1- قالَ الاْمامُ السجاد - علیه السلام - : ثَلاثٌ مَنْ كُنَّ فیهِ مِنَ الْمُؤمِنینَ كانَ فی كَنَفِ اللّهِ، وَأظَلَّهُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ فی ظِلِّ عَرْشِهِ، وَآمَنَهُ مِنْ فَزَعِ الْیَوْمِ الاْكْبَرِ:
مَنْ أَعْطی النّاسَ مِنْ نَفْسِهِ ما هُوَ سائِلهُم لِنَفْسِهِ، ورَجُلٌ لَمْ یَقْدِمْ یَداً وَرِجْلاً حَتّی یَعْلَمَ أَنَّهُ فی طاعَةِ اللّهِ قَدِمَها أَوْ فی مَعْصِیَتِهِ، وَرَجُلٌ لَمْ یَعِبْ أخاهُ بِعَیْب حَتّی یَتْرُكَ ذلكَ الْعِیْبَ مِنْ نَفْسِهِ.
«بحارالأنوار، ج 75، ص 141، ح 3»
امام سجاد - علیه اسلام - فرمود: سه حالت و خصلت در هر یك از مؤمنین باشد در پناه خداوند خواهد بود و روز قیامت در سایه رحمت عرش الهی می باشد و از سختی ها و شداید صحرای محشر در امان است: اوّل آن كه در كارگشائی و كمك به نیازمندان و درخواست كنندگان دریغ ننماید. دوّم آن كه قبل از هر نوع حركتی بیندیشد كه كاری را كه می خواهد انجام دهد یا هر سخنی را كه می خواهد بگوید آیا رضایت و خوشنودی خداوند در آن است یا مورد غضب و سخط او می باشد. سوّم قبل از عیب جوئی و بازگوئی عیب دیگران، سعی كند عیب های خود را برطرف نماید.
مناجات زین العابدین
وجود مقدّس حضرت سجّاد علیه السّلام، در تمام لجظات عمرش در مناجات و دعا بود، مسئله غرق بودنش در دعا و مناجات آنقدر عجیب است، كه در هر كجا و در هر زمان نام مقدّسش برده شود; گریه و زارى، اصرار و الحاح، دعا و مناجات به ذهن شنونده تداعى مى كند.مناجات خمس عشر، دعاى بسیار بسیار عرفانى ابوحمزه ثُمالى در سحر ماه مبارك رمضان، قطعاتى از زیارت امین اللّه و پنجاه و چهار دعاى «صحیفه» دونمائى از حالات درون آن حضرت، و نورانیّت قلب و جان آنجناب است.
البتّه شرح مناجات خمس عشر و دعاى ابوحمزه، و سایر مناجاتهاى حضرت كه در «مصباح» كفعى و «زاد المعاد» و «مفاتیح» محدّث قمّى و دیگر كتب ادعیه آمده، توفیق خاصّى از ناحیه حضرت معبود لازم دارد و وقت وسیعى كه بتوان از عهده آن برآمد.
این مسكین افتاده، و مستكین درمانده، و عاجز وامانده، و سیه روى عمر از دست داده، آرزو دارد وجود مقدّس حضرت حقّ توفیق تفسیر تمام دعاهاى وارده از حضرت سجّاد علیه السّلام، این چشمه جوشان حكمت، و این منبع فیّاض رحمت را به او عنایت فرماید. دراین قسمت به چند بخش از مناجاتهاى آنجناب اشاره مى شود، باشد كه ما منغمران در چاه طبیعت، و گرفتار ذلّت و شیطنت، در این مسیر الهى قرار بگیریم.
مسئله نماز حضرت زین العابدین علیه السلام از عجایب برنامههاى روزگار است، احدى در عالم طاقت نماز آن حضرت را- جز آنان كه در حقیقت و هویت وجودى با او یكى بودند- نداشت.
آن جناب در هر شبانهروز، هزار ركعت نماز مىخواند و چون وقت نماز مىرسید، بدنش را لرزه مىگرفت و رنگش زرد مىشد و چون به قرائت [مالِكِ یَوْمِ الدِّینِ] «1» مىرسید آنقدر آن را تكرار مىكرد كه نزدیك بود قالب تهى كند «2». شبها را پس از مختصرى خواب، در حدى كه بدن مباركش در تعب نیفتد به عبادت مىگذراند و روزها را غرق نور عبادت بود.
تمام ماه رمضانش از پس آن همه نماز به دعا و تسبیح و استغفار مىگذشت و براى خود كیسهاى چرمى داشت كه تربت پاك حضرت سیدالشهدا علیه السلام را در آن ریخته بود و به گاه سجده بر آن تربت پر قیمت سجده مىكرد.
امام صادق علیه السلام مىفرماید:
گوشهاى از اخلاق حضرت امام زین العابدین علیه السلام
پاسخ ناسزا
مردى از خاندان امام زین العابدین علیه السلام بالاى سر حضرت ایستاد و بر ضد حضرت فریاد كشید و به آن بزرگوار ناسزا گفت! حضرت یك كلمه جواب او را نداد تا آن مرد به خانهاش باز گشت.
حضرت پس از رفتن او به همنشینان فرمود: شنیدید این مرد چه گفت؟
من دوست دارم با من بیایید تا پاسخ مرا به او بشنوید، گفتند: همراهت مىآییم و ما دوست داشتیم به او بگوید، حضرت كفش به پا كرده، به راه افتاد و مىگفت:
«... وَ الْكاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» «1».
صبر و تواضع امام زین العابدین علیه السلام
كاربردترین حال اخلاقى تواضع است.
عموزاده در مسجد به امام زین العابدین علیه السلام توهین كرد، مردم به طرف او هجوم آوردند و از امام خواستند كه او را ادب كنند، به امام گفتم: تا كى مىخواهى صبر كنى؟ بىادبى و بىتربیتى را دیدى. فرمود: صبر نمىكنم. مىروم تلافى مىكنم.
دستها به طرف خنجرها رفت و مشتها گره شد، پنج شش نفر دنبال زینالعابدین علیه السلام رفتند تا از امام حمایت كنند، مردم با خود مىگفتند: به امام توهین مىكند. در مسجد صداى خود را بلند مىكند، هركس حرفى مىزند، دیدند زین العابدین علیه السلام زیر لب حرفهایى مىزند، ایشان چه نقشهاى دارد؟ اما بعد متوجه شدند كه امام با خود این آیه را تلاوت مىكند،
«وَ الْكاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ»
جلوى در خانه عموزاده رسیدند، پسر حضرت مجتبى علیه السلام، در زدند، خادم در را باز كرد، فرمود: عمو زادهام تشریف دارند، عرض كرد: بله، فرمود: اگر مىشود او را صدا كنید، امام علیه السلام فرمود: عموزاده جان، آنچه در مسجد فرمودى اگر در من هست، خدا مرا ببخشد، اگر در من نیست، اشتباه شده، خدا شما را ببخشد. «1» به دست و پاى زین العابدین افتاد، حضرت او را بلند كرد، گفت: من اشتباه كردم. تواضع و سینه سپر نكردن بسیار خوب جواب مىدهد.
به فرمایش رسول خدا توجه كنید، من توضیح نمىدهم، فقط متن را مىخوانم و رد مىشوم.
كسى كه با خدا معامله كند، هم براى خدا تواضع كند و هم براى مردم،
«من تواضع للّه رفعه الله ومن تكبّر خَفَضَهُ الله» كسى كه براى خدا و مردم سینه سپر كند، خدا پوزه او را به خاك مىمالد، و تا به حال خیلىها را به خاك مالیده است:
«ومن اقتصد فى معیشته رزقه الله»
كسى كه در زندگى مادى میانه رو باشد، در خرج و هزینهها، افراط و تفریط نكند، پیغمبر صلى الله علیه و آله مىفرماید: درِ روزى خدا به روى او باز است:
«ومن بَذَّرَ حرمه الله»
كسى كه اهل اسراف است، خدا هم از او جدا مىشود. مىفرماید: حالا كه مىخواهى رزق و روزى مرا حرام كنى، به چه دلیل به تو بدهم، جلوى او را مىگیرم:
«ومن أكثر ذكر الموت أحبّه الله»
و هر كس زیاد به یاد دنیاى بعد از خود باشد، محبوب خدا مىشود.
قدرت و اراده امام زین العابدین علیه السلام
امام باقر علیه السلام مىفرماید: نوجوان ده دوازده ساله بودم، پدرم حضرت زین العابدین علیه السلام با بودن در آن حادثه عظیم كربلا كه كوهها را از بین مىبرد، قسمتى از شب، كیسهاى را از خرما، لباس و پول پر مىكرد و روى شانه خود مىگرفت و در خانه مستحقهاى مسلمان شیعه و سنى و یهودى و مسیحى، مىگذاشت و بر مىگشت. مقدارى مىخوابید و بقیه آن را به نماز شب، گریه، دعا و مناجات مىگذراند، بعد اذان مىگفت ونماز صبح را مىخواند و بعد از نماز صبح، صورت مبارك را روى خاك مىگذاشت، خاكى كه از كنار قبر أبى عبدالله آورده بود، هزار مرتبه در سجده مىگفت:
«الهى عبیدك بفنائك، مسكینك بفنائك، فقیرك بفنائك» «2» آفتاب هم كه طلوع مىكرد سر زمین مىرفت و كشاورزى مىكرد، و به خانه بر مىگشت، دوباره شروع به عبادت مىكرد، یك روزى در اتاق را باز كردم و رفتم كنار دیوار نشستم و او را نگاه مىكردم، دیدم كه بسیار گریه مىكند.
چقدر انسان باید قدرت و توان داشته باشد، كه كربلا را ببیند، و بعد از آن واقعه شبها بار به دوش بكشد، بعد از آن در نماز شب گریه و هزار بار تكرار ذكر كند و بعد در طول روز مشغول كشاورزى شود و دوباره برگردد و مشغول عبادت شود.
امام باقر مىفرماید: «3» او مشغول عبادت بود و من هم بلند بلند گریه مىكردم. وقتى پدر سلام نماز را داد، فرمود: فرزندم، چرا گریه مىكنى؟ گفتم دلم براى شما مىسوزد، چقدر كار، خدمت، عبادت و سجده مىكنید، مگر این بدن چقدر انرژى دارد؟ فرمود: عزیز دلم، روى طاقچه، كتابى است آن را بردار بیاور. كتاب را آوردم و به پدر دادم، باز كرد و جلوى من گذاشت، فرمود: در این صفحات، عبادات و خدمات جدّم على علیه السلام نوشته شده است. عزیز دلم، اگر بخوانى، آن وقت به من نمىگویى چقدر خودت را به زحمت مىاندازى، من كجا و على كجا؟
عمل صالح، ضعف خلقتى انسان را جبران مىكند. انسان با تمرین عمل صالح، عبادات، خدمت به خلق خدا و اخلاق خوش به توان عجیبى در دنیا و آخرت خواهد رسید. «من كان لله كان الله له» «4» ولى باید به این معنا آگاه باشیم كه همه این امور، خدمتها و عبادات در صورتى از افق وجود انسان طلوع مىكند كه انسان نسبت به خدا و خلق خدا متواضع و فروتن باشد. وقتى خداوند مىفرماید: نماز بخوانید و روزه بگیرید، شانه بالا نیندازید، با كمال خاكسارى اطاعت نمایید؛ زیرا اگر مقام تواضع نباشد،
«إِنَّها لَكَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِینَ» «5»
نماز، روزه، خدمت و احسان براى انسان سنگین است، وقتى سنگین شد، با داشتن تكبر قبول نمىكند، با كبر از مجموع آثار عمل صالح خودش را محروم مىكند.
وقتى از اویس مىپرسد تو كه پیغمبر صلى الله علیه و آله را ندیدى، از فرهنگ، آئین و مدرسه او چه بهرهاى بردى؟ مىگوید: هشت بهره، بهره اول: «طلبتُ الرفعة» رسیدن به قلّه مقام، درجات الهى و كمالات انسانى را جستجو كردم، دیدم دین و فرهنگ او مرا راهنمایى كرده،
«فوجدتها فى التواضع»
این مقام و رفعت را با تواضع و فروتنى، مىشود به دست آورد.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- آل عمران (3): 134؛ «و خشم خود را فرو مىبرند، و از [خطاهاىِ] مردم در مىگذرند؛ و خدا نیكوكاران را دوست دارد.»
(2)- بحار الأنوار: 46/ 75، باب 5، حدیث 66؛ « [الإرشاد] عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ التَّمِیمِیِّ قَالَ سَمِعْتُ شَیْخاً مِنْ عَبْدِ الْقَیْسِ یَقُولُ قَالَ طَاوُسٌ دَخَلْتُ الْحِجْرَ فِی اللَّیْلِ فَإِذَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیه السلام قَدْ دَخَلَ فَقَامَ یُصَلِّی فَصَلَّى مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ سَجَدَ قَالَ فَقُلْتُ رَجُلٌ صَالِحٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ الْخَیْرِ لَأَسْتَمِعَنَّ إِلَى دُعَائِهِ فَسَمِعْتُهُ یَقُولُ فِی سُجُودِهِ عُبَیْدُكَ بِفِنَائِكَ مِسْكِینُكَ بِفِنَائِكَ فَقِیرُكَ بِفِنَائِكَ سَائِلُكَ بِفِنَائِكَ قَالَ طَاوُسٌ فَمَا دَعَوْتُ بِهِنَّ فِی كَرْبٍ إِلَّا فُرِّجَ عَنِّی.»
(3)- إعلام الورى بأعلام الهدى: 260، الفصل الرابع؛ «دَخَلَ أَبُو جَعْفَرٍ ابْنُهُ علیه السلام عَلَیْهِ فَإِذَا هُوَ قَدْ بَلَغَ مِنَ الْعِبَادَةِ مَا لَمْ یَبْلُغْهُ أَحَدٌ فَرَآهُ قَدِ اصْفَرَّ لَوْنُهُ مِنَ السَّهَرِ وَ رَمِدَتْ عَیْنَاهُ مِنَ الْبُكَاءِ وَ دَبِرَتْ جَبْهَتُهُ مِنَ السُّجُودِ وَ وَرِمَتْ سَاقَاهُ مِنَ الْقِیَامِ فِی الصَّلَاةِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام فَلَمْ أَمْلِكْ حِینَ رَأَیْتُهُ بِتِلْكَ الْحَالِ مِنَ الْبُكَاءِ فَبَكَیْتُ رَحْمَةً لَهُ وَ إِذَا هُوَ یُفَكِّرُ فَالْتَفَتَ إِلَیَّ بَعْدَ هُنَیْئَةٍ مِنْ دُخُولِی فَقَالَ یَا بُنَیَّ أَعْطِنِی بَعْضَ تِلْكَ الصُّحُفِ الَّتِی فِیهَا عِبَادَةُ عَلِیٍّ فَأَعْطَیْتُهُ فَقَرَأَ مِنْهَا یَسِیراً ثُمَّ تَرَكَهَا مِنْ یَدِهِ تَضَجُّراً وَ قَالَ مَنْ یَقْوَى عَلَى عِبَادَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام وَ كَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیه السلام إِذَا تَوَضَّأَ اصْفَرَّ لَوْنُهُ فَقِیلَ لَهُ مَا هَذَا الَّذِی یَغْشَاكَ فَقَالَ أَ تَدْرِی لِمَنْ أَتَأَهَّبُ لِلْقِیَامِ بَیْنَ یَدَیْه.»
(4)- بحار الأنوار: 82/ 319، باب 36؛ «أنه من كان لله كان الله له.»
(5)- بقره (2): 45؛ «بىتردید این كار جز بر كسانى كه در برابر حق قلبى فروتن دارند دشوار و گران است.»
قالَ السجّادُ (ع): اِنَّ اَحَبَّکُمْ اِلىَ اللَّهِ اَحْسَنُکُم عَمَلاً، وَاِنَّ اَعْظَمَکُمْ عِنْدَاللَّهِ عَمَلاً اَعْظَمَکُمْ فیما عِنْدَ اللَّهِ رَغْبَةً محبوبترین شما نزد خداوندمتعال، نیکوکارترین شما است و عظیم کارترین شما نزد خداوند متعال، راغبترین شما به عبادات الهى است |
نام: على.
کنیه: ابوالحسن و ابومحمد.
القاب: زین العابدین، سید الساجدین، سجّاد، زکىّ، امین و ذوالثفنات.
به خاطر عبادت زیاد و سجدههاى طولانىِ امام زین العابدین (ع)، پینهاى در پیشانىاش بسته بود. از این رو، به وى «ذوالثفنات» لقب دادند.
منصب: معصوم ششم و امام چهارم شیعیان.
تاریخ ولادت: نیمه جمادى الثانى سال 38.
در مورد تاریخ ولادت آن حضرت، اختلاف است. غیر از تاریخ مزبور، مورخان روز و ماه ولادت آن حضرت را، پنجم شعبان یا نیمه جمادى الاولى یا هفتم شعبان و یا نهم شعبان ذکر کردهاند. در مورد سال ولادت آن حضرت نیز برخى سال 37 و برخى سال 36 هجرى را ثبت کردهاند.
امام زین العابدین (ع) دو سال پیش از شهادت امیر المؤمنین، على بن ابىطالب(ع) چشم به جهان گشود.
محل تولد: مدینه مشرفه، در سرزمین حجاز (عربستان سعودى کنونى). برخى مورّخان گفتهاند که محل تولد آن حضرت در کوفه بوده است؛ زیرا در آن هنگام، همه افراد خانواده امام على (ع) در کوفه به سر مىبردند.
نسب پدرى: امام حسین بن على بن ابىطالب (ع).
نام مادر: شهربانو، یا شاه زنان، دختر یزدگرد سوم، آخرین پادشاه از سلسله ساسانیان در ایران که در زمان خلافت امام على (ع) (و به قولى در عصر خلافت عمر یا عثمان) به اسارت مسلمانان در آمده و با اختیار خویش، همسرىِ امامحسین (ع) را پذیرفت. این بانوى بزرگ در ایام نوزادى امام زین العابدین(ع) درگذشت.
مدت امامت: از زمان شهادت پدر بزرگوارش امام حسین (ع)، در محرم سال 61 تا محرم سال 95 هجرى، به مدت 34 سال.
تاریخ و سبب شهادت: دوازدهم (یا هیجدهم یا بیست و پنجم) محرم سال 95 (یا 94) هجرى، در سن 55 سالگى، به خاطر زهرى که ولید بن عبدالملک به آن حضرت خورانید.
محل دفن: قبرستان بقیع، در مدینه مشرفه، در جوار قبر عمویش، امام حسن مجتبى (ع).
هم اکنون قبور مشرفه چهار امام معصوم(ع)، امام حسن مجتبى(ع)، امام زینالعابدین(ع)، امام محمد باقر(ع) و امام جعفر صادق(ع) در کنار هم مىباشد.
همسران: فاطمه، دختر امام حسن مجتبى و چند ام ولد.
فرزندان
الف) پسران: 1. امام محمد باقر (ع). 2. زید شهید. 3. عبدالله باهر. 4. عمر أشرف. 5. حسین اکبر. 6. عبدالرحمن. 7. عبید الله. 8. سلیمان. 9. حسن. 10. حسین اصغر. 11. علىاصغر. 12. محمد اصغر.
ب) دختران: 1. خدیجه. 2. فاطمه. 3. علیّه. 4. ام کلثوم.
اصحاب: اسامى تعداد زیادى از مؤمنان، شیعیان و محبان اهل بیت(ع) در زمره اصحاب و یاران امام زین العابدین (ع) آمده است که در این جا به نام برخى از آنان اشاره مىگردد:
1. جابربن عبدالله انصارى.
2. عامر بن واثله کنانى.
3. سعید بن مسیّب.
4. سعید بن جهان کنانى.
5. سعید بن جبیر.
6. محمد بن جبیر.
7. ابو خالد کابلى.
8. قاسم بن عوف.
9. اسماعیل بن عبدالله بن جعفر.
10. ابراهیم بن محمد حنفیه.
11. حسن بن محمد حنفیه.
12. حبیب بن ابى ثابت.
13. ابو حمزه ثمالى.
14. فرات بن أحنف.
15. جابر بن محمد بن ابى بکر.
16. ایوب بن حسن.
17. على بن رافع.
18. ابو محمد قرشى.
19. ضحاک بن مزاحم.
20. طاوس بن کیسان.
21. حمید بن موسى.
22. أبان بن تغلب.
23. سدیر بن حکیم.
24. قیس بن رمانه.
25. همامبن غالب (مشهور به فرزدق شاعر).
26. عبدالله برقى.
27. یحیى بن ام طویل.
زمامداران معاصر
1. امیر المؤمنین على بن ابىطالب (ع) (40-35 ق.).
2. امام حسنمجتبى (ع) (41-40 ق.).
3. معاویة بن ابى سفیان (60-35 ق.).
4. یزید بن معاویة (64-60 ق.).
5. معاویة بن یزید (64-64 ق.).
6. عبدالله بن زبیر (73-64 ق.).
7. مروان بن حکم (65-64 ق.).
8. عبدالملک بن مروان (86-65 ق.).
9. ولید بن عبدالملک (96-86 ق.).
از میان زمامداران فوق، ردیفهاى اول و دوم از خاندان بنى هاشم، سوم، چهارم و پنجم از خاندان بنىامیه و از تیره ابوسفیان، ششم از آل زبیر و هفتم، هشتم و نهم از خاندان بنىامیه و از تیره حکم بن عاص هستند. از میان آنان امام على بن ابىطالب(ع) دادگرترین و شایستهترین فردى بود که پس از پیامبر اکرم (ص) به زمامدارى مردم رسید. زمامدارىِ کوتاه مدت وى الگو و سرمشق همه حکومتهاى صالحى است که پس از او پدید آمده و یا در آینده محقق مىگردند.
رویدادهاى مهم
1. وفات شهربانو، مادر امام زین العابدین (ع) به هنگام تولد آن حضرت، در سال 38 هجرى.
2. شهادت امام على (ع) در دو سالگى و شهادت امام حسن مجتبى (ع) در سیزده سالگىِ امام زین العابدین (ع).
3. همراهىِ امام زین العابدین (ع) با پدرش، امام حسین (ع)، در عدم بیعت با یزیدبن معاویه و حرکت اعتراضآمیز از مدینه به مکه، در رجب سال 60 هجرى.
4. همراهىِ امام سجاد (ع) با کاروان حسینى در حرکت از مکه به کربلا، درذىحجه سال 60 هجرى.
5. حضور امام زین العابدین در نهضت خونین کربلا، در سن 23 سالگى.
6. ابتلاى امام زین العابدین (ع) به بیمارىِ شدید، در روز عاشورا، و عدم توانایىِ جهاد در راه خدا.
7. تحمل مصیبت شهادت امام حسین (ع) و یاران و اصحاب آن حضرت، از سوى امام زین العابدین(ع) در روز عاشورا.
8. جنایتهاى لشکریان یزید در جدا کردن سرها از بدن شهدا و بر نیزه کردن آنها، اسب دوانى بر بدنهاى شهدا و غارت و آتش زدن خیمهها پس از شهادت امامحسین (ع)، در عصر عاشورا.
9. آغاز اسارت امام زین العابدین (ع) و سایر بازماندگان قافله حسینى به دست لشکریان عمر بن سعد از عصر روز عاشورا.
10. تحمل سختىها و مشقتهاى امام زین العابدین(ع) و دیگر بازماندگان در اسارت، کوفه و شام.
11. خطبه خواندن امام سجاد(ع) براى اهالى کوفه، در حالى که در غل و زنجیر و اسارت دشمنان بود.
12. خطبه خواندن امام سجاد(ع)، در مجلس بزرگ مسجد اموىِ شام، در حضور یزید و تأثیر شگفت آن بر شامیان.
13. بازگشت امام زین العابدین(ع) به همراه سایر بازماندگان نهضت کربلا از اسارت کوفه و شام به مدینة الرسول(ص).
14. حزن شدید و گریههاى طولانىِ امام سجاد(ع) در مصیبت شهادت امام حسین(ع) و اهل بیت آن حضرت.
15. قیام مردم مدینه بر ضد یزید بن معاویه و اخراج بنى امیه از این شهر و وقوع نبردى خونین در این واقعه (معروف به واقعه حره)، در سال 63 هجرى.
16. شکست مقاومت اهالىِ مدینه در برابر لشکریان شام، و کشتار فجیع سپاهیان یزید به سرکردگىِ مسلم بن عقبه، در مدینه، و محفوظ و مصون ماندن امام زینالعابدین(ع) و خانواده او از این کشتار.
17. قیام عبدالله بن زبیر در مکه بر ضد بنى امیه و تصرف حجاز (مکه و مدینه) و برخى از سرزمینهاى اسلامى، در سال 64 هجرى.
18. فشار و سختگیرىِ آل زبیر بر خاندان امیرالمؤمنین و اهل بیت(ع).
19. قیام مختار بن ابى عبیده ثقفى، در کوفه، بر ضد بنى امیه براى خونخواهى از قاتلان امام حسین (ع).
20. مجازات قاتلان امام حسین (ع) توسط مختار بن ابى عبیده و شادمانىِ امام زینالعابدین (ع) و سایر اهل بیت(ع) از کردار مختار.
21. شهادت امام زین العابدین (ع)، در دوازدهم (یا 18 و یا 25) محرم سال 95 هجرى، به وسیله زهرى که ولید بن عبدالملک به آن حضرت خورانیده بود.
22. به خاک سپردن بدن مطهر امام زین العابدین (ع)، در قبرستان بقیع، در جوار قبر عمویش، حضرت امام حسن مجتبى (ع)، زیر قبه مقبره عباس بن عبدالمطلب.
داستانها
1. گذشت امام زین العابدین (ع) از امیر معزول مدینه
هشام بن اسماعیل مخزومى، که از نوادگان ولید بن مغیره بود، در زمان خلافت عبدالملک بن مروان، به امارت مدینه رسید. او گرچه اهل علم و روایت بود، اما از منطق و دادگرى بهره چندانى نداشت. به همین دلیل، در زمان امارت خود، با خاندان امیرالمؤمنین على (ع) به ویژه امام زینالعابدین (ع) رفتارهاى ناپسند و ظالمانهاى داشت و با اندک بهانهاى به اذیّت و آزار آن حضرت مىپرداخت.
پس از هلاکت عبدالملک، فرزندش ولید به خلافت رسید. پس از چندى هشام ابن اسماعیل مورد خشم خلیفه قرار گرفت و از امارت مدینه عزل شد. به دستور امیر جدید، هشام را بازداشت کرده و در جلوى خانه مروان بن حکم در معرض دید اهالى مدینه قرار دادند تا هر کس از وى شکایتى دارد، آن را اقامه کند و حق خویش را بستاند. هشام، که در توقیف مأموران امیر بود، مرتباً مىگفت: من از کسى واهمهاى ندارم جز على بن حسین (ع) که به وى آزارهاى زیادى رساندهام.
اما در همان ایام، امام زینالعابدین (ع) فرزندان و اطرافیان خویش را گرد آورده و به آنان سفارش کرد که از هشام شکایتى نکنند. اطرافیان امام (ع) عرض کردند: ما منتظر چنین روزى بودیم که انتقام ستمکارىهاى او را بستانیم، آیا ما را امر مىنمایى تا در مورد دشمن شما و اهل بیت(ع) کوتاه بیاییم؟ امام (ع) فرمود: حتى به یک کلمه هم در صدد انتقام نباشید، وى را به خدا واگذار کنید.
روزى امام (ع) به هنگام عبور از جلوى توقیفگاه هشام، از وى تفقّد و دلجویى کرد. هشام که بزرگوارى و کرامت نفس امام (ع) را ملاحظه کرد، گفت: اَللَّهُ اَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ؛ (1) یعنى خداوند متعال داناتر است که رسالتش را در کجا (چه خاندانى) قرار دهد.
همچنین در روایتى آمده است که امام زین العابدین (ع) براى هشام پیغام فرستاد که ببین از مال دنیا چیزى دارى که خود را رهایى بخشى و از بند رها سازى؟ در پیش ما چیزى نیست که تو را کفایت کند؛ اما از ما مطمئن باش که آسیب و آزارى به تو نمىرسد. هشام که از بزرگوارى و عفو امام(ع) متحیر و مبهوت شده بود، گفت: اَللَّهُ اَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ.
آرى، امام زین العابدین (ع) با این سیره و رفتار خود به همگان آموخت که زمین خوردگان را زمین زدن روا نیست. مردانگى و غیرت در این است که در برابر ستمکاران، در هنگام اعمال ناشایستشان ایستادگى شود. (2)
2. حسادت هشام بن عبدالملک از مقام معنوىِ امام زین العابدین (ع)
هشام بن عبدالملک دهمین خلیفه از سلسله بنىامیه و هفتمین خلیفه از تبار مروانیان بود که به مدت بیست سال بر جامعه اسلامى حکومت راند. او پیش از زمامدارىِ خویش، در عصر خلافت پدرش، عبدالملک یا برادرش، ولید بن عبدالملک، سالى به حج رفت. در آن سال، زایران خانه خدا بسیار زیاد بودند و کثرت جمعیت، انجام مراسم و آداب زیارت خانه خدا را دشوار مىساخت.
هشام در حال طواف خانه خدا به حجرالاسود رسید و چون خواست استلام کند (دست بر آن بکشد) به دلیل ازدحام زیاد، این امر ممکن نشد. به ناچار منبرى براى او در مسجد الحرام نصب کردند و هشام بر روى آن نشست. شامیانى که به همراه وى به حج آمده بودند نیز در کنارش ایستاده و نظارهگر مردم بودند.
در آن هنگام، امام زینالعابدین (ع) که داراى صورتى زیبا و بوى خوش بود و محل سجده در پیشانىاش پینه بسته بود، با وقار تمام وارد مسجدالحرام شد و طواف خانه خدا را آغاز کرد و همین که به حجرالاسود رسید، مردم به احترام آن حضرت، راه را باز کرده و با ملاحظه هیبت و جلالت وى از کنار حجرالاسود دور شدند تا آن حضرت به راحتى استلام کند و اعمالش را به خوبى انجام دهد.
مشاهده این وضعیت براى هشام، که خود را بالاتر و والاتر از همه مىدانست، گران آمد و موجب خشم وى گردید؛ اما خشم خود را اظهار نکرد تا این که یکى از شامیانى که در کنارش بود، از او پرسید: این شخص کیست که مردم براى وى احترام ویژهاى قائلند و او را بر خود مقدم مىشمارند؟ هشام براى این که شامیان، آن حضرت را نشناسند، خود را به نادانى زد و گفت: او را نمىشناسم.
ابو فراس فرزدق، شاعر اهل بیت (ع)، که در آن جا حاضر بود، گفت: اگر شما وى را نمىشناسید، من او را مىشناسم و به شما معرفى مىکنم. شامیان گفتند: اى ابوفراس! وى را به ما بشناسان.
فرزدق آن حضرت را در قالب قصیدهاى توصیف و معرفى کرد که در مطلع آن آمده است:
هذا ابْنُ خَیْرُ عِبادِ اللَّهِ کُلِّهِمْ
هذا التَّقیُ النَّقیُ الطَّاهِرُ الْعَلَمُ
چون هشام این ابیات را از فرزدق شنید، به خشم آمد و دستور داد جایزههاى وى را قطع کنند و او را در مکانى میان مکه و مدینه، مشهور به عسفان زندانى کنند.
فرزدق مدتى در زندان خلیفه بود و سپس آزاد شد. امام زینالعابدین (ع) دوازده هزار درهم براى وى فرستاد و عذرخواهى نمود که اگر بیشتر نزد ما بود، زیادتر از آن، تو را صله مىدادیم. فرزدق از گرفتن آن درهمها خوددارى کرد و گفت: هدف من از سرودن این ابیات، چیزى غیر از رضاى الهى نبود. من خواستم خدا و رسولش را خشنود کنم. امام (ع) وى را دعا فرمود و از وى خواست که آن مال را بپذیرد. فرزدق پس از اصرار امام (ع) آن را پذیرفت و برکت زندگى خویش قرار داد.(3)
کلمات شریفه
1. قالَ السجّادُ (ع): اِنَّ اَحَبَّکُمْ اِلىَ اللَّهِ اَحْسَنُکُم عَمَلاً، وَاِنَّ اَعْظَمَکُمْ عِنْدَاللَّهِ عَمَلاً اَعْظَمَکُمْ فیما عِنْدَ اللَّهِ رَغْبَةً.(4)
محبوبترین شما نزد خداوندمتعال، نیکوکارترین شما است و عظیم کارترین شما نزد خداوند متعال، راغبترین شما به عبادات الهى است.
2. قالَ (ع): هَلَکَ مَنْ لَیْسَ لَهُ حَکیمٌ یُرْشِدُهُ وَذَلَّ مَنْ لَیْسَ سَفیهٌ یَعْضُدُهُ.(5)
در هلاکت است کسى که دانشمندى وى را ارشاد ننماید و خوار است کسى که سفیهى وى را هم بازو نشود و کمک ننماید.
3. قالَ (ع): اِتَّقُوا الْکِذْبَ الصَّغیرَ مِنْهُ وَالْکَبیرَ فى کُلِّ جِدٍّ وَهَزْلٍ. فَاِنَّ الرَّجُلَ اِذا کَذِبَ فِى الصَّغیر اِجْتَرَأ عَلَى الْکَبیر.(6)
از دروغ، چه کوچک باشد، چه بزرگ و چه جدى باشد و چه شوخى، بپرهیزید؛ زیرا کسى که دروغ کوچک بگوید، جرأت بر گفتن دروغ بزرگ نیز پیدا خواهد کرد.
4. قالَ (ع): ما مِنْ شَیءٍ اَحَبَّ اِلَى اللّهِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ مِنْ عِفَّةِ بَطْنٍ وَفَرْجٍ.(7)
نزد پروردگار منان هیچ چیز پس از خداشناسى دوست داشتنىتر از عفت شکم و فرج (حلال خورى و پاکدامنى) نیست.
5. قالَ (ع): طَلَبُ الْحَوائجِ اِلَى النَّاسِ مَذِلَّةٌ لِلْحَیاةِ وَمُذْهِبَةٌ لِلْحَیاءِ وَاِسْتِخْفافٌ بِالْوَقارِ وَهُوَ الفَقْرُ الْحاضِرِ.(8)
درخواست حوایج و نیازمندىها از مردم، موجب خوارىِ زندگى، از بین رفتن حیا و کاستن متانت است و آن، فقر حاضر است.
1 . انعام (6) آیه 124.
2 . مناقب آل أبىطالب، ج3، ص 301.
3 . همان، ج3، ص 306.
4 . بحار الأنوار، ج 104، ص 73، باب 1، ح 25.
5 . همان، ج 78، ص 158، باب 21، ح 19.
6 . همان، ص 136، باب 21، ح3.
7 . همان، ص 141، باب 21، ح 3.
8 . همان، ص 136، باب 21، ح 3.
متاسفانه در پی اقدام جدید وهابیان در قبرستان بقیع ،اطراف قبور مطهر ائمه با حصار (بلوک های پلاستیکی)پوشانده شد.
به گزارش خبرنگار اعزامی پایگاه اطلاع رسانی لبیک از مدینه منوره ؛ در پی این اقدام بی شرمانه ، مزار مطهر امامان معصوم (ع) که با چهار سنگ نشان آشنای دیدگان اشکبار زائران بود از نظرها پنهان شد.
زائران با دیدن این صحنه، شوکه شده اند و تاثیر آن را در کلام و گفتار و حتی از دیدگان آنان می توان مشاهده کرد.
این تغییرات جدید دولت سعودی در قبرستان شریف بقیع چندی است رو به افزایش گذاشته است و بعد از پوشاندن یکی پنجره های قبرستان، این اقدام تازه شاید زنگ خطری برای آغاز فصل جدیدی از تغییرات در این بقعه مقدس باشد.
شماری از زایران كه در این قبرستان حضور داشتند، با دیدن این صحنه معترض شدند كه پلیس مدینه بلافاصله برای خاموش كردن این اعتراضها در محل مستقر شد.
تاكنون درباره دستگیری یا برخورد با زایران گزارشی دریافت نشده است.
خطبه شریفه امام سجاد (علیه السلام) در شام
اى مردم ! خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و ما را به هفت ویژگى بر دیگران فضیلت بخشیده است :
به ما ارزانى داشت علم ، بردبارى ، سخاوت ، فصاحت ، شجاعت و محبت در قلوب مومنین را و ما را بر دیگران برترى داد به اینكه پیامبر بزرگ اسلام ، صدیق (امیر المومنین على علیه السلام) ، جعفر طیار ، شیر خدا و شیر رسول خدا صلى الله علیه و آله (حمزه) و امام حسین و امم حسین علیه السلام دو فرزند بزرگوار رسول اكرم صلى الله علیه و آله را از ما قرار داد .
هر كس مرا شناخت كه شناخت و براى آنان كه مرا نشناختند با معرفى پدران و خاندانم خود را به آنان مى شناسام.
اى مردم ! من فرزند مكه و منایم ، من فرزند زمزم و صفایم ، من فرزند كسى هستم كه حجر الاسود را با رداى خود حمل و در جاى خود نصب فرمود ، من فرزند بهترین طواف و سعى كنندگانم ، من فرزند بهترین حج كنندگان و تلبیه گویان هستم ، من فرزند آنم كه بر براق سوار شد ، من فرزند پیامبرى هستم كه در یك شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصى سیر كرد .
من فرزند آنم كه جبرئیل او را به سدره المنتهى برد و به مقام ربوبى و نزدیكترین جایگاه مقام بارى تعالى رسید ، من فرزند آنم كه با ملائكه آسمان نماز گزارد ، من فرزند آن پیامبرم كه پروردگار بزرگ به او وحى كرد، من فرزند محمد مصطفى و على مرتضایم ، من فرزند كسى هستم كه بینى گردنكشان را به خاك مالید تا به كلمه توحید اقرار كردند .
من پسر آن كسى هستم كه برابر پیامبر با دو شمشیر و با دو نیزه مى رزمید و دو بار هجرت و دو بار بیعت كرد و در بدر و حنین با كافران جنگید و به اندازه چشم بر هم زدنى به خدا كفر نورزید من فرزند صالح مومنان و وارث انبیا و از بین برنده مشركان و امیر مسلمانان و فروغ جهادگران و زینت عبادت كنندگان و افتخار گریه كنندگانم ، من فرزند بردبارترین بردباران و افضل نمازگزاران از اهل بیت پیامبر هستم ، من پسر آنم كه جبرئیل او را تایید و میكائیل او را یارى كرد ، من فرزند آنم كه از حرم مسلمانان حمایت فرمود و با مارقین و ناكثین و قاسطین جنگید و با دشمنانش مبارزه كرد ، من فرزند بهترین قریشم ، من پسر اولین كسى هستم از مومنین كه دعوت خدا و پیامبر را پذیرفت ، من پسر اول سبقت گیرنده اى در ایمان و شكننده كمر متجاوزان و از میان برنده مشركانم ، من فرزند آنم كه به مثابه تیرى از تیرهاى خدا براى منافقان و زبان حكمت عباد خداوند و یارى كننده دین خدا و ولى امر او و بوستان حكمت خدا و حامل علم الهى بود.
او جوانمرد، سخاوتمند، نیكو چهره ، جامع خیر ها، سید ، بزرگوار ، ابطحى ، راضى به خواست خدا ، پیشگام در مشكلات ، شكیبا ، دائما روزه دار ، پاكیزه از هر آلودگى و بسیار نماز گزار بود.
او رشته اصلاب دشمنان خود را از هم گسیخت و شیرازه احزاب كفر را از هم پاشید.
او داراى قلبى ثابت و قوى و اراده محكم و استوار و عزمى راسخ بود و همانند شیرى شجاع كه وقتى نیزه ها در جنگ به هم در مى آمیخت آنها را همانند آسیا خرد و نرم و بسان باد آنها را پراكنده مى ساخت.
او شیر حجاز و آقا و بزرگ عراق است كه مكى و مدنى و خیفى و عقبى و بدرى و احدى و شجرى و مهاجرى است كه در همه این صحنه ها حضور داشت. او سید عرب است و شیر میدان نبرد و وارث دو مشعر و پدر دو فرزند : حسن و حسین علیهم السلام.
آرى او ، همان او ( كه این صفات و ویژگیهاى ارزنده مختص اوست ) جدم على بن ابیطالب علیه السلام است .
آنگاه گفت : من فرزند فاطمه زهرا بانوى بانوان جهانم.
و آنقدر به این حماسه مفاخره آمیز ادامه داد كه شیون مردم به گریه بلند شد ! یزید بیمناك شد و براى آنكه مبادا انقلابى صورت پذیرد به موذن دستور داد تا اذان گوید تا بلكه امام سجاد علیه السلام را به این نیرنگ ساكت كند.
موذن برخاست و اذان را آغاز كرد، همین كه گفت : الله اكبر ، امام سجاد علیه السلام فرمود :
چیزى بزرگتر از خداوند وجود ندارد.
و چون گفت : اشهد ان لا اله الا الله ، امام علیه السلام فرمود :
موى و پوست و گوشت و خونم به یكتائى خدا گواهى مى دهد.
و هنگامى كه گفت : اشهد ان محمدا رسول الله ، امام علیه السلام به جانب یزید روى كرد و فرمود :
این محمد كه نامش برده شد، آیا جد من است یا جد تو ؟ اگر ادعا كنى كه جد توست پس دروغ گفتى و كافر شدى و اگر جد من است چرا خاندان او را كشتى و آنان را از دم شمشیر گذراندى ؟
سپس موذن بقیه اذان را گفت و یزید پیش آمد و نماز ظهر را گزارد.
در نقل دیگرى آمده است كه : چون موذن گفت : اشهد ان محمدا رسول الله ، امام سجاد علیه السلام عمامه خویش از سر برگرفت و به موذن گفت :
تو را بحق این محمد كه لحظه اى درنگ كن ، آنگاه روى به یزید كرد و گفت :
اى یزید! این پیغمبر صلى الله علیه و آله ، جد من است و یا جد تو ؟
اگر گویى جد من است ، همه مى دانند كه دروغ و اگر جد من است پس چرا پدر مرا از روى ستم كشتى و مال او را تاراج كردى و اهل بیت او را به اسارت گرفتى ؟ این جملات را گفت و دست برد و گریبان چاك زد و گریست و گفت : بخدا سوگند اگر در جهان كسى باشد كه جدش رسول خداست ، آن منم ، پس چرا این مرد ، پدرم را كشت و ما را مانند رومیان اسیر كرد ؟
آنگاه فرمود: اى یزید! این جنایت را مرتكب شدى و باز مى گویى : محمد صلى الله علیه و آله رسول خداست ؟ و روى به قبله مى ایستى ؟ واى بر تو ! در روز قیامت جد و پدر من در آن روز دشمن تو هستند.
پس یزید فریاد زد كه موذن اقامه بگوید !
در میان مردم هیاهویى برخاست ، بعضى نماز گزاردند و گروهى نماز نخوانده پراكنده شدند.
و در نقل دیگر آمده است كه امام سجاد علیه السلام فرمود :
انا ابن الحسین القتیل بكربلا، انا ابن على المرتضى ، انا ابن محمد المصطفى ، انا ابن فاطمه الزهرا، انا ابن خدیجه الكبرى ، انا ابن سدره المنتهى ، انا ابن شجره طوبى انا ابن المرمل بالدما، انا ابن من بكى علیه الجن فى الظلماء، انا ابن من ناح علیه الطیور فى الهواء
من فرزند حسین شهید كربلایم ، من فرزند على مرتضى و فرزند محمد مصطفى و پسر فاطمه زهرایم و فرزند خدیجه كبرایم ، من فرزند سدره المنتهى و شجره طوبایم ، من فرزند آنم كه در خون آغشته شد و پسر آنم كه پریان در ماتم او گریستند و من فرزند آنم كه پرندگان در ماتم او شیون كردند.
پس از خطبه غراى عقیله بنى هاشم حضرت زینب كبرى علیهاالسلام و خطبه حضرت سید الساجدین امام زین العابدین علیه السلام ، مردم ماهیت یزید كافر ستمكار را شناختند و شروع كردند به لعن و طعن یزید.
یزید خود را بیچاره دید و فهمید كه منفور جامعه است ، با كمال بى شرمى و ندامت تمام این جنایات را به گردن امراى لشگر انداخت تا خود را تبرئه كند ولى این ننگ تا قیامت پاك شدنى نبود.
کتاب چهره درخشان حسین بن علی