مانساشپربر
در تحلیل رفتارهای خودکامگی آورده که دیونیزوس کبیر ( حاکم خودکامۀ سیراکیوز)
سوءظن دائمی نسبت به همه، به ویژه به
اطرافیانش داشت و چنان با ترس زندگی میکرد که برای کوتاهکردن موهای سرش از آرایشگرش
کمک نمیگرفت بلکه خدمتکاری را به خدمت میگرفت تا موهایش را با زغال بسوزاند؛ یا همگان برای ورود به اتاقش بایستی لباسهایشان
را از تن به در میکردند و لباسی در حضور نگهبانان میپوشیدند تا معلوم شود کسی با
خود اسلحه ندارد. این ترس دائمی در زندگی دیکتاتورهای معاصر هم دیده شدهاست. در
رفتارهای ترسآلودۀ صدام نیز آمده که فرزند آشپز باید هر وعده غذا را میچشید تا
رئیس مطمئن شود آشپز غذا را آلوده نکردهاست. دیکتاتورها حتی به حلقۀ محافظان و
نگهبانان خود و جمع حواریون نیز اعتماد ندارد. یک راه نهادینهکردن ترس در وجود
مردم، بازگویی جنایاتیاست که حاکم در آغاز به قدرت رسیدن مرتکب شدهاست؛ به این
ترتیب، تبلیغات وسیعی توسط طرفداران دیکتاتور انجام میشود تا به مخالفان تفهیم
بشود که پاسخ مخالفت با خشونت داده میشود. حتی زمانی که مخالفین دیکتاتور هم
جنایات حاکم را روایت میکنند به طور ناخواسته به انتشار ترس و وحشت میپردازند و
گویی به تثبیت قدرت او کمک میکنند. استفاده از خشونت و آدمکشی وقتی که آغاز شد،
بایستی ادامه داشتهباشد. پرهیز از خشونتی که حاکم آغاز کرده، به جسارت مخالفان میافزاید
و در نهایت به سرنگونی او میانجامد. به همین دلیل، دیکتاتور از ترس سرنگونی، بر
شدت و تنوع خشونت در جامعه میافزاید تا همچنان بر سریر قدرت بماند.
اشپربر
ادامه میدهد که یکی از مشکلات دیکتاتور این است که چگونه تا پایان عمر از خشونت
استفاده کند وقتی میداند که دشمنانش هر لحظه مترصدند تا او را بکشند. دیکتاتور
هرجه میکشد، کم نمیشود: پدران و همسران و فرزندان و دوستان کشتهشدگان که زندهاند.
هرچه یشتر میکشد، بر تعداد مخالفانش افزوده میشود.« زیر جنازۀ هر کشتهای یک
گروه جدید از دشمنان تازهنفس صف کشیدهاند و اگر قرار است حاکم خودکامه در امنیت
به سر ببرد همۀ آنها باید یکی پس از دیگری از بین بروند». بنیان
حکومت خودکامه بر ایدئولوژیای بنا نهادهشده که بخشی از آن در تنظیم رفتار اعضاء
جامعه نمایش داده میشود. اینکه بیرون و درون آدمها مطابق خواستۀ دیکتاتور سامان
بگیرند. اوامر و نواهی حتی در جزئیترین رفتار مانند لباس پوشیدن، حرف زدن و گفتگو
کردن. اشپربر میگوید حتی اینها هم حاکم را راضی نمیکند. اگر قرار باشد حاکم
منتظر باشد تا کسی تخلفی مرتکب شود آنگاه تنبیه شود کافی نیست و سررشتۀ کنترل
جامعه را از دستش بیرون میکند. این است که دستورالعملهای پیشاپیشی باید در جامعه
اجرا شود و به این شیوه، آحاد ملت در ظاهر که هیچ در درون و در ذهن خود نیز باید
این دستورالعملها را اجرا کنند. بهتر آن است که حرفهایی گفته و نوشته نشود. به
زعم اشپربر، نظام دیکتاتوری بیشتر از هر نظام سیاسی دیگری محتاج مقبولیت عمومی است
و حاکم دیکتاتور به هر نحوی در پی آن است تا مقبولیتش را به مردم دیکته کند تا
جایی که «جمعیت میلیونی یک صدا سرود عشق او را سر دهند...». اما اگر در میان این
جمعیت میلیونی، فقط یک نفر باشد که سرودش را فقط لب خوانی میکند و از سر اخلاص
برای دیکتاتور هورا نمیکشد چه؟. حاکم به راستی و درستی میداند که با وجود یک نفر
مخالف، راحتی و آرامش ندارد. چیزی جانش را میخلد که اگر یک مخالف در میان
اطرافیانش باشد چه اتفاقی میافتد؟. آیا باید مانند «قیصر»، «بروتوس» را به شمشیر
آخته مجهز کند تا نگهبان دائمیاش باشد؟. اگر روزی خود «بروتوس» علیه حاکم شورید
تکلیف چیست؟. بدونشک در این وضعیت، دیکتاتور دنبال «قربانی» میگردد. برای حفظ
قدرت ضروریاست هر از چندی کسی از اطرافیان به بهانهای معدوم شود تا دیگران عبرت
بگیرند و حتی در ضمیر پنهانی خویش، به مخالفت با حاکم فکر نکنند. تا اطلاع ثانوی
همگان متهماند. ممکن است از خیل چاکران و هواداران، یک نفر عهدشکنی کند. پس به
هیچکس نباید اعتماد کرد.همگان مظنوناند. قرعۀ معدومشدن، هر روز به نام یکی از
اطرافیان زده میشود. به همان ترتیبی که اطرافیان دیکتاتور بدون هیچ شایستگی به مقامهای
بالا و مهم گمارده شدهاند، احتمال میرود که به قعر چاه ویل خشم دیکتاتور اسقاط
شوند. به عنوان یک نمونهی دیگر، در بیشتر روایاتی که در توضیح شخصیت محمدرضا
پهلوی منتشر شده ( از زبان اطرافیان و برکشیدگان نزدیکش)، بیاعتمادی شدید او به
حلقههای مورد وثوقش مانند امرای ارتش یا وزرایش بیان شده است. دنیای
حاکم دیکتاتور کوچکتر و برای خودش خوفناکتر از آنیاست که دیگران فکر میکنند.حافظ
گفته که «کلاهی دلکش است اما به ترک سر نمیارزد» لیکن تا سقوط هر دیکتاتور،
سرهای زیادی، خیلی زیادی از مخالفان، ترک سر میکنند.
آخرین پست هامرگ در سالهای دیگر کُشی..........شنبه پانزدهم آذرماه سال 1399
علم و مذهب..........چهارشنبه دوازدهم آذرماه سال 1399
انتظار زندگی در سودای بهشت..........دوشنبه سوم آذرماه سال 1399
دکتر فیرحی و یک پرسش..........دوشنبه بیست و ششم آبانماه سال 1399
زندگی، میعاد در لجن..........یکشنبه هجدهم آبانماه سال 1399
زندگی را تخیل و سپس تکرار کنید..........شنبه هفدهم آبانماه سال 1399
سیاستمدارانی چون شاعر در فیلم مادر آرنوفسکی..........شنبه سوم آبانماه سال 1399
رابطۀ ننگین..........شنبه بیست و ششم مهرماه سال 1399
عزادار خویشتنیم نه شجریان..........جمعه هجدهم مهرماه سال 1399
کشیش و پزشک در زمانۀ بیماری..........دوشنبه چهاردهم مهرماه سال 1399
لذت مشترک دیکتاتور و عاشق..........یکشنبه سیزدهم مهرماه سال 1399
خشخش ِ خندههای اشکآمیز برگهای پاییزی..........پنجشنبه دهم مهرماه سال 1399
شهر از عاقل تهی خواهد شدن به مناسبت روز مولانا..........سه شنبه هشتم مهرماه سال 1399
دروغزن قضای مسلمانان را نشاید ..........سه شنبه بیست و پنجم شهریورماه سال 1399
سوغاتی..........سه شنبه هجدهم شهریورماه سال 1399
تحفه ای چون مرگ..........دوشنبه دهم شهریورماه سال 1399
داستانک..........یکشنبه دوم شهریورماه سال 1399
با یادی از مورّخ مشروطیت..........شنبه هجدهم مردادماه سال 1399
سارتر و نویسنده..........یکشنبه دوازدهم مردادماه سال 1399
کاش از تاریخ بیاموزیم..........یکشنبه بیست و نهم تیرماه سال 1399
خشونتی که بر ما می رود..........پنجشنبه بیست و دوم خردادماه سال 1399
سقف تزویر بر ستون ضدتبعیضی..........سه شنبه بیستم خردادماه سال 1399
تأملی در قتل رومینا اشرفی..........شنبه دهم خردادماه سال 1399
ما در کدامین جهان زندگی میکنیم؟..........دوشنبه بیست و پنجم فروردینماه سال 1399
دموکراسی آیینی..........شنبه سوم اسفندماه سال 1398
تعریضی بر واکنش آیتالله سبحانی به سخنان دکتر حسن محدثی..........جمعه بیست و پنجم بهمنماه سال 1398
دیکتاتوری، استالین و هنرمند غیرحکومتی..........جمعه بیست و هفتم دیماه سال 1398
مشترک میان دیکتاتورها..........دوشنبه بیست و هفتم آبانماه سال 1398
«چگونه است که استثمارشدگان به ادامۀ استثمار راضی میشوند؟»...........یکشنبه دوازدهم آبانماه سال 1398
جامعهشناس تحملناپذیر است!..........شنبه بیست و هفتم مهرماه سال 1398
همه پستها