السلام علیك یا ابامحمد یا حسن بن
علی علیه السلام
السلام
علیکم یا اهل بیت النبوه علیهم السلام
عبدالله
بن حسن چون از شجره امام حسن علیه السلام بود جگر داشت رفت،كی قدرت داشت توی اون وضعیت
بره، مردهاش میترسند.این زخم های روی بدن عبدالله از همون آتیش كوچه ی بنی هاشم
بوده،لذا وقتی تیر به قلب ابی عبدالله هم زدند،مقتل خوارزمی سُنی میگه:امام حسین
علیه السلام فرمود: والله قتلنی.....و..... (دومی و اولی
لعنت الله علیهم ) این را خوارزمی در مقتلش می نویسد. عبدالله اول صدا زد
واعما(وای عمو) و بعد صدا زد وا اُما(وای مادر) در چه زمانی صدا زده؟ امام صادق
علیه السلام نشسته بود توی خونه دیدند زنی دوید گریه كنان اومد، فرمود :چی شده
؟گفت:آقا جان الان توی بازار یه زن داشت راه میرفت،پاش لیز خورد، خورد زمین،گفت:
خدا لعنت كنه قاتلا ن حضرت زهرا سلام الله علیها رو،چرا این حرف رو زد؟چون خورد
زمین،شنیده حضرت زهرا سلام الله علیها خورده زمین، این بچه هم دستش جدا شده،اون
وقت مادرش تو خیمه رو صدا میكنه؟امشب مهمان امام حسن و امام حسین علیهم السلام
هستیم،از امام حسن علیه السلام سئوال كردند:آقاجان چرا اینقدر پیر شدید؟ سخت ترین
لحظات عمرتان کی بود؟ فرمود اون لحظه که دستم تو دست مادرم بود تو کوچه مادر سیلی
خورد.
اَلسَّلامُ
عَلیَ الْمنحورُ فی الوَری.
سلام
بر آنكه سرش را از قفا بریدند
هر کس دلش به کرببلا مبتلاتر است
در خیمه گاه سینه او کربلاتر است
هیأت برایم از همه جا خوبتر ولی
حال و هوای کرببلا با صفاتر است
ما با شب و بلا وغم آشنا ولی
شام وغم وبلای حرم آشنا تر است
وقتی برای کرببلا گریه میکنیم
آری دعای فاطمه ما را سزاتر است
در شعله غمش همه دلها که سوختند
آن دل که شعله ورتر بشود کیمیاتر است
آتش گرفته ای که مَحرم به او شوی
مُحرم در آتش وغم بالاتراست
ما پیکر مقطع الاعضا ندیده ایم
هرچه بیان کنیم از آن بوریاتر است
مارا خلیل روضه ارباب خواستند
این انتصاب از همه مارا رواتر است.
دو شب
توی محرم ما میریم گودال یكی عاشوراست،یكی هم امشب،تو بغل مادر بود جگر باباش امام
حسن علیه السلام پاره شد، شب عاشورا همه دارند حرف میزنند، این بچه از سروکول ابی
عبدالله بالا میره،عزیز كرده ی حسین است،كسی بهش حرف نمیزنه،آرام آرام اشک عمو رو
پاک میکنه ،دید قاسم داداشش حرف زد، وقتی عمو به قاسم فرمود :فردا به بلای عظیم تو
را میکشند،عمو با همه حرف زد الا من،مگه من سرباز نیستم براش، لذا وقتی دید علی
اصغر رو برد،فهمید كار رو باید انجام بده ،وقتی عمو شیر خوار رو سرباز حساب
میكنه،منم باید برم،عمو من مثل بابام تحمل ندارم،اسارات مادرم و عمه هامو ببینم،
منو با خودت ببر،من دق میكنم، دستش را به دستش بست زینب، فرمود :زینب جان این بچه رو دوره كنید،این
بچه نیاد ،این بچه بیاد میكشنش،توی كربلا دو تا طفل دویدند سوی گودال، تا صدای ابی
عبدالله رو شنیدند،اولیش یه بچه كوچیكتر بود،دوید از خیمه ها بیرون،یه نامردی گفت:الان
داغش رو به دل مادرش میگذارم،اون بچه رو به شهادت رساند ، عبدالله تا این صحنه رو
دید گفت: عمه من هم باید برم.
کشته ی دوست شدن در نظر مردان است
بس بلا بیشترش دور و برمردان است
یازده ساله ولی شوق بزرگان دارد
در دل کودک اینها جگر مردان است
همه اصحاب حرم طفل غرورش هستند
این پسر بچه ی خیمه پدر مردان است
بست عمامه همه یاد جمل افتادند
این پسر هر که باشد پسرمردان است
نیزه گرفتن که چنان چیزی نیست
دست بردست گرفتن هنرمردان است
بگذارید ببینند خودش یک حسن است
حبس در خیمه شدن برضررمردان است
گرچه ابن الحسنم پر شدم از ثارالله
بنویسید مرا یا بن ابی عبدالله
مصحف ما چه به هم ریخت تنت وای عمو
چقدر تیر نشسته به تنت وای عمو
همه ی رخت تو غارت نشده پاره شده
بسته یک پارچه با پا زدنت وای عمو
امدم تا که اجازه بدهی ویک یک
تیرها را بکشم از بدنت ای وای عمو
جان ندادی هنوز همه بالای سرت جمع شدند
چه شلوغ است سر پیرهنت وای عمو
آنقدر نیزه زیاد است نمیدانم چه
بکشم از بدنت یا دهنت وای عمو