منزل ایشان آمدم. ولی با همه آن کمی سن، هیچ وقت یادم نمیآید که از ایشان ناراحتی و رنجی دیده باشم. بسیار مهربان و با گذشت بودند، و به آسایش و راحتی من و بچهها اهمیت میدادند.
نوبت من است
امام خمینی (ره)
بگو مگو می کردند. همین طور شوخی و جدی سرظرف شستن آن روز یکی به دو می کردند. یکی شان می گفت خسته ام. امروز خیلی خسته ام. این دفعه تو ظرف ها را بشوی! آن یکی جواب می داد اگر تو خسته ای من هم خسته ام. نوبت خودت است. خودت باید ظرف ها را بشویی! بگو مگو برنده نداشت و بدون نتیجه تمام شد. ظرف ها مانده بود و هر دو رفته بودند سراغ کار خودشان تا بالاخره یکی شان خستگی اش را در کند و خودش برود ظرف ها را بشوید.
اذان ظهر را که گفتند، چشم شان به آقا افتاده بود که می رود توی آشپزخانه، لابد طبق معمول برای وضو. اما وضوی آقا این بار خیلی طول کشیده بود؛ بیشتر از هر وقت دیگر. نگران شده بودند. رفتند سمت آشپزخانه که ببینند خدای نکرده اتفاقی برای آقا نیفتاده باشد. وارد آشپزخانه که شدند، خشک شان زد. آقا بود و آستین های بالا زده یک کپه ظرف شسته شده ترو تمیز. آقا که تعجب شان را دیده بود، لبخندی زده بود و گفته بود حرف هایتان را که شنیدم، احساس کردم که این دفعه نوبت من است که ظرف ها را بشویم.[1]
امید است که به برکت سالروز ازدواج ملکوتی امام علی(ع)و فاطمه زهرا(س)تمام جوانان زندگی شاد و خرم و با صفایی با همسرانشان داشته باشند و همیشه سبک زندگی خود را از این بزرگان بگیرند.
پی نوشت:
[1]برگرفته از کتاب «مهربان تر از نسیم» انتشارات ذکر
منابع:
پایگاه اطلاع رسانی حوزه
سایت خراسان رضوی
سایت شهید آوینی
سایت مرکز ملی پاسخگویی
تهیه و فرآوری:جواد دلاوری-گروه حوزه علمیه تبیان
زهد در دنیا و نور باطن
منابع مقاله:
کتاب : تفسیر و شرح صحیفه سجادیه، جلد نهم
نوشته: حضرت استاد حسین انصاریان
زهد در دنیا
بهرهگیرى از دنیا و آنچه كه از این سفره گسترده بر انسان حلال است، به نحوى كه آبروى انسان را محفوظ بدارد، و اهل و عیال برابر شأنشان در گشایش باشند، و از این طریق آخرت انسان آباد گردد، امرى است مشروع و طبیعى و ممنوع نمودن خویش از دنیا و نعمتهایى كه در آن قرار دارد، مسئلهاى است خلاف شرع و برنامهاى است غیر طبیعى، و اگر كسى به نیّت رسیدن به كمالات ملكوتى و مقامات معنوى خود را از امور دنیا و كسب و كار و معیشت و بهره برى از نعمتهاى الهى و الطاف ربانى محروم سازد، باید بداند كه این برنامه علت رسیدن به مقامات الهى و میدان قرب حق نیست، بلكه محرومیت صرف است، و تحمّل زجر و مشقت بیهوده و بى ثواب، و آنان كه زهد را به این معنا گرفتهاند مرتكب اشتباه و خطا شدهاند.
زهد آن چنان كه از معارف الهى و قواعد اسلامى، و روایات نورانى استفاده مىشود امرى قلبى و حقیقتى باطنى است كه نسبت به امور حرام و برنامههاى باطل جنبه بازدارندگى دارد.
كسى با توفیق حق و عنایت الهى، قلب خود را منور به نور زهد مىكند كه از حلال خدا به اندازه استفاده مىكند، و از حرام الهى مانند گوسپند از گرگ فرار مىنماید، و مازاد درآمد خود را در جائى كه خداوند مهربان مقرر فرموده، خرج مىكند.
زاهد كسى است كه قانع به حلال حق، و خوددار از حرام الهى، و در صرف مال و ثروت در راه خدا، انسانى سهل و آسان است. زهد از اخلاق انبیا و امامان و اولیاى خاص الهى و طالبان سعادت دنیا و آخرت است.
بدون زهد نمىتوان سالم زیست، و دامن از حرام الهى پاك داشت.
هوای نفس در برابر توحید
هوای نفس در برابر توحید است:
(أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ)
مردم چه نیازی دارند به معبود باطل تکیه کنند. خدا که همة امور مردم را در دنیا و آخرت به بهترین وجه اداره میکند. آدمی یك اشتباه در مقابل معبود باطل میکند، دودمانش را به باد میدهند. آن وقت مردم در برابر پروردگار، چهل سال گناه میکنند و در یک خلوت، اشکی میریزند و به پروردگار میگویند اشتباه کردیم:
(قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لاتَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً)[12]
به هیچ کس هم نمیگوید: عقب ماندی؛ برو! به هیچ کس هم نمیگوید: چون دیر آمدی، قبولت نمیکنم. چون گناهت سنگین است، آمرزیده نمیشوی. اصلاً این سخنان در حریم معبود حق نیست. حق فقط میگوید: اصلاحگری، حکمت، عدالت، رحمت، رزاقیت و ربوبیت. این ارادة معبود حق است. با خدا خیلی به انسان خوش میگذرد؛ و با غیرخدا، به معنای واقعی خوش نمیگذرد.
بی خانمـانی از سـر کـویت کجـا روم
دولت در این در است از این در کجا روم
محـروم هــر قبیلـه و مطرود هـر دیار
بـی دولتـی کـزین در دولت سـرا روم
چشم و چراغ ماست شبافروز عارضت
آن روز ظلمت است که از چشم ما رود
جایی که بیذوق تو بخشند مباح نیست
گامی که در طریق غیرتو باشد خطا رود
از سلطنت چـه کم شـود آن پادشـاه را
کز مـرحمت بـه پرسش حال گـدا رود
امامان و توحید خداوند
فرازهای زیارت جامعه کبیره متون اصیل امام شناسی اصیل است در مقالات گذشته به شرح بخشی از فرازهای این زیارت عمیق پرداختیم و اینک به شرح جمله «والمخلصین فی توحید اللّه» می پردازیم.
سلام بر شما که گواه اخلاص در توحید خداوند دارید.
توحید ذات مقدّس ربوبی از اساسی ترین معارف الهی است که امامان علیهم السلام هم در تبیین نظری آن و هم در تجلّی به اخلاص در آن در صدرند، نه در تبیین مسئله توحید و نه در اخلاص در آن کسی به پای معصومین(ع) نمی رسد.
«توحید» مسئله ای است که اولین عنوان دعوت همه انبیاء است: «ولقد بعثنا فی کل امة رسولاً انا اعبدوا اللّه واجتنبوا الطاغوت؛(1) تحقیقاً در هر امتی پیامبر فرستادیم تا به آنها بگوید که خدا را بندگی کرده از طاغوت اجتناب کنید.»
«توحید» خدا و یگانگی حضرتش در حوزه ذات و صفات و افعال عبادت و خوف و رجا و... مهم ترین دستاورد رسالت انبیاء است. «و ما امروا الّا لیعبدوا الهاً واحداً؛(2) و دستور داده نشدند مگر برای آنکه خدای واحد را بپرستند.»
«توحید» مبنای تربیت اخلاقی و پرورش صفات انسانی در مکتب ماست زیرا که ریشه اخلاق همان اخلاص و پاکسازی دل از غیر خداست.
«توحید» است که درس خلوص نیّت به انسان می دهد، درس مبارزه با شرک در همه اشکال آن (هواپرستی، جاه پرستی، دنیاپرستی، شیطان پرستی و...) می دهد.
شرك، ظلم عظیم
قرآن مجید همة انسانها حتی انبیا و پیامبر اسلام را فقیر و محتاج خدا میداند. یعنی هیچ کس از خودش هیچ چیز ندارد. تأمینکنندة نیازهای شما خداست. بعد در قرآن مجید میفرماید:
(إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ)
زندگی کردن در پناه معبودان باطل یعنی از خدا بریدن و به معبود باطل تکیه کردن؛ كه این کار ظلم عظیم است. چون در فضای این ظلم، تمام پیشرفت به سوی كمال متوقف میشود و بشر، غلام حلقه به گوش معبود باطل میگردد و استقلال و رشد عقلی و رشد علمی پیدا نمیشود. تمام جنگهای دشمنان در دنیا، به دلیل روشن شدن چراغ تشیع در کرة زمین است که ریشه حقیقی تشیع، توحید واقعی است؛ توحید هم نفی شرک است.
اکنون جوانان بسیاری در دنیا به طرف توحید اهل بیت حركت میکنند.
اخلاق در معبود باطل
معبود باطل، اخلاق را در سه بخش جهت میدهد: اخلاق حیوانی؛ اخلاق سبعی؛ و اخلاق شیطانی.
باطل، باطن انسان را به حالات چهارپایان و شیطانی تبدیل میکند. این فرهنگ معبود باطل است.
این فرهنگ معبودی است که در برابر خدا بر پا شده است. حال یا خود انسان خواسته، یا یکی خود را در محور حیات او قرار داده و به او باورانده که من در زندگی نباشم، زندگی تو نمیچرخد.
کارگردان عالم، وجود ذات حق است. کلیدها همه در دست او است. باطلی که خود را باورانده که اگر من نباشم، ابداً زندگی تو نمیچرخد، دروغ و شرک است.
قلب جلوه گاه حق
قلبی که چراغدان توحید باشد، یقیناً از نظر رتبه در همة عالم هستی، با ارزشترین حقیقت است. قلبی که سرچشمة طلوع توحید است، ساختمان آن در آخرت، از ارزش بسیار عظیمی در قرآن برخوردار است.
قلبی که خورشید توحید بر آن تجلّی دارد، تمام وجود انسان را در تسخیر خود در میآورد و هر عضوی از اعضا، منشأ امور خیر بسیار سنگینی میشود. برای تحقق توحید، باید هر معبود باطلی نفی شود. این مسأله نكتة بسیار دقیقی است.
کلمه «اله» به معنای معبود است؛ یعنی موجودی که انسان در گردونة اطاعت و تسلیم شدن به خواستههای او و فرمانهای او قرار میگیرد. قرآن مجید معبود حق را فقط «الله» میداند و انسان چنانچه در مدار فرمانهای غیرخدا قرار گیرد، مشرک میشود.
انبیای الاهی فرستادگان خود حضرت حق هستند و تنها مسؤولیتی که بر عهدة ایشان بوده، این است كه (وَ داعِیاً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ)؛ مردم را به خدا دعوت میکردند و از جانب خدا مأمور بودند که مردم را به خدا پیوند دهند.
بنابراین در فرهنگ انبیا و ائمه:، فرمانی غیر از فرمان خدا نبوده است. همه (داعِیاً إِلَى اللَّهِ) بودند. آنان مردم را به خود نمیخواندند، که اگر این گونه بود، آنها هم معبود میشدند؛ ولی آنها فقط رسانندة پیامهای خدا هستند:
(الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لایَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ كَفى بِاللَّهِ حَسیباً)
انبیا: هیچ خوف و دغدغهای نسبت به غیرحق نداشتند. همة دغدغة آنان این بود که مسؤولیتی که خدا بر عهدهشان گذاشته بود، ادا کنند. مردم را از معبودهای باطل نجات دهند و به معبود حق كنند. از این رو معبود باطل، بت است که خود آدم میسازد و از او جهت میگیرد. لازم نیست که فرمان بت، لفظی باشد که معبود باطل بگوید به تو امر میکنم. همین که انسان در مدار جاذبة شیئی خلاف پروردگار قرار گیرد و مجذوبش شود و خود را هزینة او کند، این شرک و بتپرستی میشود.
در تاریخ بشر اگر كسی شریکی برای خدا قرار داده، شرک او شرک در اطاعت و عبادت بوده است. گروهی در دنیا با اطاعت از تمام فرمانهای فرعونیان، نمرودیان و قارونهایی که همه ضد خدا بودند، مشرک میشدند.
پیام قرآن مجید این است که اطاعت غیر از خدا، بشر را متحرکی میکند که او به طرف بینهایت کوچک شدن حرکت كند و تمام مقام انسانیت را نابود كند.
کودک نمازخوان ، بهترین عکس رویترز
|
به گزارش خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ خبرگزاری رویترز، عکسی از یک کودک در حال تقلید نمازخواندن در مسجدی در شهر استراسبورگ فرانسه را به عنوان بهترین عکس تولیدی خود انتخاب کرد.
این عکس روز چهارشنبه گذشته، نخستین روز ماه رمضان در فرانسه، گرفته شده بود.
این عکس، به طور گسترده ای از سوی کاربران شبکه های اجتماعی بازنشر شده بود.
رویترز روزانه 400 هزار تا 600 هزار کلمه خبر و گزارش خبری و به طور میانگین 1000 عدد عکس در روز تولید می کند و هر روز از میان عکس های تولیدی، بهترین را انتخاب می کند.
زمینهایى كه در سطح كره زمین هست، از نظر استعداد، تفاوت زیادى با هم دارند. قرآن مجید و نهج البلاغه در خطبه اول، در باب خلقت آدم، به این تفاوتها اشاره دارند.
زمینهاى سخت و شورهزار، ریگزار، پوشیده از رمل و زمینى كه استعدادش براى كار كشاورزى، استعداد متوسطى است و یا زمینى كه استعدادش صد در صد است، انواع مختلف زمین هستند.
پس بخشهایى از زمینها، آمادگى و استعداد كشاورزى ندارند و زمینهایى كه استعداد كشاورزى متوسط دارند و گاهى یك سال در میان، باید كاشته شوند و زمینهایى كه در سال چند بار، كشت شده و محصول مىدهند.
قرآن مجید از زمینهاى مستعد به «بلد طیّب» تعبیر كرده است:
« وَالْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ »[1]
پروردگار با بیان این مسائل مىخواهد مردم را بیدار كند؛ كه بدانید و بفهمید
در این عالم چه خبر است. یك مالك واقعى وجود دارد و بقیه شما مملوك هستید.
این مالك با احسان، رحمت و لطف به مملوك خویش نظر دارد و اگر مملوك را در اختیار خودش گرفته است، به خاطر این است كه از هر راهى محبتش را در عمل به او برساند.
محبتِ تنها كه فایدهاى ندارد. مثلاً كسى به دیگرى بگوید: دوستت دارم و فقط در این لفظ حبس باشد. هیچ كارى براى او نمىخواهد بكند. فقط دوستت دارم، این دوستى چه فایدهاى دارد و این محبت، با نبود آن چه فرقى مىكند؟ محبت خدا غیر از این كه معنوى است، در عمل نیز مىباشد.
معامله، بیع، خرید و فروش با این مالك، معامله حقّى است، چون در جاى خودش قرار مىگیرد و معامله با غیر او، معامله باطلى است و خدا هرگز بناى امضا كردن معامله باطل را ندارد.
اگر من بروم و از جانب مالك با كسى معامله كنم، این را «بیع فضولى» مىگویند، یعنى بیعى كه بدون اجازه مالك انجام گرفته كه تمام فقها مىفرمایند: اگر مالك فهمید و این بیع را اجازه داد، این بیع بعد از اجازه او صحیح است. اما اگر اجازه ندهد، آن بیع باطل و باید به هم بخورد.
در معامله با مالك واقعى، چون همه چیز مملوك اوست؛ بدن، مال، زمین، خون، قلب، زن، فرزند، نعمتهایى كه در اختیار ماست، همه براى اوست. اگر من با غیر او معامله كنم، این معامله بیع فضولیى است كه تا ابد از طرف مالك ـ خدا ـ اجازهاش صادر نمىشود تا معامله صحیح باشد. وقتى معامله باطل بود و مالك اجازه صحّت آن را نداد، قابل قبول او نیز نخواهد بود.
این «اذن ربّه» در كنار «بلد طیّب» مسأله قابل توجهى است. زمین پاك، یعنى داراى استعداد كامل، اما زلف آن گره خورده به اذن پروردگار است، نه «اذن اللّه،
اذن الرحمن، و اذن الرحیم» ربّ یعنى مالكى كه لحظهاى از پرورش دهى ساكت و آرام نیست. مالكى است كه مملوك را رها نكرده و نمىكند و تا ابد نیز رها نخواهد كرد.
این كه مملوك را در اختیار دارد، یعنى با رحمت، لطف، محبت و كرامت در اختیار دارد. این اختیار، اختیار زیبایى است، چون مملوك را در اختیار دارد، فقط براى این كه عنایات، الطاف و احسانش را از هر راهى كه قرار داده، یا صلاح مىداند و یا اراده مىكند به او برساند. چون رسیدن احسان او به مملوك، از یك راه و یك جاده نیست.
امین به کسی گفته می شود که به مال و عرض و ناموس کسی خیانت نکرده باشد رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در دوره جاهلیت و آغاز اسلام در امانت داری آنچنان مشهور بود که او را به محمد امین لقب دادند. در برابرش کلمه خائن وجود دارد و به کسی اطلاق می گردد که به نوعی در مال و عرض و مقام و موقیعت شخصی خیانت روا داشته باشد.
دانمشندان ادبیات عرب کلمه امین را که صفت مشبهه است به کسی اطلاق می کنند که صفت امانت داری او ثابت بوده و سالیان سال هرگز از او خیانت دیده نشده باشد و کلمه خائن که اسم فاعل است دلالت بر حدوث می کند یعنی اگر شخصی در تمام عمرش یک بار خیانت کرده باشد باو خائن می توان اطلاق کرد با این که به یک بار امانت داری نمی توان کلمه امین را به کار برد.
حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ پس از درخواست تشکیل محکمه داوری گفت: «ذلک لیعلمَ أنِّی لَم اَخُنهُ بالغیبِ».[1]
این کار را انجام دادم تا عزیز مصر بداند من در پنهان به زنی خیانت نکردم.
بدیهی است این امانت داری راجع به ناموس بود در موارد دیگری از قرآن درباره ی همسر نوح و لوط پیامبر آمده که آن دو نسبت به مقام نبوت و پیامبری همسرانشان خیانت روا دانسته افشا گری کرده اطلاعات و اخبار را در اختیار دشمنان قرار می دادند.
خداوند می فرماید:
و همچنین در سایر امورى كه منسوب به او باشد و به بدى یاد شود كه اگر آن را بشنود ناخوشش آید.
از خصلت های بسیار زیبا و پسندیده، امانتداری و بازگرداندن بموقع و همراه با حفظ سلامت امانت است. معمولاً انسان در زندگی به انسان های امین نیازمند می شود، تا مال، وسیله، راز یا مطلب مهمی را نزد آنها به امانت بسپارد. امانت گذاری ناشی از اعتماد به امانت گیرنده است. حفظ امانت دیگران، مراعات اعتماد آنها و احترام به احساسات پاك انسانی است.
امانتداری در اسلام
همه ادیان مقدس الهی، خصوصاً اسلام در تقویت این صفت نیك توصیه های فراوان كرده اند. قرآن مجید می فرماید:
«إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها»[1]
همانا خداوند به شما فرمان می دهد كه امانت ها را به اهل آن بدهید.
حضرت امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:
«ان الله عزوجل لم یبعث نبیاً الا بصدق الحدیث و اداء الامانه الی البر و الفاجر»[2]
خداوند هیچ پیامبری را بر نیانگیخته، جز به راستگویی و ادای امانت به نیكوكار و بدكار.
تواضع آن است كه انسان، خود را از كسانی كه در جاه و مقام از او پایین ترند، برتر نداند و نیز به معنای شكسته نفسی و افتادگی آمده است كه آدمی خود را از دیگران بالاتر نبیند.[1]
ریشه تواضع «وضع» است به معنای خویش را كوچك نشان دادن، در مقابل «تكبر» كه خود را بزرگ دانستن است.[2]
باید توجه داشت كه مفهوم تواضع به معنای كوچكی كردن و به دیگران ارج نهادن است، نه آنكه تواضع خود را خوار كردن و زیر بار ذلّت رفتن باشد، تواضع اقدامی است كه انسان داوطلبانه در برابر دیگران به خاطر امتیازاتی كه در آنان احساس می كند، انجام می دهد، ممكن است فردی خود را برابر دیگران از جهتی یا جهاتی دارای امتیاز ببیند، برای اینكه مبادا به غرور و تكبر مبتلا شود باید به جهات امتیاز خود توجه نكند، بلكه به امتیازهای دیگران، حتی احتمال پاره ای امتیازات در آنان توجه كند و به خاطر همان جهات امتیاز، فروتنی كند؛ اما ذلّت امری است كه معمولاً از ناحیه دیگران تحمیل می گردد، و در ذلّت، فردِ ذّلت پذیر تحقیر می شود، اگر تواضع با ذلت همراه شود، مردود است.
با این وجود علمای اخلاق بیش از آنكه پیرامون ابعاد نفسانی و آثار فردی این دو صفت بحث كنند، درباره آثار اجتماعی آنها سخن گفته اند. چرا كه این دو از اوصاف اولیه نظامهای حكومتی و بیانگر وضع امنیت و آسایش مردم در روزگار سیستم اجتماعی و حكومتی عادلانه و یا ظالمانه است.
روایاتی نیز كه از ائمه معصومین ـ علیهم السّلام ـ نقل شده، نشانگر اهمیت اجرای عدل و پرهیز از ظلم از جانب حكّام و متصدیان امور و مردم است.
در این درس به سیری گذرا در آیات و روایات می پردازیم. به امید آنكه قدمی هر چند كوتاه در راه آراستن هر چه بیشتر فرد و جامعه به زیور عدل باشد.